کارل منگر

کارل منگر و پول آزاد – قسمت دوم

تاریخ انتشار: 29 اسفند 1402

تو قسمت دوم داستان زندگی کارل منگر و سه نظریه مهمش رو تعریف کردیم.

🔥ویدیوکست خوره کتاب رو تو یوتیوب زودتر ببینید

حمایت مالی از خوره کتاب

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگراموبسایت

منبع:
1- مقاله زندگینامه کارل منگر بنیانگذار مدرسه اتریشی در وبسایت mises institute
2- کتاب استاندارد دستوری نوشته سیف‌الدین آموس
3- کتاب سرچشمه‌های پول نوشته کارل منگر

رونوشت این قسمت:

مقدمه

سلام به خوره های کتاب، من شیمام و شما به پادکست خوره کتاب گوش میکنین. تو پادکست خوره کتاب، لابه لای کتابا دنبال آزادی می گردیم.

این قسمت رو سه شنبه 29 اسفند 1402 منتشر میکنیم. فردا سال جدید میاد، و بهار با اومدنش روحیه تغییر و زندگی رو دوباره بهمون نشون میده. سال نو رو به همتون تبریک میگم، و امیدوارم سال 1403 برای تک تک شنونده های پادکست خوره کتاب، سالی پر از آزادی و انتخاب های درست فردی باشه. سالی که از خودتون راضی باشین و بتونین به اندازه ای که لایقش هستین به خواسته هاتون برسین.

برگردیم به سوژه این قسمت؛ کارل منگر، یه اقتصاددان اتریشی بود و به عنوان بنیان‌گذار مکتب اقتصادی اتریشی شناخته میشه. اگرچه اصولاً فیلسوف آزادی نبود، اما نظریه‌های اقتصادیش می‌تونه درک عمیقی از مفهوم آزادی به ما بده، خصوصا تو زمینه انتخاب فردی و بازار آزاد. 

حالا تو قسمت دوم از سوژه کارل منگر و پول آزاد، بیشتر در مورد داستان زندگی کارل منگر صحبت میکنیم، و همینطور سه تا از مهمترین نظریات شو نقل میکنیم.

اما قبل از اینکه قسمت رو شروع کنیم، یه نکته مهم رو یادآوری کنم. قسمت های پادکست در قالب ویدیوکست تو یوتیوب منتشر میشه، و میتونین هر هفته و خیلی زودتر از پادکست محتوا رو دنبال کنین. پس همین الان برید تو گوگل و چه به فارسی و چه انگیسی جستجو کنید: پادکست خوره کتاب. بعدش کانال یوتیوب رو دنبال کنین و منتظر نمونین.

حالا بریم سراغ قسمت دوم از سوژه “کارل منگر و پول آزاد”.

چرا کارل منگر مهمه؟

کارل مِنگر فقط یه اقتصاددان معمولی نبود. اون یه ستاره تو مکتب اقتصاد اتریشی بوده، یه نوآور که نه تنها قوانین بازی اقتصاد کلاسیک رو رعایت کرد، بلکه بهترش کرد، ضعف هاشو برطرف کرد و ازنو نوشتش! فکر کنید، بعد از قرن ها که از تاریخ اقتصاد گذشته، یه دفعه کارل مِنگر به عنوان یه پیشگام و متفکر تو دنیای اقتصاد سر بلند میکنه و با نظریه ارزش و قیمت اش اقتصاد نه تنها اتریش و بلکه دنیای غرب رو دگرگون میکنه.

اون زمان که اقتصاددان‌های کلاسیک هنوز داشتن تو سر و کله عرضه و تقاضا می‌زدن، مِنگر یه سوال ساده اما انقلابی پرسید: ‘واقعاً چی باعث می‌شه یه چیزی ارزش داشته باشه؟’ قدیمی‌ها فکر می‌کردن همه چی به هزینه تولید برمی‌گرده، اما مِنگر فراتر از این‌ها فکر کرد. اون فهمید که نه تنها هزینه تولید، بلکه ارزشی که ما، مصرف‌کننده ها، به یه محصول می‌دیم، خیلی خیلی مهمه. اون مفهوم ‘ارزش ذهنی’ رو معرفی کرد – ایده‌ای که واقعیت ارزش یه محصول رو در دید ما میدونه، نه فقط تو هزینه تولیدش.

این موضوع اونقدر مهمه که شاید مثل درس اول اقتصاد به نظر برسه، و نکته اینجاست: ایده‌های مِنگر انقلابی بودن چون قدرت رو به مصرف کننده دادن. منگر می‌گفت ارزش کالاها رو چند نفر مامور رسمی دولت تعیین نمی‌کنن؛ بلکه ارزش رو ما، به عنوان مصرف کننده ها، به هر کالایی می‌دیم.

پس دفعه بعد که دارید فکر می‌کنید چرا قیمت یه جفت کتونی نایک تو اوج آسمونه ولی یه کتونی دیگه با برند ناشناخته خیلی ارزون، یاد کارل مِنگر بیوفتین. آدما ارزش بیشتری واسه برند نایک قائلن تا واسه یه برند ناشناخته. کارل منگر قهرمان ناشناخته ایه که به ما یاد داد بازار انعکاسی از خواسته‌ها و انتخاب‌های ماست، نه فقط یه سری اعداد “تصویب شده” تو جدول مامورای دولت.

حالا بیاید به این فکر کنیم که این موضوع چه ربطی به آزادی داره. وقتی هر کسی تو بازار می‌تونه تصمیم بگیره که چی می‌خواد و چقدر مایله براش پول بده، یعنی هر کسی تو این بازار آزاده که انتخاب کنه. منگر می‌گفت بازارها و نهادهای اجتماعی به طور طبیعی و از تعاملات آزاد و داوطلبانه مردم به وجود می‌آن. این یعنی آزادی در عمل!

منگر شدیدا مخالف دخالت دولت‌ تو بازارا بود!!!

اون میگفت وقتی دولت‌ها سعی می‌کنن قیمت‌ها رو تعیین کنن یا ثروت‌ رو تو جامعه دوباره تقسیم کنن، اصلا نتایج خوبی به دست نمیاد. به نظر منگر، آزادی اقتصادی یعنی اینکه مردم خودشون تصمیم بگیرن چی کار کنن و با کی (چه کسی) معامله کنن، بدون اینکه معطل اجازه و کنترل دولت باشه.

کارل منگر شاید مستقیما در مورد آزادی حرف نزده باشه، اما نظریات اقتصادی اش بهمون نشون می‌ده که آزادی به معنای توانایی افراد واسه انتخاب‌ کردن و تعاملات داوطلبانه شونه.

از این نظریه منگر می‌تونیم درس بگیریم که آزادی واقعی یعنی داشتن قدرت انتخاب. اینکه تو بازار، این مردم تصمیم بگیرن چی بخرن و چی نخرن، یعنی اونان که قدرت دارن و می‌تونن انتخاب کنن. و این دقیقاً همون چیزیه که آزادی معنی می‌ده.

پس، کارل مِنگر رو به یاد داشته باشید، مردی که روال معمول رو به چالش کشید و بهمون یاد داد که ارزش رو به تعبیر خودمون ببینیم. تو دنیایی که دائما دنبال آزادی و استقلال مون هستیم، ایده های کارل منگر بیشتر از همیشه اهمیت پیدا میکنه. چون بهمون یادآوری میکنن که در نهایت، این انتخاب ها، ارزش ها و آزادی ماست که رو دنیا تاثیر میذاره.

یادتون باشه، آزادی فقط یه کلمه نیست، بلکه یه انتخابه که ما هر روز باهاش روبرو می‌شیم. و درک این نکته رو مدیون کارل منگریم.

زندگینامه و آثار کارل منگر

کارل منگر، متولد ۱۸۴۰ تو گالیسیاس (Galicia)، منطقه ای که امروزه بخشی از لهستانه. کارل تو یه خانواده خیلی قدیمی به دنیا اومد. خانواده‌ای که همه شون از صنعتگرا و نوازنده ها و کارمندای دولتی و افسرای ارتش بودن و همگی یه نسل قبلتر از تولد کارل از بوهم (Bohemia)  – جایی تو جمهوری چکِ امروزی – مهاجرت کرده بودن.

پدر کارل، فردی به اسم آنتون (Anton)، وکیل بود و مادرش، کارولین، دختر یه تاجر ثروتمند بوهمی (Bohemian) بود. کارل دو تا برادر داشت، آنتون و ماکس: اولی، یه نویسنده سوسیالیست معروف و استاد دانشکده حقوق دانشگاه وین بود؛ و دومی، وکیل و نماینده لیبرال تو پارلمان اتریش.

بنابراین خودتون احتمالا متوجه شدین که… خانواده منگر اشراف زاده بودن، اگرچه کارل خودش عنوان “فون” رو اوایل بزرگسالی اش گذاشت کنار.

کارل منگر، بعد از اینکه از سال ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۳ تو دانشگاه‌های پراگ و وین، اقتصاد خوند، تو تابستان ۱۸۶۳ به عنوان یه روزنامه‌نگار شروع به کار کرد.  بنابراین کارل تو این دوران یه دانشجوی جوونه که خیلی زود تونست تو دنیای روزنامه‌نگاری بدرخشه و به سرعت به شهرت برسه، در حالی که همزمان به رمان و کمدی هم می‌نوشت و منتشر میکرد.

منگر با مقالات تاثیرگذارش در مورد مسائل سیاسی و اقتصادی، به سرعت به یکی از روزنامه‌نگاران برجسته اتریش تبدیل شد. و این قسمت از ماجرا، تنها شروع مسیر درخشان کارل تو عرصه اقتصاد و سیاست بود! 

کارل منگر تو سال ۱۸۶۵ با نخست‌وزیر لیبرال اتریش، فردی به نام آر. بلکرِدی (R. Belcredi)، ملاقات کرد، ملاقاتی که بذر علاقه‌اش به سیاست رو تو دلش کاشت!

بنابراین یه سال بعد – ۱۸۶۶ – تصمیم گرفت فرمون مسیر شغلی‌شو بچرخونه از روزنامه وین، جایی که به عنوان تحلیلگر بازار کار می‌کرد، بره به سمت دنیای حقوق و سیاست، و واسه امتحان دکترای حقوق آماده بشه. می‌خواست یه وکیل شه تا تو سیاست هم فعالیت کنه. 

و فقط یکسال بعد، موفق شد مدرک دکترای حقوق شو از دانشگاه کراکوف بگیره و به عنوان کارآموز وکالت شروع به کار کنه.

درسته که یه وقتا به خاطر گرفتنه یه مدرک دکترایی چیزی تو بقیه کاراش یه وقفه هایی میفتاد 🙂 اما خیلی زود باز بهشون برمیگشت. واقعیت اینه که حالا منگر نه تنها یک روزنامه‌نگار برجسته، بلکه یک وکیل متخصص بود. و این فقط بخشی از مسیرش بود.

اون بعد از گرفتنه مدرک دکترای حقوق، به روزنامه‌نگاری اقتصادی برگشت. و کمک کرد یه نشریه ای تاسیس شه که اولا انتشارش روزانه باشه و ثانیا این روزنامه، اولین روزنامهٔ اقتصادی تو اتریش بود.

و تو یه قدم بزرگ دیگه، منگر تصمیم گرفت تمرکزشو کاملا رو اقتصاد بذاره. اون چهار سال بعدی زندگی‌شو صرف توسعه یه نظام فکری جدید تو اقتصاد کرد که باعث تحولات عمیق تو نظریه‌ اقتصادی شد.

منگر، با ذهنی تیزبین و به‌عنوان یک روزنامه‌نگار اقتصادی، تشخیص داد که مدل قیمت‌گذاری اقتصاد کلاسیک با واقعیت‌های بازار همخونی نداره! 

نظریهٔ اقتصاد کلاسیک، ارزش یه کالا یا خدمت رو نسبت به هزینهٔ تولیدش تعیین می‌کرد. تو قسمت نظریه های کارل منگر مفصل این بحثو باز میکنم ولی برای الان و اینجا اینو از من بپذیرید که:

در نهایت منگر به این نتیجه رسید که ارزش یه کالا یا خدمت، صرفا با هزینهٔ تولیدش تعیین نمی‌شه، بلکه بر اساس ارزشی که تو ذهن مصرف‌کننده داره تعیین میشه. این نظریه، که معروفه به نظریهٔ ارزش ذهنی، به معنای واقعی کلمه، دنیای اقتصادو زیر و رو کرد!

از این نظریه منگره می‌شه میفهمید آزادی واقعی یعنی داشتن قدرت انتخاب. اینکه تو بازار، مردم می‌تونن تصمیم بگیرن چیو با چه قیمتی بفروشن، چیو با چه قیمتی بخرن یا نیرزه و نخرن، و با کی معامله کنن یا نکنن. این یعنی اون‌ها قدرت دارن و می‌تونن انتخاب کنن. و این دقیقاً همون چیزیه که آزادی معنی می‌ده.

وقتی هر کسی تو بازار می‌تونه تصمیم بگیره که چی می‌خواد و چقدر مایله براش پول بده، یعنی هر کسی تو این بازار آزاده که انتخاب کنه. منگر می‌گفت که بازارها و نهادهای اجتماعی به طور طبیعی و از تعاملات آزاد مردم به وجود می‌آن. این یعنی آزادی در عمل! و به خاطر همین شدیدا مخالف دخالت دولت‌ها تو بازارا بود!!! چون این نظم خودجوش رو به هم میزنه. تو قسمت نظریه های کارل منگر بیشتر درباره جزئیات این موضوع حرف می‌زنیم:)

تو سال ۱۸۷۰، منگر به عنوان خبرنگار دولتی اتریش منصوب شد، دولتی که تحت رهبری حزب لیبرال اداره میشد. اما ماجراجویی واقعی اش دو سال بعد شروع شد، یعنی وقتی به استادی دانشگاه تو دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه وین منصوب شد.

این اتفاق مهمه چون حالا دیگه به عنوان استاد دانشگاه، شروع به تدریس اقتصاد و نظریاتش کرد. اون تو کلاس‌هاش، نظریه ارزش ذهنی شو به دانشجوهاش آموزش می‌داد. و همین کار، پایه و اساس مکتب اقتصاد اتریشی رو گذاشت.

منگر، تو سال ۱۸۷۳، به سمت استادیار تمام وقت دانشگاه وین رسید. این ارتقا، نه فقط به شحصی موفقیت بزرگی بود، بلکه قدرت نظریه هاشو نشون میداد و اینکه این نظریه‌ها تو جامعه دانشگاهی مورد پذیرش قرار گرفته‌ان.

بعد از این ارتقا، منگر از سمتش به عنوان خبرنگار دولتی کناره‌گیری کرد و به جاش، رو فعالیت‌های مطبوعاتی خصوصی تمرکز کرد. هدفش؟ معرفی نظریاتش به عموم مردم! حالا دیگه وقتش رسیده بود که افکار عمومی رو آماده این تغییر کنه.

نتیجه تمام این تلاش‌ها این بود که تو سال 1876 به عنوان معلم ولیعهد هجده ساله اتریش منصوب شد. این یه فرصت استثنایی بود که نظریه‌هاشو به یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های سیاسی اروپا آموزش بده و در کنار ولیعهد به کل اروپا سفر کنه. با برگشتن به وین، پادشاه اتریش، پدر ولیعهد، منگر رو به عنوان استاد اقتصاد سیاسی در دانشکده حقوق وین منصوب کرد. این ترفیع، یک گام بزرگ تو زندگی حرفه‌ای منگر بود و اونو تو موقعیتی علمی برجسته‌ای قرار داد.

حالا دیگه به خاطر قرار گرفتن تو یه موقعیت علمی برجسته، میتونست اونقدری احساس امنیت کنه تا بتونه با انتشار مشهورترین اثرش کتاب “اصول اقتصاد” بیشتر نظریات شو بیان و ازش دفاع کنه. 

ولی این کتابو تو آلمان نادیده گرفتن چون از دهه 1870 به بعد اقتصاد آلمان به دست گروهی از اقتصاددانا افتاد که با روش فکر کردن منگر و نظریه اقتصادی اش شدیدا مخالف بودن. منگر میخواست بدونه که یه اقتصاددان چطور میتونه به درستی درباره اقتصاد تحقیق کنه و روشهای درست تحقیق تو علم اقتصاد چیه. اون نتیجه کارشو تو زمینه روش‌شناسی تو سال 1883 تو کتابی به نام “تحقیقات در روش علوم اجتماعی، به ویژه اقتصاد” (Untersuchungen uber die Methode der Sozialwissenschaften und der politischen Okonomie insbesondere) منتشر کرد. حالا این کتاب، که توش منگر روش نظری خودشو توضیح می‌ده، جنجالی بین اقتصاددانان آلمانی ایجاد کرد. و از اونجایی که اصلا با ایده های منگر درباره اقتصاد موافق نبودن اصطلاح “مکتب اتریشی” رو ابداع کردن تا منگر رو از جریان اصلی اقتصاد منزوی کنن. تو 1884 کارل منگر به این انتقادها تو نوشتاری به نام “خطاهای تاریخ‌گرایی در اقتصاد آلمان” جواب داد. و انتشار این جزوه، شروع یه بحث روش شناختی معروف بین مکتب اتریشی و مکتب تاریخی آلمان شد.

دستاورد تمام این تلاشها این بود که یواش یواش، اواسط دهه 1870، منگر تعداد زیادی پیروان با استعداد جذب کرد، خصوصا دو نفر به اسمای یوجین فون باورک و فردریک فون وایزر. با وجود این دو نفر، کم کم تو دهه 1880 مکتب اقتصاد اتریشی شکل گرفت و آثار خیلیای دیگه ای هم که تحت تاثیر منگر بودن شروع شد به منتشر شدن تا جایی که اواخر دهه 1880، اصول منگر به اقتصاددانای غیر آلمانی زبان تو فرانسه، هلند، ایالات متحده و بریتانیام معرفی شد. 

تو همین حدود زمانی، یعنی آخرای دهه 1880، کارل منگر دیگه از بحثای روش شناختی با مکتب تاریخی آلمان کناره گرفت و رو به طور خاص رو نظریه اقتصادی و اقتصاد کاربردی متمرکز شد و مقاله مهمی درباره نظریه سرمایه منتشر کرد که نظریه ارزش ذهنی شو در واقع به حوزه سرمایه بسط میداد. 

یکی از کارای مهمش تو این دوران، فعالیت به عنوان عضو ارشد کمیسیونی بود که وظیفه اش اصلاح نظام پولی اتریشه. 

کارل منگر، همون سالی که جلوی کمیسیون پولی اتریش-مجارستان شهادت داد، گفت که پول رو دولت‌ها به وجود نیاوردن، بلکه خود بازاره که پول رو ایجاد می‌کنه. آدما خودشون انتخاب می‌کنن که چه چیزی رو به عنوان وسیله تبادل استفاده کنن. و این جمله مشهور و گفت که: “انسان آغاز و پایان اقتصاده.” حالا زیاد تند نریم. بحث این موضوع رو تو کتاب سرچشمه های پول آورده که منو هاتف به فارسی ترجمه اش کردیم و تو ادامه همین مجموعه مفصل براتون تعریفش میکنم.

در نتیجه منگر مجموعه ای از مقالات درباره اقتصاد پولی منتشر کنه که تو یکی اش به طور خاص به اسم “پول” ماهیت پول، نقش پول تو اقتصاد، و سیاست‌های پولی مناسب رو بررسی میکرد. اون هیچ وقت نظریه پول شو کامل نکرد و بعدها لودویگ فون میزس نظریه پول رو بر اساس همین تفکر منگر ارائه کرد.

منگر تو سال ۱۹۰۳ از سمت استاد دانشگاه استعفا داد اون 63 ساله بود که از کار آکادمیک کناره گرفت و متاسفانه، شاید به خاطر مشکلات مربوط به سلامتی، با اینکه تا سال ۱۹۲۱ زنده بود، هیچ اثر مهم دیگه‌ای منتشر نکرد. 

میگن اگه به موضوع اقتصاد علاقه دارین، “اصول اقتصاد” کارل منگر یکی از پنج تا کتابیه که باید بخونین. چون هم کتاب مهم و اثرگذاریه و هم به زبون خیلی آسونی، موضوعات پیچیده اقتصادی رو توضیح میده.

نبوغ نظریه کارل منگر و طلوع اقتصاد اتریشی

برگردیم به سال 1867، اون زمان که کارل منگر، با چشمان تیزبین اش، به نقص بزرگ رو تو نظریه اقتصادی پیدا کرد! اقتصاددانای مکتب کلاسیک به زحمت کشف کرده بودن که قیمت‌ها و دستمزدها از روی تصادف تعیین نمیشن،

بلکه بر اساس یک قانون جهانی، ثابت و تغییرناپذیر تعیین می‌شن: قانون عرضه و تقاضا.

عرضه یعنی تعداد کالاهایی که تولیدکننده‌ها می‌سازن.

تقاضا یعنی تعداد کالاهایی که مردم می‌خوان بخرن.

وقتی عرضه کمه، قیمت بالا می‌ره. چون مردم بیشتر از کالایی که تولید می‌شه، می‌خوان بخرن.

وقتی عرضه زیاده، قیمت میاد پایین. چون مردم کمتر از کالایی که تولید می‌شه، می‌خوان بخرن.

اینو ما به خاطر خدمات ماندگار اقتصاددانای کلاسیکه که امروز میدونیم.

بعلاوه، اونا نشون دادن که این قیمت هان که مقدار تولید رو تنظیم میکنن.

چرا؟ چون وقتی قیمت یه محصول از هزینه های تولیدش بیشتر باشه، صاحبای کسب و کارها تولیدو بیشتر می‌کنن، چون سود خوبی براشون داره.

اما وقتی قیمت محصول از هزینه تولیدش کمتر باشه، شرکت‌ها می‌ترسن ضرر کنن، پس تولید رو کم می‌کنن یا حتی تعطیل می‌کنن. این کار باعث می‌شه رقبای جدیدم سخت تر بتونن به همچین صنعتی وارد شن.

وقتی ام که تولید محصولات سودآور زیاد می‌شد، عرضه این محصولات بیشتر از تقاضا می‌شد. همین باعث می‌شد قیمت‌ها پایین بیاید و سودها کم بشه. در نتیجه یه جورایی قیمت‌ها باز به حدی برمی‌گشت که در حدود هزینه‌های تولید بود.

تو صنایعی ام که تولیدشون به خاطر ضرر متوقف شده بود، به خاطر عرضه ی کم، و تقاضایی که وجود داشت، قیمت‌ها بالا میرفت. همین باعث میشد که ضررا جبران شه و سود دهی دوباره به وجود بیاد.

بنابراین اقتصاددانای کلاسیک می‌گفتن قیمت‌ها، بر اساس عرضه و تقاضا تعیین می‌شن.

وقتی عرضه کمه و تقاضا زیاده، قیمت بالا می‌ره. وقتی عرضه زیاده و تقاضا کمه، قیمت میاد پایین.

تو اقتصاد مفهومی به نام تخصیص منابع وجود داره – فرآیندی که مشخص می‌کند چطوری مواد اولیه تبدیل میشن به کالاهای مورد نیاز مردم. کسب‌وکارایی که سود می‌کنن، تولیدو می برن بالا، و برعکس، اونایی که ضرر می‌کنن تولیدو متوقف می‌کنن. به نظر می‌رسه این فرآیند، تو تامین نیازهای مردم به خوبی کار می‌کنه، اما یه نقص بزرگ داره: به نقش مصرف‌کننده تو تعیین قیمت‌ها توجه نشده.

بنابراین اقتصاددانای کلاسیک تو تعیین قیمت ها مشکل داشتن. کجا؟ اونجا که نمی‌تونستن توضیح بدن چرا یه کالای ضروری مثه آب ارزش خیلی خیلی کمتری از یک کالای غیرضروری مثه الماس داره. ما بدون آب میمیریم، در حالیکه الماس، فقط واسه زیبایی و تجمله عه.

بنابراین واسه حل این مشکل، اقتصاددانای کلاسیک، ارزش رو به دو دسته تقسیم کردن: ارزش مصرفی و ارزش مبادله‌ای.

ارزش مصرفی یعنی اینکه یک کالا چقدر برای مردم مهمه. مثلاً، آب برای زندگی ضروریه، پس ارزش مصرفی بالایی داره. اما الماس فقط برای تزئینه استفاده می‌شه، پس ارزش مصرفی پایینی داره.

ارزش مبادله‌ای یعنی قیمتی که یک کالا در بازار داره. مثلاً، آب ارزون‌تره از الماسه.

اقتصاددان‌های کلاسیک فکر می‌کردن که ارزش مصرفی، تعیین‌کننده ارزش مبادله است. یعنی، ارزش یک کالا، به ارزش مصرفی اش بستگی داره. اما در مورد آب و الماس چی؟ ارزش مصرفی آب که خیلی بالاست، پس چرا از الماس انقدر ارزونتره؟

بنابراین همونطور که خودتون می بینین این نظریه کامل نبود. اقتصاددانای کلاسیک، نتونستن یه نظریه کامل از ارزش ایجاد کنن. و بگن بالاخره قیمت یه کالا چطوری تعیین میشه؟

و؟

بله این کارل منگر بود که تونست نظریه کاملی از قیمت رو ارائه کنه. و اسم این نظریه شو گذاشت “تحلیل نهایی” یا marginal analysis. اون نظریه شو تو کتابی به نام “اصول اقتصاد” منتشر کرد.

منگِر قصد نداشت اقتصاد کلاسیک رو کنار بذاره، بلکه میخواست کاملش کنه. میتونین تو ویدیویی که اقتصاد اتریشی رو با اقتصاد کلاسیک مقایسه کردم ببینین.

کارل منگر تقریبا با تمام نظریات اقتصاد کلاسیک موافق بود: اینکه قوانین اقتصادی جهان شمولن، تغییرناپذیرن، اینکه قیمت‌ها تو کوتاه‌مدت تعیین می‌شن، و اینکه سیاست‌گذاری بازار آزاد، بهترین سیاست اقتصادیه.

اما نقص نظریه اقتصادی رو تو تعیین قیمت ها برطرف کرد.

منگِر، تو مقدمه کتاب اصول اقتصاد، با جسارت گفت قصد داره تمام شاخه‌های اقتصاد رو پایه یه نظریه قیمتِ بازسازی‌شده بنا کنه.

اون فهمید که اقتصاد فقط درباره پول و کالا نیست. بلکه فراتر از اینه.

اقتصاد درباره کارهایی ایه که مردم واسه به دست آوردن اونچه می‌خوان انجام می‌دن.

به خاطر همین این جمله مشهور و گفت که: “انسان آغاز و پایان اقتصاده.”

همه چیز تو اقتصاد از انسان شروع می‌شه و به انسان ختم می‌شه.

منگِر می‌گفت که اقتصاد علم مربوط به این موضوعه که انسان چطور خواسته‌هاشو رفع میکنه. علم اینکه ما چطور می‌تونیم با کمترین پول، بیشترین خواسته‌هامونو برآورده کنیم.

منگِر می‌گفت اقتصاد تابع قانون علت و معلولی ایه. یعنی هر چیزی که تو اقتصاد اتفاق می‌افته، دلیلی داره.

مثلاً اگه قیمت یه کالایی بالا می‌ره، دلیلش اینه که مردم بیشتر اون کالا رو می‌خوان.

یا اگه قیمت یه کالایی پایین می‌آد، دلیلش اینه که مردم کمتر اون کالا رو می‌خوان.

اما این رابطه علت و معلولی یه طرفه نیست. آدمیزادم می‌تونه روی دنیای بیرون تاثیر بذاره. آدما هم تحت تاثیر شرایط اقتصادی قرار میگیرن و هم رو شرایط تاثیر میذارن.

نظریه کالاهای کارل منگر (The Theory of Goods)؛ چرا الماس به دردنخور از آب حیاتی گرون تره؟

کارل منگر با تأکید رو قانون علیت، اولین کاری که تو کتاب “اصول اقتصاد” کرده اینه که توضیح بده منظورش از کالا چیه. بنابراین بخش اول کتاب شو به «نظریه کالاها» اختصاص داده. از نظر منگر، کالاها عناصری از دنیای بیرونی‌ان که ما باهاش نیازهامونو رفع میکنیم.

منگر معتقد بود که ما به دنیای بیرون وابسته‌ایم. واسه اینکه نیازهامونو برآورده کنیم، باید از چیزایی که تو دنیای بیرون موجودن کمک بگیریم. این چیزها باید واسه رفع نیازهامون مناسب باشن. و به خاطر همین بهشون گفت کالا.

بنابراین منگر می‌گه یه شی یا چیز وقتی میشه یک “کالا” که آدما فکر کنن می‌تونه نیازهاشونو برآورده کنه، حتی اگه اشتباه فرض کنن.

در واقع همچین دیدگاهی بهمون کمک می‌کنه رفتار اقتصادی مونو بهتر درک کنیم، چون بهمون نشون می‌ده مردم بر اساس درک و باورشون عمل می‌کنن، نه بر اساس واقعیت عینی.

منگر می‌گه چیزایی که می‌تونیم مستقیماً واسه رفع نیازهامون ازشون استفاده کنیم، مثه نون، «کالاهای مرتبه اول» ان. در مقابل، چیزایی که واسه ساخت کالاهای دیگه استفاده می‌شن، مثل آرد که واسه تولید نون ازش استفاده میکنیم. به اینا میگن «کالاهای مرتبه بالاتر».

ارزش یه کالا به این بستگی داره که چقدر بهمون کمک می‌کنه تا کالاهای دیگه‌ای تولید کنیم که نیازامونو برطرف کنن.

فرآیند تولید کالاها مثه یه زنجیره واکنشیه که هر کالایی یه نقشی توش داره.

اگه قوانینی واسه تغییر چیزها وجود نداشت، نمی‌تونستیم ازشون واسه رفع نیازامون استفاده کنیم.

منگر میگه چیزایی که فراوون ان، «کالای غیر اقتصادی» ان، ولی چیزهایی که کمیاب‌ان، «کالای اقتصادی» ان.

کمیابی یه کالاعه باعث ارزشمند شدنش میشه.

رفتار اقتصادی، فرآیند استفاده کردن از کالاهای کمیاب به طور هوشمندانه اس.

رفتار اقتصادی در واقع همون «انتخاب کردن» عه.

و انتخاب کردن، یه بخش اساسی از طبیعت انسانه.

نظریه ارزشِ کارل منگر (The Theory of Value)؛ چطوری کالاها رو قیمت گذاری میکنیم؟

منگر میگه اقتصاددانای کلاسیک متوجه نبودن که ارزش یه کالا به اینکه چقدر ازش داری بستگی داره.

اون استدلال می‌کنه که  آخرین واحد از کالایی که داری، برات ارزش بیشتری داره، چون اون واحدیه که حاضری بیشترین پول رو براش بدی.

دلیلشم اینه که آخرین واحد چیزی که داری به قدر کافی کمیاب هست تا حاضر به پرداخت پول براش باشی.

منگر میگه که ارزش یه کالا به هزینه تولیدش نیست، بلکه به میزان تمایل ما به اون کالا بستگی داره.

این یعنی ارزش یه کالا می‌تونه بسته به مقداری که ازش داریم تغییر کنه.

مثلاً اگه خیییییلی تشنه باشی، حاضری پول بیشتری واسه یه لیوان آب بدی.

دیدگاه منگر در مورد ارزش به این معنا نیست که دنیای بیرونی – مثه هزینه تولید – تاثیری نداره، بلکه میگه دید ما به دنیا تحت تاثیر نیازها و خواسته‌های خودمون قرار می‌گیره.

اون میگه ارزش یه کالا، به اینه که چقدر میتونه بهمون کمک کنه.

مثلاً، آخرین کیسه گندم واسه یه کشاورز وقتی بیشترین ارزشو داره که بتونه ازش واسه پخت نون استفاده کنه، که برای زنده موندن ضروریه.

هرچه ام که واسه اهداف کم‌اهمیت‌تری مثه تولید الکل استفاده شه، ارزش اش کم‌تر میشه.

دلیلشم اینه که کشاورز باید در مورد اینکه میخواد از منابع محدودش چه استفاده ای بکنه انتخاب کنه.

بنابراین کارل منگر، پارادوکس آب و الماس رو اینطوری حل کرد.

تحلیل نهایی (marginal analysis) ایده ایه که میگه افراد تو اقتصاد تصمیمات شونو تو وضعیت نهایی – یعنی در آستانه تصمیم گیری (at the margin) – می‌گیرن. این یعنی وقتی الان داری تصمیم می‌گیری که پول تو صرف خرید کالای A کنی یا B، تصمیم گیریت برای یک عمر در مورد کالای A یا B نیست یا تصمیم گیریت بر اساس این نیست که کدوم شون به طور کلی برات ارزشمندتره. تو لحظه ی نهایی وقتی میخوای بین A و B انتخاب کنی، به اون میزانی به کالای A یا B ارزش میدی به طور ذهنی که یک واحد از همین کالا و همین الان برات ارزش داره.

بنابراین واسه خرید تو لحظه، و انتخاب بین کالا  A و B شما بر این اساس تصمیم نمیگیرین که کدوم شون به طور کلی براتون ارزشمندتره یا کدوم شون در طول زندگی بیشتر ارزش داره. شما در حال انتخاب یک واحد از این کالا، همین حالا و تو این شرایط اید.

اگه تصمیم گیری اقتصادی رو تو لحظه نهایی تجزیه و تحلیل کنین، موضوعات خیلی منطقی تر میشه و می تونین بفهمین چرا مردم تصمیماتی رو می گیرن که می گیرن. در حالی که اگه از تحلیل نهایی استفاده نکنی، هیچی با عقل جور در نمیاد. و نمیتونین بگین که قیمت یه کالا چطوری تعیین میشه.

بنابراین تحلیل نهایی، و همونطور که گفتیم پاسخی بود به مسئله نشده ای که آدام اسمیت تو کتاب ثروت ملل که خودش نتونسته بود جوابی براش پیدا کنه. 

می پرسین تحلیل نهایی چطوری پارادوکس آب و الماس رو توضیح میده؟

خب… 

ما بدون آب میمیریم. ولی آب خیلی ارزونه. به جاش الماس که زندگی مون اصلا بهش وابسته نیست، خیلی خیلی گرونه.

چرا؟ یعنی ما آب رو از الماس کم‌ارزش‌تر می‌دونیم؟

نه، اینطور نیست. ولی الان که اینجا نشستیم، آب زیاده. چون شهرها رو فقط جاهایی می‌سازن که آب زیاده. و ما فقط داریم در مورد یک لیتر آب تصمیم می‌گیریم. پس آب خیلی زیاده و ما داریم در مورد اینکه آیا باید یک دلار برای یک لیتر آب بدیم یا نه، تصمیم می‌گیریم. ارزشی که به آب می‌دیم، با توجه به اینکه تو خونه آب زیادی داری و تو شهری با آب زیاد زندگی می‌کنی، برای یک لیتر آب خیلی کمه. ولی برای آب به طور کلی خیلی زیاده.

پس اگه بهت بگم که فقط می‌تونی آب یا الماس برای بقیه عمرت داشته باشی، آب رو انتخاب می‌کنی، واضحه. ولی هیچ‌کس مجبور نشده این انتخاب رو انجام بده. تو فقط انتخاب‌های خودت رو تو وضعیت نهایی انجام می‌دی.

پس الان که تمدن مدرن داریم، آب زیادی داریم. به همین دلیله که تمدن داریم. و الماس خیلی کمیاب و نادره.

تحلیل نهایی، بهترین راه برای فهمیدن تصمیمات اقتصادی روزمره مردمه.

بنابراین مسئله اینجاس که ارزش مبادله ای – یا همون قیمت بازار، که اقتصاددانای کلاسیک میگفتن – فقط تحت تاثیر عرضه و تقاضا نیست، بلکه تحت تاثیر انتخاب مصرف کننده هام هست. یعنی اگه مردم آب رو از الماس بیشتر بخوان، فرض کنیم شهر ها به جای اینکه کنار منابع آب باشن، تو دل کویر بودن، اون وقت قیمت آب از الماسم بیشتر میشد.

در واقه تنها چیزی که واسه آدما مهمه، رفع نیازاشونه.

کالاهای مصرفی ارزشمندن چون آدما بهشون نیاز دارن تا خواسته‌هاشونو برطرف کنن.

کالاهایی هستن که به ما کمک می‌کنن کالاهای مصرفی رو بسازیم، مثه ابزار، ماشین‌آلات و زمین.

مثلاً، ابزار به ما کمک می‌کنن لباس بدوزیم، ماشین‌آلات بهمون کمک می‌کنن غذا تولید کنیم و زمین کمک می‌کنه مواد غذایی بکاریم.

منگر میگه کالاهای مرتبه بالاتر، مثه ابزار و ماشین‌آلات، ارزشمندن چون به تولید کالاهای مصرفی کمک می‌کنن.

ارزش کالاهای مرتبه بالاتر بر اساس ارزش کالاهای مصرفی که کمک به تولیدشون می‌کنن، تعیین می‌شه.

مثلاً اگه یه کشاورز از نیم تن کود واسه رشد گندم استفاده کنه، و اگه از این مقدار کود استفاده نکنه برداشت گندم اش به اندازه صد تا کیسه کم بشه، اونوقت ارزش نیم تن کود برابر با ارزش صد تا کیسه گندمه.

بنابراین هزینه تولید یه کالا، با ارزش اون، یکی نیست.

بعد میگه هر چی بیشتر از یه کالا داشته باشیم، ارزش هر واحد اضافی‌اش کمتر میشه.

مثلا اگه یکی یه کیک داشته باشه، ارزش اون یه دونه کیک خیلی بیشتر از ارزش یدونه کیکه وقتی ده تا کیک داشته باشه.

نظریه قیمت کارل منگر (The Theory of Price)؛ چرا قیمت ها بالا و پایین میرن؟

منگر میگه هر کالایی که کمیاب‌تر باشه واسه‌مون ارزشمندتره! و آدمها حاضرن بیشترین پول رو به آخرین واحد از کالایی که نیاز دارن بدن.

این قانون رو قانون مطلوبیت نهایی میگن.

منگر از این قانون واسه توضیح دادن در مورد اینکه چرا قیمت ها بالا و پایین میرن استفاده میکنه.

اون گفت هرچی یه کالا کمیاب تر باشه، واسه مردم ارزشمندتره!

و برعکس! هرچی یه کالا عین پشگل رو زمین ریخته باشه، مطلوبیتش واسه آدما میاد پایین و خب قیمت شم کم میشه.

منگر از این قانون برای توضیح دادن درمورد اینکه چرا آدما با همدیگه کالا هاشونو مبادله می‌کنن هم استفاده کرد.

بعد یه قدم جلوتر رفت.

گفت: “آدما تو بازار واسه بالا بردن مطلوبیت‌شون معامله می‌کنن.” یعنی هر معامله‌ای که انجام میدیم، واسه رسیدن به بهترین حالت ممکنه!

و اینجاست که قیمت‌ها واقعاً معنی پیدا میکنن. قیمت یه کالا در واقع نقطه تلاقی بین چیزیه که خریدار حاضره بپردازه و چیزی که فروشنده می‌خواد گیرش بیاد.

پس توی دنیای منگر، قیمت‌ها نتیجه یک مذاکره هوشمندانه‌ان. وقتی دو طرف به توافق میرسن، قیمت دیگه فقط یه عدد نیست، بلکه نماد یه توافق رضایت‌بخشه.

فرض کنین یه نفر مایله 80 هزار تومن واسه خریدن یه کالایی بده و شخصی دیگه ای نمیخواد همون کالا رو کمتر از 10 هزار تومن بفروشه، بنابراین قیمت بین این دو عدد پیدا میشه. بسته به توافق خریدار و فروشنده.

پس قیمت کالا یا خدمتی که مبادله می‌شه، به توانایی دو طرف تو مذاکره و توافق بستگی داره.

منگر به ما نشون داد که قیمت‌ها تو بازارهای مختلف، چه انحصاری و چه رقابتی، توسط همین اصول اساسی تعیین می‌شن.

پس چی شد؟

قیمت یه محصول از روی میزان علاقه و تمایل مردم به اینقدر چقدر حاضرن براش پرداخت کنن تعیین می‌شه. مردم با توجه به اینکه چقدر این محصول واسشون کاربرد داره، چقدر کمیابه، و قدرت خریدشون چقدره، یه مبلغی رو حاضرن برای یه کالا پرداخت کنن.

درک منگر از قیمت‌گذاری با اصلی تکمیل میشه که بهش میگه “جفت‌های نهایی” یا marginal pairs. این اصل بیان می‌گه قیمت یه محصول وقتی ثابت می‌شه و دیگه تغییر نمیکنه که مردم ببینن دیگه از خرید بیشتر اون محصول منتفع نمی‌شن.

فرض کنین، قیمت یه بطری آب معدنی 1000 تومانه. اگه مردم حاضر باشن واسه یه بطری آب معدنی بیشتر از 1000 تومان پرداخت کنن، قیمت آب معدنی میره بالا. ولی اگه حاضر به پرداخت بیشتر از 1000 تومان نباشن، قیمتش میاد پایین.

اما این نظریه کامل نبود. چه نقصی داشت؟

فرض کنین یه آبمیوه‌فروشی دارین. شما واسه تولید آبمیوه نیاز به مواد اولیه دارین مثه لیمو، شکر، آب. منگر تا اینجا توضیح می‌ده که مردم چقدر حاضرن واسه آبمیوه‌های شما پول بدن، اما در مورد هزینه‌های خود لیمو، شکر و آب توضیحی نمی‌ده. به بیان دیگه منگر در مورد اینکه قیمت عوامل تولید چطوری تعیین میشه توضیحی نمیده.

اینجاست که شاگرد منگر، بوهم-وارک، با قانون “بهره‌وری نهایی”، این شکافو پر می‌کنه. این قانون بیان می‌گه قیمت یه عامل تولید براساس ارزشی که به محصول اضافه می‌کنه، تعیین می‌شه. یعنی هر کدوم از مواد اولیه ات که تو تولید آبمیوه ات مهم تر باشه، باید واسه اش پول بیشتری ام بدی.

بنابراین این سه تا نظریه ای که تا حالا از کار منگر گفتیم خیلی بهمون کمک کرد تا درک کامل‌تری از این موضوع پیدا کنیم که مردم تصمیمات اقتصادی شونو چطوری میگیرن؟

جمع بندی

چیزی که شنیدین قسمت دوم از سوژه “کارل منگر و پول آزاد!” بود. پادکست خوره کتاب رو من شیما، به همراه همسرم هاتف می‌سازیم. 

تو کانال یوتیوب خوره کتاب، ویدیوکست همین اپیزودهای پادکست رو به همراه تصویر، زودتر از انتشار هر قسمت پادکست ببینین. پس حتما همین الان برین تو یوتیوب، اسم خوره کتاب رو جستجو کنین و با سابسکرایب کردن هر قسمت رو زودتر ببینین! ما هر سه شنبه یه ویدیو منتشر میکنیم! یادتون نره با سابسکرایب کردن ازمون حمایت کنین!

سال نو رو به همه شنونده های خوره کتاب تبریک میگم. تا قسمت بعدی، فعلا، خداحافظ 🙂

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شیما و هاتف

ما شیما و هاتف هستیم
و تو پادکست خوره کتاب،
لابه‌لای کتابا دنبال "آزادی" می‌گردیم.