کاور قسمت 8 - کتاب واقعیت

پادکست خوره کتاب

معرفی کتاب واقعیت نوشته هانس رزلینگ

فصل: 4

قسمت: 8

کتاب واقعیت

نوشته هانس رزلینگ

تاریخ انتشار: 14 بهمن 1400

تو قسمت هشتم از سری یه فنجون کتاب، یه کتاب امیدوارکننده رو معرفی می کنیم: هانس رزلینگ تو این کتاب نشون میده که چقدر تصور ما از واقعیت اشتباهه و نیاز به اصلاح داره.

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

حمایت مالی از خوره کتاب

گوینده و نویسنده: شیما
تدوینگر: هاتف
موسیقی متن: ترک Somewhere Over the Rainbow از Israel Kamakawiwoʻole

رونوشت این قسمت:

سلام من شیما هستم و شما به پادکست خوره کتاب گوش میکنین.

با یه قسمت دیگه از مجموعه یه فنجون کتاب، اینبار میخوایم کتاب واقع بینی نوشته هانس، آنا و اولا رزلینگ رو معرفی کنیم. کل این کتاب درباره به دست آوردنه یه عادته! که اتفاقا عادتیه که خیلی ام آرامش بخشه و استرس آدمو کم میکنه: عادت به اینکه فقط باورایی رو واسه خودتون نگه دارید که واسشون حقایقه تایید کننده ی قوی ای وجود داره.

نویسنده های این کتاب ادعا میکنن که وقتی در مورد روندهایی که تو دنیا اتفاق میفته، از مردم سوال کنی – مثه چه تعداد آدمایی زیر خط فقر زندگی میکنن؛ یا اینکه چرا جمعیت جهان در حال زیاد شدنه؛ یا مثلا اینکه تو دنیا چندتا دختر مدرسه رو تموم میکنن – اونا به طور سیستماتیک جوابایی که به این سوالا میدن اشتباس. خطای جوابایی که میگیرین اونقدر زیاده که اگه این سوالا رو بذارین جلوی شامپانزه ها تا به طور رندم بهشون جواب بدن، تعداد حدسای درست شون از بهترین حدسای معلما، روزنامه نگارا، برنده های جایزه نوبل و بانکدارا قابل توجه بیشتر میشه.

تو کتاب واقع بینی، هانس رزلینگ، با دو تا از همکارای قدیمی اش که پسر و عروس شن، اولا و آنا رزلینگ، یه حواب تازه میده به اینکه چرا این جوابا با واقعیت انقدر متفاوته. اونا ده تا خطای غریزی رو مشخص میکنن که دیدگاه ما رو منحرف میکنه – از تمایل ما به تقسیم جهان به دو تا جبهه (معمولا به شکل “ما” و “اونا”) گرفته تا نحوه استفاده مون از رسانه ها و درکی که از پیشرفت کردن داریم (مثه باور به اینکه همه چی داره بدتر میشه).

واقعیت اینه که ما واقعا نمیدونیم که چیو نمیدونیم، و حتی حدسامونم با سوگیری‌های ناخودآگاه و قابل پیش‌بینی همراهه. به نظر میرسه که جهان با وجود تمام نقصایی که داره، تو وضعیتی بهتر از تصوری که ما داریم، قرار داره. معنی اش این نیست که نگرانیه جدی ای وجود نداره! اما وقتی به جای پذیرش یi جهان بینی، بر مبنای واقعیت ها، همیشه نگران همه چیز هستیم، این احتمال هست که توانایی مونو واسه تمرکز روی چیزایی که بیشتر تهدیدمون میکنن از دست بدیم. بنابراین کتاب واقع بینی، کتابی ضروریه که نگاه آدمو به دنیا تغییر میده، تا بتونید تمرکز تونو رو بحران ها و فرصتهای واقعی بذارید.


امروزه خیلی از رسانه ها صرفا تمرکز شون رو جذب مخاطبه نه دادنه اطلاعات دقیق و کافی. همینم باعث شده که خیلی از مردم، درباره وضعیت جهان، یه دیدگاه غیرواقعیِ منفی داشته باشن: انگار که دنیا بد بوده و داره بدتر میشه (هم تو زمینه های اقتصادی، هم سیاسی، و هم زیست محیطی و آموزشی).

مثلا اگه از آدما تو یه پرسشنامه در مورد تغییرات میزان فقر در جهان تو 20 سال گذشته بپرسی – یه سوال چند گزینه ای که گزینه هاش ایناس: فقر دو برابر شده تو این 20 سال، همونطور مونده، یا نصف شده – نتایج نشون میده که آدما دو برابر شدنه فقرو انتخاب میکنن در حالیکه جواب درست اینه که فقط تو 20 سال گذشته تو کل دنیا، نصف شده.

یه همچین نظرسنجی ای تو ایالات متحده انجام شد، و نتیجه اش این بود که فقط 5 درصد آدما درست به این سوال جواب دادن! نویسنده ی کتاب میگه همچین اشتباه گسترده ای به خاطر نوع محتوای رسانه ها و همینطورم به خاطر خطاهای شناختی خودمونه. یه نمونه از تصورات اشتباه، اینه که مثلا تو سال 1800، 85 درصد جمعیت زمین زیر خط فقر زندگی میکرد، این عدد تو سال انتشار این کتاب (2018) به 9 درصد کاهش پیدا کرده. شاید در مورد این آمار و ارقام خوشحال کننده، کمتر تو رسانه های دنیا چیزی بشنویم، علت شم اینه که تمرکر رسانه های خبری، بیشتر رو پوشش دادنه اخبار منفیه: مثه بلایای طبیعی، جرایم، بحرانای اقتصادی و سیاسی و اینجور چیزا. یکی از دیگه از دلایلی که اینجور احساسات منفی گسترده شده اینه که این رسانه های امروز بیشتر از همیشه واسه قابل دسترسه. حالا که قابل دسترس تر شده، از طریق گوشی، کامپیوتر یا تلویزیون، 24 ساعته میتونین در معرض این اخبار منفی خودتونو قرار بدین. این بیش از حد در معرض اخبار بودن، باعث شده که همچین تصور اشتباهی تو آدما ایجاد که اوضاع نسبت به سالای قبل خیلی بدتر شده. البته منظور نویسنده این نیست که بیخیاله احساسات منفی بشه آدم، بلکه میخاد بگه وقتی یه خبری راجع به سیل یا زلزله میخونیم که فلان تعداد قربانی داشت، اینم باید مد نظر بگیریم که رسانه ها تعدد خیلی بیشتری از آدمایی که نجات پیدا کردنو پوشش نمیدن. بعلاوه، به توجه به بهتر شدنه کیفیت مصالح ساختمونی ای که امروز در اختیار داریم، حتی وضعیت خونه های اقشار کم درآمد جامعه ام نسبت به گذشته امن تر شده. در واقع نرخ مرگ بر اثر بلایای طبیعی، امروز یک چهارم نرخیه که 100 سال پیش داشت! بنابراین هم رسانه ها و هم خطاهای ما تو درک جهان، نقش مهمی تو تقویت احساسات منفی مون تو زندگی دارن نسبت به احساسات مثبت.

یا مثلا یکی از اشتباهات ما تو درک جهان ممکنه از تخمین آینده بر اساس گذشته باشه: مثه اینکه جمعیت جهان تا حالا به طور خطی زیاد شده و بنابراین گزارش هایی ام هست از اینکه میگه این روند رشد پیوسته تو آینده ام ادامه پیدا میکنه. در حالیکه تخمینای سازمان ملل در مورد رشد جمعیت نشون میده که این رشد تو بازه زمانی بین سالای 2060 تا 2100 به اوج خودش میرسه و ثابت میشه. دلایل مختلفی ام واسه اش هست: از جمله اینکه وقتی نرخ فقر پایین میاد، آدما تعداد بچه هاشونو کمتر میکنن. تا صد سال پیش، با توجه به نرخ مرگ بچه ها، یه زن به طور متوسط 6 تا بچه به دنیا می آورد، تا تعدادی شون زنده بمونن و تو کشاورزی و کارای دیگه کمک کنن. اما این عدد، به خاطر آموزش، کنترل بارداری و کاهش فقر کم شده و امروزه هر زن تو دنیا به طور متوسط 2.5 بچه به دنیا میاره. 

ترس درونی از همچون رشد جمعیتی باعث میشه که آدما ریسکای زندگیه آینده رو بیش از حد بالاتر تخمین بزنن. مثه ترس از اینکه آمار خشونتم با افزایش جمعیت بالا بره. واسه کسی که همچین ترسی داشته باشه، افزایش جمعیت ینی تعداد بیشتره گزارش خشونت، بیشتر از هر وقت دیگه ای. و این ینی احتمال بالا رفتن آسیب پذیری ما در مقابل خشونت. در حالیکه رزلینگ میگه آمار مربوط به خشونت داره به ما میگه که نرخ خشونت تو آمریکا در واقعیت از 14.5 میلیون جرم تو سال 1990، به 9.5 میلیون جرم تو 2016 کاهش پیدا کرده. بنابراین یکی از نکته هایی که ت این کتاب میگه اینه که تخمینای خطی و ترسای درونی از آینده، رو درک اشتباه ما از جهان تاثیر میذاره. و یکی از راهکارای کنترلش اینه که داده های درستی جمع کنیم. مثلا اگه یخ خبری بخونین از اینکه تو سال گذشته چهار میلیون کودک از بین رفتن، بزرگیه همچین عددی ممکنه به شما این حسو بده که دارین تو دوران بدی زندگی میکنین. اما اگه همین آمارو مربوط به سال 1950 ببینین که تعداد کودکانی که فوت کردنو 14.4 میلیون داره نشون میده، اونوقت شم بهتری از پیشرفت وضعیت بهداشت به دست میارین. 

اگه میتونستین تو دهه 1970 به کره جنوبی سفر کنین، با کشوری روبرو میشدین که به سرعت داشت وضعیت اقتصادی اش متحول میشد و مردمش از درآمد کم به درآمد متوسط میرسیدن، و اینا به رغم شرایط سختی بود که این کشورو تو اون دوران احاطه کرده بود. واقعیت اینه که دنیا خیلی پیچیده اس و راهش اینه که بیشترین تعداد جهان بینیای ممکنو ببینین و بدونین. چون یکی از دلایلی که آدما کوته فکر میشن، اینه که علت مسئله رو محدود به یه فرد یا یه گروه از آدما میکنن. بنابراین واسه اینکه بشه جهانو دقیقتر درک کرد، باید اطلاعات و داده های جدید جمع آوری کرد و تا میشه سفر کرد و از نزدیک از فرهنگ هایی دیگه ای که آدما دارن بازدید کرد و ازشون یاد گرفت.


“آدما اغلب به من میگن خوشبین، چون پیشرفت عظیمی رو که بشر تا حالا داشته بهشون نشون میدم؛ پیشرفتایی که ازشون اطلاعی نداشتن. اما این حرف منو عصبانی میکنه. من خوشبین نیستم. همچین کلمه ای منو ساده لوح نشون میده. من یه “امکان گرای” خیلی جدی ام. این کلمه رو از خودم درآوردم. معنی اش اینه که من آدمی ام که نه بی دلیل امید می بندم، و در نبی دلیل می ترسم. من آدمی ام که همیشه در مقابل داشتنه یه جهان بینیه بیش از حد دراماتیم مقاومت میکنم. من به عنوان یه امکان گرا، تمام این پیشرفتارو می بینم، و قانع میشم و امید پیدا میکنم که پیشرفتای بیشترم امکان پذیره! به همچین چیزی نمیگن خوش بینی. بلکه میگن داشتنه یه جهان بینیه معقول و شفاف، که هم مفیده و هم سازنده اس.”

“چون وقتی ذهن هامون پر از ترسه، دیگه جایی برای دیدنه واقعیتا وجود نداره.”

“ساختنه تیکه های پازل یه جهان بینی، بر اساس اخباری که از رسانه ها میگیرین، مثه این میمونه که فقط با دیدنه عکس پاهای من بخواین چهره مو تصور کنین.”

“یادتون باشه: همه چیز میتونه بد باشه… ولی در عین حال در حال بهتر شدن باشه.”

“به دنیا فکر کن: جنگ، خشونت، بلایای طبیعی، بیماریای خود ساخته ی بشر، فساد. به نظر میرسه اوضاع خرابه و داره بدترم میشه، درسته؟ پولدارا پولدارتر میشن، فقرا، فقیرتر. تازه تعداد فقرام داره همینطوری بیشتر میشه، و خیلی زود چنان تو دسترسی به منابع به پیسی میخوریم که باید هر چه سریعتر یه کار موثر و جدی بکنیم. حداقلش اینه که این تصویریه که خیلی از آدما تو غرب تو ذهن شون دارن و دائما بهش فکر میکنن. من بهش میگم جهان بینیِ بیش از حد دراماتیک! همچین دیدگاهی در مورد جهان پر از استرسه و اساسا گمراه کننده اس. واقعیت اینه که اکثریت بزرگی از جمعیت جهان، سطح درآمد متوسطی دارن. شاید تو وضعیتی که ما از طبقه متوسط تصور میکنیم، نباشن، ولی به طور قطع تو وضعیت فقر مطلق زندگی نمیکنن. دختراشون مدرسه میرن، بچه هاشون واکسینه میشن، تو خانواده هایی با دو تا بچه زندگی میکنن و دوست دارن تو تعطیلات شون سفرای خارجی برن، نه به عنوان پناهنده البته. واقعیت اینه که قدم به قدم، و سال به سال، زندگی در حال بهتر شدنه. معنی اش این نیست که هر سال تو هر جنبه ای بهتر شده، ولی قاعده کلی اینطور بوده. با اینکه دنیا چالشای عظیمی رو دیده، اما زندگی پیشرفته فاحشی داشته. و این جهان بینی ایه که بر اساس واقعیته.”

“ما اغلب وقتی اوضاع بهتر میشه، خبری از این بهبود نمیشنویم. همین بهمون حس بسیار منفی ای از جهان اطراف مون میده و خیلی پر استرسه.””واقع بینی، درک این نکته است که یه جهان بینیه منفرد میتونه تصور شما رو محدود کنه و این نکته رو یادآوری میکنه که بهتره واسه ریشه یابی علت مشکلات، از زوایای مختلف به اون مشکل نگاه کنیم، تا بتونیم دقیق تر بفهمیم اش و راهکارای عملیاتی واسه اش پیدا کنیم. ایده هاتونو امتحان کنین. نه اینکه فقط نمونه هایی رو جمع کنین که تایید میکنه چه ایده ی فوق العاده ای دارین! با آدمایی که مخالف ایده ها و آزمایش تونن حرف بزنین تا بتونین نقاط ضعف ایده هاتونو پیدا کنین. تو ادعای تخصص، فراتر از حیطه تون نرید: در مورد چیزایی که نمیدونین فروتن باشین. همینطورم از محدودیتای تخصص دیگران اطلاع پیدا کنین. به این نکته توجه کنین که اگه یه مسئله ای رو عمیقا بررسی و تجزیه و تحلیل کرده باشین، ممکنه در نهایت بخواین اهمیت اون مسئله و راه کار خودتونو بزرگنمایی کنین. اگه تو استفاده کردن از یه ابزاری خوب باشین، ممکنه اغلب بخواین از همون ابزار استفاده کنین. ولی هیچ تک ابزاری وجود نداره که به درد همه کاری بخوره. بنابراین اگه یه ایده ای ذهن تونو به خودش مشغول کرده، دنبال هم تیمی هایی باشین که تو استفاده از ابزارای مشابه دیگه ای خوبن. و نسبت به ایده هاشون باز برخورد کنین. همیشه یادتون باشه که اعداد و ارقام لازمن ولی کافی نیستن. دنیا رو بدون عدد و رقم نمیشه فهمید، ولی عدد و رقم به تنهایی ام واسه درک جهان کافی نیست. عدد به درد این میخورن بهتون از زندگی واقعی اطلاعات بدن. و درنهایت اینکه، مراقب ایده های ساده و راه حلای ساده باشین. تاریخ پره از رویاپردازاییه که در توجیه کارای وحشتناک شون، از چشم اندازای آرمانشهر خواهانه استفاده میکردن. از پیچیدگی ها استقبال کنین. ایده ها رو با هم ترکیب کنین. و با هم توافق کنین.”


تیکه هایی که گوش کردین، از کتاب واقع بینی نوشته هانس رزلینگ بود. خودش قبل از مرگ در مورد این کتابش میگفت: “این کتاب آخرین نبرد من تو ماموریت مادام‌العمریه که واسه مبارزه با جهل ویرانگر انتخاب کردم. کارایی که تا حالا کردم کافی نبود. امیدوارم که این کتاب باشه.”

بیل گیتس راجع بهش گفته: “بهترین کتابی بود که تا حالا خوندم – راهنمایی فوق العاده واسه روشن اندیشی درباره جهان.” این کتاب به آدم یاد میده که چرا پیشرفتا اکثرا پنهان و بی سر و صدان و به خواننده کمک میکنه که بتونن اونا رو ببینن.

رئیس جمهور سابق آمریکا، باراک اوبامام راجع بهش گفته: “کتاب واقعی بینی، نوشته هانس رزلینگ، کارشناس برجسته بین‌المللی بهداشت عمومی، کتابی امیدوار کننده ای در مورد پتانسیل پیشرفت انسانه، وقتی ما به جای تعصبات ذاتی خودمون، واقعیت‌ها رو بررسی کنیم.”

این کتاب به فارسی ام ترجمه شده و ناشرای زیادی ام منتشرش کردن مثه نشر آریانا قلم، مثه نشر کرگدن، و فرهنگ نشر نو. 

مرسی که به این قسمت ام گوش کردین. کتاب، کتاب امیدبخشیه، امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرین و ما رو به دوستاتون معرفی کنین.

تا هفته ی آینده که با معرفی کتاب دنیای قشنگ نو (The Brave New World) نوشته آلدوس هاکسلی برمیگردیم، مراقب خودتون باشین. فعلا خدافظ:)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *