کاور کتاب تخت پروکروستس

معرفی و نقد کتاب: تخت پروکروستس

زیرعنوان کتاب: جملات قصار فلسفی و کاربردی

نویسنده: نسیم نیکلاس طالب

امتیاز در گودریدز:
3.8/5
امتیاز در آمازون:
4.2/5
با 6145 رای
با 430 رای
تعداد صفحه: 128
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: | |

کتاب تخت پروکروستس، یک اثر مستقل در مجموعه معروف ابهام، توسط نسیم نیکلاس طالب نوشته شده و درباره عدم شفافیت، شانس، تردید، احتمال، خطای انسانی، ریسک و تصمیم گیری در دنیایی که نمیشناسیم، بحث میکنه. کتابهای دیگه در این مجموعه شامل فریب خورده از هرج و مرج، قوی سیاه و ضد شکنندگی هستن.

نویسندهی کتاب کلاسیک مدرن قوی سیاه گفته، این مجموعه از جملات قصار و اندیشه ها، ایدههای اصلیش رو از راههایی که انتظارش رو ندارید بیان میکنه.

کتاب تخت پروکروستس عنوان خودش رو از افسانه های یونان گرفته: داستان مردی که مهموناشو مجبور میکرد انقدر قدشون رو کش بیارن یا دست و پاشون رو قطع کنن که دقیقا اندازه تختش بشن. این مفهوم دیدگاه نویسنده درباره عوارض جانبی جامعه مغرور مدرن رو نشون میده-اینکه جامعه، آدمارو برای خوشامد تکنولوژی تغییر میده، واقعیت رو به خاطر جور نبودن با مدلهای اقتصادی سرزنش میکنه، برای فروشِ دارو بیماری اختراع میکنه، هوش رو به عنوان چیزی که میشه در کلاس امتحانش کرد تعریف میکنه و مردم رو مجاب میکنه اشتغال، بردگی نیست.

این جملات طنز آمیز و جسور با رونمایی از توهماتی که داشتین باهاشون زندگی میکردین و هیچوقت تشخیصشون هم نداده بودین، غافلگیرتون میکنه.

طالب با ترکیب شوخی و خِرَد توهمات آدما رو موشکافی میکنه، ارزشهای کلاسیکی مثل شهامت، وقار و تبحر رو با بیماریهای مدرنی مثل وسواس فکری، بی فرهنگی و ریاکاری مقایسه میکنه.

نقل قول‌های کتاب تخت پروکروستس:

«عشق بدون فداکاری شبیه سرقته»

«نیمی از مردم با لباشون دروغ میگن و نیم دیگه با اشکاشون»

«چیزی رو که خودم یاد گرفتم هنوز یادم میاد»

«اگه میخوای یه شاعر و آزار بدی شعرشو توضیح بده»

«آدما به موفقیت، ثروت، هوش، ظاهر و موقعیت تو حسادت خواهند کرد ولی به ندرت به خرَدمندیت»

«طنز با نشون دادن هوش بدون وسواس فکری، فریفته میکنه»

«بهترین راه اندازه گیری فرسایشِ فرهیختگی هوش-که بی تعارف، بیشتر نوعی”ایجاد وسواس” به هوش هست تا فرهیختگی- کم شدنِ روزافزون کنایه هاست، چرا که ذهنهای مکانیکی توهینها رو زیادی به دل میگیرن»

«یک پیامبر فردی با رویاهای خاص نیست، صرفا شخصیه که نسبت به اکثر چیزایی که دیگران میبینند نابیناست»

«ذهن کنجکاو دنبال علم میره؛ آدم مستعد و نکته سنج دنبال هنر؛ اهل عمل دنبال تجارت و باقیمانده ها اقتصاددان میشن»

«مراقبه یک راه برای خودشیفتگی بدون لطمه زدن به دیگرانه»

«مدرنیته: ما جوانی بدون قهرمانی، سن و سال بدون خرد و زندگی بدون ابهت ساختیم»

«بزرگترین مشکل من با مدرنیته احتمالا در جدایی روبه رشد بین اخلاق و قانون نهفته ست»

«فرهنگستان میخواد ربط روسپیگری به عشق رو پیدا کنه؛ این دو در ظاهر نزدیکن، اما از دید کسی که گول نخورده، دقیقا یکسان نیستن»

«وقتی یه نفرو کتک بزنی هم ورزش کردی و هم از استرس خالی شدی؛ ولی وقتی به یه نفر در اینترنت حملهی لفظی کنی فقط به خودت ضربه زدی»

«اگه میخوای یه احمق رو ورشکست کنی، بهش اطلاعات بده»

«مشکل علم اینه که تعداد کتابهایی که درباره پرنده ها توسط پرنده شناسا نوشته شدن، بیشتر از کتاباییه که پرنده ها درباره خودشون و در مورد پرنده شناسا نوشتن»

«چیزی که سایتهای همسریابی از درکش عاجزن اینه که آدما در اون زمینه هایی که دربارش صحبت نمیکنن جالب تر هستن»

«قوه تخیلِ یک نابغه خیلی از هوشش فراتره؛ هوش یک فرد آکادمیک خیلی فراتر از قدرت تخیلش میره»

«تواضعِ واقعی وقتیه که خودت رو بیشتر از دیگران غافلگیر میکنی، بقیه ش یا شرمه یا بازارگرمی»

نقد و خلاصه کتاب تخت پروکروستس:

نقد کتاب تخت پروکروستس نوشته نسیم نیکلاس طالب

 

نسیم نیکلاس طالب در کتاب جدید جذابش از جملات قصار، به خصوص بخشی که درباره پیام آور پولکی خودکامه و بی هدف نوشته شده، کسانی که فکرمیکنن جملات قصار نیاز به توضیح دارن رو به سُخره میگیره. و بین این نوع جمله ها و صداها اینطور افتراق میده که جملات قصار، علم رو افزایش میدن در حالی که صداها کَمش میکنن.

با این اوصاف نقل قول کردن از آقای طالب به شدت دشواره. ایشون مردیه که با بی تابی از دست احمقها در عذابه و منطقی بودنش باعث قابل توجیه شدن تکبرش میشه. اگر لازمه قانع بشید، ویدئوهایی که باهاش مصاحبه کردن نگاه کنید، یا بدتر، موقعی که در مقابل کسی که سعی داره اما نمیتونه حرفاشو درک کنه، مجبوره سکوت کنه.

هیچکس از افرادی که کتابهای طالب رو خونده، از جمله «قوی سیاه»، «فریب خورده از هرج و مرج» یا نوشته های آکادمیک اش درباره اقتصاد، احتمال، ریسک، شکنندگی، فلسفه آمار، معرفت شناسی و غیره، شک نداره این نویسنده قابلیت ارائه حکمت رو داره. هیچکس هم غافلگیر نمیشه از اینکه آقای طالب برخلاف نویسندهی الهام بخش «خلیل جبران» که طالب او رو “هموطنی از روستای همسایه در شمال لبنان” نامیده و نویسندهی اثر «پیامبر» هست، بتونه زخم زبون بزنه. مشاهدات او در مورد برتری، ثروت، فریب خوردن، فرهنگستان، مدرنیتی، تکنولوژی و همه چیز هست و هر کس جرات داره شک کنه واقعا جاهله.

حتی عنوان کتابش «تخت پروکروستس» عمداً خشنه. همونطور که نویسنده در مقدمه کوتاهی به خواننده یادآوری میکنه، پروکروستس یک افسانه یونانیه که با بیرحمی و حماقت، مردم رو برای جور شدن با اندازهی تخت بی انعطافش، کش می آورد یا قدشون رو کوتاه میکرد. کتاب جدید آقای طالب به سبک و سیاق دنیای امروز ما انسانها می پردازه که “چطور در مواجهه با محدودیت دانش و چیزهایی که نمیتونیم ببینیم و درک کنیم، مشکلمون رو با فشار دادن به زندگی و دنیا با ایده های اصلاحی، دسته بندیهای محدودکننده، واژگان خاص و روایتهای از پیش تعیین شده حل میکنیم و این کارها هر از گاهی پیامدهای انفجاری به بارمیاره”.

بخشهای گزیده کتاب، حاصل از نوشتهی بلندی هستن که با این کتاب کوتاه اما اثرگذار شروع میشن. مسلماً خودِ جملات قصار از این هم کوتاهترند.

اظهارات بسیار قابل نقل کتاب در چند دستهی مشخص جا میگیرن. البته الزاماً منحصر به عناوین فصلها نیستن: وقتی آقای طالب عنوان فصل رو گذاشته «خطای شوخ طبعی و وابستگی قلمرو» به پانوشتی نیاز داشته که درباره هردو واژه توضیح میده. بعضی خلاصه ها درباره هنر جنگ در روزهای واپسین، به قدری مناسبند که مثل خود راهنمای کلاسیکِ استراتژی سان تزو با همین عنوان، میشه ازشون نقل قول کرد.

«مردم دو دسته اند: اونایی که سعی دارن پیروز بشن و کسانی که سعی دارن در مناظره ها پیروز بشن»، نویسنده در اینجا با اقتدار همیشگی خودش، کدگذاری میکنه.«این دو دسته هیچ وقت یکسان نیستن».

همچنین، در حیطه ی خشونت و رقابت نوشته: «بیشترین توجه رو از کسانی دریافت خواهید کرد که ازتون متنفرن. هیچ دوست، تحسین گر یا شریکی به اندازه کنجکاویِ بدخواهان خوشنود تون نخواهد کرد». و: «بازیها برای این ساخته شدن که غیر قهرمانها، تَوَهُمِ پیروزی پیدا کنن.

در زندگی واقعی نمیدونید کی واقعا بُرده و کی باخته (مگر موقعی که خیلی دیر شده)، ولی میتونین تشخیص بدین کی قهرمان بوده و کی نبوده». و: «ایمیل هایی که فرستادین ولی جوابی دریافت نکردین رو بهتر از اونایی که خودتون جواب ندادین یادتون میاد».

خودپنداره ی آقای طالب در سرتاسر متن کتابش «تخت پروکروستس» نفوذ کرده، مطلبی که در مورد آثار فردریش نیچه، آین رند یا پاول سایمون جوان (بخصوص اثر «من یک سنگم») هم صدق میکنه. «تنها تعریف من از موفقیت، طول مدت زمانیه که میتونید به بطالت بگذرونید»، گفتهی این تاجر سابق و پیشگوی فوق العاده تجاریه که سعی داشته حقیقت اوقات فراغتِ خوشی که در دست داشته رو کوچیک جلوه بده.

و همچنین این جمله: «فقط و فقط درصورتی پولدار هستید که پولی که رد میکنید مزه بهتری از پولی داشته باشه که می پذیرید». یادداشت مشابهی هم در زندگینامش دیده میشه: «اکثر افراد برای اینکه چیزی رو بخاطر بسپارند مینویسن، ولی من مینویسم تا فراموش کنم». در بین این اعلام استقلالها، مذمت افرادی که بَردهی سودجویی های شغلیِ رایج شدند هم به چشم میخوره.

آیا این مُداراها مانع خوانده شدن، نقل قول شدن یا پیروی افراد از کتاب «تخت پروکروستس» میشه؟ قطعا خیر: آقای طالب ممکنه درباره آدمای معمولی که سعی میکنن توجه صندوقدار شرکت سرمایهگذاری رو به خودشون جلب کنن، هم جملات قصار بنویسه.

به علاوه، حکمت اصلی آقای طالب باافتخار در فلسفه کلاسیک ریشه داره، که جذابیت معاصرش رو هم تضمین میکنه. او مینویسه «ارزشهای کلاسیک من باعث میشه طرفدار سه قلوهای تبحر، وقار و شهامت باشم که در مقابل ریاکاری، وسواس فکری و بیفرهنگیِ مدرن قرار دارن».

قطعا جذاب ترین فرمولاسیونهای آقای طالب پیچیده ترین هاشون هستن. «فرد منطقگرا یک جامعه به دور از بلاهت رو تصور میکنه» سپس نویسنده استدلال میکنه «تجربه گرا جامعه ی مقاوم به بلاهت رو تصور میکنه یا حتی بهتر، یه جامعهی مقاوم به منطق گراها».

یا جایی که به مقامهای دولتیِ قدرتمند اشاره میکنه: «هرج و مرج از پیچیدگی، چیزهای پنهانی و نظم پنهانی، قابل تمیز نیست ولی خودِ نظم رو هم نمیشه از آشفتگیِ هنرمندانه تشخیص داد». ساده ترین، خوش آهنگ ترین و به یادماندنی ترین فرمولاسیونِ او این مورده: « مدرنیته: ما جوانی بدون قهرمانی، سن و سال بدون خِرد و زندگی بدون ابهت ساختیم»

 بعضی وقتها هم نظرات نویسنده به شدت اشتباه بنظر میرسه بخصوص اون مواقع بسیار نادری که افکارش مرتبط با زنان هستن. («در گذشته، تنها بعضی آقایون ولی تمام خانمها قادر به تولید مثل بودند. تساوی برای افراد مونث طبیعی تره»). و پرخاشهای او به اشخاص برای خیزبرداشتن هستند، همونطور که در پانوشتی به رابرت ای.

رابین به این صورت اشاره میکنه «شاید بزرگترین سارق تاریخه» و درباره ادموند فلپس اقتصاددان گفته او«برای نوشتههایی که هیچکس نمیخونه، نظریه هایی که هیچ کس استفاده نمیکنه و سخنرانی هایی که هیچکس نمیفهمه» جایزه نوبل برنده شده.

ماه گذشته آقای طالب در همون حالت ستیزه جویی پیشنهاد داد که سرمایه گذاران، بانک مرکزی سوئد رو برای اعطا جایزه نوبل به اقتصاددانانی که تئوری هاشون به سقوط اقتصاد جهانی کمک کرده، تحت پیگرد قانونی قرار بدن. طبیعتاً، او جمله قصاری درباره روزنامه نگاران بدرد نخوری که به اشتباه از او نقل قول کردن هم داره.

آقای طالب با حسابگریِ خشن در این کتاب کوچیک ولی جالب، توجه و هوشمندانه، تونسته به هدفش برسه. «با این جمله بخصوص «یه پندِ خوب به شما اجازه میده حرف آخر رو بزنین قبل از اینکه حتی شروع به صحبت کنین»

منبع:

 

خلاصه کتاب تخت پروکروستس نوشته نسیم نیکلاس طالب

 

کسی که از همه بیشتر از مخالفت باهاش میترسید، خودتون هستین.

یک ایده وقتی جذاب میشه که از درنظرگرفتنِ نتیجه ی منطقیش بترسید.

برای درک آثار آزادیبخشِ پرهیزگاری، فرض کنید رنج از دست دادن کل دارایی تون کمتر از سختیِ از دست دادنِ نصف دارایی تون باشه.

اگر میخواید یه احمق رو ورشکست کنین بهش اطلاعات بدین.

تحصیلات، یک فرد باهوش رو کمی باهوشتر میکنه، اما یه احمق رو به شدت خطرناک میکنه.

مجازاتِ مضاعفِ مدرنیتی برای ما اینه که زودتر از موعد پیر بشیم ولی بیشتر عمر کنیم.

مغز وقتی باهوشتره که بهش دستور ندیم چکار باید بکنه.

اشتغال، در ساعت هایی که رسما در حال کار نیستی بی سر و صدا به مغز حمله میکنه و روح رو تخریب میکنه؛ نسبت به انتخاب شغلت حساس باش.

در طبیعت هرگز یه حرکت رو تکرار نمی کنیم؛ در اسارت (محل کار، باشگاه، مسافرت، ورزشها) زندگی مدام صدماتِ تکراریِ تنشی به بار میاره. هیچ چیز تصادفی نیست.

اگر صبح دقیقا بدونی چه نوع روزی در پیش داری، میشه گفت کمی دلمُرده هستی- هرچه دقیق تر، دلمردگی هم بیشتر.

هیچ حالتِ وسطی بین یخ و آب وجود نداره ولی حد وسطی بین مرگ و زندگی داریم: اشتغال.

تعلل کردن وقتیه که روح داره علیه اسارتش طغیان میکنه.

 

نقیضه نگاره ها

 

بهترین انتقام گیری از دروغگو اینه که قانعش کنی حرفاشو باور داری.

حیثیت بیشتر ازهمه، با حرفایی که برای دفاع ازش میزنی لطمه میخوره.

مردم به موفقیت، ثروت، هوش و ظاهر تو حسادت خواهند کرد ولی به ندرت به خردمندیت.

اگه میخوای مردم کتابی رو بخونن بهشون بگو اون کتاب در حدی نیست که ازش تعریف میکنن.

هیچ چیزی دائمی تر از تنظیمات، آتش بسها و روابطِ «موقتی» نیست؛ و هیچ چیزی هم موقتیتر از انواع «دائم» نیست.

ویژگی اصلی بازنده اینه که به طور کلی درباره نقایص بشری، سوگیریها، تضادها و بی منطقی ناله میکنه -بدون این که از اونها برای سرگرمی یا منفعت استفاده کنه.

نفرت رو خیلی سخت تر از عشق میشه وانمود کرد. عشق دروغین به گوشتون میرسه ولی نفرت دروغین خیر.

نقطهی مقابل مردانگی بزدلی نیست، تکنولوژیه.

معمولا کسی که ما به عنوان «شنونده ی خوب» ازش یاد می کنیم شخصیه که مهارت فوق العاده ای در بی تفاوتی داره.

مردم تعریف و تمجیدهای استاندارد رو برای کسی نگه میدارن که غرورشون رو تهدید نمیکنه؛ بقیه آدما رو با «متکبر» دونستن تحسین میکنن.

وقتی یه خانم فریاد میزنه که کار تو غیرقابل بخشش بوده همون لحظست که شروع کرده به بخشیدنت.

نداشتن قدرت تخیل فقط وقتی مشکل تلقی میشه که از اون دسته آدما باشی که حوصلت راحت سر میره.

رفاقتی که تموم بشه اصلا هیچ وقت رفاقت نبوده؛ حداقل یه نفر این وسط گول خورده بوده.

خردمندی در جوانی به اندازه سبُک سری در سالمندی نازیباست.

بعضی آدما فقط وقتی که سعی میکنن جدی باشن، بامزه میشن.

فقط و فقط در صورتی وجود داری که آزاد باشی کاری رو بدون هدفِ عینی، یا توجیه و از همه مهمتر، خارج از استبداد و تحمیلِ نظر دیگران، انجام بدی.

 

شانسها، موفقیت، خوشبختی و رواق گرایی

 

تنها با اجتناب از بَرده شدن، آزادیِ کامل نداری بلکه لازمه از ارباب شدن هم دوری کنی.

روزگار، آدم حریص رو با فقر مجازات میکنه و آدم بسیار حریص رو با ثروت.

چیزی که احمقها بهش میگن «اتلاف وقت»، بهترین سرمایست.

از شروع هایی که رویاها رو با خاطرات جایگزین میکنه و پایان هایی که خاطره ها رو جانشین خاطراتِ دیگه میکنه، صرف نظر کن.

تو میخوای بدون اینکه بهت حسادت بشه یا تحسینت کنن کسی رو هم از خودت دلخور نکنی.

کارل مارکسِ دوراندیش کشف کرد اگر یه بَرده رو قانع کنی که شاغله، بهتر میشه کنترلش کرد.

سریعترین راه برای پولدار شدن، رفت و آمد با فقراس؛ سریعترین راه فقیر شدن هم روابط اجتماعی داشتن با ثروتمنداس.

روزی متمدن میشی که بتونی بدون ذرهای عذاب وجدان یه مدت طولانی رو با انجام هیچ کاری، یاد گرفتن هیچی، و ارتقاءِ هیچی بگذرونی. 

فقط و فقط وقتی پولدار هستی که مزه پولی که رد میکنی بهتر از پولی باشه که می پذیری.

برای اکثر افراد موفقیت، یه مسیرِ پرضرر شاملِ انتقال از کمپ متنفرها به کمپ موردتنفرهاست.

فرق بین عشق و خوشبختی اینه که افرادی که درباره عشق صحبت میکنن معمولا عاشقن اما کسانی که درباره خوشبختی حرف میزنن معمولا خوشبخت نیستن.

مدرنیته: ما جوانی بدون قهرمانی، سن وسال بدون خردمندی و زندگی بیا بهت ساخته ایم.

دنیای وب برای افراد شیفته ی جلب توجه، جای ناسالمیه.

 توجه بیش از حد به اثربخشی، اصلی ترین مانع برای زندگی شاعرانه، با نجابت، وقار، فعال و توأم با قهرمانیه.

اکثر افراد وسواس هاشون رو با سعی برای خلاص شدن از دستشون، تشدید میکنن.

من زیباترین خاطراتم رو از مکان هایی دارم که زشت تلقی شدن، و کسل کننده ترین خاطراتم مربوط به جاهایی هستن که بهشون میگن خوش منظره.

کسانی که فکر نمیکنن اشتغال، بردهداریِ سیستمیکه یا کورَن یا شاغل.

قرن بیستم دوران ورشکستگی جامعه آرمانی بود؛ در قرن بیست و یکم هم این بلا بر سر تکنولوژی خواهد اومد.

«متصل بودن» وب نوعی عجیب از بیقاعدگیِ اطلاعاتی و جامعه ی کاذب ایجاد میکنه که باعث میشه فرد بعد از جیرهبندیِ وب احساس پاکیزگی کنه.

 

مشکلات جذاب و غیر جذاب آدمهای گول خورده

 

مردم دو دسته هستن: اونایی که سعی میکنن پیروز بشن و اونایی که سعی میکنن در مناظرات پیروز بشن. این دو دسته هیچ وقت یکسان نیستن.

مردم معمولا عذرخواهی میکنن تا بتونن باز هم کارشونو تکرار کنن.

مدرنیتی، دیدگاهِ آدمی که فریبش رو خورده، نسبت به کارها تحت تاثیر قرار میده؛ الان دیگه «راه میریم که ورزش کرده باشیم» چون راه رفتن هم نباید بدونِ توجیه باشه.

رسانه های جمعی به شدت ضد اجتماعی هستن، غذاهای سالم به طور تجربی ناسالمن، کارکنان بخش علم و دانش خودشون خیلی غافلن وعلوم اجتماعی اصلا علمی نیستند.

 

تسیوس، یا زندگی در دوران کهن

 

سه مخدر مضر اصلی عبارتند از هروئین، کربوهیدرات و حقوق ماهیانه.

تنها معیار من از موفقیت، طول مدت زمانیه که میشه به بطالت گذروند.

اگه لازمه موقع قدم زدن آهنگ گوش بدین، قدم نزنید؛ و لطفا آهنگ هم گوش ندین.

تکنولوژی میتونه تمام جنبه های زندگی فردِ فریفته خودش رو تنزل بده (و به خطر بندازه) همزمان که داره قانعش میکنه چقدر «اثربخش تر» شده.

فرق بین تکنولوژی و برده داری اینه که برده ها کاملا نسبت به عدم آزادیشون آگاهن.

تنها در یک صورت زندگی حقیقی دارید، اینکه با هیچکس در مورد هیچ کدوم از کاروبار هاتون رقابت نکنین.

تنها در تاریخ معاصره که «سخت کار کردن» تبدیل شده به مایه افتخار، به جای شرم از بی استعدادی یا ظرافت و عمدتا مهارت بدون زحمت.

چیزی که اسمشو گذاشتن تفریح (باشگاه، مسافرت، ورزش) بیشتر شبیه کاره؛ هرچی سخت تر واسش زحمت بکشن بیشتر اسیرش میشن.

اکثر اثربخشی های مدرن نوعی مجازات دارای دیرکرد هستن.

ما شکارچی هستیم؛ تنها در اون لحظاتی واقعا زنده ایم که بداهه زندگی می کنیم؛ بدون برنامهریزی، فقط غافلگیریها و محرکهای کوچیک از محیط اطراف.

برای فرد کلاسیک گرا، نگاه کردن به یه ورزشکارِ رقابتی دردآوره؛ اینکه سخت تلاش میکنه تا بیشتر مثل حیوان باشه تا آدم، چون هیچوقت نمیتونه به اندازه چیتا سریع بشه یا مثل گاو نر قوی.

مهارت هایی که میتونن منتقل بشن: دعواهای خیابونی، پیاده روی خارج از مسیر اصلی، اغواگری، تبحر در هرزگی. 

مهارتهایی که نمیشه انتقال داد: مدرسه، بازیها، ورزشها، آزمایشگاه- هرچی که کاهش و نظم پیدا کرده.

برای اغلب افراد، کار و هرچی که همراهش بیاد صدمات مزمن با اثر فرسایشی به بارمیاره.

وقتی آدمایی رو میبینم که روی تردمیل هستن به این فکر میکنم که شیرآلفا که قویترینه چطور کمترین میزان انرژی رو صرف میکنه، 20 ساعت در روز میخوابه، بقیه واسش شکار میکنن. مثل اون قضیه که میگن «سزار یه پل ساخت».

هر رابطه اجتماعی که رودررو نباشه برای سلامتیتون مضره.

 

نامه های جمهوری خواهانه

 

نویسنده ها بخاطر بهترین آثارشون به یاد آورده میشن، سیاستمدارا برای بدترین اشتباهاتشون و تاجرها تقریبا هرگز به یاد آورده نمیشن.

هیچ مؤلفی رو نباید شکست خورده تلقی کرد مگر موقعی که شروع کنه به آموزش نویسندگی به دیگران.

درست مثل شعرا و هنرمندا، بوروکراتها هم متولد میشن، ایجاد نمیشن؛ برای یه آدم معمولی تلاش فوق العاده ای لازمه که بخواد توجهشو به وظایفِ شدیداً کسل کننده حفظ کنه.

اکثر کسانی که بهشون میگن نویسنده، مدام به نوشتن ادامه میدن با این امید که یه روزی حرفی برای گفتن داشته باشن.

 

کلی و جزئی

 

چیزی رو که خودم شخصا یاد گرفتم هنوز یادمه.

بعضیا انقدر بی اصالتن که تاریخ و میخونن تا اشتباهات شو تکرار کنن.

ما بدون زیرکی تشابهات مونو با رفقا، تفاوت آمینو با غریبه ها و تضادامونو با دشمنا تشدید می کنیم.

میخوای خودت باشی، خاصِ خودت؛ اما اجتماعات (مدرسه، مقررات، مشاغل، تکنولوژی) ازت میخوان انقدر ساده بشی در حد اخته شدن.

ذهنای معمولی شباهت هارو در داستانا (و موقعیتها) پیدا میکنن؛ ذهنای ظریف تفاوت هارو شناسایی میکنن.

 

فریب خورده از هرج و مرج

 

ما کنترل خیلی کمی نسبت به چیزها و کسانی که بهشون فکر میکنیم داریم در همون حد که نمیتونیم ماهیچههای قلبمونو کنترل کنیم، مگر اینکه اطرافمونو دستاویز قرار بدیم.

احمق خودش رو خیلی خاص و دیگرانو خیلی ساده فرض میکنه، خردمند خودش رو ساده و دیگران رو ویژه در نظر میگیره.

آدم دوره قرون وسطی قطعه ای بود در یه چرخ که درکش نمی کرد؛ انسان مدرن قطعه ای در یه سیستم پیچیده س که فکر میکنه درکش میکنه.

اکثر انواع اطلاعات-وب-رسانه-روزنامه واسشون سخته که این ایده رو هضم کنن: دانش اغلب وقتی بدست میاد که چیزای بیهوده از ذهن مردم پاک شده باشه.

 

زیبایی شناسی

برای درک «پیشرفت»: تمام اماکنی که بهشون میگن زشت، هم ساخته دست بشرن و هم مدرن (مثل نیوارک)، هرگز اماکن طبیعی یا تاریخی (مثل رم) اینطور نیستن.

ما بی نقص نبودن رو دوست داریم، نوع درست شو؛ همونطور که پول میدیم آثار هنری اصل یا نسخه های ویرایش نشدهی کتابها که غلط املایی هم دارن، رو بخریم.

طنز با نشون دادن هوش بدون وسواس فکری، فریفته میکنه.

 

اخلاق

 

اگه دلیلی پیدا کردی که چرا خودت و یه نفر با هم دوستین، یعنی رفاقتی ندارین.

ما برای کمک به افرادی که کمترین نیاز و به کمک دارن، بیشترین انگیزه رو داریم.

مراقبه راهیه برای خودشیفتگی بدون آزار دیگران.

به مردمی اعتماد کن که خرجشونو از دراز کشیدن یا ایستادن در میارن نه اونایی که نِشَستهاند.

به کسی که به درآمد نیاز داره اعتماد نکن- بجز اونایی که حداقل هارو دارن.

آدمای ضعیف برای تامین نیازهاشون عمل میکنن، قویترها برای وظیفه.

مرد بااخلاق شغلش رو با عقایدش هماهنگ میکنه به جای اینکه عقایدش رو هماهنگ با کارش کنه. از قرون وسطی تا الان این ویژگی روز به روز نادرتر شده.

مردم اغلب ملزم میشن ارتقا شخصیشونو به تعویق بندازن و کسی رو در زندگیشون داشته باشن که به تحت تاثیر قرار دادنش احتیاجی ندارن. این قضیه مالکِ سگ بودن رو توضیح میده.

نمیدونم آیا کلاهبردارا میتونن درک کنن افراد صادق میتونن ازشون ناقلا تر باشن؟

فرق بین عظمت و تکبر در اینه که وقتی کسی نگاه نمیکنه طرف چیکار میکنه.

در یه جمع صد نفره، 50 درصد ثروت، 90 درصد تخیل، و 100 درصد شهامت منطقی در یک نفر میتونه جا بگیره- ولی اون یه نفر ثابت نیست.

برای سربازا از واژه «مزدور» استفاده میکنیم اما کارمندارو از مسئولیت شون با این جمله مبرا میکنیم «همه نیاز دارن خرج زندگی شونو بدن».

 

نیرومندی و شکنندگی

 

تنها وقتی ایمن هستی که بتونی کل داراییتو از دست بدی بدون نیاز به فروتنی بیش ازحد و اذیت کننده.

ملتها جنگ رو دوست دارن؛ شهرها و ایالتها به دادوستد علاقه دارن؛ خانوادهها ثبات رو دوست دارن  و افراد به سرگرمی علاقه مندن.

نیرومندی وقتیه که به عده کمی که کارتو دوست دارن بیشتر اهمیت بدی تا اون عده زیاد که دوستش ندارن (هنرمندا)؛ شکنندگی وقتیه که به عده کمی که کارتو دوست ندارن اهمیت بدی بجای عده زیادی که دوستش دارن (سیاستمدارا).

 

خطای شوخ طبعی و وابستگی قلمرو 

 

افسوس که ورزشها تبدیل شدن به کالاهای هرز.

درست مثل سطوح صاف، ورزشهای رقابتی و کار تخصصی، ذهن و جسم رو فسیل میکنن، آکادمی های رقابتی هم روح رو فسیل میکنن.

بازیها برای این ساخته شدن که غیر قهرمانها، تَوهُم پیروزی پیدا کنند. در زندگی واقعی نمیدونید کی واقعا بُرده و کی باخته (مگر موقعی که خیلی دیر شده)، ولی میتونید تشخیص بدین کی قهرمان بوده و کی نبوده.

من به ضریب هوشی و آزمون ورودی دانشگاه و نمرات مدرسه مشکوکم و فکرمیکنم آدمای دارای وسواس فکری این آزمونها رو طراحی کردن تا بتونن نمره بالا کسب کنن و همدیگرو باهوش خطاب کنن.

شکنندگی: بطور پیشرونده شهامت انسان رو از جنگ جدا کردیم تا آدمای بی عرضه اجازه پیدا کنن با مهارتهای کامپیوتری دیگرانو بکُشن بدون اینکه خودشون در معرض کوچکترین خطری قرار بگیرن.

 

فیلسوف شدن و توانایی فیلسوف ماندن

 

برای فیلسوف شدن، با راه رفتنِ خیلی آهسته شروع کنین.

متاسفانه، بیشترین چیزها رو از احمقها، اقتصاددانها و سایر الگوهای وارونه یاد میگیریم و در عوض با کمترین میزان قدرشناسی مزدشون رو میدیم.

 

معرفت شناسی و دانش تفریقی

 

بعضی معتقدند هوش، توانایی کشف ارتباطهاس (کشف الگوها)؛ در یک دنیای پیچیده هوش شامل بی اعتنایی به موارد غیر مرتبطه (پرهیز از الگوهای غلط).

چهار فرد تاثیرگذار در مدرنیتی عبارتند از: داروین، مارکس، فروید و انیشتین (بهره ور) که پژوهشگر بودن نه آکادمیک. همیشه انجام کار اصیل -و فناناپذیر- در موسسات سخت بوده.

 

رسوایی پیشگویی

 

یه پیامبر کسی با رویاهای خاص نیست بلکه فردی نابینا نسبت اغلب چیزاییه که دیگران میبینن.

مردمان باستان خیلی خوب میدونستن که تنها راه درک وقایع اینه که عامل ایجاد شون بشی.

هر کی که ادعای پیشبینی میکنه یا نظرشو بدون ریسک اعلام میکنه، ریگی به کفششه. اگه ریسکِ غرق شدن در یه کشتی رو نداره مثل این میمونه که داره فیلم مهیج نگاه میکنه.

 

زندگی اقتصادی (و سایر موضوعات زننده)

 

تعاریفی وجود داره مثل «اقتصاددان»، «روسپی» یا «مشاور» که توصیف ویژگیهای اضافی از اونها اطلاعات بیشتری ارائه نمیده.

چیزی که اسمشو گذاشتن «ریسک» من بهش میگم «فرصت»؛ ولی چیزی که بهش میگن فرصت «کم خطر» من اسمشو میذارم مشکلِ فریب خورده ها.

سازمانها مثل ساده لوح های کافئینه هستن که ندونسته به عقب میجهن؛ فقط تعداد کمی شون هستن که یه روزی میشنوی به مقصدشون رسیدن.

بهترین آزمون برای اینکه بفهمیم کی واقعا خیلی احمقه (یا خیلی باهوشه) اینه که آیا اخبار مالی و سیاسی واسش مفهومی دارن یا خیر.

میتونی مطمئن باشی که رییس یه شرکت درباره اعلام عمومی اینکه «جای هیچ نگرانی نیست» خیلی نگرانه.

به طور خلاصه بازار سرمایه یعنی: شرکت کنندهها با خونسردی در صف ایستادن تا سلاخی بشن، در حالی که فکر میکنن قراره نمایش Broadway رو تماشا کنن.

چیزی که ما رو شکننده میکنه اینه که موسسات نمیتونن ارزشهای مشابهی با افراد داشته باشن (شرف، صداقت، شهامت، وفاداری، سرسختی).

فرق بین بانکها و مافیا اینه: بانکها تخصص بهتری در تنظیمات قانونی دارن ولی مافیا نظر جامعه رو درک میکنه.

کلاهبرداری میلیاردی از میلیونی آسونتره.

ذهن کنجکاو دنبال علم میره؛ آدم مستعد و نکته سنج دنبال هنر؛ اهل عمل دنبال تجارت و باقیمونده ها اقتصاددان میشن.

 

حکیم، ضعیف و پر عظمت

 

آدمای متوسط معمولا با توهینهای کوچیک از کوره در میرن ولی در برابر توهین های بزرگ منفعل، آرام و ساکت هستن.

تنها تعریف مرد پر ابهت: اگر سعی کنی مرد پرابهتی باشی هیچوقت نمیتونی این ویژگی رو بدست بیاری.

آدم ضعیف قدرتش رو نشون میده و ضعفش رو پنهان میکنه؛ آدم پر عظمت ضعفش رو نشون میده انگار که نوعی زینته.

صفاتی که واسشون احترام قائلم تبحر و شهامتِ روی پای خود ایستادن هستن، موقعی که بزدلها بخاطر آبروشون میترسن. هر احمقی میتونه باهوش باشه.

آدمای متوسط از حرفاشون بیشتر از سکوتشون پشیمون میشن؛ آدمای نکته سنج تر از سکوت شون بیشتر از حرفاشون و آدمای پر عظمت هیچ چیزی برای پشیمونی ندارن.

افراد عادی یه چند وعدهی غذایی با دروغ، دزدی، قتل یا حتی کار به عنوان پیش بینی کننده ذخیره ی فدرال فاصله دارن و هرگز پر عظمت نخواهند شد.

بزرگترین ترس انسانِ کلاسیک مرگِ شرم آوره، ولی بزرگترین ترس انسان مدرن صرفا مرگه.

 

در لفافه و رُک

 

وقتی میفهمین بر مردم تاثیر گذاشتین که اونها نبود تون رو بیشتر از بودنِ دیگران احساس کنن.

بددهنی، یگانه تحسینیه که همیشه واقعیه و هرگز نمیشه اداشو درآورد.

وقتی یه زن میگه یه مرد باهوشه معمولا منظورش اینه که خوشقیافس؛ وقتی مردی میگه یه زن نادونه همیشه منظورش اینه که جذابه.

برای همنشینی معمولا افرادی که تو رو جالب میدونن به افرادی که خودت فکر میکنی جالبن، ترجیح میدی.

نیمی از مردم با لب هاشون دروغ میگن و نیم دیگه با اشکاشون.

 

راجع به انواع عشق و غیر عشق

 

در هر مرحله ای انسانها میتونن عطش پول، دانش یا عشق داشته باشن، بعضی وقتا هم به دو تا از این موارد ولی هیچوقت سه تا با هم رو نمیخوان.

عشق بدون فداکاری مثل سرقته.

مردانی وجود دارن که دوروبرشونو پر کردن از زن برای جلوه گری (و دنبال ثروتن) ؛ دیگرانی که این کارو میکنن اغلب به خاطر مصرف گراییه؛ به ندرت این دو دسته یکسانن.

خارج از دوستی و عشق، خیلی سخته که دو نفر فریب خورده رو در یه موقعیت دوطرفه پیدا کنی.

بیشترین توجه رو از کسانی دریافت خواهید کرد که ازتون متنفرن. هیچ دوست، تحسین گر یا شریکی به اندازه کنجکاوی بدخواهان خوشنود تون نخواهد کرد.

وقتی یه زن جوان شریک مرد غیر جذاب ولی ثروتمندی میشه، میتونه خالصانه باور کنه که یه بخش خیلی خاص از بدن اون آقا واسش جذابیت داشته (فرض کنین بینی، گردن یا زانو)

یه دشمن خوب وفادارتر، قابل پیش بینی تر و برای آدم باهوش، سودمندتره نسبت به حتی ارزشمندترین تحسینگر.

ذهنهای پاک انتظار دارن دنیا مثل یه فیلم باشه با پایان مشخص؛ ذهنای ناپاک انتظار دارن فیلم مثل زندگی باشه و به استثناء شرایطی مثل مرگ، به تمام پایان های طبیعی بشر بی اعتمادن.

منبع:

https://lessguide.com/bed-procrustes-book-summary/

 

اگه از این کتاب خوشتون اومده میتونین از همین لینک خیلی راحت بخرینش!

به پادکست مون خوره کتابم سر بزنین. ما تو “یه فنجون کتاب” مون تیکه هایی از کتابارو که خودمون ازشون لذت بردیم رو براتون میخونیم. تو هر قسمت “یه نویسنده” ام سیر تحولات فکری و شخصیتی یه نویسنده ی بزرگو براتون تعریف میکنیم. امیدوارم که از گوش کردنشون لذت ببرین.

نسیم نیکلاس طالب2

درباره نسیم نیکلاس طالب:

نسیم نیکلاس طالب یه نویسنده، محقق، ریاضیدان آماری و آنالیزگر ریسکه که اصالتا لبنانی-آمریکاییه. آثار نسیم نیکلاس طالب معمولا در مورد موضوعات تصادفات، احتمالات و عدم قطعیته.

کتاب های مشابه تخت پروکروستس:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *