کاور کتاب تئوری انتخاب

معرفی و نقد کتاب: تئوری انتخاب

نویسنده: ویلیام گلسر

امتیاز در گودریدز:
4.05/5
امتیاز در آمازون:
4.4/5
با 2168 رای
با 375 رای
تعداد صفحه: 608
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: |

بهترین خلاصه‏‌ای که میشه از کتاب تئوری انتخاب ارائه داد اینه که ناراحتی تقریباً همیشه ناشی از یه رابطه‏‌ی نامطلوبه. و تو روابط نامطلوب تقریباً همیشه یکی هست که سعی در کنترل دیگری داره. واقعیت اینه که ما نمی‏تونیم فرد دیگه‌‏ای رو کنترل کنیم، فقط می‏‌تونیم اون‌‏ها رو آگاه کنیم. این کتاب، فرضش بر اینه که شما سعی در کنترل‏ کردن دیگران ندارید. حالا این موضوع رو با همچین فرضی باز میکنه تا ما بتوینم از این دانش برای تبدیل ‏شدن به همسر، والدین، ​​کارفرما، معلم و دوستی بهتر استفاده کنیم.

تو این کتاب دکتر گلسر به طور کامل درباره‌ی انتخاب‏‌های ما صحبت میکنه. و ادعا میکنه که ما اونقدرهام که گاهی اوقات دوست داریم باور کنیم که بی‏چاره‌‏ایم درمانده نیستیم.

نقل قول‌های کتاب تئوری انتخاب:

بعد از اینکه بفهمیم که بدبختی یک انتخابه، خیلی سخته دیگه بخوایم که انتخابش کنیم.

ما تقریبا در هر شرایطی حق انتخاب داریم. هر چه انتخاب‌های بهتری داشته باشیم، زندگی بهتری رقم میزنیم.

هر کاری که انجام میدید، بر اساس انتخابیه که کردید. تقصیر پدر و مادر، جامعه، شغل، روابط گدشته، یا سن‌تون نیست. بلکه این شما و تنها شما هستید که مسئول تصمیمات و انتخاب‌هاتون هستید.

تقریبا همه چیز تو زندگی‌تون بازتاب انتخاب‌های خودتونه. اگر خروجی متفاوتی می‌خواید، انتخاب متفاوتی انجام بدید.

نقد و خلاصه کتاب تئوری انتخاب:

 

اون‏ا من رو عصبانی‏ کردن

 

 وقتی از بیشتر بچه‌‏ها سؤال می‏شه که چرا به دوستت صدمه زدی، با ناراحتی توضیح می‏دن که این کار رو کردن چون دوست‌شون اون‏ها رو عصبانی کرد.

ما جمله‏‌ی “اون‏ا عصبانیم ‏کردن” رو همیشه تو کار، تو خونه و تو سیاست می‏شنویم (که البته در سیاست کمی بیشتر در لفافه پیچیده می‏شه).

مشکل اینجاست که این حرف درست نیست. شخص دیگه‌‏ای کاری انجام داده، اما این ما هستیم که تصمیم گرفتیم چه احساسی در مورد این موضوع داشته باشیم.

احساسات، قضاوتِ ارزشی ما درباره‏‌ی چیزی هستن که دیدیم.

چارت استنتاج کریس آرگیریس رو در نظر بگیرید:

 

چارت استنتاج کریس آرگیریس

 

اتفاقی که افتاده به اندازه‌‏ای که ما می‏خوایم باور کنیم “حقیقت” نداره.

واقعیت اینه که ما برداشتمون از حقیقت رو انتخاب می‌کنیم. بعد ارزش‏ها و عقایدمون رو به اون اعمال می‏کنیم.

برای اطلاعات بیشتر به تفکر سریع و آهسته، منابع قدرت، فراتر از مرزها، تغییر یا مردن، و من چه کسی هستم؟ مراجعه کنید (کتاب تفکر سریع و آهسته رو در این مقاله ببینید).

حقیقت اینه که ما توانایی مدیریت احساساتمون رو داریم. اگرچه نمی‏تونیم از بخش آمیگدالا (بادامه) مغز انتظار پاسخ فوری به چیزی رو داشته باشیم، اما لازم هم نیست که مدت طولانی در اون لحظه بمونیم و بر اساس احساساتمون اقدامی انجام بدیم. ما برای چطور بالا رفتن از نردبون و مکث‏هایی که در هر مرحله قبل از جهش به پله‏‌ی بعدی انجام می‏دیم حق انتخاب داریم.

 

دنیای مطلوب

 

 دکتر گلسر معتقده ما دنیای درونی خودمون رو داریم که شامل چیزهاییه که برای ما مهم هستن. ما از همین دنیا شروع می‏کنیم. ما دنیای واقعی رو از دریچه‌‏ی این دنیای مطلوب می‏بینیم. مثل پنجره‌‏ایه که ما برای مشاهده‏‌ی دنیای واقعی ازش استفاده می‏کنیم.

ما عصبانی می‏شیم چون مردم در دنیای واقعی با انتظارات ما از اونها در دنیای مطلوب مون، جور درنمیان. این موضوع با این عقیده که خشم ممکنه صرفاً ناشی از ناامیدی باشه مطابقت داره. (برای اطلاعات بیشتر در مورد عصبانی ناشی از ناامیدی کتاب هوش هیجانی یا احساسات مخرب رو ببینید.) ما ناامید می‏شیم چون واقعیت با دیدگاه ما در دنیای مطلوبمون هم‏خونی نداره.

دكتر گلسر معتقده ما تو دنياي مطلوب‌مون دو ديدگاه نسبت به خودمون داريم: يه نسخه‏‌ی کمی ایده‏‌آل و یه تصوير بسیار آرماني. همه‏‌ی ما یه دیدگاه نسبتا ایده آل از خودمون داریم. این حرف حقیقت داره چون در تحقیقی با دانش ‏آموزان سال آخر دبیرستانی، 70٪ اون‏ها فکر می‏کردن دارای قابلیت رهبری کردن بالاتر از حد متوسط ​​هستن ( در حالیکه از نظر آماری حداقل 20٪ دارن اشتباه می‏کنن).

تحقيقات من در مورد فروتني نشون داد كه به دست آوردن تواضع سخته. یکی از فایده‏‌هاش اینه که اساساً نمایی از فروتنی بر اساس ارتباط با دیگران هست. برای خدمت به دیگران باید با اون‏ها ارتباط برقرار کنید. همون‏طور که در کتاب تغییر یا مرگ دیدیم داشتن ارتباط معنا‏دار با بقیه‏‌ی انسان‏ها برای سلامتی ما حیاتیه. دکتر گلسر اظهار می‏کنه یکی از تنش‌‏های اساسی با دنیای ما، نیاز به داشتن افراد دیگه در دنیای مطلوبمون و درک این موضوعه که حداقل باید با اون‏ها کنار بیاییم و به طور ایده ‏آل با اون‏ها در ارتباط باشیم.

 

کنترل خارجی

 

دیدگاه رقیب تئوری انتخاب اینه که ما قادریم دیگران رو کنترل کنیم  و کنترل می‏شیم. مشکل این عقیده اینجاس که اگر شما می‏تونید دیگران رو کنترل کنید پس باید قبول کنید که شما هم کنترل می‏شید. کنترل کردن، یه خیابون دو طرفه‏‌ست و بیشترِ ترافیک در حال اومدنه. مشکل اینجاست که همه‏‌ی ما می‏خواییم کنترل کنیم و هیچ کس نمی‏خواد کنترل بشه.

یکی از استثناهای جالب تمایل طبیعی ما به کنترل بیرونی، یا تلاش برای کنترل دیگران، اینه که ما سعی نمی‎کنیم دوستان صمیمی‏ خودمون رو کنترل کنیم. ما اون‏ها رو همون‏طور که هستن می‏پذیریم. پذیرش، همون‏طور که در کتاب چگونه یک فرد بالغ در روابط باشیم گفته شده، یکی از پنج کلید اصلی برای کنار اومدن و در ارتباط بودن با دیگرانه.

دکتر گلسر معتقده بیشتر رنج‏‌هایی که ما تجربه می‏کنیم ناشی از کنترل بیرونیه و این مهم‏ترین مسیر نادرستیه که بخش اعظم روان درمانی طی می‏کنه.

 

تئوری انتخاب در ازدواج

 

نویسنده میگه من تحقیقاتی در مورد ازدواج انجام داده‏‌م. کار دکتر جان گوتمن مثل علم اعتماد قطعاً استاندارد طلایی راهنمای ازدواجه. با این وجود، دکتر گلاسر چند نکته‏ی مهم اضافه می‏کنه. اون در مورد نحوه‏‌ی تمرکز بر فکر کردن در مورد کارهایی که می‏تونیم انجام بدیم و انتخاب‌‏هایی که می‏تونیم داشته باشیم، به جای تمرکز بر نحوه‏‌ی رفتار دیگران صحبت می‏کنه.

واقعیت، همون‏طور که گفته شد، اینه که ما فقط کنترل خودمون رو در دست داریم. ما نمی‏تونیم شریک زندگیمون رو مجبور کنیم نیازهای ما رو برآورده کنه. ما نمی‏تونیم دیگران رو مجبور کنیم به ما توجه کنن یا ما رو دوست داشته باشن. ما فقط می‏تونیم پذیرنده‌‏ی عشقی باشیم که ابراز می‏کنن.

دکتر گلسر در مورد تراژدی طلاق و همچنین در مورد داستان غم‌‏انگیز افرادی که تو ازدواجی بی‏‌عشق گیر افتادن صحبت می‏کنه. اون حتی تجربه‌‏ی دوران کودکی خودش رو  میگه که می‏دید چطور مادرش پدرش رو کنترل می‏کرده. بنابراین درسته که طلاق یک فاجعه‏‌ست، اما ازدواجی که در اون یک نفر سعی در کنترل دیگری داره می‏تونه به همون اندازه برای خودشون و برای فرزندان مضر باشه.

کتاب ازدواج بدون شکست نوشته ویلیام گلسر مفصل تر در این باره توضیح داده و اینجا میتونین نقد این کتاب رو بخونین.

 

گذشته‏‌ی تو مشکل تو نیست

 

 بزرگ‏ترین درگیری دکتر گلسر با هم‏رده‏‌‏هاش در مورد این عقیده بود که گذشته مشکل شما نیست. مطمئناً این درسته که شما نمی‏تونید گذشته‌‏ی خودتون رو تغییر بدید و مشکل امروز شما، مستقیماً و قطعاً گذشته‏‌ی شما نیست.

درحالی‌‏که روان درمانی سنتی بر مرور گذشته‏‌ی شما برای پیدا کردن مشکلات تمرکز می‏کنه، دکتر گلسر بیشتر روی انتخاب امروز افراد متمرکز بود.

بعضیا معتقدن دلیل این اختلاف نظر اینه که هر دو عقیده هم درست هستن و هم غلط. تا حدی گذشته واقعاً گذشته‌‏ست و نمی‏تونه امروز مستقیماً به شما آسیب برسونه. با این حال، هر کسی با هر نوع زخمی که داشته باشه، به شما می‏گه که اگر به اون زخم دست بزنید درد می‏گیره. بنابراین، امروز شما اثر به جا مونده از آسیبیه که در گذشته دیدید. اگر شما نتونید در مورد یه زخم قدیمی صحبت کنید و در عوض اون رو بپوشونید، اون زخم هرگز خوب نمی‏شه و هر وقت شخصی اون رو به شما یادآوری کنه، دوباره درد می‏گیره.

بنابراین گذشته مشکل شما نیست؛ مشکل، زخم‏‌های گذشته‏‌ی شماست.

باید یاد بگیرید بتونید تشخیص بدید که زخم‌‏های شما کجا هستن و چطور به طور غریزی برای محافظت از اون‏ها واکنش نشون “ندید” و در عوض روی بهبود بخشی از اون‏ها کار کنید.

 

انتخاب افسردگی

 

 یکی از شایع‌‏ترین دلایلی که مردم دنبال مشاوره هستن افسردگیه. حتی ماروین، روبات داستان راهنمای مسافران مجانی کهکشان هم با گفتن جمله‌‏ی «فکر می‏کنم تو باید بدونی که احساس افسردگی می‏کنم.» فکر می‏کرد افسرده‌‏ست. اون ادامه می‏ده: «و این که، البته، من این درد وحشتناک رو تو تمام دیودهای سمت چپم احساس می‏کنم.» پس انسان‏های زیادی آرزو می‏کنن کاش افسردگی چیزی بود که پزشک‏ها اون رو به راحتی درمان می‏کردن. بیچاره ماروین نمی‏تونه جلوی درد دیودهاش رو بگیره. اگر کسی می‏تونست اون دیودها رو عوض کنه و به اون کمک می‏کرد زندگی شادی داشته باشه عالی می‏شد.

هنگام مواجهه با افرادی که اقدام به خودکشی کردن، نشونه‏‌هایی وجود داره که متخصص‌‏ها دنبال اون‏ها می‏گردن. اون‏ها دنبال این هستن که ببین آیا این افراد به کسی چیزی درباره قصد خودکشی گفتن، یا راهی رو برای خودکشی انتخاب کردن که حتما پیدا بشن؟ بر اساس این فاکتورها و فاکتورهای دیگه، یه متخصص می‏تونه قضاوت کنه که آیا فردی که اقدام به خودکشی کرده خواستار کمک هست یا این که واقعاً قصد پایان دادن به زندگی خودش رو داره. قطعاً این مرحله نهایت افسردگیه، که شما باور می‏کنید نه تنها زندگیتون الان خوب نیست، بلکه هیچ‏وقت هم بهتر نمی‏شه.

علت ذکر این مسئله فقط کسایی که اقدام به خودکشی کردن نیست، بلکه افرادی هم هستن که عاجزانه دنبال کمکن. گلسر عنوان می‏کنه که افسردگی راهی برای درخواست کمک بدون التماسه. به نظر می‏رسه افسردگی روشی با عزت بیشتر برای درخواست کمک بدون نیاز به گدایی کردن اونه.

درد و رنج‏های ما، که از طریق ناله و فغان ما نمود پیدا می‏کنن، به درخواست کمک ما مشروعیت می‏دن. اگر ما به دست شخص دیگ‌ه‏ای -یا حتی شرایط زندگی- دچار درد و رنج هستیم، اون‏موقع درخواست کمک قابل قبول‏تر هست. بیشتر ما یاد گرفتیم متکی به خودمون، مستقل و خودکفا باشیم. یه شرمی در ابراز نیاز به کمک شخص دیگه هست که افسردگی اون رو کاهش می‏ده.

بنابراین وقتی افسرده می‏شید، احتمالاً می‏تونید در مورد مسئله‏ای که نیاز به کمک دارید صحبت کنید.

 

انتخاب غیرمستقیم برای داشتن حس بهتر

 

شما نمی‏تونید انتخاب کنید که احساس بهتری داشته باشید -یا می‏تونید؟ بدیهیه که سخته با خودتون بگید «من الان قراره خوشحال باشم.» این خیلی مضحک به نظر می‏رسه. اگرچه، به دلیل رابطه‏‌ی بین طرز فکر ما و کاری که انجام می‏دیم، می‏تونیم به طور غیرمستقیم احساسمون رو تغییر بدیم.

ما فراموش می‏کنیم که بدن و مغز ما دائم تکامل پیدا می‏کنن. ما تو دشت‏های آفریقا “به دنیا اومدیم” و فعالیت بدنی خیلی بیشتری نسبت به الان داشتیم. پس فعال بودن واقعا راهی بود که باهاش بهتر فکر می‏کردیم. بنابراین حتی مقدار متوسطی از ​​فعالیت بدنی -مثل پیاده‌‏روی- می‏تونه به مغز ما در بهتر فکر کردن کمک کنه.

البته، همه چیز در مورد فکر کردن نیست. در مورد نحوه‏‌ی احساس ماست. ما نمی‏تونیم مستقیماً خودمون رو ملزم به داشتن احساس مشخصی کنیم، اما می‏تونیم فعالیت‏‌هایی انجام بدیم که ما رو به سمت داشتن احساس مطلوب هدایت کنن. اگر عاشق بازی‏های ویدئویی، پینت بال، والیبال، فوتبال و غیره هستیم، پس انجام این کارها می‏تونه به ما کمک کنه احساس بهتری داشته باشیم. هرچی بیشتر فعالیت‏‌هایی انجام بدیم که از اون‏ها لذت می‏بریم احتمالاً احساس بهتری خواهیم داشت. بنابراین به جای انتخاب داشتن حس بهتر، می‏تونیم کارهایی رو انجام بدیم که به ما کمک می‏کنن احساس بهتری داشته باشیم.

نکته‏‌ی احتیاطی اینه که اتکای بیش از حد به این مسئله می‏تونه اعتیادآور باشه. ممکنه کاری که دوست داریم انجام بدیم خرید کردن، غذا خوردن یا حتی کار کردن باشه. بید حواسمون باشه که اون کارو داریم برای تسکین خودمون انجام میدیم اما نه به اندازه‌‏ای که ما رو به برده‏‌ی خودش تبدیل کنه.

ترفند آخر برای داشتن حس بهتر، تغییر دیدگاه‌مونه. اگر بتونید به جای نیمه‌‏ی خالی به نیمه‏‌ی پر لیوان نگاه کنید، می‏تونید با این امید زندگی کنید که اتفاقات بهتری می‏افته و دونستن این موضوع به خودی خود همه چیز رو بهتر می‏کنه.

توصیه‏‌ی نهایی، تلاشی برای ارتباط بیشتر با بقیه انسان‏هاست. هرچه بیشتر با دیگران در ارتباط باشید خوشحال‏تر خواهید بود.

 

درمان علامت‏ها و نه علت

 

“داروهای مغزی” همون‏طور که دکتر گلسر می‏گه، علائم رو درمان می‏کنن، نه علت رو. اون‏ها با افسردگی مقابله می‏کنن، نه با این که چرا افسرده هستید. (یا به بیان دکتر گلسر این داروها افسردگی رو درمان می‏کنن، نه این که چرا شما انتخاب کردید افسرده باشید.) دارو درمانی به اندازه‏‌ی روان درمانی مؤثره، با این تفاوت که اثر روان درمانی باقی می‏مونه، اما اثر داروها با قطع مصرف از بین می‏ره.

با  کتاب تئوری انتخاب،  یا هر کتاب روان درمانی دیگه‌ای، تأثیرات طولانی مدت خواهد بود. همون‏طور که مردم شروع به درک این موضوع می‏کنن که همیشه گزینه‌‏هایی برای انتخاب دارن و خودشون رو می‏تونن کنترل کنن (نه هیچ کس دیگه‏ای رو) احساس آرامش بیشتر و فرصتی برای شناخت ریشه‌ی مشکلات‌شون خواهند داشت.

ما تو جامعه‌‏ای زندگی می‏کنیم که همیشه می‏خواد مشکلات رو با خوردن یه قرص یا گرفتن راه حل از شخص دیگه‏‌ای خیلی سریع حل کنه. گاهی شما مجبورید به جای لاپوشونی مشکلات، با چالش‌‏هایی دست و پنجه نرم کنید که باعث ناراحتی شما می‏شن.

 

نقش رهبری خدمت‏گزار

 

 دکتر گلسر اغلب از روی علم و دانش صحبت می‏کنه و علاقه داره به بهتر شدن آموزش کمک کنه. یکی از داستان‏‌های او در مورد این صحبت می‏کنه که چطور کار مدیرها حمایت از معلم‌‏ها و دانش‌‏آموزانه. این موضوع به عنوان مثالِ دیگه‏‌ای مفهوم رهبری خدمت‏گزار رو به من یادآوری کرد. مدیر تنها برای مدیریت و رهبری اونجا نیست. یه بخش رهبری شامل انتخاب مسیر و بخش دیگه شامل برداشتن موانع از سر راه افرادیه که قراره شما رو به نقطه‏‌ی هدف برسونن.

رهبران خدمت‏گزار به واسطه‏‌ی شخصیت و تمایل قلبی‌شون به حمایت از دیگران، مردمی رو که با اون‏ها بودن مورد کمک، حمایت، تشویق و سرانجام هدایت قرار میدن.

 

ویلیام گلسر نویسنده تئوری انتخاب

درباره ویلیام گلسر:

ویلیام گلسر یک روانپزشک آمریکایی است. او نظریه انتخاب، واقعیت درمانی و ایده های دمینگ درباره محیط کار رو مطرح کرد و توسعه داد. نوآوری های گلسر در زمینه‌های فردی، کاری و تحصیلی بر اهمیت مسئولیت پذیری فردی، انتخاب‌های فردی و تحول فردی تاکید میکنه.

کتاب های مشابه تئوری انتخاب:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *