مقدمه
سلام به خوره های کتاب، من شیمام و شما به پادکست خوره کتاب گوش میکنین. تو پادکست خوره کتاب، لابه لای کتابا دنبال آزادی می گردیم.
وقتی از اقتصاد آزاد و لیبرالیسم حرف میزنیم، منظور لیبرالیسمیه که “میزس” میگه، نه هیچ کس دیگهای! چون آزادی کلمه جذابیه و آدمای مختلف، به راحتی ازش سواستفاده میکنن تا حرفا و باورهاشونو پشت ماسک “آزادیخواهی” قایم کنن. چرا؟ چون اگه یه نفر مستقیم بیاد بهت بگه من “دیکتاتورم” احتمالا حمایتش نمیکنی، ولی اگه با کلمه “آزادی” حرفاشو تزئین کنه احتمالا اینکه خریدار بیشتری پیدا بیشتر میشه.
بنابراین تو این سوژه درباره دیدگاهها و داستان زندگی لودویگ فون میزس، بزرگترین اقتصاددان تاریخ حرف میزنیم تا ببینم اصول اقتصاد آزادِ میزس چیه؟
اما قبل از اینکه قسمت رو شروع کنیم، یه نکته مهم رو یادآوری کنم. قسمت های پادکست در قالب ویدیوکست تو یوتیوب منتشر میشه، و میتونین هر هفته و خیلی زودتر از پادکست محتوا رو دنبال کنین. پس همین الان برید تو گوگل و چه به فارسی و چه انگیسی جستجو کنید: پادکست خوره کتاب. بعدش کانال یوتیوب رو دنبال کنین و منتظر نمونین.
به سوژه “میزس، بزرگترین مدافع آزادی فردی” گوش بدین.
چرا ایران اقتصاد آزاد نیست؟ از نظر لودویگ فون میزس
آزادی فردی فقط مسئله یه قشر خاص نیست! مسئله همهاست! چون موضوع آزادی فردی و فقر ذاتا به هم گره خوردهان.لودویگ فون میزس، بزرگترین اقتصاددان تاریخ، میگفت بدون آزادی فردی، رسیدن به رفاه اقتصادی ممکن نیست.
به طرز فوقالعادهای، 70 سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، لودویگ فون میزس، فروپاشی شو پیشبینی کرد! میگفت “قیمت” رو تو اقتصاد سوسیالیستی “دولت” تعیین میکنه، عین ایران. بنابراین نمیتونیم بفهمیم تو بازار کدوم کالاها فراوونان، و کدوما کمیاب شدن! و هیچ ایدهای نداریم که منابع محدودمون باید صرف تامین کدوم کالاها شن. بنابراین سوسیالیسم منابع رو هم تلف میکنه. در نتیجه یه اقتصاد دولتی همیشه قراره ناکارآمد باشه. چون حساب کتاب توش غیرممکنه. میزس میگفت فقط اقتصاد بازار آزاد میتونه جلوی اتلاف منابع رو بگیره و باعث رفاه اقتصادی شه.
اقتصاد مام دولتیه. ایران اقتصاد آزاد نیست. چرا؟ واسه جواب به این سوال بیاین یه نگاهی بندازیم به گزارش سال 2024 بنیاد هریتیج (Heritage) از وضعیت آزادی اقتصادی تو دنیا – از جمله ایران.
بنیاد هریتیج یه رتبهبندی از وضعیت آزادی اقتصادی تو تقریبا تمام کشورای دنیا میده. و نتیجههاشم معمولا خیلی جالبه. این تحقیق از دادههای مربوط به چهار بخشِ کسبوکار، تجارت، حاکمیت و مقررات استفاده میکنه تا “رتبه”ای بین 0 تا 100 به هر کشوری بده. 176 تا کشور رو بررسی میکنه و دادههای مربوط به 8 تا کشورم اصلا نداره و تو این مقایسه نیستن (مثه عراق، افغانستان، اوکراین و اینا).
رتبه 100 یعنی نهایت اقتصاد آزاد و رتبه 0 یعنی نهایت اقتصاد بسته. هیچ کشوری دقیقا 0 یا 100 نیست. کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، کشوراییان که مالیاتهای به کسب و کارها میبندن و دولتهاشون نوآوری و کارآفرینی رو تشویق میکنن.
خیلی جالبه که تو کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، درآمد سرانه هر شهروند هم بالاتره.
تصویر 1: درآمد سرانه بر اساس آزادی اقتصادی
این نمودار نشون میده کشورهایی که تو شاخص آزادی اقتصادی 2024 به عنوان “آزاد” یا “آزادتر” دستهبندی شدن، درآمدی بیشتر از دو برابر میانگینِ تمام کشورهای دیگه دارن. اینا درآمد سرانه شون پنج برابر بیشتر از درآمد سرانه کشورهاییه که به عنوان “سرکوبشده” رتبهبندی شدهان. این نشون میده یه ارتباط قوی وجود داره بین مقدار آزادی اقتصادی یه کشور و میزان درآمد سرانهاش.
و این یعنی اگه تو یه کشوری زندگی میکنی که اقتصادی آزاد داره، احتمالا پول بیشتری به جیب میزنی.
تو کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، علاوه بر اینکه درآمد سرانه هر شهروند بالاتره، مردمی هم که تو این کشورا زندگی میکنن، عمر سلامت طولانیتری دارن، و تحصیلکردهترن. با عقلم جور در میاد، نه؟
کشورایی که اقتصاد آزاد دارن، سلامتی و طول عمر سالم مردمشونم بیشتره. دلیلشم اینه که به راحتی به خدمات بهداشتی و تغذیه مناسب دسترسی دارن و سطح زندگیشون بالاتره. بعلاوه، این کشورها پول بیشتریام واسه سرمایهگذاری تو آموزش دارن، و دوست دارن محیطهای آموزشی مختلف و جدیدی ایجاد کنن که بتونه نوآوری رو تشویق کنه.
فقط اینا نیست. چندتا نمودار جالب دیگهام تو این گزارش هست که به روشنی نشون میده آزادی اقتصادی چطوری رو رشد اقتصادی سرانه، کم شدنه فقر، و عملکرد محیط زیست تاثیر میذاره:
به طرز جالبی، تو کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، رشد اقتصادی هر شهروندم بالاتره.
تصویر 2: رشد اقتصادی سرانه بر اساس آزادی اقتصادی
این نمودار نشون میده که بهتر شدنه آزادی اقتصادی همراهه با بیشتر شدنه رشد اقتصادی هر فرد. کشورایی که آزادی اقتصادیشون بیشتر شده، رشد اقتصادی بهتری داشتن در مقایسه با اونایی که آزادیشون کمتر شده. این یعنی اگه کشوری تو مسیر آزادی اقتصادی قدم برداره، اقتصادش رشد بیشتری میکنه.
اگه براتون سوال شده که اون درآمد سرانه چی بود، این رشد اقتصادی سرانه چیه؟ خب، درآمد سرانه مثل میزان پولیه که هر کسی تو یه کشور، اگه درآمد کشور رو بین همه تقسیم کنیم، به دست میآره. درآمد سرانه نشون میده که به طور میانگین هر نفر چقدر پول داره.
رشد اقتصادی سرانه میگه اقتصاد کشور چقدر سریع داره بزرگتر یا کوچیک میشه، یعنی اگه اقتصاد خوب پیش بره، این معیار بهمون میگه سال به سال، هر نفر چقدر بیشتر پول به دست میاره.
پس، درآمد سرانه نشون میده الان وضع مالی مردم چطوریه، و رشد اقتصادی سرانه نشون میده که آینده مالی مردم چطور قرار بشه.و هر دو این شاخصها تو کشورهای آزادتر به لحاظ اقتصادی بیشترن.
به طرز امیدبخشی، تو کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، فقر کمتره.
تصویر 3: تاثیر آزادی اقتصادی روی کاهش فقر
این نمودار روابط مثبتی بین بیشتر شدنه آزادی اقتصادی، رشد اقتصاد جهانی، و کاهش فقر نشون میده. تو دو دهه گذشته، با اینکه اقتصاد جهانی به سمت آزادی اقتصادی حرکت کرده و به وضعیت “آزادی متوسط” رسیده، شاهد رشد واقعی GDP حدود ۷۰ درصد بودیم که میلیونها نفر رو از فقر نجات داده.
این فوقالعادهاس که تو کشورایی که رتبه آزادی اقتصادی شون به 100 نزدیکتره، مردم بهترم از محیط زیستشون مراقبت میکنن. و آب و هوای تمیزتری دارن.
تصویر 4: مقایسه وضعیت محیط زیست بر اساس آزادی اقتصادی
این نمودار ارتباط بین آزادی اقتصادی و بهتر شدن عملکرد محیط زیست رو نشون میده. کشورهای آزادتر، امتیاز بالاتری هم تو شاخص عملکرد محیط زیست دارن، که نشون میده آزادی اقتصادی میتونه به حفاظت از محیط زیست کمک کنه و نشون دهنده پیشرفتهای قابل توجه تو جلوگیری از اتلاف انرژی تو دهههای اخیره، و بیشتر به خاطر پیشرفتهای آزادی اقتصادی و تجارت آزاد بوده نه به خاطر قوانین دولتی.
و اما وضعیت ایران تو این شاخصها از چه قراره؟ و چه رتبهای گرفته؟
شاید خیلی تعجب کنین که بر خلاف اونچه فکر میکردین ایران اقتصاد آزاد نداره.
تصویر 5: رتبه 169 ایران در شاخص آزادی اقتصادی!
خب تو این نمودار ایران تو دسته اقتصادهای «سرکوبشده»اس. رتبهاش 169 عه از بین 176 تا کشوری که بررسی شدن. و امتیازات شو میشه تو شاخصهای مربوط به حکومت قانون، اندازه دولت، کارایی مقررات، و بازار آزاد دید.
این امتیازا یعنی ایران چالشهای قابل توجهی در زمینه آزادی اقتصادی داره و نیازمند اصلاحات عمیق برای بهبود شرایطه.
نتیجه گزارش هریتیج از بررسی آزادی اقتصادی تو سال 2024 نشون میده اقتصاد جهانی چقدر شکننده شده به خاطر تصمیمات بد اقتصادی در دوران همهگیری کرونا، تورم بالای بعدش، جنگهایی که شد. میگه امسال، امتیاز میانگین جهانی تو اقتصاد آزاد به پایینترین سطحش از سال 2001 رسیده: و از بین 0 تا 100 شده 58.6. به خاطر همینم تاکید زیادی میکنه روی برگشتن به اصول اقتصاد آزاد واسه بهبود اوضاع و رشد بلندمدت اقتصادی.
ایرانم به خاطر محدودیتهای اقتصادی و نبودن شفافیت و کارایی در سطح دولت، به عنوان یه اقتصاد سرکوبشده در نظر گرفته شده و فاصله زیادی با کشورایی داره که آزادی اقتصادی بالایی دارن. این وضعیت نشون میده که واسه بهتر شدنه وضعیت زندگی شهروندا و ایجاد یه رشد اقتصادی پایدار، ایران نیازمند اصلاحات اساسی تو سیاستهای اقتصادی و اداریه.
از نگاه میزس، اقتصاد آزاد به به این معنیه که میزان تولید و توزیع کالا و خدماتی که مردم میخوان رو به بسپریم به قانون عرضه و تقاضا تو بازار. و نقض دولت محدود بشه به دفاع از حقوق مالکیت و قراردادها. میزس اقتصاد بازار رو موثرترین راه واسه تامین نیازهاو سلیقه های متنوع میلیون ها نفر انسان میدونست.
و تازه میگفت رونقی که تو اقتصادهای بازار آزاد میبینیم، فقط نشوندهنده ثروت مادی نیست، بلکه نشوندهنده توانایی سیستم تو ارتقای شرایط زندگی انسانه. میزس میگه این موضوع تصادفی نیست که جوامعی که اصول اقتصاد بازارو میپذیرن، تو نوآوری، کیفیت زندگی، و آزادیهای شخصیشونم پیشرفت میکنن. وضعیت این جوامع در تضاد شدیدیه با نتایج دلگیر و ناامید کننده کشورهایی که تحت حکومتهای سوسیالیستی اقتصادشون ورشکسته و آزادیهای فردیشون در حال فروپاشیایه.
برعکس اقتصاد آزاد، اقتصاد سوسیالیستی به خاطر ماهیتش وابسته به اجبار و سرکوبه تا به اهداف مورد نظرش برسه. لب مطلب تو استدلال میزس واسه مخالفت با این ایدئولوژیا فقط مربوط به اقتصاد نیست. بلکه عمیقا ابعاد انسانی داره. اینا ایدئولوژیای جمع گران – ایدههایی که منافع جمعی رو به منافع فردی اولویت میدن. ارجاع میدم به تاریخچهای که مثل قبرستونی واسه آزمون انواع این ایدههای جمعگرایی عمل کرده مثه کمونیسم. میراث این ایدهها با درد و اشک و خون میلیونها نفر گره خورده. و این موارد تاریخی نه تنها انحراف از ایدههای سوسیالیستی نیستن، بلکه به قول میزس نتایج منطقی نظامیان که با واقعیت اقتصاد و طبیعت انسان در تضاده. بنابراین وقتشه بریم سراغ کتاب سوسیالیسم نوشته لودویگ فون میزس. تا ببینیم چرا میزس واقعا اعتقاد داره که اقتصاد آزاد نه تنها کارآمدترین سیستم اقتصادیایه بلکه تنها انتخاب اخلاقی برای یه جامعه آزاده.
خلاصه کتاب سوسیالیسم نوشته لودویگ فون میزس
میزس میگه این یه رااااز بزرگه که چرا حتی با وجود جنایات تاریخی آدمایی مثه لنین، استالین، مائو، هیتلر، کاسترو، پولپات (Pol Pot) هنوز یه نفرتی از سرمایه داری بازار آزاد وجود داره! در حالیکه سرمایهدارای مشهور و منفوری مثه جی گولد (Jay Gould) یا راکفلر (John D. Rockefeller)، اصصصلا حتی کسری از همچین جنایاتی رو مرتکب نشدن.
میزس تعجب میکنه چرا با وجود جنایتهای ایدههای جمعگرا، هنوزم مقاومتهایی در برابر سرمایهداریِ بازار آزاد وجود داره. انگار جامعه بیشتر به نقد و نفرت از سرمایهدارای ثروتمند مشغوله تا به مبارزه با جنایتهای واقعیای که توسط دولتها انجام میشه.
لیبرالیسم و سوسیالیسم
لودویگ میزس برای شروع، بحث کتابو با موضوع مالکیت باز کرده. اون مالکیت رو تو نظام لیبرال و سوسیال مقایسه میکنه. میگه مالکیت دو جوره: یه جورش اینه که که به صورت فیزیکی یه چیزی رو داری و ازش استفاده میکنی، یکی هم که اینه که قانون میگه باید اونو داشته باشی ولو به صورت فیزیکی دستت نباشه. حتی اگه کسی از تو اون چیزو بدزده، بر اساس قانون هنوز اون چیز مال توئه، حتی اگه به صورت فیزیکی همراهت نباشه.
دولت و فعالیت اقتصادی
پس میزس اول میگه مالکیت چطور کار میکنه تو دنیای لیبرالیسم و سوسیالیسم، و بعد میگه وقتی دولت تصمیم میگیره که همه چیز رو کنترل کنه (یکی از ایدههای سوسیالیستی)، دیگه اون نوع قدیمی از مالکیت – ینی مالکیت خصوصی – به چالش کشیده میشه و تصمیمگیری به جای اینکه بر اساس مالکیت فردی باشه، حالا دستهجمعی و توسط دولت انجام میگیره.
با همچین تعریفی از مفهوم مالکیت، بعدش میگه وقتی دولت میاد و میگه من میخوام همه کارخونهها رو کنترل کنم، دیگه مهم نیست که قبلا روی کاغذ کی مالک کارخانه بود. اینجا دولت میگه من تصمیم میگیرم چی تولید بشه، نه اینکه کسی بخواد بگه این کارخانه مال منه پس من تصمیم میگیرم. یعنی ایده مالکیت خصوصی دیگه وجود نداره.
نظم اجتماعی و قانون اساسی
بنابراین اگه سوسیالیسم رو تو یه جمله خلاصه بخوایم بگیم چیه، اون “لغو مالکیت خصوصی”ایه. اینجا دولت میتونه مستقیما تصمیم بگیره چیکار کنه بدون اینکه لازم باشه قوانین رو رعایت کنه.
نظم اجتماعی و خانواده
بعد لودویگ فون میزس بنیان خانواده رو تو نظام سوسیالیستی بررسی میکنه. اون میگه تو یه جامعه سوسیالیستی، دیگه ازدواج به خاطر مال و اموال – یا به عبارتی مالکیت خصوصی – نیست. وقتی دولت کارهای سخت رو از دوش مردم برداره، عشق آزاد میشه و دیگه تحت تأثیر مسائل مالی نیست. چون سوسیالیسم وعده ساختنه دنیایی رو میده که توش همه شاد باشن و عشق واقعی تجربه کنن، بدون اینکه نگران مسائل مالی باشن.
اقتصاد یک جامعه سوسیالیستی
حالا میزس میره سراغ اینکه چطور این ایدههای سوسیالیستی تو جامعه عملی میشن و چه تاثیراتی میتونن داشته باشن. اون میگه تو یه نظام سوسیالیستی، سخته بفهمیم هر کاری چقدر هزینه و چقدر سود داره، چون بازار آزادی وجود نداره که بتونه قیمتها رو تعیین کنه. در واقع قیمتا تحت تاثیر قانون عرضه و تقاضا نیستن، دستوریان. دولت تعیین میکنه هر کدوم از محصولات چه قیمتی داشته باشن. پس سیگنال قیمتی وجود نداره که بهمون بگه کدوم کالاها قیمتش رفت بالا، پس کمیاب شده و کدوم کالا قیمتش اومد پایین، ینی فراوونه. در نتیجه نمیدونیم منابع محدودمون رو صرف تولید کدوم کالا کنیم. پس منابع هم هدر میرن.
دلایل فروپاشی اقتصاد سوسیالیستی از نگاه میزس
لودویگ فون میزس پیشبینی کرد وعده های آرمانی سوسیالیسم به جهنم ختم میشه! دلیلش؟؟ چون تو همچین برنامه هایی قیمتهای واقعی رو کسی نمیدونه! و تازه مالکیت خصوصیای وجود نداره، چون همه چی مال همه اس! و در واقع هیچکس مالک هیچ چیز نیست و همه چی مال “دولته”! میزس نشون داد که این دو تا رکن – مالکیت خصوصی و قیمت – واسه رونق اقتصادی حیاتیان، اما تو سوسیالیسم غایبان. بنابراین میزس پیشبینی کرد بدون مالکیت خصوصی و قیمت، اقتصاد سوسیالیستی فرو میپاشه.
مدیریت اقتصادی در سوسیالیسم
اون میگه تو یه جامعه سوسیالیستی، چون همه چیز دست دولته، دیگه نمیشه روی بازار حساب باز کرد واسه تصمیمگیریها. دولت باید تصمیم بگیره چی تولید بشه، چقدر تولید شه و چطور تولید شه. این میتونه باعث بشه اشتباهات بزرگی تو تصمیمگیریها رخ بده چون دولت نمیتونه همه چیزو بدونه یا پیشبینی کنه. مسئولیتشم متوجه هیچکس نیست. چون کسی تصمیم گیرنده نبوده که مسئولیتی متوجهش باشه.
سوسیالیسم و فرهنگ
موضوع دیگه ای که لودویگ میزس ازش حرف میزنه اینه که سوسیالیسم نه تنها اقتصاد رو تغییر میده، بلکه روی فرهنگ و روابط انسانی هم تاثیر میذاره. توی یه جامعه سوسیالیستی، نقش هنر و ادبیات بیشتر میشه تبلیغ کردنه ایدههای سوسیالیستی تا اینکه صرفا ابزاری باشه واسه بروز زیبایی و خلاقیت فرد.
تاثیر سوسیالیسم بر آموزش
بعد میگه تو یه نظام سوسیالیستی آموزش هم تبدیل به ابزاری واسه ترویج ایدههای سوسیالیستی میشه. و به جای تشویق تفکر انتقادی یا پرورش خلاقیت، تبدیل میشه به ابزار پروپاگاندا.
سوسیالیسم و حقوق فردی
اونطور که لودویگ فون میزس میگه تو یه نظام سوسیالیستی، حقوق فردیام مهم نیست چون اولویت با منافع جامعهاس و اهداف گروهی مهمه. که این معنیاش از بین رفتنه تمام آزادیهای فردیایه.
چالشهای اجرایی سوسیالیسم
میزس میگه اجرای ایدههای سوسیالیستی در عمل خیلی سختتر از چیزیایه که تو تئوری به نظر میرسه. و مشکلاتی مثل قحطی کالاها، ناکارآمدیها و نارضایتیهای اجتماعی از عواقب اجرای ایده های سوسیالیستیه.
بعد تلاش میکنه اینو بررسی کنه که سوسیالیسم چه تاثیراتی میتونه داشته باشه، نه فقط تو اقتصاد، بلکه تو کل جامعه و حتی فراتر از اون، تو روابط بین کشورها.
اقتصاد و اخلاق در سوسیالیسم
مثلا میگه وقتی دولت همه چیز رو کنترل میکنه، دیگه اون حس رقابت سالم و تلاش واسه بهتر کردن زندگی خودت و دیگران از بین میره. وقتی همه چی برابر تقسیم میشه، چرا بهتر کار کنی؟ وقتی امنیت شغلی 100 درصد داری و حقوقت سر ماه هر چی ام که بشه به حسابت واریز میشه، چرا بخوای بهتر کار کنی؟ به خاطر همینه لودویگ فون میزس میگه این وضعیت باعث میشه آدما کمتر تلاش کنن چون میدونن نتیجه کارشون به طور مستقیم به خودشون برنمیگرده.
دولت در نقش کارفرما
از اونورشم هست. میگه وقتی دولت تنها کارفرما باشه، و تو کارمند دولت، اگه از کاری که داری انجام میدی راضی نباشی یا فکر کنی میتونی جای بهتری کار کنی، نمیتونی جابجا شی چون حق انتخاب نداری. چون دولت همه چیزو کنترل میکنه. پس نمیتونی به راحتی کارتو عوض کنی یا جای بهتری پیدا کنی.
تاثیر سوسیالیسم بر روابط بینالمللی
میزس میگه سوسیالیسم روابط بین کشورها رو هم تحت تاثیر قرار میده. اگه هر کشوری فقط به فکر منافع خودش باشه و تلاش کنه که همه چیز رو، از اقتصاد تا منابع، کاملا زیر کنترل خودش داشته باشه و با بقیه دنیا کمتر در ارتباط باشه، این کار به روابط بین کشورام آسیب میزنه. وقتی کشورها سعی میکنن از همکاری و تجارت با دیگران دوری کنن، تنشهام بیشتر میشه. بنابراین این انزوای خودخواسته به نفع هیچکس نیست و باعث میشه که فرصتها واسه پیشرفت مشترک و حل کردنه مشکلات از دست بره.
چالشهای دموکراسی در سوسیالیسم
یه یه مشکل بزرگ دیگه که میزس تو فصل جداگانهای بررسی میکنه اینه که تو یه نظام سوسیالیستی، حفظ دموکراسی واقعی سخت میشه. چون وقتی یه نهاد وجود داره (ینی دولت) که همه قدرت رو داره، سخت میشه که صدای مخالف هم شنیده بشه.
آینده سوسیالیسم
در نهایت، میزس کتاب شو با این موضوع تموم میکنه که آینده سوسیالیسم چندان روشن نیست. میگه که با اینکه ایدههای سوسیالیستی همیشه بین بعضی آدما محبوبیت دارن، ولی در عمل، پیادهسازیشون همیشه با مشکلات جدی روبرو بوده. و پیشبینی میکنه که مبارزه برای حفظ آزادیهای فردی و جلوگیری از سوءاستفادههای قدرت همچنان ادامه پیدا میکنه.
لودویگ فون میزس عمیقا نقاط ضعف سوسیالیسم رو بررسی کرد و با دفاع از آزادی فردی و محدود کردن قدرت دولت، نشون داده چرا حفاظت از آزادی فردی و اقتصادی مهمه.
اینهمه از ایده هاش گفتیم اما لودویگ فون میزس کیه؟ بنابراین واقعا دیگه وقتشه براتون داستان زندگی لودویگ فون میزس رو تعریف کنم:) تا ببینیم ریشه این تفکر میزس از کجا آب میخوره:)
زندگینامه لودویگ فون میزس
وقتی حرف از اقتصاد آزاد میشه یا پای موضوع آزادی فردی وسط میاد، لودویگ فون میزس یکی از مهمترین اسمهاییه که میاد تو ذهن آدم! میزس بزرگترین مدافع آزادی فردی تو قرن گذشتهاس و درخشانترین اقتصاددان مکتب اتریشیه. میزس بود که 70 سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیشبینی کرد که شوروی فرو میپاشه و همینطورم شد! و دلایلشو هم توضیح داده. بنابراین قبل از اینکه بریم تو دل استدلالهایی که میاره، تو این قسمت میخوایم زندگینامه و نظریات کسی رو توضیح بدیم که حرفاش یه مشت “تئوری های رو کاغذ” نیستن! بلکه امتحان شونو تو تاریخ قرن بیستم پس دادن!
لودویگ فون میزس تو سال 1881 تو اتریش- مجارستان تو یه خانواده یهودی به دنیا اومد. جایی که به دنیا اومد امروزه بخشی از خاک اوکراینه. احتمالا از پسوند “فون” متوجه شدین که؟ میزس از یه خانواده اشرافزادهاس. پدر و مادرش، آسا (ASSA) و اَدل (Adel)، لودویگ و برادر کوچیکترش ریچارد رو تو وین بزرگ کردن، جایی که فرهنگ بهتر و تجارت پر رونقتری داشت.
از هوش لودویگ میزس همینو بگم که تو ۱۲ سالگی، آلمانی، لهستانی، فرانسوی، لاتین و یه کمی ییدیش (Yiddish) – گویشی از زبان آلمانی که به عبری نوشته میشه – صحبت میکرد. ولی بیشتر از زبان، اقتصاد مجذوبش میکرد. لودویگ میزس از اینکه میدید چطوری دور برش تو اتریش-مجارستان و تو کل اروپا ثروت تولید میشه و از بین میره به وجد میومد.
میزس تو دانشگاه وین وارد کلاسهای درس بوم بارک شد (بوم بارک رو که یادتونه؟ یکی از شاگردای کارل منگر و موسس مکتب اتریشی). و مدرک دکتراشو گرفت. و خودش تو دانشگاه وین مشغول تدریس شد. یک از درخشان ترین شاگرداش تو این دوران فردریک هایک – برنده جایزه نوبل اقتصاد – بود. اما زیاد تند جلو نریم….
به جز تولید ثروت، یه موضوع دیگهام توجه میزسو به خودش جلب کرد. اون علاوه رشد ثروت، رشد نفرت از ثروتمندا رو هم دید. همون حسادتی که آتیش ایدههای فاشیسم و سوسیالیسم رو به پا کرد. پول، نه فقط مورد حمله حسادت، بلکه طمع هم قرار گرفت.
به خاطر همینم لودویگ میزس اولین کتابشو در دفاع از “پول” نوشت. اون تو کتاب “نظریه پول و اعتبار”، هشدار داد که بانکداری مرکزی ارزش پول رو به باد میده. و این اولین ترکشی بود که تو نبرد فکری میزس با ایدئولوژی سوسیالیسم – تفکر غالب زمونهاش – از قلمش شلیک شد.
ولی بعد، با شروع شدن جنگ جهانی اول، قلمشو رو با تفنگ عوض کرد و به عنوان افسر توپخونه تو خط مقدم جنگ جهانی اول جنگید. تو این جنگ، میزس کشتارهایی رو دید که تصورش غیر ممکن بود. جنگی که میلیونها نفر رو کشت و میلیونها نفر دیگه رو گرسنه کرد.
تو جنگ بود که لودویگ میزس محدودیتهای برنامهریزی مرکزی رو دید. و نه فقط این بلکه نفرت و جنونی که جنگ پراکنده میکنه رو دید. مجروح شدنش تو جنگ یکم فروتنترش کرد و وقتی تو بیمارستان ازش مراقبت میشد تصمیم گرفت بقیه عمرشو صرف دفاع کردن از تمدن در مقابل نیروهای ستمگر دولتی کنه.
به خاطر همین کتابی نوشت با عنوان “ملت، دولت و اقتصاد” و توش از بازارها و تجارت آزاد دفاع کرد. و با اینکار عملا کارشو به باد داد. دانشگاه وین درهاشو به روی لودویگ میزس بست، و بهش برچسبهای مختلفی زد از جمله زیادی لیبرال کلاسیک، زیادی سمج، و زیادی یهودی. حالا جالبه که واسه مادرش به اندازه کافی یهودی نبود! 🙂
بعدا تو سفری یه سوئیس عاشق زنی شد به اسم مارگت، که بازیگر بود و همسر مرحومش یه دختر داشت. تو این دوران دوستان جدیدی پیدا کرد، با همکارا و شاگرداش – مثه موری راتبارد – دور هم جمع میشدن. از جمله فردریش هایک که روح پرسشگری و میل آزادی رو که با هم ایدهها رو مبادله میکردیم، دوست داشت.
رابطه لودویگ فون میزس و هایک
جالبه که میزس با همکاری فردریش هایک، یه موسسه راه انداختن واسه مطالعه چرخههای [رونق و رکود] اقتصادی. رابطه شون حالت استاد و شاگردی داشت. اون زمانی که اکثر اقتصاددانها به خاطر رونق دهه بیست کلاهشونو مینداختن بالا، این دو نفر میدونستن یه جای کار میلنگه، و رکود تو راهه. و چهار سال بعد، وال استریت فروپاشید و رکود بزرگ (the Great Depression) شروع شد. به سن میزس که قد نداد اما برای این پیشبینی، به هایک نوبل اقتصاد دادن.
لودویگ میزس تو سال ۱۹۲۲، کتاب ‘سوسیالیسم’ رو منتشر کرد. کتاب یک نقد جامع به سیاستهای سوسیالیستیایه. اقتصاد سوسیالیستی نه تنها انگیزهها رو برای کار کردن از بین میبره بلکه اطلاعات درباره قیمت واقعی کالاها رو هم نابود میکنه. این کتاب، بعلاوه یهودی بودنه میزس، میزس رو تبدیل به گاو پیشونی سفید کرد.
جوونای طرفدار هیتلر تو خیابونهای بیرون آپارتمان میزس رژه میرفتن؛ و تازه اتریشیها خواهان پیوستن اتریش به آلمان تو طرح بزرگ سوسیالیستیش بودن تا یهودیا رو از اروپا بیرون کنن. میزس خوش شانس بود که به موقع فرار کرم. بعدا فهمید نازیها آپارتمانشو غارت کردن، اسنادشو ضبط کردند و کتابهاشو تو خیابونها سوزوندن.
اما بزرگترین کتاب لودویگ فون میزس هنوز رو کاغذ نوشته نشده بود. اینجا بود که تصمیم گرفت کتابی برای دورانها بنویسه، ‘کنش انسانی’، که توش دفاع جامعی از سرمایهداری لیبرال بر اساس تصمیمگیری فردی ارائه کرده. کنش انسانی، کتابیه تو حوزه اقتصاد و فلسفه سیاسیِ اقتصاد آزاد. میزس تو “کنش انسانی” نظریه اقتصادی رو بر پایهی یا علم کنش انسانی استوار کرده. و کتاب بسیار تاثیرگذاری بوده که به فارسی ام ترجمه نشده.
در نهایت، میزس پیروز شد. کنش انسانی منتشر شد و موفقیتش آنی بود. دوستای میزس اونو با نویسندهی دیگهای آشنا کردن به اسم آین رند. آین رند هم مثل میزس از یه دیکتاتوری سوسیالیستی فرار کرده بود، و رمانش ‘اطلس شانه انداخت’ فقط یه رمان نیست؛ بلکه تحلیلی قانعکننده از شرهایی ایه که جامعه رو اذیت میکنه.
امروز، لودویگ فون میزس، اگرچه شاید دیگه بین ما نیست، اما هرگز ما رو هم ترک نکرده. و میراث عقلانیت، فردگرایی، آزادی رو به ما سپرده. و حالا نوبت ماست تا حفظش کنیم، کارشو ترجمه کنیم، بخونیم، این میراث رو کشف کنیم، ازش دفاع کنیم، و لایقش باشیم.
میزس مدافع آزادی های فردی و یکی از مخالفین دخالت دولت تو اقتصاد بوده. اما این سوال مطرح میشه که اگه دولت تو اقتصاد دخالت کنه چی؟ اگه دولت بخواد بخاطر خیر عمومی شروع به انجام کارهای مثلا خیر تو جامعه بکنه چی؟ هدفی که به نظر خیلی ها ممکنه قشنگ به نظر برسه. برای جواب به این سوال میخواهیم بریم سراغ ادبیات. جورج اورول با رمان های ماندگارش، سعی کرد با داستان هاش نتایج فاجعه بار کنترل دولت روی زندگی شهروندان رو نشون بده.
جمع بندی
چیزی که شنیدین سوژه “میزس، بزرگترین مدافع آزادی فردی” بود. پادکست خوره کتاب رو من شیما، به همراه همسرم هاتف میسازیم.
دفعه بعدی، با سوژه “تحریف زبان و نابودی آزادی از نگاه جورج اورول” برمیگردیم.
تو کانال یوتیوب خوره کتاب، ویدیوکست همین اپیزودهای پادکست رو به همراه تصویر، زودتر از انتشار هر قسمت پادکست ببینین. پس حتما همین الان برین تو یوتیوب، اسم خوره کتاب رو جستجو کنین و با سابسکرایب کردن هر قسمت رو زودتر ببینین! ما هر سه شنبه یه ویدیو منتشر میکنیم! یادتون نره با سابسکرایب کردن ازمون حمایت کنین!
تا قسمت بعدی، فعلا، خداحافظ 🙂