کاور کتاب استثنائی ها

معرفی و نقد کتاب: استثنایی ها

زیرعنوان کتاب: داستان موفقیت

نویسنده: مالکوم گلدول

امتیاز در گودریدز:
4.2/5
امتیاز در آمازون:
4.6/5
با 538078 رای
با 8301 رای
تعداد صفحه: 309
زبان اصلی: انگلیسی

در این کتاب جدید و خیره کننده، مالکوم گلدول ما را به سفر روشنفکری در جهان “بیرون” می برد – بهترین و روشن ترین، مشهورترین و موفق ترین. وی این سؤال را می پرسد: چه چیزی باعث تفاوت افراد برتر می شود؟

پاسخ او این است که ما به آنچه که افراد موفق هستند بسیار توجه می کنیم و توجه کمتری به مکان آنها داریم: یعنی فرهنگ آنها، خانواده، نسل آنها و تجربیات بی نظیر تربیت آنها. در طول راه، او رازهای میلیاردرهای نرم افزاری را توضیح می دهد، اینکه چه بازیکنی عالی برای فوتبال است، چرا آسیایی ها در ریاضیات خوب هستند و چه چیزی باعث شده Beatles به بزرگترین گروه راک تبدیل شود.

نقل قول‌های کتاب استثنایی ها:

“تمرین چیزی نیست که شما وقتی خوب هستید انجام دهید. این کاری است که شما می کنید تا خوب شوید.”

“اینکه ما چه کسی هستیم را نمی توانیم از جایی که در آن هستیم جدا کنیم.”

“این سه چیز – استقلال، پیچیدگی و ارتباط بین تلاش و پاداش -سه کیفیتی که کار برای رضایت بخش بودن، باید داشته باشد.”

” به عبارت دیگر، به احتمال زیاد به افراد موفق فرصتهای ویژه داده می شود که منجر به موفقیت بیشتر می شود. این ثروتمندان هستند که بزرگترین معافیت مالیاتی را دریافت می کنند. این بهترین دانش آموزان هستند که بهترین تدریس و بیشترین توجه را کسب می کنند. و این بزرگترین افراد نه و ده ساله ای هستند که بیشترین مربیگری و تمرین را دارند. موفقیت، نتیجه همان چیزی است که جامعه شناسان دوست دارند آن را “مزیت انباشت” بدانند”.

“… اگر به اندازه كافی كار كنید و خود را اثبات كنید و از ذهن و تخیل خود استفاده كنید، می توانید جهان را برای خواسته های خود تغییر دهید “.

“دستاورد، استعداد و آمادگی است”

“کسی که در 365 روز سال، با غروب خورشید طلوع میکند، نمی تواند خانواده خود را ثروتمند کند.”

” محققان شماره جادویی را برای خبرگی واقعی تعیین كردند: ده هزار ساعت.”

“هنگامی که یک نوازنده توانایی کافی برای ورود به یک مدرسه موسیقی برتر را داشته باشد، چیزی که یک اجراکننده را از دیگری متمایز می کند این است که او چقدر سخت کار می کند. خودشه. و نکته مهمتر اینکه، افراد در رده بالا، سخت تر از همه کار نمی کنند. آنها فقط زیاد کار می کنند، خیلی زیاد.”

“میراث فرهنگی نیروهای قدرتمندی هستند. آنها ریشه های عمیق و عمری طولانی دارند. آنها همچنان ادامه دارند، نسل به نسل، تقریباً دست نخورده، حتی اگر شرایط اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی که باعث ایجاد آنها شده است، از بین رفته باشد، و آنها در هدایت نگرش ها و رفتار چنان نقشی را بازی می کنند که بدون آنها نمی توانیم دنیای خود را معقول کنیم.”

“من می خواهم شما را متقاعد كنم كه این نوع توضیحات شخصی درباره موفقیت مؤثر نیست. مردم از هیچ، رشد نمیکنند …. فقط با پرسیدن اینكه اینها از كجا هستند، می توانیم منطقی را بر این باور پیدا کنیم كه چه كسی موفق می شود و چه كسی نه.”

“ما از اینکه نقش همه ما چه مقدار بزرگ است – و منظورم از”ما” جامعه است – غافل می شویم که چه کسی این کار را می کند و چه کسی نمیکند.”

“کار سخت، فقط یک حکم زندان است وقتی که شما فاقد انگیزه باشید”

“موفقیت یک عمل تصادفی نیست. بلکه از مجموعه ای از شرایط و فرصت های قابل پیش بینی و قدرتمند ناشی می شود.”

“برای ایجاد یک دنیای بهتر، ما باید امروز تکه های خوش شانسی و مزایای خودمان که موفقیت را تعیین می کند – تاریخ تولد شانس و تصادفات مبارک تاریخ – با جامعه ای که فرصتی برای همه فراهم می کند، جایگزین کنیم.”

 “اولین خاطرات پدرم این است که او را پشت میز کار خودش می دیدم و می دانستم که او خوشحال است. من آن زمان این را نمی دانستم، اما این یکی از با ارزش ترین هدایایی بود که یک پدر می تواند به فرزند خود بدهد.”

“موفقیت، تابعی از پشتکار و تمایل به کار سخت به مدت بیست و دو دقیقه است تا کاری را انجام دهیم که اکثر مردم پس از سی ثانیه از آن دست میکشند.”

“ارزشهای دنیایی که ما ساکن هستیم و افرادی که خودمان را با آنها احاطه کرده ایم، تأثیر عمیقی بر ما دارند.”

“این سه چیز – استقلال، پیچیدگی و ارتباط بین تلاش و پاداش – سه ویژگی است که برای رضایت بخش بودن کار، باید داشته باشید. مهم نیست که چقدر پول بدست آوریم که در نهایت ما را بین 9 تا 5 خوشحال کند. مهم این است که آیا این کار نیاز ما را برآورده می کند.”

“این بهانه نبود. این یک واقعیت بود او باید به تنهایی راهش را می یافت و هیچ کس – نه ستاره های راک، نه ورزشکاران حرفه ای، نه میلیاردرهای نرم افزاری و حتی نبوغ – هرگز این را تنها انجام نمیدهند.”

“کار بسیار سخت، همان کاری است که افراد موفق انجام می دهند …”

“ما به این عقیده پایبند هستیم که موفقیت، یک کارکرد ساده از شایستگی فردی است و جهانی که در آن همه رشد می کنیم و قوانینی که ما تصمیم می گیریم به عنوان یک جامعه بنویسیم مهم نیست.”

“قانون 10،000 ساعت، یک کلید قطعی در موفقیت است.”

“به عبارت دیگر، این افراد موفق هستند، که به آنها فرصتهای ویژه داده می شود که منجر به موفقیت بیشتر می شود.”

نقد و خلاصه کتاب استثنایی ها:

 

نقد کتاب استثنایی ها نوشته مالکوم گلدول

 

هر دو مورد زیر نمونه ای از داستان پردازی مالکوم گلدول هستند. بخوانید:

در سال 1984، جوانی به نام مالكوم از دانشگاه تورنتو فارغ التحصیل شد و به ایالات متحده نقل مکان كرد تا شانس خود را در روزنامه نگاری امتحان كند. با رضایت از سبک نوشتن واضح و ایده خوب او برای یک داستان، او به سرعت شغلی را در واشنگتن پست پیدا کرد. پس از گذشت کمتر از یک دهه در واشنگتن پست، به پایتخت روزنامه نگاری ادبی، نیویورکر حرکت کرد. در آنجا، مقاله هایی پر از ایده های بزرگ در مورد الگوهای پنهان زندگی عادی نوشت، که پس از آن به دو کتاب پرفروش 1# تبدیل شد. در دنیای گسترده نویسندگی غیر داستانی، استعداد او به همان اندازه که امروزه وجود دارد، درخشان بود.

حالا همین اثر را به قلمی دیگر بخوانید:

در سال 1984، جوانی به نام مالكوم از دانشگاه تورنتو فارغ التحصیل شد و به ایالات متحده نقل مکان كرد تا شانس خود را در روزنامه نگاری امتحان كند. هیچ کس نمی توانست او را بشناسد، اما او تقریباً پیشینه ای مناسب برای زمانه خودش داشت. مادرش روانکاو و پدرش ریاضیدان بود. حرفه های آنها، مالکوم جوان را به سمت علوم رفتاری سوق داد، که محبوبیت آنها در دهه 1990 شدت گرفت. مادر او نیز اتفاقا به تازگی  نویسنده شده بود. بنابراین برخلاف اکثر فرزندان ریاضیدانان و درمانگران، او یادآوری می کند که “زیبایی در گفتن چیزی واضح و ساده است”. او به عنوان یک روزنامه نگار، تحقیقات رفتاری را برای درس های خوش بینانه در مورد وضعیت انسان انجام داد، و در طول دهه 90 با سر و صدا و با افتخار، مخاطبان مشتاقی پیدا کرد. اولین کتاب او با عنوان “نقطه اوج” در مارس 2000 منتشر شد.

زندگی نامه و آثار مالکوم گلدول رو اگه علاقه دارید در این پست دنبال کنید.

این دو داستان در مورد گلدول هر دو صادق هستند، اما در عین حال بیان بسیار متفاوتی دارند. اولی موفقیت وی را شخصی می کند. این نسخه کلاسیک آمریکایی از حرفه او است، به این دلیل که ویژگی های فردی – استعداد، سخت کوشی – نقش اصلی را ارائه میدهد. نسخه دوم لزوما این خصوصیات را انکار نمی کند، اما آنها را تصفیه می کند. شخصیت اصلی شخصیت با استعدادی نیست که از فرصتها استفاده کند. او در عوض فردی است که از فرصت های مجرد بهره گرفته است.

آخرین کتاب گلدول، “Outliers”، یک استدلال پرشور برای جدی گرفتن نسخه دوم داستان با جدیتی بیشتر از اکنون است. ملکوم گلدول می نویسد: “این درخشان ترین فرد نیست که موفق میشود.” موفقیت مجموعه‌ای از تصمیمات و تلاش هایی است که ما از طرف خودمان انجام می دهیم. این یک هدیه است. Outliers به کسانی میگویند که به آنها فرصت داده می شود – و آنها قدرت کافی در استفاده از این فرصت ها را دارند.”

او در واقع داستان زندگی خودش را در کتاب نمی گوید. در عوض داستان های موفقیت دیگران را بیان می کند. او غالبا از دستگاه روایت های بازگشت به عقب استفاده می کند. او با حکایت بزرگی فردی، درباره گروه بیتلز (Beatles) و تایتان های سیلیکون‌ولی شروع می کند. سپس جزئیاتی را بیان می کند که ماجرا را زیر سوال می برد.

بنابراین بیل گیتس، به عنوان یک برنامه نویس جوان رایانه ای از سیاتل معرفی می شود که جاه طلبی او از جاه طلبی هزاران برنامه نویس جوان دیگر، درخشنده تر است. اما پس از آن گلدول ما را به سیاتل بازمی گرداند و می فهمیم که دبیرستان گیتس وقتی تقریبا هیچ دبیرستان دیگری این کار را نمی کرد، دارای یک باشگاه کامپیوتر بود نظرمان تغییر میکند.

بیل گیتس سپس این فرصت را داشت که در دانشگاه واشنگتن، ساعت ها از رایانه استفاده کند. او در سن 20 سالگی، بیش از 10،000 ساعت را به عنوان برنامه نویس سپری کرده بود. در پایان این داستان متفاوت، گلدول از خود گیتس سؤال می کند که چند نوجوان دیگر در جهان، به اندازه او، در اوایل دهه 1970 این تجربه را داشته اند. گیتس می گوید: “اگر به 50 نفر در جهان میرسیدند، من متحیر می شدم.” 

“من در سنین جوانی نسبت به آنچه فکر می کنم هرکسی در آن دوره از زمان انجام می داد، مواجهه بهتری با توسعه نرم افزار داشتم. همه اینها به دلیل یک سری اتفاقات بسیار شانسی بود.” اما گلدول اظهار داشت كه فرصتهای او، حتی بیشتر از این بوده است.

فکر می کنم بسیاری از مردم درک غریزی از این ایده دارند (حتی اگر گلدول بخاطر تنظیم پایان نامه خود علیه خرد متعارف، چنین چیزی را تایید نکند). به همین دلیل والدین وقت زیادی را صرف نگرانی در مورد مدرسه بچه هایشان می کنند. آنها واقعا باور ندارند که کودک آنقدر بزرگ شده است که می تواند بر یک مدرسه بد یا حتی یک مدرسه متوسط ​​غلبه کند. اما وقتی سالها بعد به موفقیت فرزندشان – یا خودشان – نگاه می کنند، به سمت توضیحاتی گرایش پیدا می کنند که روی فرد متمرکز است.

ملکوم گلدول مخوفانه نقص هایی از این داستان ها که ما در توضیح موفقیت به خودمان می گوییم در معرض دیدمان قرار می دهد.

فصل اول کتاب استثنایی ها اثر ملکوم گلادول به بررسی ناهنجاری روزهای تولد بازیکنان هاکی می پردازد. در بسیاری از بهترین لیگ های جهان، آماتور یا حرفه ای، تقریبا 40 درصد بازیکنان در ژانویه، فوریه یا مارس به دنیا آمده اند، در حالی که تنها 10 درصد در اکتبر، نوامبر یا دسامبر به دنیا آمده اند. این مسئله یک الگوی بسیار عجیب و غریب است، با یک توضیح ساده.

تاریخ تولد قطعی بسیاری از لیگ های هاکی جوانان 1 ژانویه است. بنابراین کودکانی که در سه ماه اول سال متولد شده اند کمی بزرگتر و قوی تر از همسالان خود هستند. این کودکان بزرگتر سپس به تیم های تمام ستاره ای می روند که بهترین آموزش ها را ارائه می کنند. در حین رسیدن به نوجوانی، مزیت اولیه تصادفی آنها به یک واقعیت واقعی تبدیل شده است.

در بازی قهرمانی لیگ برتر نوجوانان کانادا، گلدول با پدر یکی از بازیکنان متولد 4 ژانویه مصاحبه می کند. بیش از نیمی از بازیکنان تیم، در ژانویه، فوریه یا مارس به دنیا آمدند. اما وقتی ملکوم گلدول از پدر می خواهد موفقیت پسرش را توضیح دهد، تقویم هیچ چیزی برای گفتن ندارد. او در عوض از شور و شوق، استعداد و سخت کوشی یاد می کند – علاوه بر این  اضافه میکند که این پسر همیشه نسبت به سنش بزرگ بوده است. فقط تصور کنید کانادا لیگ هاکی جوانان دیگری را برای کودکان متولد نیمه دوم سال ایجاد میکرد

روزی خواهد شد که خود را با دو برابر بازیکنان عالی هاکی ببیند. کتاب Outliers با کارهای قبلی گلادول مشترک است. خواندن کتاب اسثتنائیها لذت بخش است و شما را برای روزهای پس از تئوری های مبتکرانه اش سوق می دهد. متأسفانه بعضی تحقیقات از گسترش این نظریه ها جلوگیری می کند و به آن شک دارند.

گلدول استدلال می کند که کودکان نسبتا بزرگتر نه تنها در هاکی، بلکه در کلاس درس نیز سرآمد هستند”. با این حال، تحقیقات در مورد این موضوع با قاطعیت آمیخته است. این یک سرافکندگی خاص است، زیرا تماشای کسی از عقل و روشنایی وی، باعث می شود ادعاهایی به ظاهر متناقض داشته باشیم.

با این وجود، برای همه این شباهت ها، “استثنایی ها” نوع جدیدی از کتاب را برای گلدول نشان می دهد. کتاب دوم “نقطه اوج” و “نگاه مختصر” ترکیبی از روانشناسی اجتماعی، بازاریابی و حتی کمی کمک به خود بودند.

کتاب استثناییها خیلی سیاسی تر است. تقریبا یک بیانیه است. وی در پایان می نویسد: “ما به بیل گیتس جوان نگاه می کنیم و تعجب می کنیم که دنیای ما به آن کودک 13 ساله اجازه داده است که به یک کارآفرین موفق تبدیل شود.” “اما این، درسی اشتباه است. دنیای ما فقط در سال 1968 اجازه دسترسی نامحدود کودکی 13 ساله  را به یک ترمینال تقسیم وقت داده بود. اگر به یک میلیون نوجوان همان فرصت داده می شد، امروز چند میکروسافت دیگر وجود داشت؟ ” پس از گذشت یک دهه – یک نسل – که در آن کشور، اقدامات نسبتاً اندکی برای ساختن مؤسساتی که بتوانند موفقیت را تقویت کنند، انجام داده است، گلدول از ما می خواهد تا دوباره تجدید نظر کنیم. یک بار دیگر، زمان بندی او ممکن است بسیار خوب باشد.

 

خلاصه کتاب استثنایی ها نوشته مالکوم گلدول

 

تنها چیزی که بسیاری از ما درباره کتاب Outliers از مالکوم گلدول می دانیم این است که این کتابی است که قانون 10،000 ساعت از آن بوجود آمده است. این قانون می گوید برای اینکه در هر کاری، جهانی شوید، باید 10،000 ساعت تمرین کنید، که برابر با حدود 5 سال کار هفته ای 40 ساعت بدون وقفه است که ارزش تمرین دارد.

در واقعیت، اغلب نزدیک به 10 سال است. بنابراین، اگر انتظار دارید که این کتاب در مورد تمرین آگاهانه باشد و اینکه اگر شما به اندازه کافی سخت کار کنید، موفقیت در دست شماست، متاسفم! اشتباه میکنید! کتاب دقیقاً برعکس استدلال می کند!

در کتاب استثنائیها 3 درس عالی از آن آورده شده است:

  1. بعد از عبور از یک آستانه مهارت خاص، توانایی های شما به شما کمک نمی کنند.
  2. ماهی که شما در آن متولد می شوید، اهمیت دارد.
  3. آسیایی ها در ریاضیات خوب هستند، زیرا جایی که شما اهل آن هستید، اهمیت دارد.

 

درس 1: بعد از عبور از آستانه مهارت خاصی، توانایی های شما به شما کمک نمی کنند.

 

گلدول برای از بین بردن اسطوره “انسان خودساخته”، که ممکن است محبوب ترین اسطوره زمان ما باشد، ابتدا بررسی کرد که مهارت های شما واقعا تا چه اندازه در زندگی تاثیر می گذارد. البته تمرین اهمیت دارد و پیشگویی های ژنتیکی نیز در ورزش وجود دارد. اما تأثیر آنها محدود است. همانطور که معلوم است، هنگامی که با مهارت و توانایی های خود از یک آستانه مشخص عبور کردید، هیچ مهارت اضافی ای نتیجه خوبی نخواهد داد.

به عنوان مثال، از دهه 1980، میانگین قد یک بسکتبالیست NBA معادل 6′ 7″ بوده است. حتی اگر شما 7′ قد داشته باشید، اینچ های اضافی به شما مزیت بزرگی نسبت به سایر بازیکنان نمی دهند.

گلادول همچنین به دانشجویان دانشکده حقوق و عملکرد آنها نگاهی کرده. برخی از دانشکده های حقوقی شرایط پذیرش ساده تری را برای اقلیت های نژادی دارند، حتی اگر این دانش آموزان، عملکرد بدتری نسبت به همسالان خود را هم در قبل و هم در حین دانشکده حقوق داشته باشند. پس از فارغ التحصیلی این شکاف کاملا از بین می رود. آنها همان سهم با ارزش را می دهند، به همان اندازه حقوق می گیرند و به همان اندازه افتخارات می آفرینند. چرا؟ از آنجا که هنگامی که شما به یک سطح مشخصی از تخصص حقوقی رسیدید، عوامل دیگری شروع به تصرف و تأثیر در حرفه شما می کنند. مانند مهارت های اجتماعی، مقدار خوب بودن شبکه های شما و حتی یک  مقداری خوش شانسی.

 

درس 2: متولد شدن در ماه اشتباه، می تواند به شما ضرر بزند.

 

به یاد دارید وقتی را که یک کلاس هشتمی را دیدید که با یک کلاس دهمی قرار میگذارد؟ احتمالاً شوکه شده اید! “پسره 2 سال از دختره بزرگتره، این احمقانه  است!” – من هنوز هم نظرات بقیه را به یاد می آورم، این اتفاق در مدرسه ما، بسیار زیاد بود. با این حال، هنگامی که 40 سال دارید و همسرتان را برای صرف شام با همسایگان میبرید، هیچ کس از شنیدن 38 سالگی، 42 سالگی یا حتی چند سال بزرگتر یا کوچکتر بودن همسرتان از شما، شگفت زده نخواهد شد.

به این دلیل است که سن نسبی اهمیت دارد، به خصوص وقتی جوان هستید. دائما با همسالان خود مقایسه میشوید، می تواند مثلاً در ورزش، مزیت یا ضرر بزرگی به شما وارد میکند. گلدول فهمید که بیشتر بازیکنان حرفه ای هاکی کانادایی، در نیمه اول سال متولد می شوند. در واقع، دو برابر تعداد تولد در سه ماهه اول نسبت به آخر. به این دلیل است که تاریخ اتمام ثبت نام سالانه تیم های جوانان در اول ژانویه است، به این معنی بچه هایی که در ماه دسامبر به دنیا آمده اند باید با دوستانشان که تقریباً یک سال از آنها بزرگتر هستند، رقابت کنند. هنگامی که 8 سال دارید، از نظر قدرت و سرعت در مقابل یک فرد 9 ساله، هیچ شانسی ندارید- تفاوت زمانی بسیار زیاد است که یک سال 12.5٪ از کل زندگی شما را تشکیل می دهد.

در طول زندگی خود فکر کنید، این اتفاق همیشه می افتد. به یاد می آورم که در اوایل سال 1991 متولد شدم، همیشه در مدرسه اذیت شده بودیم، زیرا سال 1990 اغلب به دلیل تعیین سال تحصیلی آلمان، سال قطع تیم های ورزشی بود.

 

درس 3: آسیایی ها در ریاضیات خوب هستند، زیرا جایی که شما از آن میایید، اهمیت دارد.

 

تصور کنید که در جایی کاملا متفاوت متولد شده اید. وارن بافت همیشه می گوید که خوشبختانه در زمان تولدش در آمریکا به دنیا آمده است، زیرا چند هزار سال پیش، ژنهای مشابه او، ناهار حیوانات بوده اند. به عنوان مثال، گلدول می گوید دلیلی برای این کلیشه وجود دارد که “آسیایی ها در ریاضیات خوب هستند.” در واقع چندین عامل در آسیایی ها وجود دارد که باعث میشود در ریاضی خوب باشند.

ابتدا زبانهای آسیایی طوری تنظیم شده اند که کودکان یاد می گیرند همزمان با یادگیری شمارش، اعداد را اضافه کنند. دوم، صدها سال ساختن فرهنگ سنتی در اطراف مزارع برنج، باعث ایجاد حس نظم و انضباط در فرهنگ آسیایی شده است. بر خلاف کشاورزی گندم یا ذرت، کشت برنج کار سختی است و به دقت، کنترل، هماهنگی و صبر بسیار بیشتری احتیاج دارد.

کشاورزان برنج همچنین می توانند پاداش کامل کار خود را به دست آورند، در حالی که غالبا بخش بزرگی از برداشت کشاورزان اروپایی، توسط صاحبان حریص و اشراف به غارت برده میشود و باعث می شود که انگیزه کمتری در انجام کارهای خود داشته باشند.

درست مثل کشاورزی برنج، ریاضیات نیز سخت است. شما باید با مشکلات کنار بیایید و اجازه دهید چرخ دنده ها در مغز شما خرد شود تا این کار را انجام دهید. اروپایی ها اغلب در سوالات سخت ریاضی، خیلی زودتر از همسالان آسیایی خود کنار می روند، زیرا نه ریاضی و نه نظم، بخشی از میراث فرهنگی آنها نیست. بنابراین بله! جایی که شما متولد شده اید، اهمیت دارد.

علاوه بر کتاب هایی که مالکوم گلدول نوشته است، پادکستی به اسم بازنگری تاریخ دارد که پیشنهاد میکنم گوش کنید.

 

کتاب استثنائیها نوشته ملکوم گلدول در لیست بهترین کتابهای روانشناسی هم پیشنهاد کردیم. اگه از این موضوعات خوشتون میاد حتما کتاب های این لیست رو هم ببینید. در ضمن مقاله ما درباره معرفی کتابهای محبوب در زمینه موفقیت رو هم، اگه دوست دارید موضوع موفقیت رو، حتما ببینید.

مالکوم گلدول

درباره مالکوم گلدول:

ملکوم گلدول یک نویسنده، روزنامه نگار و سخنران کانادایی اما متولد انگلستان است. او از سال 1996 به عنوان یکی از رورنامه نگاران نیویورکر فعالیت میکند.

کتاب های مشابه استثنایی ها:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *