کاور قسمت 1 - نابخردی های پیش بینی پذیر

پادکست خوره کتاب

معرفی کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر نوشته دن آریلی

فصل: 2

قسمت: 1

کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر

نوشته دن آریلی

تاریخ انتشار: 6 آذر 1399

بعد از سه هفته استراحت پادکست یه فنجون کتاب، با فصل دوم برگشتیم. تو این قسمت کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر نوشته دن آریلی رو گزیده خوانی میکنیم.

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

حمایت مالی از خوره کتاب

گوینده و نویسنده: شیما
تدوینگر: هاتف
موسیقی متن: ترک Can’t Buy Me Love از The Beatles

رونوشت این قسمت:

مالکیت فقط واسه داراییای مشهود و قابل لمس نیست… آدم میتونه مالک دیدگاهش ام باشه. وقتی ما یه ایده داریم.. وقتی به عبارتی مالک یه ایده هستیم، مستقل از اینکه درباره سیاست باشه یا ورزش، به نظرتون چیکار میکنیم؟ درسته! بیشتر از حدی که باید، عاشقش میشیم… بیشتر از حدی که باید، بهش اهمیت میدیم و براش خیلی بیشتر ازون حدی که واقعا ارزشمنده، ارزش قائل میشیم. برامون سخته ولش کنیم، چون خلا از دست دادنشو نمیتونیم تحمل کنیم.. آره درسته فهمیدین! دیگه داریم از ایدئولوژی حرف میزنیم – تا همین حد سفت و سخت و بی فایده.


سلام، من شیما هستم و شما به اولین قسمت از فصل دوم پادکست یه فنجون کتاب گوش می کنید.

تو فصل اول به سراغ 12 کتاب روانشناسی ارزشمند رفتیم و تیکه هایی جذاب و گذرا از هر کدوم رو با هم خوندیم. تو این فصل 14 کتاب روانشناسی دیگه رو انتخاب کردیم و هر پنجشنبه ساعت 6 عصر یک قسمت جدید از پادکست رو منتشر می کنیم.
این نکته رو باید یادآوری کنیم که پادکست یه فنجون کتاب قصد نداره جایگزین کتاب بشه یا خلاصه کتاب باشه، ما قصد داریم تو هر قسمت یک دریچه به یک کتاب بی نظیر باز کنیم و شما رو تو انتخاب کتاب برای مطالعه یاری کنیم.

بعد از توضیحات طولانی اولیه، تو قسمت اول از فصل دوم به سراغ کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر نوشته دن آریلی میریم.

تیکه هایی از این کتاب رو بشنویم:

“ما معمولا عادت داریم خودمون تو نقش سکان دار کشتی زندگیمون ببینیم… که کنترل نهایی رو تصمیماتی که میگیریم و جهاتی که انتخاب میکنیم بریم، داریم. اما دریغ! همچین دیدگاهی بیشتر شبیه آرزوهامونه – اینکه دوست داریم خودمونو چطوری ببینیم – تا واقعیت!

اقتصاد استاندارد فرض اولیه اش اینه که ماها موجودات منطقی ای هستیم… اما همونطور که نتایج این کتاب و بقیه کتابا دارن نشون میدن ما خیلی خیلی کمتر از اون چیزی که فکر می کنیم توتصمیم گیریامون منطقی رفتار می کنیم… و جالب تر اینجاست که رفتاراری غیر منطقی مون نه رندم ان نه احمقانه! بلکه سیستماتیک و قابل پیش بینی ان! همینم هست که باعث میشه یه سری اشتباهاتی رو بارها و بارها تکرار کنیم، چون به خاطر پایه و اساس سیم کشی مغزمونه!

واقعیت اینه که اغلب اوقات، پول، یه روش خیلی پر هزینه س واسه انگیزه دادن به آدما. به جاش هنجارای اجتماعی نه فقط ارزونترن، بلکه اغلب موثرترم هستن.

خیلی مثال میشه زد از اینکه مردم حاضرن برای یه “دلیل” بیشتر کار کنن تا واسه پول.

به عنوان مثال چند سال پیش سازمان غیرانتفاعی AARP (که موضوع کار درباره بهتر کردن زندگی سالمندانه) از یسری وکیل خواست بیان و واسه بازنشسته های کم درآمد با نرخ کمتری کار گنن (مثلا 30 دلار بگبرن واسه هر ساعت کار). جواب وکلا  “نه” بود. بعد همون سازمان اومد یه پیشنهاد خیلی هوشمندانه داد: به وکلا گفت که آیا حاضرن برای بازنشسته های کم درآمد رایگان کار کنن؟ به طرز عجیبی وکلا به این پیشنهاد جواب مثبت دادن!

چی شد الان؟ چطوری 0 دلار تو ساعت پیشنهاد جذابتری شد نسبت به 30 دلار تو ساعت؟

واقعیت اینه که وقتی موضوع پول مطرح شد، وکیلا شروع میکنن ارزش پیشنهادی که بهشون شده رو با ارزش بازار مقایسه میکنن و میبینن کمه. اما وقتی به موضوع پول اشاره نمیشه، پیشنهاد رو نسبت به هنجارهای اجتماعی مقایسه میکنن و رغبت پیدا میکنن که وقتشونو داوطلبانه برای این کار صرف کنن.

اما چرا حاضر نشدن 30 دلارو قبول کنن و خودشونو به چشم داوطلب هایی ببینن که دارن 30 دلارم در ساعت میگیرن؟

به خاطر اینه که وقتی حرف هنجارهای بازار میاد وسط، هنجارهای اجتماعی از بین میرن.

آدما یا حاضرن رایگان کار کنن، یا رغبت پیدا میکنن با یه نرخ معقول کار کنن. اما اگه کمتر بخوای بهشون دستمزد بدی قبول نمیکنن.

این موضوع نه فقط راجع دستمزد، که در مورد ارزیابیای بر اساس عملکردم درسته. مثلا آمریکا یه کشوریه که داره واسه آموزش به ازای هر دانش آموز بیشترین پولو خرج میکنه، بیشتر از هر کشور غربی دیگه ای. آیا این تصمیم عاقلانه ایه که واسه سیستم آموزش بیشتر خرج کنه؟ این فرضو اومدن آزمایش کردن، بعیده با توجه به حجم آزمایشایی که داره رو سیستم آموزش پیاده میشه کیفیت آموزشو از این طریق بشه بهتر کرد. به جاش من فکر میکنم جواب سوال تو هنجارای اجتماعییه!

همونطوری که ما تا حالا از آزمایشامون فهمیدیم پول خرج کردن تا یه جایی میتونه انگیزه بده و کارو جلو ببره اما این هنجارای اجتماعی ن که تو بلند مدت دست بالا رو دارن و تفاوت ایجاد میکنن.

این واسه آموزش چجوری کار میکنه؟

به جای اینکه ذهن معلما، والدین و بچه هارو معطوف به سیستم نمره دهی و حقوق و رقابت کنیم، بهتره واسه ارتقا آموزش حس هدفمندی و ماموریت و غرور رو تو آدمای سیستم آموزش نهادینه کنیم.

چجوری نهادینه کنیم؟ قطعا این مسیر از هنجارای بازار نمیگذره، درست همونطور گروه بیتلز م تو شعراش یه جا میگفت: “عشق و نمیتونی با پول بخری.” نمیشه هر هدفی با پول خرید، هرچی بیشتر از این مسیر بخوای بهش برسی، بیشتر ازش دور میشی.”

حالا وقتشه که از دو نفر که از ما حمایت کردن صمیمانه تشکر کنیم. اول از خانم گلاره، و دوم از آقای/خانم چشمک که بی نام و نشون به ما افتخار دادن. شمام اگه دوست داشتین خیلی راحت میتونین از خوره کتاب تو سایت حامی باش حمایت کنین.

تیکه هایی که گوش کردین، از کتاب نابخردی های پیش بینی پذیر نوشته دن آریلی بود. امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرید.

تو قسمت بعدی پادکست یه فنجون کتاب به سراغ کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی میریم.

متشکرم که به این قسمت گوش کردید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *