کاور قسمت 11 - ژرمینال

پادکست خوره کتاب

معرفی کتاب ژرمینال نوشته امیل زولا

فصل: 3

قسمت: 11

کتاب ژرمینال

نوشته امیل زولا

تاریخ انتشار: 11 فروردین 1400

رمان ژرمینال داستان زندگی سخت معدنچیان و فضای انقلابی فرانسه قبل از انقلاب کبیره.

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

حمایت مالی از خوره کتاب

گوینده و نویسنده: شیما
تدوینگر: هاتف
موسیقی متن: ترک We Will Rock You از Queen

رونوشت این قسمت:

“هر چقدرم که ضد پولدارا نعره بکشید، دلشو ندارین که پولی رو که بخت واسه تون فرستاده رو به بیچاره ها بدید.

تا وقتی که چیزی رو فقط واسه خودتون میخواید، و کینه تون به پولدارا فقط از اینه که میخواید جای اونا رو بگیرید، لیاقت خوشبخت شدن ندارید.

  • هیچ وقت هیچ کاری با خشونت درست نشده! دنیا رو نمیشه یه روزه درست کرد. اونایی که به شما وعده میدن که همه ی کارا رو یه ضرب درست میکنن یا شوخی میکنن یا بی شرفن!
  • جمعیت فریاد زد: مرحبا، خوب گفتی!

پس کی گناهکار بود؟ این سوالی بود که از خودش میپرسید. و همین درمونده اش کرده بود. آیا درسته که گناه این مصیبتی که خودشم قربانی اش بود به گردن خودش بود؟

کدوم احمقی باور میکنه که خوشبختی اش تو این دنیا در گرو مقدار ثروته شه؟ این یاوه پردازای انقلابی میتونن جامعه رو بهم بریزن و یه جامعه ی دیگه از نو بسازن، اما با این کارشون نمیتونن تو دل آدما شادی ایجاد کنن، یا دردی از درداش کم کنن. در واقع اونا با این کار فقط اندوه و سیه روزی جهان و گسترش میدن. و یه روزی همون آدما صدای درد و اندوه شون به آسمون میرسه، چون حالا دیگه حتی اجازه ندارن غرایز طبیعی شونو ارضا کنن و اشتیاق شونو به هدفی نشون بدن. اونروز، یگانه آرزوشون آرزوی نابودیه، و اگه حتی جز بودن راهی نداشته باشن، آرزو میکنن که ای کاش درخت یا سنگ یا کمتر ازون، دونه های شن، که حداقل زیر پای عابران مجروح نشن!


سلام من شیما هستم و این قسمت یه رمان شناخته شده از نویسنده فرانسوی، امیل زولا رو میخونیم که ما رو با حال و هوای انقلاب فرانسه آشنا میکنه.

تیکه هایی از این کتاب رو بشنویم:

“جمعیت با دهانی باز گوش میداد. بدگمان و ترسیده، به حرفای اتی ین که پرید رو یه کنده ی درخت کنار یه پیرمرد و شورو کرد به صحبت کردن، به حرفاش گوش میدادن. اتی ین تو فکر اینکه کارترین می باست تو اون جمع حاضر بشه، امید رو تو دل خودش زنده نگه داشته بود. تو تصوراتش خودشو همیشه میدید که مقابل جمعیت و درست پیشِ چشم کاترین تشویق میشه. آرزو میکرد کاترین پیداش شه. صداشو صاف کرد و گفت:

“رفقای من، چه رنج هایی که پیرترهای ما نکشیدن و چه رنج هایی بچه های ما نخواهند کشید! اگه ما کار این دزدا و قاتلا رو تموم نکنیم، اونا کلک ما رو میکنن!”

هیچوقت تا به حال اینطور کینه جویانه و سنگدلانه درباره موضوعی حرف نزده بود. با خشم زیاد دستاشو تو هوا تکون میداد و خشمگینانه حرفاشو به سمت دیگران پرتاب میکرد. درست نشونه ای از آدمی رو داشت که از سر فقر و بیچارگی از انتقام حرف میزد. تو عبارت های کوتاهی سرتاسرِ زندگیِ یه کارگر و توصیف کرد: از زمانی که تو بدبختی متولد میشه تا زمانی که توسط شرکت معدن بلعیده میشه و این بین گرسنگی میکشه و گرسنگی میکشه تا بعد از صد سال کارِ سخت گرسنه می مرد در حالیکه اعضای هیئت مدیره با راحتی اون بالا نشستن و میگن و میخندن و پول پارو میکنن. و بعد از صد سال زندگیِ لاکچری به مرگ آبرومندانه ای میمیرن. هیچ نیازی ندارن که کار کنن و لای پر قو بزرگ میشن. آیا این عادلانه س که نسلهای آدمها تو این معدن زیر زمین دارن کرور کرور میمیرن تا برای دولت و طبقه بورژوا کار کنن تا اونا تو ناز و نعمت بزرگ بشن و زاد و ولد کنن و قانون بذارن و تو روزای سرد تو خونه کنار شومینه هاشون بمونن؟”

اتی ین در مورد بیماریای معدنچیا یه چیزایی خونده بود و لیستی از بیماریاشون تهیه کرده بود. و تک تکشون رو میخوند و جزئیات وحشتناک هر کدومو توضیح میداد. برای توضیح هر حرفش طوری دستاشو تکون میداد انگار یه دشمنی بین درختا و توی اون تاریکی رو نشونه گرفته و داره به اون خطاب میکنه. بعد از اینکه حرفاش تموم شدن و سکوت کرد، جمعیت چنان تشویقی ازش کرد که مردم شهر صداشونو شنیدن.”

امیل زولا تو قسمت دیگه ای از کتاب میگه:

“وقتی کارگران بعد از دو ماه و نیم اعتصاب، مقهور گرسنگی، سرکار برگشتن، حالا فکر میکرد که شاید خشونت کارو جلو نندازه. بریدنِ کابلها و از جا کندنِ ریلها و شکستنِ چراغا و س هزار کارگر رو به راه انداختن و فریاد کشیدن و همه چیز رو خراب کردن و گذشتن، عجب کارِ عبثی بود. به ابهام حدس میزد که انتقام حق و عدالت ورزی وحشتناک تر از این باشه. عقلش رشد میکرد و پخته میشد. زهر کینه اش ریخته شده بود.

مشکل اینجا بود که خشونت هیچ وقت کارساز نیست نمی تونید دنیا رو یکروزه دوباره بسازید. هر کسی که قول بده همه چیز رو یکباره برای شما عوض کنه یا احمقه یا سرکش!”


این گزیده هایی از کتاب ژرمینال نوشته امیل زولا بود. امیدوارم مطالعه این رمان رو از دست ندید.

قسمت بعدی یعنی فردا، 12 فروردین، کتابی بهتر از “در مدح آزادی نوشته جان استورات میلر” رو نمیشد انتخاب کرد! پس حتما قسمت دوازدهم پادکست یه فنجون کتاب رو از دست ندین.

متشکرم که به ما گوش می کنین.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *