کاور اصلی کتاب فرشتگان نیکوتر سرشت ما

معرفی و نقد کتاب: فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما

زیرعنوان کتاب: چرا خشونت کاهش یافته است

نویسنده: استیون پینکر

امتیاز در گودریدز:
4.2/5
امتیاز در آمازون:
4.5/5
با 24083 رای
با 1389 رای
تعداد صفحه: 806
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: | | |

باور کنید یا نه، ممکنه امروز ما توی آروم‌ترین لحظه‌ی حیات نوع مون زندگی کنیم. استیون پینکر، نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز، در اثر مهیج و جنجالی تازه‌ش نشون می‌ده که علی‌رغم اخبار دائمیِ درباره جنگ، جنایت و تروریسم، خشونت در طول دوره‌های طولانی تاریخ در حال کاهشه.

این کتاب جاه‌طلبانه با رد افسانه‎های درباره خشونت ذاتی بشریت و نفرین مدرنیته، به کاوش پینکر درباره‌ی ماهیت ذات انسان ادامه می‌ده؛ و روانشناسی و تاریخ رو برای ارائه‌ یه تصویر قابل توجه از دنیایی بیش از پیش روشن‌فکر، با هم ترکیب می‌کنه.

نقل قول‌های کتاب فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما:

« وقتی اعتقادات یه شخص رو به چالش بکشید، عزت، ایستادگی و قدرتش رو هم به چالش کشیدید. و وقتی اون اعتقادات بر پایه چیزی جز ایمان نباشن، همواره ضعیف‌ان. هیچکس از این باور که سنگ‌ها رو به پایین می‌افتن، ناراحت نمی‌شه؛ چون همه‌ی افراد سالم می‌تونن اینو با چشم خودشون ببینن.

ولی برای این اعتقادها که نوزادها با گناه ازلی (*یا گناه نخستین؛ عقیده‌ی مسیحیت به اینکه گناه آدم و حوا از نسلی به نسل دیگه منتقل شده و تمام افراد آدم، طبیعتی گمراه و فاسد دارن) به دنیا میان یا اینکه خدا توی سه شخص وجود داره یا علی بعد از محمد دومین مرد الهام شده از جانب خداست، اینجوری نیست.

وقتی مردم، زندگیشون رو بر اساس این اعتقادات شکل می‌دن، و بعد، از افراد دیگه‌ای خبردار می‌شن که به نظر می‌رسه بدون اونا خوبن(* با نداشتن اون اعتقادات مشکلی ندارن) یا بدتر از این، به شکل قانع‌کننده‌ای اونا رو رد می‌کنن در معرض اینن که احمق به نظر برسن. از اونجایی که نمی‌شه از یه اعتقاد بر اساس ایمان با ترغیب کردن شکاک‌ها به اینکه اون اعتقاد درسته دفاع کرد، مؤمنان مستعد این‌ان که در برابر بی‌ایمانی با عصبانیت واکنش نشون بدن؛

و ممکنه سعی کنن این خصومت رو نسبت به همه چیزهایی که زندگی اونا رو معنی‌دار می‌کنه، از بین ببرن. »

« این کتاب‌های مقدس، خدایی رو نشون می‌دن که از نسل‌کشی، تجاوز، برده‌داری و اعدام مخالفان(*مخالفانِ کلیسای رسمی) لذت می‌بره، و برای هزاران سال، از این نوشته‌ها برای عقلانی کردن کشتار کفار، مالکیت زنان، ضرب و شتم کودکان، سلطه بر حیوانات و شکنجه و اذیت بدعت‌گذارها(*مرتدها) و همجنس‌گراها استفاده می‌شد.

اصلاحات بشردوستانه مثل حذف مجازات‌های بی‌رحمانه، انتشار رمان‌های ترغیب‌کننده همدلی و لغو برده‎‌داری، در زمان خودشون با مخالفت شدید مقامات کلیسایی و مدافعان شون روبرو شدن. ارتقاء ارزش‌های محدود به قلمرو مقدس، مجوزی برای بی‌اعتنایی به منافع افراد دیگه و یه ضرورت برای رد احتمال سازشه. »

« چرا توسعه ایده‌ها و مردم باید منجر به اصلاحاتی بشه که خشونت رو کاهش می‌دن؟

چندین راه وجود داره. واضح‌ترینش، بی‌اعتبار کردن جهل و خرافاته. مردم عادیِ پیوسته و تحصیل کرده، حداقل در مجموع و توی دراز مدت، بدون شک از حقیقت عقاید مسموم آگاه می‌شن؛ مثل این (*عقاید) که افراد نژادها و قومیت‌های دیگه، ذاتاً حریص یا بدقولن، بدبختی‎های اقتصادی و نظامی ناشی از خیانت اقلیت‌های قومیه، اشکالی نداره به زنان تجاوز شه، کودکان باید برای اجتماعی شدن مورد ضرب و شتم قرار بگیرن، مردم به عنوان بخشی از یه سبک زندگی منحط از نظر اخلاقی، همجنسگرا می‌شن، و این که حیوانات نمی‌تونن درد رو احساس کنن.

بی‌اعتبار کردن اخیر اعتقاداتی که دعوت به خشونت یا تحمل اون می‌کنن، این کنایه ولتایر رو به خاطر میاره که کسانی که می‌تونن باعث شن شما یه سری چرندیات رو باور کنید، می‌تونن شما رو به انجام جنایت‌ها وادار کنن. »

« بنابراین اخلاق، یه مجموعه‌ از مقررات دلخواهی نیست که یه خدای انتقام‌جو امر کرده و تو یه کتاب نوشته شده؛ و  رسم یه فرهنگ یا قبیله خاصی نیست. این، نتیجه‌ی تبادل‌پذیری دیدگاه‌ها و فرصتیه که جهان برای سرگرمی‌های با وجه مثبت فراهم می‌کنه. »

« تنها افرادی که باید مجاز به اداره کشورها با سلاح هسته‌ای باشند، مادرها ان؛ اونایی که هنوز از سینه‌هاشون به بچه‌هاشون شیر می‌دن- تسوتومو یاماگوچی، تنها بازمانده هر دو بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی. »

« اصول تقدس روح، به طور مبهمی تعالی‌بخش به نظر می‌رسه؛ اما در واقع خیلی زیان‌آوره. اون، زندگی توی زمین رو به عنوان فقط یه مرحله موقتی که مردم ازش عبور می‌کنن، کم‌ارزش جلوه می‌ده؛ در واقع، زندگی توی زمین یه بخش بی‌نهایت کوچیک از زندگی اوناست… به جایگزینی تدریجی جان‌ها به روح‌ها به عنوان جایگاه ارزش اخلاقی، با سلطه‌ی شک و عقل کمک شد. »

« شکنجه رسم شده تو جامعه‌ی مسیحیت، فقط یه عادت بی‌خردانه نبود؛ یه منطق اخلاقی داشت. اگه واقعاً اعتقاد دارید که نپذیرفتن عیسی به عنوان ناجی انسان، بلیت لعنت آتشینه، شکنجه کردن یه شخص تا زمانی که اون این حقیقت رو تصدیق کنه، بزرگترین لطف زندگیش رو بهش می‌کنه؛ چند ساعتِ الان، بهتر از یه ابدیت بعده.»

« ضرورت عقل، به این معنی نیست که افراد همیشه منطقی ‌ان یا تحت تأثیر شور و خیال قرار ندارن. این فقط به این معنیه که افراد، توانایی تعقل دارن و جامعه‌ای از افراد که تصمیم می‌گیرن این قوه‌ی ذهنی رو به کمال برسونن و علنا و منصفانه ازش استفاده ‌کنن و می‌تونن در مجموع، راهشون رو برای نتیجه‌گیری دقیق تر در طولانی مدت استدلال کنن.

همونطور که لینکلن گفته، شما می‌تونید بعضی اوقات همه مردم رو فریب بدید، و می‌تونید بعضی از مردم رو همیشه فریب بدید، اما نمی‌تونید همه مردم رو همیشه فریب بدید. »

« تو این طرز تفکر، این واقعیت که زنان زیادی پوستشون رو نشون می‌دن(*لباس‌های باز می‌پوشن که بدنشون زیادی معلومه) یا اینکه مردها در ملاء‌عام فحش می‌دن، نشونه‌ی فساد فرهنگی نیست. برعکس، این نشونه‌ی اینه که اونا تو یه جامعه‌ی خیلی متمدن زندگی می‌کنن که ترسی از آزار و اذیت و تعرض در واکنش ندارن. »

« کسانی که می‌تونن باعث شن شما یه سری چرندیات رو باور کنید، می‌تونن شما رو به انجام جنایت‌ها وادار کنن. ولتایر »

« این نظریه که دین نیرویی برای صلحه، که امروزه اغلب در بین حق مذهبی و متحدانش شنیده می‌شه، با واقعیت‌های تاریخ سازگار نیست. »

نقد و خلاصه کتاب فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما:

نقد کتاب فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما نوشته استیون پینکر

 

استیون پینکر تو کتاب فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما (The Better Angels of Our Nature: Why Violence Has Declined) میگه:

کاهش خشونت، «ممکنه قابل‌توجه‌‎ترین و کم تحسین شده‌ترین پیشرفت تو تاریخ نوع مون باشه

هیچ کس نمی‌تونه استیون پینکر رو به روشن‌گری ابلهانه متهم کنه. او به موضوعات استدلال بی‌انتها و عمومی، مثل این که زبان از کجا اومده، ذهن چجوری شکل گرفته و چجوری اونی بشیم که باید بشیم، می‌پردازه؛ همه‌ی سوالات با مه پیش از تاریخ محو شدن، با نگرش‌های ذهنی کاملا سردرگم شده و پر از شواهدی‌ان که به اندازه‌ای که زیادن، گیج کننده هم هستن.

چهار چیز، کتاب پینکر رو توصیف می‎‌کنن. حمله‌ش مهربون ولی بی‌پرواست، زمینه‌ی خوندن بسیار شگرف و مناسبه، شواهد با قدرت و دقت به ترتیب نشون داده می‌شن، و یه بذله‌گویی موردی و پوپولیستی به نوشته اضافه شده. خواننده می‌دونه که پینکر از کجا میاد و پینکر هرگز در مورد اینکه کجا می‌ره، تردیدی نداره. تاثیرش نشاط آوره، حتی اگه همیشه قانع‌کننده نباشه.

فرشتگان نیکوتر سرشت ما، تزی می‌گیره که من دوست دارم باور کنم؛ در واقع گاه به گاه تو بیشتر عمرم باور داشتم. اینه که انسان‌ها با گذشت زمان، کمتر به طرز خیلی بد رشد کردن. قرن بیستم، که قرن هیتلر، استالین و پل پوت، و مائو تو چین و مبوتو تو کنگو هست، رقت‌انگیز بود، اما تعداد مرگ و میر ناشی از خشونت به عنوان بخشی از کل جمعیت، در مقایسه با بی‌رحمی‌های وحشیانه جنگ‌های مذهب در قرن هفدهم همچنان ناچیزه.

دولت ملی مدرن نهنگ فیلسوف هابزتقریباً تو همه جا، تأثیر متمدنانه‌ای داشته. تحصیلات، توانمندسازی زنان، و همچنین ایده حقوق بشر، هم کمک کردن.

 

این پیشرفته و اگه پیشرفت نباشه، نمی‌دونم چیه!

 

در حین عرصه‌ی حماسی تاریخ از شکارچیان عصر یخبندان گرفته تا خانه‌دارهای مدرن حومه شهر، پینکر، هم به طور کلی و هم جزئیات ریز رو با یه سری سورپرایز تو هر صفحه، بررسی می‌کنه. غرب وحشی و هجوم مردم برای طلا در کالیفرنیا، واقعاً وحشی بودن؛ با نرخ زیاد قتل و اسم‌هایی که باهاشون مطابقت داشتن: دره‌ی قاتل، محله‌ی دار، محله‌ی جهنم، محله‌ی ویسکی و گامورا، «هرچند، جالبه که هیچ مرکز فسادی نبوده.»

با این حال، به طور کلی اون مثال‌هایی از کاهش نرخ قتل تو همه‌جا (از جمله بین مردان نجیب‌زاده انگلیسی 1330-1829) پیدا می‌کنه. میزان قتل به عنوان درصدی از جمعیت، در بین انجمن‌های صلح‌دوست و تعاونی شکارچی، مثلا اینویت‌های قطب شمال (*  the Inuit of the Arctic) ، کانگ کالاهاری(*the Kung of the Kalahari ) و سمایی مالزی (*  the Semai of Malaysia) ، بسیار بالاتر از آمریکای خشونت‌طلب تو خشونت‌آمیزترین دهه‌ش هست.

به طرز غیر منتظره‌ای، مرگ و میر تو جنگ، یه بار دیگه به عنوان یه درصد از کل جمعیت، در میان “گرن ولی دنی از گینه نو”، یا در فیجی در دهه 1860، بسیار بیشتر از آلمان در کل قرن بیستم بود. دولت، هر چند بی‌رحمانه، شهروندانش رو متمدن کرد و اونها رو ترغیب کرد که خرسندی‌های انتقام جویی رو به قوانین منصفانه تسلیم کنن.

 

استیون پینکر و بیل گیتس
استیون پینکر و بیل گیتس

 

یه جورایی، شهروندان هم دولت رو متمدن کردن. شکنجه و اعدام عمومی با شکنجه، زمانی ابزار قدرت و سرگرمی جمعی مردمی بود: الان، شکنجه فقط به صورت پنهانی وجود داره و پشت سر تعبیر سیاسی پنهان شده.

مجازات اعدام و تنبیه بدنی در بسیاری از نقاط جهان از بین رفته و برده‌داری هم برانداخته شده: مردم عطش ظلم رو از دست دادن. پینکر این پیشرفته – «و اگه پیشرفت نباشه، نمی‌دونم چیه» – رو بخاطر استدلال‌های سیاسی صریح و تغییرات حساسیت‌ها که از قرن هجدهم، عصر عقل و روشن‌فکری آغاز شدن، تحسین می‌کنه.

مثال‌های اون از همه جا هستن: اظهارات تهدید آمیز منتشر شده تو ادعاهای هجوم طلا(*gold rush  )، دیالوگی از قسمت دوم فیلم پدرخوانده، فرقان عبری، هومر و غیره. مردهای جوان بیشترین قتل‌ها رو انجام می‌دن -این یه چیز ثابت تو طول تاریخه- اما با ازدواج متمدن می‌شن (نظری که اون تصدیق کرده، به گفته اسکار همرستین دوم، «به چرندی کانزاس تو اوته»)

 

کاهش خشونت، «ممکنه قابل‌توجه‌‎ترین و کمتر تحسین شده‌ترین پیشرفت تو تاریخ نوع مون باشه.»

 

اون از هیچ چیز کوتاهی نمی‌کنه: جنگ سرد، جنگ به اصطلاح علیه فعالیت تروریستی («این، یه واقعیت کمتر شناخته شده‌ایه که اکثر گروه‌های تروریستی شکست می‌خورن، و اینکه همه اونها می‌میرن»)، تجاوز جنسی، کودک‌کشی، پرخاشگری، تماشاچی‌های اعدام، پاکسازی قومی، انتقام جویی(* یا دشمنی خانوادگی)، آسیب شناسی روانی، قتل عام(*کشتار جمعی)، سادیسم، ظلم به حیوانات و ایدئولوژی‌های(*طرز تفکرهای) کشنده.  اون می‌گه که کاهش خشونت، «ممکنه قابل‌توجه‌‎ترین و کمتر تحسین شده‌ترین پیشرفت تو تاریخ نوع مون باشه.»

بهم پیوستگی استدلال، سرزنده بودن نوشته، تعداد انبوه و تراکم شواهدی که او ارائه می‌ده(و صادقانه بخوام بگم، من هنوز همه 800 صفحه‌ش رو تموم  نکردم) هرگز دلهره خواننده رو کاملا آروم نمی‌کنه. چی درباره‌ی ما واقعاً تغییر کرده ؟ همه‌ی این آمارها چقدر خوبن؟ آیا موسی و هومر راهنماهای قابل اعتمادی برای خونریزی در عصر مفرغ(*برنز، بعد دوران سنگ (عهد حجر) و قبل دوران آهن، یعنی حدود 3500 – 1000 قبل از میلاد، بوده) هستن؟ اگه خشونت، نتیجه جهل و ترس باشه، کی واقعاً معتقده که اون چیزها از بین رفتن؟ اما البته، پینکر می‌فهمه که یکی میاد و با اون روبرو می‌شه.

چیزی که اون تحویل داده، یکی دیگه از قسمت‌های حیرت‌آور تاریخه: اون علوم شناختی، انسان شناسی، علوم رفتاری، جرم شناسی، جامعه شناسی، آمارشناسی، نظریه بازی‌ها و هر تعداد از زمینه‌های مناسب دانش رو فرا می‌خونه تا از استدلال‌هاش در فصل‌های بعدی حمایت کنه. اما تو اطمینان و دوران اون، مقیاس زمانی وسیع، دیدگاه مهربان و جهان‌بینی مطمئن اش، چیزی بیشتر از یه کتاب علمیه: اون یه تاریخ حماسی از یه آدم خوش‌بینه که می‌تونه دلایل شاد بودنش رو ذکر کنه و با مثال‌هایی متقاعد‌کننده حمایتشون کنه. 

 

استیون پینکر - نویسنده کتاب
استیون پینکر – نویسنده کتاب

 

من نمی‌دونم که اون درست میگه یا نه، ولی این کتاب موفقه.

منبع:

https://www.theguardian.com/science/2012/nov/19/better-angels-nature-steven-pinker-review

 

خلاصه کتاب فرشتگان نیکوتر سرشت ما نوشته استیون پینکر

 

ایده کلی

 

اگه می‌خواید بیشتر درباره‌ی تاریخچه خشونت مطالعه کنید، این کتاب مختص شماست. در گذشته، خشونت جمعی یه چیز عادی بود. مردم به جای تماشای سوپر بول(*نوعی مسابقه فوتبال)، نمایش‌های خونین می‌دیدن. به همین دلیله که بناهایی مثل کلوسیم (*ورزشگاه بزرگ شهر روم که تو سال‌های 75-80 میلادی ساخته شده) وجود دارن. با اینکه فکر می‌کنیم که امروزه تو دنیای واقعاً کثیفی زندگی می‌‎کنیم، اما در مقایسه با اونچه که تو 1000 سال پیش یا حتی 100 سال پیش اتفاق افتاده، کاملاً امنه. و برای ادامه‌ی بهتر شدن از نظر زندگی مسالمت آمیز، باید مدرنیته رو از ته دل بخوایم، برای رفع موانع زبانی تلاش کنیم و مشتاق درک متقابل باشیم.



نکات برجسته

 

  • توانایی تولید مثل یه زن، از اونجایی که نمی‌شه تعداد فرزندان رو با جفت‌گیری با چند مرد تکثیر کرد، دارایی کمیابیه که مردها سرش رقابت می‌کنن.
  • اگر مردم مشکوک باشن که می‌خواید بهشون صدمه بزنید یا تحقیرشون کنید، احتمالا اولش با حمله کردن، همه تلاششون رو می‌کنن تا از خودشون محافظت کنن.
  • با اینکه خیلی از مردم فکر می‌کنن که قرن بیستم خونین‌ترین قرن تو تاریخ بوده، اما این واقعا درست نیست. قرون قبلی خیلی خشن‌تر بودن.

 

پیشنهاد میکنم تدتالک استیون پینکر رو با بیان جذاب و گیراش ببینین:

 

 

درس شماره 1: خطرات گذشته از خطراتی که ما امروز باهاشون روبرو ایم، بدتر بودن

 

ما هنوز مردم رو شکنجه نمی‌دیم؟ ما تو عصر تروریسم زندگی نمی‌کنیم؟ در مورد همه‌ مرغ‌های توی مزارع کارخانه‌ای چطور؟ و تروریست‌های هسته‌ای نمی‌تونن در آینده جنگ بزرگی رو شروع کنن؟

خطراتی که ما امروز باهاشون روبرو هستیم در مقایسه با اونچه که مردم در گذشته باهاشون روبرو بودن، هیچی نیستن.

آره، همه‌ی ما می‌تونیم وقایع ویرانگر اخیر رو که به طرز غیر قابل توصیفی خشن بودن رو به یاد بیاوریم؛ مثل 11 سپتامبر، تیراندازی گسترده، سقوط هواپیما و… . ولی باز هم اونچه که از نظر خشونت و درد تو طول تاریخ اتفاق افتاده، به طرز غیر قابل تصوری خونسرد و وحشیانه بوده. حتی برای زمان امروز هم غیر قابل تصوره.

خداروشکر دیگه نیازی نیست نگران آدم‌ربایی برای بردگی جنسی، به طور کلی برده‌داری، دوئل تپانچه، نسل‌کشی امر شده الهی، افرادی که به میخ بسته شده‌ان و توسط حیوانات مورد تجاوز قرار گرفته یا تیکه تیکه شده‌ان، باشیم.

صرف نظر از احساسی که در مورد حوادث ویرانگر اخیر دارید، در گذشته چیزها حتی وحشیانه‌تر بودن. و از همه بدتر اینه که مردم برای مدتی طولانی‌ای با یه سری کارهای غیر انسانی، مثلا برده‌داری، اوکی بودن.

 

درس شماره 2: سه دلیل اصلیِ بی‌رحم بودن مردم

 

در حالی که بیشتر حیوانات فقط در شرایطی از خشونت استفاده می‌کنن که منافع مورد انتظار مهم‌تر از هزینه‌های پیش‌بینی شده باشه، اما این برای انسان کاملاً درست نیست. ما موجوداتی احساسی هستیم و اغلب به احساساتمون اجازه می‌دیم که ما رو به سمت کارهایی هدایت کنن که اغلب، چندان دربارشون فکر نشده.

استیون پینکر موقع نوشتن کتابش، 3 دلیل اصلی برای رفتار غالباً خونسرد مون کشف کرد:

  1. رقابت: از اونجایی که شانس زنده موندن شما وقتی منابع بیشتری داشته باشید بیشتر می‌شه، میل به قرار گرفتن در بالای زنجیره غذایی، طبقه بندی برای صحبت، تو روند تکامل مون گذاشته شده. افراد این گروه برای بدست آوردن منابع بیشتر و امر کردن به دیگران، از خشونت استفاده می‌کنن.
  2. ترس برای خود: همه چیز ما درباره امنیته. ما به دنبال مشاغل ایمن و مطمئن می‌گردیم و سکونتگاه‌هایی رو می‌سازیم که بتونیم از دنیای خشن بیرونی محافظت بشیم. اگه کسی مانع احساس امنیت مون شه، ما آماده حمله هستیم.
  3. افتخار: میل به افتخار و شهرت، باعث بدترین رفتارها در ما می‌شه. ما برای محافظت از نام و سیر کردن نفسمون، هر کاری خواهیم کرد. مردم وقتی کسی حتی یکم از عظمت شون رو تهدید کنه، برای افتخار و شهرت می‌جنگن.

سه مورد بالا حتی امروزه هم صدق می‎کنن. وقتی کسی از خشونت استفاده می‌کنه، این یا رقابته، یا ترس برای خوده یا به خاطر افتخاره.

رقابت، ترس به بار میاره. اگه دلیلی هست که مظنون باشید که همسایتون می‌خواد شما رو مثلاً با کشتنتون، از رقابت حذف کنه، در این صورت مایل خواهید بود که با اول حذف کردن اون با یه حمله پیشگیرانه، از خودتون محافظت کنید.

 

گیف رالی، گیف ماشین، گیف مسابقه، گیف رقابت

 

درس شماره 3: کشاورزی، انسان خردمند(* نام علمی انسان، Homo Sapiens) رو از شکارچی به کشاورز تبدیل کرد

 

انقلاب خشونت، حدود ده هزار سال پیش با ظهور کشاورزی آغاز شد. ما از شکارچی تبدیل به کشاورز شدیم. و مستقر شدن انسان‌ها، خیلی چیزها رو تغییر داد.

ما به جای شکار روزانه‌ی غذا، شروع به پرورش حیوانات اهلی کردیم و تعداد اونها به سرعت و به شدت رشد کرد. ما اون موقع دیگه غذای کافی داشتیم و جمعیت انسانی مون سر به فلک کشید. تجارت شدت گرفت. فرهنگ و قبایل بزرگتر تشکیل شدن. که اینها منجر به ظهور ایالت‌ها، شهرها و سکونتگاه‌های قابل دفاع دیگه شدن که محفاظتی که برای مدت‌ها منتظرش بودیم رو میسر می‌ساخت.

در برهه‌ای، دیگه منطقی نبود که وحشیانه رفتار کنیم؛ حداقل نه مثل قبل. از زمانی که ساختمان اجتماعیمون تغییر کرد، باید درست رفتار می‌کردیم. از این گذشته، اگه مردم می‌خواستن قهوه مصرف کنن و لباس‌های ابریشمی خوب بپوشن، باید رابطه خوبی با سکونتگاه‌های دیگه می‌داشتن تا تجارت بین هر دو، ادامه پیدا کنه.

 

درس شماره 4: ما تو دوران آرامش طولانی زندگی می‌کنیم

 

«به نظر می‌رسه که جنگ به اندازه بشر قدمت داره، ولی صلح یه اختراع مدرنه.»     -هنری مین

فکر می‌کنین که ما تو یه جهان وحشی زندگی می‌کنیم؟ دوباره فکر کنید. نویسنده، بعضی از آمارهای اخیر رو در اختیارمون قرار می‌ده که باورتون به انسانیت رو احیا می‌کنه:

  • «تعداد دفعات صفر استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در نبرد». با اینکه پنج قدرت بزرگ، سلاح هسته‌ای دارن، اما تو سال‌های اخیر یا تو کشمکش‌های بی‌شمار بین کشورها از هیچ سلاح هسته‌ای (و موشک های تاکتیکی) استفاده نشده.
  • «تعداد دفعات صفر جنگ دو ابرقدرت جنگ سرد در میدان جنگ». به گفته نویسنده، اونها با متحدان کوچیک‌تر همدیگه جنگیدن اما تو بیشتر موارد، وقتی دشمن یه ابرقدرت به یه کشور بی‌طرف حمله کرد، بیکار نشستن.
  • «تعداد دفعات صفر جنگ ابرقدرت‌ها با هم از سال 1953». درسته، همه چیز بعد از سال 1953، خوب و آرومه.
  • «تعداد دفعات صفر جنگ‌های بین ایالتی از پایان جنگ جهانی دوم به  اینور بین کشورهای اروپای غربی». اتحاد جماهیر شوروی، تو سال 1956 تو یه برهه‌ کوتاه به مجارستان حمله کرد اما مگه کی یادش میاد اصلا.
  • «تعداد دفعات صفر جنگ‌های بین ایالتی از سال 1945 بین کشورهای بزرگ پیشرفته.» امروزه مردم تلفن‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی می‌خوان؛ جنگ به ما کمک نمی‌کنه که دنبال‌کننده‌های بیشتری کسب کنیم.
  • «تعداد دفعات صفر اینکه کشورهای پیشرفته از اواخر دهه 40 با تسخیر یه کشور دیگه قلمرو شون رو گسترش داده باشن». همینه که هست. مرزها کشیده شدن و خوشبختانه، دیگه راه بازگشتی وجود نداره.
  • «تعداد دفعات صفری که کشورهایی به طور بین‌المللی به رسمیت شناخته شده از زمان جنگ جهانی دوم، با فتح از بین رفته‌ان.»

برای کشورهای پیشرفته، یه جنگ جهانی جدید کاملا غیر قابل پذیرشه. حتی افراد قدرتمند و با نفوذی که خواهان قدرتن، می‌فهمن که این دیوانگی هیچ سودی نداره. اگه می‌خوان شهرت یا اعتبار بیشتری کسب کنن، این روزها روش‌های دیگه‌ای هم برای این کار وجود داره؛ مثلا ایجاد شرکت‌های بزرگ و استفاده منظم از رسانه‌های اجتماعی.

استیون پینکر تو جای دیگه ای در سخنرانی های تد، درباره حرف میزنه. پیشنهاد میکنم ببینین:

 

 

درس شماره 5: جهان زنانه‌تر، جهان مسالمت‌آمیزتریه

 

تسوتومو یاماگوچی، شاید بدشانس‌ترین آدم جهان باشه. اون پس از زنده موندن از انفجار اتمی هیروشیما، برای زندگی به ناکازاکی رفت. اون از دو تا انفجار هسته‌ای جون سالم به در برد و تو سال 2010، تو سن 93 سالگی درگذشت.

اون تو یه مصاحبه نسبتاً تازش، موضوعی رو پیشنهاد کرد که توی طولانی مدت، صلح رو تلقی کنه: «تنها افرادی که باید مجاز به اداره کشورها با سلاح هسته‌ای باشند، مادرها ان؛ اونایی که هنوز از سینه‌هاشون به بچه‌هاشون شیر می‌دن».

به گفته یاماگوچی، خشونت عمدتا توسط مردها انجام می‌شه. بنابراین، راه حل پیشنهادیش کاملاً منطقیه، به زنان قدرت بیشتری بدید چون مردها بیشتر هوس خشونت می‌کنن و به طور کلی، میزان خشونت بیشتری هم مصرف می‌کنن.

ممکنه برای ما مردها یه جورایی جنسیت‎‌طلبانه و یه نوع توهین به نظر برسه، اما احتمالاً درسته و زنان بیشتری باید به عنوان رهبر بهشون رای داده بشه.

حتی با اینکه ما به احتمال زیاد مادران شیردهی که بیشتر کشورهای جهان رو اداره می‌کنن نخواهیم داشت، یاماگوچی ما رو با چیزهای زیادی برای تفکر تنها می‌ذاره.

«جوامعی که زنان در اونها حد بهتری بدست میارن، چه سنتی و چه مدرن، معمولاً جامعه‌هایی‌ان که خشونت صورت گرفته کمتری دارن.»

 

یادداشت‌های عملی

 

  • چرا صلح برقراره؟ همونطور که نویسنده تو کتاب نوشته، «به جای سوال، “چرا جنگ وجود داره؟” ممکنه بپرسیم، “چرا صلح برقراره؟”، ما می‎تونیم نه فقط روی کارهایی که اشتباه انجام دادیم، بلکه برای کارهایی که درست انجام دادیم هم حساس باشیم». وقتی کار خوبی انجام می‌دیم، خوبه بدونیم که چرا اون کار رو انجام دادیم. این به ما کمک می‌کنه تا خودمون رو بهتر بشناسیم و امیدواریم که ما رو به انجام کارهای خوب بیشتری تو آینده، برانگیزه.
  • تله هابزی: تو زندگی موقعیت‌هایی وجود داره که وقتی از تهدید احتمالی می‌ترسیم، اول ما حمله می‌کنیم. این پارادوکس، تله هابزی نامیده می‌شه. اما اول حمله کردن‌ ممکنه باعث یه سری دردسرها، مثل زندان و طرد اجتماعی، بشه. برای اجتناب از همچین شرایط ناخوشایندی،‌ این‌ها رو انجام بدید: اول حمله نکنید؛ اونقدر قوی باشید که بتونید از اولین حمله جون سالم به در ببرید. و برای یه تلافی احتمالی روی مهاجم خیالی‌تون(یا واقعی)، برنامه‌ریزی کنید.
  • دنیای زنانه‌ شده: ما باید قدرت بیشتری به زنان بدیم. نه تنها تو دولت، بلکه تو خونه‌هامون هم همینطور. همچنین تمام تلاشمون رو بکنیم تا از فرهنگ یه شرف مردونه و خودخواهانه، دور شیم؛ چون هیچ هدفی واقعی‌ای برای افراد پیرامونش نداره، این فقط از خشونت و توهین حمایت می‌کنه.
  • خودتون رو تو معرض چیزهای بیشتری قرار بدید: مطالعه کتاب و گفتگو با افراد زیاد متفاوت، نگرشتون رو توسعه می‌ده. شما شروع به تردید درباره‌ی هنجارهای اجتماعی فعلی می‌کنید و حتی می‌تونید به راه‌های بهتر کردن اوضاع فکر کنید. بنابراین بیشتر اوقات، مغزهای دیگران رو انتخاب کنید. این مطمئناً منجر به یه اتفاق مثبت برای خود و اطرافیان تون می‌شه.
  • تلاش برای مدرنیته: خیلی از مردم فکر می‌کنن که فناوری، ارزش‌های والاترمون رو از ما گرفته و رابطمون با طبیعت رو از بین برده. با اینکه این تا حدی درسته، اما مدرنیته، دلیل کاهش سریع خشونته. نوآوری‌هایی که تو علم، تکنولوژی و مراقبت‌های بهداشتی هست، به ما کمک می‌کنن تا زندگی بهتری داشته باشیم و بدون نیاز به شمشیر یا اسلحه کشیدن روی کسی، برای بهتر کردن اوضاع تلاش کنیم.

 

استیون پینکر - نویسنده
استیون پینکر – نویسنده

 

تفسیر و ایده شخصی من

 

امروزه جنگ کمتر دیده می‌شه. و این خوبه؛ اما برای لذت بردن از صلح طولانی، باید به تلاش در اون سو ادامه بدیم.

هدف اصلی نویسنده تو کتاب «فرشتگان نیکوتر سرشت ما»، اثبات و توضیح چگونگی کاهش خشونت در طول اعصاره. استیون پینکر با جزئیات زیادی توضیح می‌ده که ما تو گذشته چه نوع کارهای وحشتناکی انجام دادیم. چرا فکر کردیم که این چیزها طبیعیه. ما واقعاً چجوری اونها رو انجام دادیم. و (*کتاب رو) با کارهایی که ما باید برای حفظ اش و حتی پیشرفت در اون تو روزهای فعلی انجام بدیم، به پایان می‌رسونه.

این کتاب واقعاً بزرگه و قراردادن همه‌ی بخش‌های متفکرانه تو یدونه خلاصه، غیرممکنه. چون می‌خوام مختصر نگهش دارم، تو قسمت بالا فقط بخش‌هاییه که من خودم فکر می‌کنم جالب‌ان. این خلاصه برای کسی که به دنبال خواندن کوتاه‌تره، کافیه. ولی اگه می‌خواید درباره میزان بی‌رحم بودن اجدادمون بیشتر بخونید، من واقعا خوندن کتاب کامل رو پیشنهاد می‌کنم.

در آخر، می‌خوام ذکر کنم که به گفته نویسنده، عامل اصلی کاهش خشونت، تولد رسانه‌های جمعیه. و این واقعاً منطقیه. احتمالاً به لطف شبکه‌های اجتماعی و قابلیت به اشتراک گذاشتن اون‌چه که تو ذهنتونه، تصورمون از زدن کودکان رو در عرض چند ثانیه، از یه چیز عادی به یه چیز غیر قابل قبول، حداقل تو یه نسل، تبدیل کرد. حتی با اینکه رسانه‌های اجتماعی به طور کلی مناسب نیستن، چیز مهم تو اینجا ارتباطاته. توانایی به آسونی ارتباط برقرار کردن با دیگران، به ما کمک می‌کنه که دنیا رو یه جای بهتر کنیم.

منبع:

https://durmonski.com/book-summaries/the-better-angels-of-our-nature/

 

به پادکست مون خوره کتابم سر بزنین. ما تو “یه فنجون کتاب” مون تیکه هایی از کتابارو که خودمون ازشون لذت بردیم رو براتون میخونیم. تو هر قسمت “یه نویسنده” ام سیر تحولات فکری و شخصیتی یه نویسنده ی بزرگو براتون تعریف میکنیم. امیدوارم که از گوش کردنشون لذت ببرین.

 

اگه از نوشته های استیون پینکر خوشتون میاد، خلاصه و نقد دو تا کتاب محبوب دیگه اشم آماده کردیم که پیشنهاد میکنم بخونین:

  1. لوح سپید
  2. روشنگری اکنون

 

 

استیون پینکر

درباره استیون پینکر:

استیون آرتور پینکر روانشناس و زبان شناس آمریکایی-کانادایی و نویسنده علمی محبوبه. او از حامیان روانشناسی تکامل یافته و تئوری محاسباتی ذهن به شمار میاد. تخصص آکادمیک پینکر، روانشناسی ادراکی و روانشناسی زبان هست.

کتاب های مشابه فرشتگانِ نیکوترِ سرشت ما:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *