کودکی و زندگی اولیه
مالکوم گلدول در 3 سپتامبر 1963 در فیرهم همپشایر در انگلیس از یک پدر پروفسور ریاضیات، گراهام گلدول و مادر روان دروانگر جامائیکایی، جویس گلدول به دنیا اومد. گلدول در المیرا در اونتاریو کانادا بزرگ شد. اون در دانشگاه تورنتو درس خوند و در سال 1984 قبل از نقل مکان به امریکا و خبرنگار شدن مدرک لیسانسش رو گرفت.
او در ابتدا به تجارت و علوم در واشنگتن پست پرداخت جایی که برای نه سال کار کرد. او قبل از اینکه مقام نویسندگی در اونجا در سال 1996 بهش پیشنهاد بشه شغل آزاد داشت.
وقتی 6 ساله بود، خانواده اش به انتاریو، کانادا نقل مکان کردن. از نظر علمی، همیشه متمرکز بود و وقتش رو صرف مطالعه و تحقیق تو کتابخونه ها میکرد. زمانی که دبیرستانی بود، بسیار ورزشکار بود و تو دوی مسافت متوسط شرکت میکرد. همچنین در دبیرستان انتاریو در سال 1978، موفق به کسب عنوان شد. در سال 1982، تقریبا درهمون زمان، کارآموز مرکز روزنامه نگاری ملی در واشنگتن دی سی بود.
در همون زمان تو رشته ی تاریخ تحصیل میکرد و دو سال بعد از دانشگاه تورنتو فارغ التحصیل شد. از اونجایی که نمره هاش خیلی خوب نبود، تو دوره ی تحصیلات تکمیلی نتونست شرکت کنه. در نهایت سمت روزنامه نگاری رو در “The American Spectator” پذیرفت و برای کار به ایندیانا رفت.
حرفه
خبرنگار، نویسنده و سخنران کانادایی متولد انگلیس، مالکوم تیموثی، که بخاطر مقالات و کتاب هاش معروفه که درباره ی مفهوم غیرمنتظرهی تحقیقات علوم اجتماعی توضیح میده. او در کنار نوشتن، صاحب پادکست Revisionist History هم هست.
مالکوم گلدول در سال 1987، اخبار مربوط به تجارت و علوم رو برای “واشنگتن پست” شروع کرد، جایی که حدود یک دهه اونجا کار کرد و تو سال 1996، از این کار استعفا داد. بعد از ترک اینکار، در “نیویورکر” شروع به کار کرد، جایی که اولین نوشته اش درمورد مد بود. به جای نوشتن درمورد مد، ترجیح داد که درمورد مردی که تیشرت تولید میکنه، بنویسه که به نظرش جالب تر میومد.
در سال 1996، او با دو مقاله ای که برای “نیویورکر” نوشت، به نام ‘The Tipping Point’ و ‘The Coolhunt’، به شهرت رسید. این دو مقاله، پایه و اساس اولین رمانش به نام ‘The Tipping Point’ بود که چهار سال بعد نوشته شد. در سال 2002، مقاله ای برای “نیویورکر” بر اساس مفهوم “افسانه ی استعداد” توشت. این مقاله به طور مستقیم از روش های اجرایی که افراد موف3 استفاده میکردن و بالعکس، ارزیابی شد.
در سال 2005، او کتاب دومش رو با عنوان” چشمک” نوشت. سه سال بعد، کتاب سومش رو منتشر کرد، ‘Outliers’، که کتابی درمورد چگونگی ارتباط موفقیت فردی با تصمیم شخصی و تشویق است. در سال 2009، او یکی از پرفروش ترین آثار خودش رو منتشر کرد، “چیزی که سگ دید: و ماجراجویی های دیگر.
این کتاب مجموعه مقالاتشه که در نیویورکر منتشر شده. او کتاب پنجمش رو تحت عنوان “دیوید و جالوت” در سال 2013 چاپ کرد. این کتاب به طور دقیق ستیزه بین ترجیحات و گروه های کوچک رو موشکافی میکنه. وی همچنین درحال نگارش فیلنامه ی درام تلویزیونی به نام “مبلغ” در آیندس.
کتابشناسی مالکوم گلدول
گلدول پنج کتاب نوشته. هنگامی که درمورد پشت پرده ی نوشته هاش ازش پرسیده شد، گفت: “من دو چیز مورد علاقه ی موازی دارم. یکیش اینه که علاقه مند به جمع آوری داستان های جالب هستم و دیگری علاقه مند به جمع آوری تحقیقات جالبم. من به دنبال مواردی هستم که همپوشانی داشته باشن”.
1. نقطه ی اوج
الهام اولیه ی اولین کتابش، به نام “نقطه ی اوج” که در سال 2000 منتشر شد، از افت ناگهانی جنایت در شهر نیویورک ناشی شد. او میخواست که کتاب فقط درمورد جنایت نباشه و جذابیت گسترده ای داشته باشه و سعی کرد پدیده های مشابه رو از دریچه ی علم همه گیر شناسی توضیح بده. درحالی که گلدول گزارشگر روزنامه ی واشنگتن پست بود، به اپیدمی ایدز پرداخت. وی شروع به یادداشت درمورد”اپیدمی ها چقدر عجیب بودن” کرد و گفت: اپیدمیولوژیست ها، نگاه کاملا متفاوتی به جهان دارن. اصطلاح “نقطه ی اوج” از همون لحظه ی ای در همه گیری که ویروس به جرم بحرانی برسه و با سرعت بسیار بیشتری گسترش پیدا کنه، ناشی میشه. این ادعا که این ایده از اپیدمیولوژی ناش شده، به چالش کشیده شده. نظریه های جرم و جنایت گلدول، به شدت تحت تاثیر” نظریه ی پنجره های شکسته” پلیس قرار گرفت و دلیل رواج این نظریه را به او نسبت میدن.
اجرای نظریه ی گلدول، شباهت زیادی به سیاست های “توقف و خطر” NYPD داره. با اینحال، طی یک و نیم دهه پس از انتشار، کتاب نقطه اوج و گلدول هردو به دلیل ارتباط نابسامان “پنجره های شکسته” و کاهش جرایم در نیویورک، مورد انتقاد قرار گرفتن. گلدول در طی مصاحبه ای در سال 2013 با جون رونسون، روزنامه نگار بی بی سی برای برنامه ی فرهنگ، اعتراف کرد که ” بیش از جد عاشق مفهوم پنجر ی شکسته بوده”. وی در ادامه گفت که بسیار مجذوب سادگی استعاری ایده شده بود، تا حدی که اهمیتش رو بزرگ جلوه داد.
2. چشمک
بعد از کتاب نقطه ی اوج، چشمک رو تو سال 2005 منتشر کرد. این کتاب توضیح میده که چجوری ناخودآگاه انسان، حوادث یا نشانه ها رو تفسیر میکنه و چجوری تجربیات گذشته باعث میشه که مردم تصمیم گیری های ناآگاهانه ای رو دوباره و دوباره، با استفاده از مثال هایی مانند گتی کوروس و تحقیقات روانشناس جان گاتمن درمورد احتمال طلاق، اتخاذ کنن. موهای گلدول، الهام بخش کتاب چشمک بود. وی اظهار داشت که همیشه بلیط های سریع رو تهیه میکنه، جای تعجب داره چون اون قبلا هرگز بلیطی تهیه نکرده بود و برای بازرسی توسط نیروهای امنیتی فرودگاه، از صف خارج شد. در حادثه ای خاص، درحالی که تو مرکز شهر منهتن قدم میزد، سه افسر پلیس بهش نزدیک شدن، چون موهای فرش، شبیه به مشخصات یک متجاوز بود، علی رغم اینکه مظنون هیچ شباهتی بهش نداشت. کتاب نقطه ی اوج (2000) و چشمک (2005)، از کتاب های پرفروش بین المللی بودن. اولین کتاب در آمریکا بیش از دو میلیون نسخه فروخت. چشمک نیز به همان اندازه خوب فروخته شد. از نوامبر سال 2008، در مجموع 4.5 میلیون نسخه فروش رفتن.
3. استثناییها
سومین کتاب گلدول، به نام Outliers (استثناها) در سال 2008 منتشر شد. این کتاب بررسی میکنه که محیط فرد به همراه انگیزه و محرک شخصی، چجوری روی احتمالات و موقعیت های فرد برای موفقیت تاثیر میذاره. سوال اصلیش حول وکلا میچرخید، با اشاره به مقایسه تاریخچه خانوادگی بسیاری از وکلای اولیه ی شرکت: ” ما تصور میکنیم که این مرد در نیویورک وکیل شرکت حقوقیه، درسته؟ من فقط کنجکاو شدم: چرا همش یک پسر یکسانیه؟، تو مثال دیگه ای که تو کتاب اومده، گلدول متوجه شد که مردم، موفقیت بیل گیتس رو “واقعا باهوش” یا ” واقعا بلند پروازانه” میدونن. وی خاطرنشون کرد که بسیاری از مردم رو میشناسه که واقعا باهوش و جاه طلب هستن، اما ارزش مالیشون به 60 میلیارد دلار هم نمیرسه. “این به من فهموند که درک ما از موفقیت واقعا خامه و فرصتی برای کاوش و ارائه ی توضیحات بهتر وجود داشت”.
4. آنچه سگ دید: و ماجراهای دیگر
چهارمین کتاب گلدول، آنچه سگ دید: و دیگر ماجراها، در 20 اکتبر سال 2009 منتشر شد. این کتاب شامل مقاله های مورد علاقه ی او از نیویورکر، از زمانی که تو اونجا در سال 1996 به عنوان نویسنده شروع به کار کرد ، بود. داستان ها دارای یک موضوع مشترکن، یعنی اون سعی داره که دنیارو از مگاه دیگران بهمون نشون بده، حتی اگه اون دیگری یک سگ باشه.
5. داوود و جالوت
پنجمین کتابش به نام داوود و جالوت، در اکتبر سال 2013 منتشر شد و تو اون مبارزه ی افراد ناموفق رو با مورد علاقه ها بررسی میکنه. این کتاب تاحدودی از مقاله ای که او برای نیویورکر در سال 2009 به نام” چگونه داوود، جالوت رو شکست داد” الهام گرفته شده. این کتاب پرفروش بود اما مورد استقبال منتقدین قرار نگرفت.
تدتالک مالکوم گلدول
اگه شمام آثار ملکوم گلدول رو مثل من میپسندین، پیشنهاد میکنم تدتالک مالکوم گلدول رو با زبان گیراش ببینین و لذت ببرین. عنوان سخنرانیش اینه: “انتخاب، خوشبختی و سس اسپاگتی”.
شغل ادبی مالکوم گلدول
در سال 2000 ملکوم گلادول عبارتی به کار برد که تا اون زمان معمولا مرتبط با علم واگیر شناسی بود و به تنهایی اون رو توی ذهنمون به عنوان پدیدهای اجتماعی تعریف کرد. اون عبارت “نقطه عطف” بود و کتاب برجسته ی اون در رابطه با جامعه شناسی پاپ با همون اسم دربارهی چگونگی و علت پخش ایدهها مانند همه گیریهای اجتماعی بود. خود اون کتاب تبدیل به همه گیری اجتماعی شد و هنوز هم پرفروشه.
مالکولم گلادول در سال 2005 کتاب دیگه ای منتشر کرد به اسم يك نگاه که در اون یک پدیده ی اجتماعی رو با تشریح تعداد زیادی مثال ارزیابی کرد تا به نتیجه برسه. مانند نقطه عطف، يك نگاه هم بر پایه تحقیقات علمی نوشته شد اما با لحنی ساده و قابل فهم که باعث محبوب شدنش شد. يك نگاه دربارهی اندیشهی شخصی سریعه – قضاوت های سریع و چگونگی و علت اونها. ایدهی این کتاب بعد از اینکه اون فهمید با بلند کردن مدل موی افرو ش (تا اون موقع اون موش رو کوتاه نگه میداشت) واکنش های اجتماعی زیادی برانگیخت، به ذهنش رسید.
نقد آثار مالکوم گلدول
هر دو کتاب نقطه عطف و يك نگاه پدیدههای پرفروشی بودن و کتاب سوم اون، استثنائیها در سال 2008، هم مثل اون دو تا پرفروش شد. تو کتاب استثنائیها، گلدول بار دیگه تجربه های افراد زیادی رو با هم ادغام کرده تا فراتر از اون تجربه ها بره تا به یک پدیده ی اجتماعی برسه که دیگران بهش تا حالا فکر نکردن یا حداقل اونطور که گلدول توش ماهره پرطرفدار نشده بودن. با لحنی مجبور کننده و روایتگرانه، کتاب استثنائیها نقش پس زمینه ای محیط و فرهنگ رو در آشكار كردن داستان های موفقیت های بزرگ رو ارزيابي ميكنه.
كتاب چهارم گلدول، چيزی كه سگ ديد: و ديگر ماجراجويی ها (2009) مقالات مورد علاقه ی گلدول از زماني كه در نيويوركر نويسنده بود رو شامل ميشه. داستان های اون با نحوه نگرش شايع بازي ميكنه و گلدول سعی داره تا دنيا رو از ديد ديگه ای به خواننده نشون بده – هرچند كه اون از ديد يه سگه.
(نقد و خلاصه کتاب گفتگو با غریبه ها اثر دیگه ای از ملکوم گلدول رو اینجا بخونین!)
آخرين چيزی كه ازش منتشر شد کتاب داود و جالوت (2013) بود كه اون رو از بخشی توی يه مقاله الهام گرفته شده بود كه گلدول اون رو برای نيويوركر در 2009 به اسم”چگونه داود جالوت رو ميزنه” نوشته بود .كتاب پنجم گلدول بر تضاد فايده و احتمال موفقیت در شرايط مختلف تمركز ميكنه كه معروف ترين داستانش درباره داود و جالوت مقدسه. با وجود اينكه به اين كتاب نقدهای شديدی نشد يه كتاب پرفروش شد و توی جدول كتاب های غير رمان و جلد مقوايي نيويورك تايمز رتبه ي چهارم رو به دست آورد و همینطور رتبه ی پنجم كتاب هاي پرفروش USA today رو به دست آورد.