کاور قسمت 13 - کتاب سکوت

پادکست خوره کتاب

معرفی کتاب سکوت نوشته سوزان کین

فصل: 2

قسمت: 13

کتاب سکوت

نوشته سوزان کین

تاریخ انتشار: 30 بهمن 1399

سوزان کین تو این کتاب درباره درونگراها صحبت میکنه. اگه درونگرا هستید یا یکی که دوستش دارید درونگراست، این کتاب به درد شما میخوره.

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

حمایت مالی از خوره کتاب

گوینده و نویسنده: شیما
تدوینگر: هاتف
موسیقی متن: ترک The Sound Of Silence از The Disturbed

رونوشت این قسمت:

“یجورایی همیشه یسری فیدبکایی گرفتم که انگار استایل ساکت و درونگرای من، ضرورتا استایل درستی واسه بودن نیست. و من همیشه باید سعی میکردم یکم بیشتر برونگرا باشم.

یه چیز دیگه ایم که احساس میکردم این بود که عمیقا ته قلبم این شیوه غلط بوده. 

به نظرم آدمای درونگرا همونطوری که هستن فوق العاده ان.

اما سالها این شهودو نادیده گرفتم و به خاطر همین شدم یه وکیل تو وال استریت! به جای اینکه یه نویسنده شم، چیزی که سالها فکر میکردم قراره بشم. یه بخشی به خاطر اینکه نیاز داشتم به خودم ثابت کنم که منم میتونم صریح باشم و به چشم بیام.

هر روز میرفتم بارهای شلوغ در حالیکه ترجیح میدادم یه شام دوستانه با دوستام داشته باشم فقط…

تو همه ی این انتخابا رو که در واقع خودمو نادیده میگرفتم اونقدر ناخودآگاه و واکنشی تصمیم میگرفتم که حتی خودم ازشون آگاه نبودم.

و این کاریه که خیلی از آدمای درونگرایی دیگه ای مثه من هم دارن انجام میدن. قطعا این کمبود خودمونه. ولی همینطور کمبود همکارمون، جامعه مون و دنیامونم هست.

وقتی تو دنیایی زندگی میکنیم که ازمون خلاقیت و رهبری میخواد، یعنی باید بذاریم هر کسی توی هرچی که خوبه فعالیت کنه.”


سلام شما به فصل دوم پادکست یه فنجون کتاب گوش می کنید. منم شیما هستم.

تو قسمت سیزدهم به سراغ کتاب قدرت سکوت نوشته سوزان کین میریم.

تیکه هایی از این کتاب رو بشنویم:

“بین یک سوم تا نصف جامعه درونگراهان. خیلیه! یعنی بین هر دو سه نفری که می شناسین یکی درونگرا بینشونه.

حتی اگه شما خودتون برونگرا باشین، به علاوه همه همکاراتون، همسرانتون، بچه هاتون، کسایی که می شناسین، احتمالا همه یه جورایی این یکجانبه نگری رو داریم که تو جامعه مون و تو خود ما عمیقا نهادینه شده. یجوری حتی نمیدونیم به چه زبونی و چجوری میتونیم بیانش کنیم.

حالا واسه اینکه بتونیم این تعصب و به وضوح ببینیم باید بفهمیم که درونگرایی چیه.

واقعیت اینه که درونگرایی با خجالتی بودن فرق داره. خجالت به معنی ترس از قضاوت اجتماعیه.

ولی درونگرایی راجع به اینه که شما چطوری به تحریکات بیرونی از جمله تحریکات اجتماعی جواب میدین. 

برونگراها عاشق تحریکات بیرونی زیادن. منتها درونگراها با تمام ویژگی ها و توانمندی هاشون، صرفا ترجیح میدن تو فضاهای آروم تر فعالیت و ساکت تر کار انجام بدن و زندگی کنن. نه همیشه منطقا! این چیزا مطلق نیستن!

بنابراین کلید ما واسه بیشتر استفاده کردن از استعدادهامون اینه هر کدوم از ما تو محیطی که بیشتر با روحیاتش جور در میاد فعالیت کنه. اما اینجا که میرسیم همون یک جانبه نگری ای که حرفشو زدیم میاد وسط: مهمترین سازمان هامون، مدارس مون، محیطهای کاری مون بیشتر واسه آدمای برونگرا طراحی شدن و تحریکات بیرونی زیادی دارن. و یه باور دیگه ای که وجود داره اینه که همه ی خلاقیتا از گروه های اجتماعی ناشی میشه.

من اینجا دیگه باید به این نکته اشاره بکنم حتما که حقیقتا برونگراها رو دوست دارم. خیلی از دوستای خوبم برونگران. همسر دوست داشتنیم برونگراست.

واقعیت اینه که به قول کارل یونگ احتمالا هیچکس کاملا درونگرا یا کاملا برونگرا نیست. همه باید ببینیم رو این طیف درونگرایی و بررونگرایی کجاش قرار میگیریم. بیشتر درونگراییم یا مایل به برونگرایی هستیم. بعضیا دقیقا اون وسطای طیفن یعنی هر دو نوع گرایش رو دارن. من بعضی وقتا با خودم فکر میکنم اینا بهترین دنیایی که میشه رو تجربه میکنن. ولی خب اغلب ماها خودمون یه ور این طیف پیدا میکنیم.

تمام حرفی که میخام بگم اینه که ما نیاز به محیطهایی داریم که بین این دو تا طیف متوازن تر آداپته بشه. خصوصا وقتی بحث خلاقیت و بهره وری باشه لازمه که محیط رو با روحیه آدما سازگار کنیم. چون مثلا در مورد موضوعی مثل خلاقیت، روانشناسا میگن دوره های تنهایی لازمه. نمونه هاش خیلی زیادن، داروین یکی از اونایی بوده که وقتی لازم داشته فکر کنه باید مدتی رو تنهایی تو جنگل قدم میزده. توی اون برهه ها حتی مهمونیایی که دعوت میشده رو کنسل میکرده.

البته این حرف معناش این نیست که ما دیگه نباید با همدیگه همکاری کنیم. اما معناش اینه که تنهایی مهمه. و واسه یسری از آدما، تنهایی، همون هواییه که نفس میکشن.

شاید یه ایده این باشه که اجازه بدیم آدما مدت زمانی رو آزاد برای خودشون داشته باش، برن و ایده پردازیه خودشونو داشته باشن، بعد بیان و با همدیگه به اشتراک بذارنش. نکته اش فقط اینه که مدتی رو از اون دنیامیک های گروهی آزادشون کنیم. و بعد به عنوان گروه دور هم جمع بشیم در موردشون بحث کنیم.

روی صحبتم اینجا با برونگراهاست: شاید شمام کوله پشتی تون پر کتاب باشه، وسایل پرش از ارتفاع، نمیدونم. اما گاهی اوقات درونگراهای جمع رو بیشتر تحویل بگیرین. و کمی بیشتر حس و حالشونو درک کنین.

و حالا با درونگراهام: میدونم که چیزایی که تو کوله پشتیای شماست واسه تون خیلی مهمه، خیلی ازش حفاظت میکنین. اما لازمه بعضی وقتا در کوله پشتی تونو باز کنین و کتاباتونو یا چیزای دیگه ای که توشه رو به بقیه نشون بدین. لازمه تمرین کنین که راحت حرف بزنین. دنیا به شماهام نیاز داره.”

فردا یکمه و نوبت میرسه به یه قسمت دیگه از یه نویسنده، اینبار با آگاتا کریستی!

تیکه هایی که گوش کردین، تیکه هایی از کتاب قدرت سکوت نوشته سوزان کین بود. امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرید.

تو قسمت بعدی پادکست یه فنجون کتاب به سراغ کتاب تضادهای درونی ما نوشته کارن هورنای میریم.

متشکرم که به این قسمت گوش کردید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *