کاور قسمت 13 - طاعون

پادکست خوره کتاب

معرفی کتاب طاعون نوشته آلبر کامو

فصل: 3

قسمت: 13

کتاب طاعون

نوشته آلبر کامو

تاریخ انتشار: 13 فروردین 1400

تو آخرین قسمت ویژه برنامه نوروز 1400، رمان ماندگار آلبر کامو یعنی طاعون رو انتخاب کردیم. کتابی که تو اوضاع و احوال کرونا تولدی دوباره رو داره تجربه میکنه.

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

حمایت مالی از خوره کتاب

گوینده و نویسنده: شیما
تدوینگر: هاتف
موسیقی متن: ترک My Immortal از Evanescence 

رونوشت این قسمت:

“ریو میدونست که مادرش به چی فکر میکنه و میدونست این زن چقدر دوسش داره. اما این رو هم میدونست که عشق و علاقه ی دیگران تو این موقعیت به کارش نمیاد، یا شایدم کسایی که دوستش دارن تو این موقعیت کلماتی که دردشو تسکین بده پیدا نمیکردن. عشق هرگز زبان شیوایی نداره. عشق نمیدونه که خودش رو به دیگران چطور بفهمونه. شاید به همین دلیلم بود که ریو و مادرش همیشه عشق شون رو در سکوت شون فریاد میزدن. و سرانجام روزی میرسه که یکی از بین مادر و پسر میمیره، بدون اینکه تو تمام عمرشون عشقشونو به زبون آورده باشن. حالا بعد از مدتی زندگی، شونه به شونه ی تارو، تارویی که حالا در مقابلش روی تختی آرمیده و به خواب ابدی فرو رفته، همین ماجرا دوباره رخ داده بود. دو دوستی که کنار برای زندگی جنگیدن و هیچوقت مجالی برای ابراز دوستیِ عمیق شون بهم پیدا نکردن. تارو به تعبیر خودش “نبرد رو باخته بود”، اما ریو چی؟ آیا اون برنده بود؟”


سلام من شیما هستم و این پادکست یه فنجون کتابه.

تو اوضاع و احوال کرونا، کتاب طاعون گویی آینه رفتار ما انسان ها بود. تو قسمت سیزدهم تیکه هایی از این اثر آلبر کامو رو میخونیم:

“ریو از این روزها و این نبرد به پایان رسیده به چیزی فراتر از شناخت طاعون رسیده بود. شاید اگه تارو زنده بود نام پیروزی رو این دستاورد میذاشت.

اتومبیل، دیگه ای از خیابون عبور کرد و خانم ریو تکونی خورد، ریو بهش لبخندی زد و خانم ریو بهش اطمینان داد که حالش خوبه و بلافاصله گفت:

  • توم باید بری و توی اون کوهستان یه استراحت طولانی به خودت بدی.
  • باشه مادر.

آره، بدون شک اونحا نفس راحتی میکشید. شاید به همین خاطر میتونست بر خاطرات دردناکِ این نبرد مرهمی بذاره. اما آیا معنی پیروزی همین بود؟ در این صورت چه دشواره زندگی کردن با خاطراتی که دیگه دستت به اونا نمیرسه و امیدهایی که بر باد رفته ان. به احتمال زیاد تارو پیش از اینم همچین زندگی ای داشت، زندگی با خاطرات مادری که دیگه نبود، زندگی ای خالی امید و خیالپردازی. تارو همیشه حق محکوم کردن دیگرانو از خودش میگرفت. در عین حال میدونست که هیچکس نمیتونه دست از محکوم کردن دیگری بکشه. کما اینکه گاهی چرخ روزگار چنان میگرده که خودِ محکوم، نقش جلاد و ایفا میکنه. زندگی تارو از هجوم تناقضات فراوون پاره پاره شده بود. و این تناقضات هیچوقت فرصتی برای ظهور امید بهش نداده بودن. و بدون امید هرگز آرامشی تو زندگی رخ نشون نمیده. و چه زندگیِ خالی از امید و ناآرومی داشت تارو. شاید به همین دلیل بود که میخواست به سمت مقدس شدن قدم برداره. شاید میخواست آرامش رو از سرچشمه ی دیگه ای جستجو کنه. انگار آرامشی رو که از چشمه ی امید نمیشه پیدا کرد، شاید بشه از راه کمک به دیگران به دست آورد.

راستش خودِ تارو هم نمیدونست دقیق که چی پشت این فکرش نهفته س. و البته این موضوع اهمیت چندانی هم نداشت. تنها تصویری از تارو که تو ذهن ریو برای همیشه میمونه، تصویر این مردیه که موقع رانندگی با تمام توانش به فرمون اتومبیل چنگ میزنه، یا شایدم تصویر اون بدنِ تنومندی که حالا بی حرکت و خشک روی این تخت، مقابل چشماش افتاده.

***

سرانجام تو یکی از روزای زیبای ماه فوریه، همون اول صبح، دروازه های شهر در حضور مردم ، خبرنگاران، اهالی رادیو و مقامات باز شد.

از بندر شهر، اولین جرقه های آتیش بازی ای که شهرداری راه انداخته بود، شلیک شد و مردم شهر با شادیِ طولانی و بلندی به استقبالش رفتن. کتارد، تارو و همه زنانی و مردانی که ریو دوسشون داشت، گناهکار یا مرده، همه به فراموشی سپرده شدن. آری این مردم همانی هستند که بودند.

اما این فریادها اگرچه نشونه از فراموش کاری شون داره، ولی نشون دهنده ی معصومیت و قدرت اونام هست و به همین خاطر ریو با وجود همه ی دردهایی که در سینه داشت، از این نظر باهاشون احساس همدردی میکرد. تو بحبوحه ی همین فریادهای بلند و سنگین و آتیش بازی های رنگ و وارنگ، ریو تصمیم گرفت این شرح حال رو گردآوری کنه و در نهایت به نفع مردم شهادت بده.

شاید در وجود آدمی چیزهای نفرت انگیزی باشد، اما چیزهای ستودنیِ وجود او بیشترند.”


این آخرین قسمت ویژه برنامه ی نوروز بود و فردا با قسمت یه فنجون موزیک 3 این فصل تموم میشه. امیدوارم که تعطیلات سال نو بهتون خوش گذشته باشه و عادت کتابخونی جزو جدایی ناپذیر امسالتون باشه.

برای این قسمت حتما نظر بذارین تا به قید قرعه رمان طاعون رو هدیه بگیرین و بخشی از پویش بخون_بده_بعدی باشین.

فصل بعدی پادکست یه فنجون کتاب، بعد یه استراحت کوچیک، از 30 اردیبهشت شروع میشه. اما همچنان سری های یه نویسنده که داستان زندگی نویسنده هاست و سری گپ که گفتگوی هاتف با دست اندرکاران کتابه، تو این مدت منتشر میشه.

یه خبر خیلی خوب هم داریم. سری جدیدی به اسم کتاب داغ رو هم قراره به زودیه زود شروع کنیم. داریم کتاب تازه منتشر شده جردن پیترسون به اسم Beyond Order رو ترجمه میکنیم و تو این ماه به صورت کتاب صوتی منتشر میشه.

فعلا خداحافظ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *