نقد کتاب قوی سیاه نوشته نسیم نیکلاس طالب
روزی روزگاری، جوان باهوشی به نام نسیم نیکلاس طالب بود که در امور مالی تخصص داشت. او اهل لبنان – یا طبق ترجیح خودش، اهل خاور نزدیک – است اما در نیویورک کار میکند و یک تحلیلگر ریسک و آماردان کمی است.
وی به دلیل بی اعتمادی به مدلهای “منحنی زنگوله” که توسط بسیاری از موسسات مالی برای کاهش ریسک استفاده می شود، کتابی به نام (گمراهشده با تصادفیگرایی) درباره ادعاهای موهومی پیرامون کنترل ریسک و اعتماد پذیری نوشت که وال استریت، بسیاری از کسب و کارهای دیگر و در واقع، عموم مردم را تحت تاثیر قرار میدهد.
گمراهشده با تصادفیگرایی(2001)، کتابی بی نظیر است. من و بسیاری دیگر آن را در کتابخانه هایمان داریم. این کتاب پس از اینکه در 18 کشور جهان پرفروش ترین کتاب شد، توسط مجله ی فورچون به عنوان یکی از ” درخشانترین کتابهای همه ی دوران ” انتخاب شد. اما این موضوع ممکن است زمینه ساز مشکلاتی نیز باشد؛ زیرا ادامه فعالیتهای طالب در کتاب قوی سیاه دربارهی تاثیر امور بسیار ناممکن بر زندگی، به آن درخشانی نبوده است. افسوس!
تا قرن نوزدهم و کشف قوهای سیاه جهش یافته در استرالیا، تصور میشد که همه ی قوها سفید هستند. ” قوی سیاه” یک عبارت جامع برای ” امور طرد شده” یا اتفاقات غیر منتظره ای مانند ظهور گوگل یا 11 سپتامبر است.
احتمال نهفتهی این قوهای سیاه به مانند سهام های کم ارزش گذاشته شده یا صندوقهایی با گنج پنهان هستند که ناچیز شمرده میشوند. مشخصه ی دیگر قوهای سیاه این است که آنها اثراتی وسیع تر از هدف ظاهری اولیه شان در مقیاس جامعه دارند.
طالب راهکارهای مفید بسیاری برای ارائه دارد. او اعتماد ما را به ” مغالطه ی قصه ای” که از اطلاعات گذشته برای تجزیه و تحلیل علل وقایع استفاده میکنیم، آنجا که این اطلاعات برای توجیه وقایع ساکت میشوند، زیر سوال میبرد. این سکوت – شکاف – و انرژی مفقودالاثر در نظام تاریخ است که قوی سیاه را تولید میکند.
فرضا طالب بوقلمونها را مثال میزند: ” پرنده با هر بار تغذیه مطمئن تر میشود که قاعده کلی زندگی این است که هر روز انسانهای مهربان به او غذا میدهند و او نیز مانند سیاستمداران، ” دائما متوجه بهترین سهمهای غذا” است. بعدازظهر چهارشنبه درست قبل از شکرگزاری، اتفاق غیرمنتظره ای برای بوقلمون رخ خواهد داد و عقیدهی او به کل عوض میشود! “
طیف گستردهتری از اشتباهات را طالب “مغلطهی بازیانگاری” مینامد که در آن، یک بی الگویی واقعی و ” رام نشدنی ” با شانس کنترل شده در کازینو، قرعهکشی و یا سایر بازیهای شانسی اشتباه گرفته میشود و یا موضوع “ویژگی خاص بستر” را داریم که به موجب آن، ” واکنشها، طرز تفکر و شهود ما به بستری که موضوع در آن رخ میدهد، بستگی دارند “، در حالی که قوهای سیاه در بستری فراتر از حد معمول رخ میدن.
آنها از “کرانستان” می آیند، در حالی که بیشتر زندگی ما در ” میانستان” یا قسمت میانی منحنی زنگوله طی میشود. راه دیگر برای مقابله با توهمات، مقاومت در برابر تأیید است، زیرا “ یک سری حقایق که موضوع ما را تایید میکنند، لزوماً مدرک ما نیستند. “
طالب با وسواس زیاد، نظریات بسیاری از جامعه شناسی و فلسفه و بخشهای کمی از علوم دیگر در انواع رشته ها را برای پیشبرد نوشتهی خود جمع آوری میکند. با این حال، در عمل گسترهی این نظریات بسیار محدود است؛ دقیقاً به این دلیل که ما بیشتر زندگی خود را در میانستان می گذرانیم.
چند ترفند ساده ی او برای شکارچیان قوی سیاه مفید خواهد بود: 1) تفاوت بین احتمال مثبت و منفی را در نظر بگیرید و سعی کنید در دریایی از احتمالات مثبت شنا کنید؛ مثلا منتشر کردن کتاب، ساختن فیلم، تحقیق در مورد بیوتکنولوژی و … . مواظب باشید اگر در کرانستان هستید، اعماق میتواند بسیار خطرناک و البته هیجانانگیز باشد. 2) به دنبال احتمالات دقیق و محدود نگردید. سخت کار کنید تا احتمالات مثبت خودشان وارد زندگی شما شوند. 3) از هر فرصت یا هر چیز شبیه فرصت استفاده کنید؛ اما هرگز گمان نکنید این اتفاق دوباره خواهد افتاد.
طالب و ناشرانش کاملا معتقدند که موفقیت کتاب (گمراهشده با تصادفیگرایی) دوباره نائل میشه اما اون کتاب اعتدال مجاب کننده ای داشت. برای قوی سیاه نمیشه چنین چیزی گفت؛ زیرا علیرغم بینشهای بسیار کاربردیاش، ساختار بدی داره و با عجله نوشته شده است. گرچه مشکل اصلی کتاب- که ظاهرا طالب آن را درک نکرده و دلیل عدم موفقیت این کتاب است- سبک شوخیهای گستاخانه ی آن است.
اشارات مداوم به برتراند راسل به عنوان “فیلسوف برجسته”، معرفی یوگی بررا (مربی شوخ طبع بیسبال) در ردیف بزرگترین اندیشمندان جهان، وسواس احمقانه نسبت به کراوات های فراگامو، استفاده مکرر و توجیه ناپذیر از عبارت ” فراموشش کن! “، توصیف ” مسموم” از هر چیز بد، استفاده از کلمات اهانتامیز شبه زبان ییدیشی مانند ” نوبل، شنوبل ” یا ” رنسانس، شمنایسانس” – اینها بذلههایی هستند که به احتمال زیاد توجه افراد متفکر را جلب نمی کنند.
گویی طالب – همان متفکری که فکر میکردیم پیشترها او را می شناختیم – توسط سردبیری که مصر به ساده نویسی در احمقانه ترین شکل ممکن است، تحت فشار بوده! نتیجه این امر، از دست رفتن بسیاری از فرصت هاست.
جز این مورد، از دست دادن فرصت چه دلیل دیگری میتونه داشته باشه؟ هر وقت کسی به شما گفت به دنبال دلیل نباشید، یعنی اینکه ارزشش را دارد که بسیار مصمم به سمتش بروید. یک پروفسوری ایتالیایی معتقد است که اگر او در یک جامعهی پروتستانی بزرگ شده بود که در آن کار و مزد به صورت علت و معلول بودند، طالب چنین دیدگاههایی در مورد ریسک نمیداشت. طالب این استاد را متهم میکند که در دام علیت – اینکه شما علت تاریخی چیزی و نحوهی ارتباط آن با اثر فعلی را میدانید – افتاده است.
اگر بگویم که به نظر من، وسواس او در باب پیشبینیناپذیری امور مربوط به رنج ” توهم بازگشت به میهن ” است که تبعیدیان متحمل می شوند (اتفاقاً عنوان یک رمان نسبتاً خوب از نویسندهی لبنانی، سمیر ال یوسف نیز همین است)، احتمالاً او نیز همان اتهام را به من وارد خواهد کرد. او چون نتوانست مجددا به لبنان برگردد، گویا تمام عمرش را صرف تلاش برای نفی احتمال “مطابق انتظار رخ دادن” ماجراها کرده است.
اگرچه تا حدی حق دارد اما این بدین معنا نیست که شخصی از اصطلاحات پراکنده ی اقوام کشور محل اقامت خود – به طور نامناسبی- تقلید کند: مثلا ادای زبان ییدیش را در آوردن، ” فراموشش کن! ” که گویا توسط آمریکایی های با تبار ایتالیایی گفته می شود و غیره. گویشهای قبیله ای بیشتر از وعده های سیاستمداران یا معادلات ریسک سنجها، ما را به مرز نابودی نمی رسانند.
منبع:
https://www.theguardian.com/books/2007/may/12/society
خلاصه کتاب قوی سیاه نوشته نسیم نیکلاس طالب
تنها نقدی که باید درباره نسیم نیکلاس طالب داشته باشم، این است که ای کاش کتابهای بیشتری را سریعتر منتشر می کرد. طرز فکر او شگفت انگیز است و چیزهای زیادی برای یادگیری از او وجود دارند. قوی سیاه، دومین جلد از 4 جلد اثر وی دربارهی عدم قطعیت است که ” اینسرتو ” نام دارد. نشکن اثر چهارم او است.
اولا، این کتاب هیچ ارتباطی با فیلم (به نظر من، فیلم خوب) قوی سیاه ندارد. این کتاب درباره آمار، احتمالات و کاربرد غلط آنها در اغلب اوقات برای تخمین احتمال وقایع زندگی روزمره است.
یکی از دوستانم در دانشگاه در رشته اقتصاد تحصیل کرده است. او این کتاب را دوست نداشت. او همیشه میگفت: ” لزوما تمام این مدلها در دنیای واقعی شانسی ندارند. آنها بسیار نادرند و هیچ یک از این موارد، واقع بینانه نیستند.” با این حال، ما برای پیشبینی واقعیت همیشه از مدلهای نادر استفاده میکنیم – و به همین دلیل است که پیشبینی ما خیلی افتضاح است!
در اینجا 3 نکتهی آموزنده از قوی سیاه آوردیم تا به شما کمک کنیم در پیشبینی از دیگران بهتر باشید:
1 ) از آنجا که قوهای سیاه همیشه غیرمنتظره هستند، کسانی را که برای آنها آمادگی ندارند، قویاً شگفت زده میکنند.
2) هرگز سعی نکنید با گذشتهتان، آینده را توجیه کنید؛ زیرا گذشته شاخص بدی است.
(3 اگر بخواهید در دنیای واقعی مانند هنگام کارت بازی ریسک سنجی کنید، احتمالاً تصمیمات بدی خواهید گرفت.
آیا آماده اید که ندانسته هایتان را بدانید؟ خواهیم دید!
درس 1) قوهای سیاه دنیای کسانی را که از آنها خبر ندارند، به طرز چشمگیری تغییر میدهد.
نسیم طالب یک رویداد را “قوی سیاه” می نامد اگر غیرقابل پیش بینی باشد؛ نه به دلیل تصادفی بودن آن، بلکه به این دلیل که ما احتمالات بسیار نادر را نادیده میگیریم. این نام از آنجا آمده است که تا سال 1697، بشر معتقد بود همه قوها سفید هستند تا اینکه کاوشگران هلندی برای اولین بار در غرب استرالیا قوهای سیاه را دیدند و این اصطلاح در توصیف وقوع پدیده ای شکل گرفت که غیرممکن به نظر میرسید.
یک نتیجه گیری منطقی این است که افراد با کمترین آگاهی از وقوع یک قوی سیاه، بیشتر از همه از عواقب شدید آن رنج میبرند.
تصور کنید از قبل در مورد حملات 11 سپتامبر، بحران مالی سال 2008 یا طوفان کاترینا اطلاعاتی داشتید. آن وقت شما شوکه و متعجب نمیشدید. در برخی موارد، قوی سیاه فقط برای یک فرد فاجعه است.
به عنوان مثال اگر جان در مسابقه، روی اسب مورد علاقه خود یعنی انیکس به دلیل سطح سلامتی خوب، سابقهی درخشان، وجود سوارکار ماهر و رقبای ضعیف، شرط ببندد و ناگهان جان همهی پول خود را از دست بدهد، مطمئناً داغون خواهد شد؛ زیرا وقتی مسابقه شروع میشود، انیکس یک اینچ هم حرکت نمیکند و در عوض پخش زمین خواهد شد!
اما چیزی که برای جان یک قوی سیاه است، ممکن است برای تونی، صاحب اسب، معامله ای به اندازهی یک عمر باشد؛ زیرا او از قبل میداند که انیکس پرخاشگری خواهد کرد و بر علیه اسب خودش شرط بندی خواهد کرد!
با این حال، قوهای سیاه اغلب کلیت جوامع و یا حتی کل جهان را درگیر میکنند. کافیست کشف کوپرنیک مبنی بر اینکه خورشید، و نه زمین، مرکز جهان است را تصور کنید یا وقتی نیل آرمسترانگ قدم بر روی ماه گذاشت!
درس 2) از گذشته تان برای توجیه آینده استفاده نکنید!
یکی از بارزترین رفتارهای غلط ما، تمایل به پیشبینی اتفاقات آینده با استفاده از تعابیر متعلق به گذشته است. ما فقط بر اساس چیزهایی که از آنها اطمینان داریم – آنچه در گذشته ما اتفاق افتاده – یک ماجرای منطقی میسازیم و انتظار داریم که آینده فقط اینگونه پیش برود.
اما عوامل ناشناخته بسیاری وجود دارند که میتوانند آینده را تغییر دهند.
به عنوان مثال، تصور کنید که شما یک بوقلمون هستید و سالها است که در یک مزرعه زندگی می کنید. هر روز به راحتی در مزرعه پرسه میزنید و از یک کشاورز بهترین غذا را دریافت می کنید. چرا منتظرید که شرایط تغییر کند؟ حال اگر فردا روز شکرگزاری باشه، فقط 24 ساعت تا کشته شدن، پرپر شدن و برشته شدن فاصله خواهی داشت!
اتفاقی کاملا مشابه برای کسانی که طی بحران مالی پول زیادی از دست داده بودند، رخ داد – مردم معتقد بودند که بازارهایشان تا ابد سود خواهند کرد، زیرا این وضع برای سالها ادامه داشت ولی با توقف ناگهانی روند سوددهی، مردم شوکه شدند!
درس 3) ارزیابی ریسک در دنیای واقعی آنگونه که در یک بازی انجام میدهید، شما را به سمت انتخابهای اشتباه سوق میدهد.
مغالطه ی دیگری که طالب توضیح می دهد، مغالطه بازیانگاری نام دارد. این مغالطه می گوید که چرا ما هنگام دریافت بیمه نامه ی مناسب، تا این حد اشتباه می کنیم؛ مثلا:
وقتی در دنیای واقعی با ارزیابی ریسک روبرو میشویم، معمولاً سعی میکنیم ریسک را مانند بازی تصور کنیم که مجموعه ای از قوانین و احتمالات از پیش تعیین شده دارد و ما میتوانیم با استفاده از آنها تصمیم درستی بگیریم.
با این وجود، در اغلب اوقات امکانپذیر نیست. شما نمیتوانید تمام احتمالات مربوط به ابتلا به برخی بیماریها یا تصادفات خاص را به لیست خود اضافه کنید و سپس بگویید “خوب! بر اساس این، من تا مبلغ X بیمه خواهم شد!”
به عنوان مثال، در بازی شیر یا خط، کنش کار به شما میگوید پرتاب سکه منصفانه است (یعنی چه شیر چه خط، 50/ 50 فرود میاد) اما برای 99 بار متوالی شیر میاد! آیا واقعاً باور دارید که در دست بعدی هم شانس شیر/خط 50/50 باشد؟
از نظر آماری، احتمال هنوز هم تغییری نکرده است اما هر شخص منطقی با خودش میگوید که تقلب شده و سر شیر شرط خواهد بست! اگر اتفاقات بعید بیشتر از آستانه ی آماری شان رخ میدهند، باید فرضیات مدل خود را زیر سوال ببرید.
به عنوان مثال، کازینوها امنیت زیادی در برابر سرقت مالی دارند و بازیکنان مشکوک را بیرون می اندازند. اما شاید خطر بسیار بزرگتر این باشد که کسی دختر صاحب کازینو را برای باج خواهی از او برباید و یا اینکه کارمندی فراموش کند که مالیاتها را ثبت کند و منجر به تحقیقات بزرگ کیفری در آینده بشود!
ارزیابی دقیق ریسک در دنیای واقعی، برای ما دشوار است اما ساده سازی بیش از حد آن فقط باعث بدتر شدن شرایط میشود.
منبع:
https://fourminutebooks.com/the-black-swan-summary/