کاور کتاب بازی ها

معرفی و نقد کتاب: بازی ها

زیرعنوان کتاب: روانشناسی روابط اجتماعی

نویسنده: اریک برن

امتیاز در گودریدز:
3.8/5
امتیاز در آمازون:
4.4/5
با 27521 رای
با 1548 رای
تعداد صفحه: 192
زبان اصلی: انگلیسی

چهل سال قبل، بازی هایی که مردم انجام می دادن، درک ما از اون چه که به طور حقیقی در طول ارتباطات معمول و روزانه اتفاق می افته رو دگرگون کرد. کتاب کلاسیک دکتر اریک برن که بعدها بیشتر از 5 میلیون کپی از آن زده شده، به اندازه‌ی همان روز اولی که به چاپ رسیده، گویا و حیرت آوره.

این نسخه‌ی یادبود، مقدمه‌ی جدیدی رو از رئیس انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل، دکتر جیمز آر.آلن، و بررسی زیرکانه‌ی مجله‌ی زندگی کورت وونگوت در سال 1965 ارائه میده. 

ما همیشه در حال بازی کردن هستیم_بازی های جنسیتی، بازی های زن و شوهری، بازی های قدرتی با رئیسمون، و بازی های رقابتی با دوستانمون. بازی های دارای جزئیات مثل «مارتینی» (من یه روش بهتر می شناسم)، برای بحث و جدل های شدید در میان زن و شوهر مثل «اگه بخاطر تو نبود» و «داد و فریاد»، تا مدل هایی برای لاس زدن مثل «بازی جوراب» و «حالا تو و اون با هم بجنگید».

دکتر برن از ترفندهای سرّی و تمرین های ناخودآگاهی پرده بر میداره که بر زندگی خصوصی ما حکم فرمایی میکنن.

نقل قول‌های کتاب بازی ها:

“برای آگاه بودن لازمه که اینجا و در حال زندگی کنیم و نه در جاهای دیگه مثل گذشته یا آینده.”

“مشکل همیشگی انسان اینه که چطور میتونه ساعت های خواب خودش رو تنظیم کنه.”

“دوستی های زیبا” بر این اساس استوار هستن که یکدیگر رو با صرفه ی اقتصادی و رضایتمندی کامل کنن، بنابراین بازی های که انجام میدن با حداکثر عملکرد و حداقل تلاشه.”

“سرگرمی ها و بازی ها جایگزین روابط واقعی در زندگی شدن. “

“زنی که معمولا”دوست مادر” “گفته میشه همیشه آماده است تا مثل والدین مشاوره ی منطقی بده و از روی تجربه های بقیه مثل یک جانشین زندگی کنه.”

“یک شخص تنها میتونه زمان رو به دو روش بسازه: عملی و فانتزی.”

“جامعه صراحت رو نمی پسنده، مگر در حریم خصوصی. حس خوب میتونه مورد سوء استفاده قرار بگیره و کودک به همین دلیل از نشون دادن چیزی که واقعا حس می کنه میترسه. بنابراین، بیشتر مردم برای فرار از خستگی مشغله ها و بدون اینکه خودشون رو در معرض خطرات صمیمیت قرار بدن  با بازی های در دسترس سازش پیدا میکنن. و این قسمت اصلی ساعات جالب ارتباط اجتماعی افراد رو پر میکنه. این مفهوم و اهمیت بازی های اجتماعی است.”

“توجه ما در مورد اینکه گذشته چطور مردم رو تحت تاثیر قرار می ده مشترک بود. گذشته شخصیت بعضی ها رو میسازه، درصورتیکه برای بعضی دیگه فقط تو کارهای آینده شون دخالت داره. به طور خلاصه، یک دستبند الماس نسبت به شکم تیر خورده ابزار صادقانه تری برای خواستگاری است. اون میتونه جواهر رو به سمتش پرتاب کنه ولی نمیتونه زخمش رو نادیده بگیره. (ببین که چقدر سخت تلاش کردم).”

“فروشنده: این یکی بهتره ولی شما توان خریدش رو ندارین. زن خانه دار: من این رو می خرم.”

“همه ی افراد پدر و مادر خودشون رو در قلبشون حمل می کنن.”

“برای افراد خوب واقعی چیزایی وجود داره که فراتر از طبقه بندی های رفتاریه، و اون آگاهیه؛ انگیزه‌های خودشون با ارزش تر از برنامه های تعیین شده ی گذشته است؛ و چیزی که برای اونا پاداش های مهم تری نسبت به بازی داره صمیمیته.”

“مشکل همیشگی انسان اینه که چطور میتونه ساعت های خواب خودش رو تنظیم کنه.”

“در چنین موقعیتی، هر لحظه فرد میتونه در یک مجمع اجتماعی حالت پدرانه/مادرانه، بالغانه یا کودکانه بگیره و این فرد می تونه با درجات مختلف آمادگی از یک حالت روحی به حالت دیگه ای تغییر کنه.”

“گاوچران: بیا و انبار رو ببین. بازدید کننده: من از زمانی که یک دختر کوچک بودم انبارها رو دوست داشتم.”

“عجله یعنی اینکه از محیط غافل باشیم و فقط از چیزهایی که هنوز در جاده ها دیده نمیشن، یا فقط از موانع یا از خودمون آگاه باشیم.”

“ویژگی مشابه و اساسی هر دو رویه و آیین اینه که کلیشه ای هستن. وقتی که اولین تراکنش شروع شد، کل مجموعه قابل پیش بینیه و یک مسیر تعیین شده رو برای نتیجه گیری مشخص دنبال می کنه مگر اینکه شرایط خاصی بوجود بیاد.”

“یک بازی با یک موقعیت انجام میشه اما موقعیت و نگرش مربوط به اون، بازی نیست.”

نقد و خلاصه کتاب بازی ها:

 

نقد کتاب بازی ها نوشته اریک برن

 

نام این بازی ها (هیاهو) است. پدر از کار به خونه برمی گرده و از دخترش که گستاخانه جواب میده عیب جویی میکنه، یا ممکنه دختر اولین حرکت گستاخانه رو انجام بده. صدای اونا بلندتر و درگیری شدیدتر میشه. نتیجه به این بستگی داره که چه کسی پیشقدم بشه.

سه احتمال وجود داره: الف) پدر به اتاق خودش بره و در رو محکم ببنده. ب) دختر به اتاق خواب خودش بره و در رو محکم ببنده. ج) هر دو به اتاق های خودشون برن و در رو محکم ببندن. در هر مورد، پایان این بازی با یک در بسته شده مشخص می شود. (هیاهو) یک راه حل ناراحت کننده ولی موثر برای مشکلات جنسی ایجاد شده بین پدرها و دخترها در سن نوجوانی و در خانه های مشکل دار ارائه می ده.

غالبا اونا فقط در صورتی میتونن در یک خونه زندگی کنن که از یکدیگر عصبانی باشن، و درهایی که می بندن این حقیقت رو تاکید میکنه که اتاق های جداگانه ای دارن.

بنابراین دکتر اریک برن، روانکاو 55 ساله در سانفرانسیسکو، یک جلد علمی نازک با عنوان (بازی هایی که مردم انجام می دهند) می نویسه. دکتر برن، کسی که مجله های مورد علاقه اش ساینس و مَد و کتابهای کوزیلباش و انتقام داون گینسبرگ است، از موسسات روانی در 30 کشور بازدید کرده و هزینه های خودش رو از راه بازی پوکر پرداخت کرده است. کتاب (بازی هایی که مردم انجام می دهند) در ماه اوت گذشته با اولین نسخه ی محتاطانه از 3000 نسخه به صورت قاچاقی چاپ شد.

از آن زمان، 41000 نسخه از طریق بازاریابی کلامی فروخته شد و جای تعجب نیست (یادداشت مدیر سایت: 41000 نسخه ی فروخته شده مربوط به اوایل سال 1965 است و از آن زمان تاکنون بیش از 5 میلیون نسخه فروخته شده است، فروش عظیمی در چند سال گذشته.)

این کتاب یک فهرست درخشان، سرگرم کننده و واضح از تئاتر های روانشناختی ست که انسان ها بارها و بارها اون رو بازی می کنن. وقتی کسی برای بدست آوردن یه آسایش یا رضایت پنهانی، یک آشفتگی اجتماعی معمولی ایجاد می کنه، دکتر برن اون رو یک بازی می نامه. 

در حرکت آغازی بازی (سعی کن و جمع کن)، برای مثال یک بازیکن قبضی با مقدار زیاد رو دریافت میکنه که پرداخت اون براش سخت خواهد بود (اتفاقا این بازی ای هست که به گفته ی نویسنده، کودکان معمولا از والدین خودشون یاد میگیرن).

حرکت میانی بازی تهدید ها و تعقیب هاییه که طنز کمی دارن و فرد ساکن اونا رو بامزه میدونه. در پایان، طلبکار یا پول ها رو جمع میکنه یا منصرف میشه، اغلب منجر به یک دور آزاردهنده از یک بازی دیگه میشه، مثل (حالا من گرفتمت احمق) یا (چرا این همیشه برای من اتفاق میفته؟). 

دکتر برن 101 بازی را در 186 صفحه طراحی میکنه که این باعث میشه به اندازه ی هویل با کفایت باشه. چنین اقتصادی ممکنه، چون مضامین اون متاسفانه یا خوشبختانه و یا بی رحمانه آشنا هستن. و چون دکتر اسم های مبهمی بهشون میده که نزدیکه به همه بگه: “بهم لگد بزن” “اگه به خاطر تو نبود” “من فقط سعی می کنم که بهت کمک کنم” “شما به طور غیر معمولی حساس و باهوش هستین” “پای چوبی” “پخمه” “بیاید جویی رو سرکار بذاریم”.

اون به طور مودبانه ای به استفان پاتر (مرد رند، متشخص و..) به عنوان یه پیشکسوت در این زمینه ادای احترام می کنه، ولی باید علاقه اش رو نسبت به پاتر کنار بذاره تا بازی ها با احترامی که مثل یک بمب ساعتی نیازمند خنثی شدنه انجام بشه. پایان های احتمالی شامل طلاق، قتل و خودکشی ست. 

این کتاب مهمه _ اگه برای دانشمندان نباشه، برای رفع نیاز انسان های عادی به سرنخ هایی که نشون میدن در اطرافشون چی میگذره مهمه. همچنین طبق شایعاتی که وجود داره، یک داستان نویس یا نمایشنامه نویس با بصیرت و درک جادویی خودش بیشتر از یک پزشک میتونه مسائل زندگی رو شفاف سازی کنه. 

چنین کتاب هوشمندی در مورد بازی ها، نمیتونه به دست مردی نوشته شده باشه که اهل بازی نبود، بنابراین قسمت هایی از تئوری هم مفرح به نظر می رسه. ولی نمودار ضربان قلبی رو که دکتر از ملاقات دو نفر بهمون ارائه می ده رو هم در نظر بگیرین.

اون میگه شخصیت هر فرد بالغ شامل سه قسمته: یک بخش کودکانه، یک بخش بزرگسال و بخشی که از والدین خودش تقلید میکنه. در هر لحظه فرد میتونه مثل والدین(P)، مثل یک فرد بزرگسال (A) و کودک (C) واکنش نشون بده. 

نه ترکیب متفاوت  (P-P, P-A,P-C,…)وجود داره که تو هر کدوم دو نفر میتونن ارتباط برقرار کنن، بعضیشون دلپذیرن، بعضی دیوانه کننده، بعضی مفید و بعضی هیچکدوم. دکتر همیشه رابطه A-A رو پیشنهاد نمیکنه. هر یک از نه ترکیب برای یک موقعیت خاص مناسبه، مثلا ترکیب  C-Cبرای رابطه‌ی عاشقانه مناسبه.

بیش از حد ساده شده؟ حتما، ولی آیا تمام این حرف ها در مورد ادیپوس روح انسان رو تازه نمیکنه؟

 

خلاصه کتاب بازی ها نوشته اریک برن

 

آیا شما خودتون رو به عنوان فردی که بازی میکنه، در نظر میگیرین؟ با این که امکان داره ندونین، ولی جواب این سوال بیشتر مواقع مثبته. بعد از پیدا کردن شناخت بیشتر از این کتاب، این توانایی رو خواهید داشت که خودتون و دیگران رو کمی بهتر بشناسین.

با الهام گرفتن از دانش سرشار او و تجربیاتش در زمینه ی روان شناسی روابط انسانی، اریک برن بینشی رو به ما ارائه میده که بدونیم چطور میشه بازی هایی که مردم همیشه بازی می کنن رو به زمینه های متفاوت دیگه هم تعمیم بدیم. شما از خلاصه ی این کتاب یاد میگیرین که:

  • بازی های روابطی که تازه عروس و دامادها به محض تمام شدن ماه عسل خود با یکدیگر بازی میکنن
  • این که چرا افراد از بازی کردن لذت می برن
  • این که زندگی بدون بازی های ذهنی تا چه اندازه میتونه جذاب باشه

 

همه‌ی ما سه حالت روحی مختلف داریم

 

بر خلاف آشفتگی هایی عمومی که با رفتار انسان ایجاد می شه، الگوهای رفتاری تکرار شونده و مشخصی وجود دارن که ممکنه تا به حال متوجه اونها شده باشین. اریک برن پزشک، به طور قطعی اون ها رو تشخیص داد.

بعد از تحلیل و مشاهده ی هزاران بیمار، برن ثابت کرد که بیشتر افراد با سه حالت روحی بنیادی با یکدیگر ارتباط میگیرن:

 

کودک، انسان بالغ، و مادرانه/پدرانه

 

این حالت ها سیستم های ذاتی‌ای از افکار، احساسات و رفتارها دارن و عموما در طول زندگی یک فرد توسعه پیدا می کنن. وقتی تلاش میکنین حالت روحی خودتون رو در یک لحظه پیدا کنین، لحظات گذشته و حال شما مولفه های مهمی هستن، به طور مثال، بچه ها در هنگام رشد از روی کسی که از اون ها مراقبت میکنه، تقلید میکنن _ و همین مسئله منبع حالت روحی مادرانه/پدرانه در اون هاست.

تصور کنید که کاری رو انجام دادین و مادرتون از دستتون عصبانی شده. اون عصبانیت خودش را با داد زدن نشون میده. ممکنه شما هم به عنوان یه فرد بالغ، بعدا به طور ناخودآگاه رفتار مشابه ای داشته باشین. در نتیجه، هر وقت که بچه هاتون رفتار درستی ندارن، شما دوست دارین صدای خودتون رو بلند کنین.

البته، این حالت پدرانه/مادرانه لزوما همیشه منفی نیست، چون تقلید همیشه از روی مادر و پدر انجام نمیشه و فرد می تونه از پدربزرگ و مادربزرگ و معلم های خودش نیز تقلید کرده باشه. 

دومین حالت روحی، مربوط به رفتار بالغانه است، که به عنوان منبع اصلی تفکر منطقی در نظر گرفته میشه. این حالت روحی حین این که یاد می گیریم چطور تجربه های دوران کودکی رو تحلیل کنیم و بازتابی از اون ها ارائه بدیم، رشد می کنه.

این حالت باعث میشه که ما بر مبنای شرایط کنونی تصمیم بگیریم. علاوه بر اون، حالت رفتار بالغانه، حالتیه که با مشکلات به صورت منطقی و با افکار قاطع برخورد می کنه و همین باعث پردازش اطلاعات میشه. این حالت وقتی آشکار میشه که شما از یک نفر درخواست میکنین صدای اذیت کننده ای درنیاره مثل وقتایی که تو سینما صدای پاپ کورن میاد یا کسی با صدای بلند آدامس میجوه.

همچنین در زمان هایی که چیزهای خراب رو بررسی میکنین، به دنبال راه حل میگردین و تصمیم میگیرین که چه چیزی باید تعمیر بشه، میتونه خیلی کمک کننده باشه. و آخرین و مهمترین نکته، حالت روحی کودکانه قسمت خودجوش شخصیت ماست، که بیشتر افراد با اون به دنیا اومدن.

حالت کودکانه همون جاییه که خلاقیت، احساسات و صمیمت ما از اون نشات میگیره. ولی در طول زمان، این حالت معصومانه می تونه توسط دو حالت دیگه پنهان بشه.

خوشبختانه، راه های زیادی برای آزاد کردن حالت روحی کودکانه از این اثرات و بازگردوندن رفتار خودجوش وجود داره. مثلا، در طول رابطه ی جنسی، ما تمایل داریم که با حالت کودکانه ی خود رفتار کنیم، چون این چیزی نیست که ما آگاهانه یا از کس دیگه ای یاد گرفته باشیم.

 

بازی هایی که افراد انجام میدن، چیزی نیستن به جز اندرکنش های بین حالت های روحی مختلف که قبلا بهشون اشاره کردیم

 

پس ما به توافق رسیدیم که افراد میتونن سه حالت روحی مختلف داشته باشن، حالا چی؟ خب، برای کشف انواع مختلف بازی هایی که افراد انجام میدن، فهم این سه حالت ضروریه. هر وقت که با کسی ارتباط برقرار می کنین، بر مبنای یکی از این سه حالت رفتار میکنین.

برای مثال، وقتی هم صحبت شما با حالت کودکانه ی خود رفتار میکنه، واکنش طبیعی شما اینه که با حالت مادرانه/پدرانه پاسخش را بدین. یکی از انواع متداول دیگر برای ارتباط میان دو نفر وقتی اتفاق می افته که هر دو با حالت بالغانه رفتار می کنن.

بعضی وقت ها، کشف حالت روحی یه فرد میتونه واقعا راحت باشه، مثل وقتایی که به پارتنر خود نق می زنین تا آشغالارو بیرون ببره یا ظرفارو بشوره (والدین-کودک)، یا وقتی که مشکلات مالی خود رو با پارتنر خودتون حل می کنین (بالغ-بالغ).

در هر دو مورد، هدف و حالت روحی مشخص هستن. ولی در برخی از موارد، ممکن است به نظر برسد که افراد با حالت روحی خاصی رفتار می کنن در حالی که حالت روحی اون ها به طور دقیق همونی که ما میبینیم نیست. در نتیجه، مشخص میشه که هدف اصلی ارتباط چیز دیگه ای بوده. وقتی که حالت روحی قابل کشف نباشه، به این معنیه که افراد دارن بازی میکنن.

برای مثال، مردی رو در نظر بگیرین ک داره با یه زن لاس میزنه. در پایان قرارشون، مرد میگه که میخواد کلکسیون بزرگ صفحه های گرامافونش رو به زن نشون بده. زن تایید میکنه که عاشق موسیقیه و به چنین چیزهایی علاقه داره.

با این که در نگاه اول به نظر میاد این مکالمه بین دو فرد بالغ صورت گرفته، ما در واقع شاهد هستیم که افراد با حالت روحی کودکانه ی خودشون عکس العمل نشون میدن و از خودجوش بودن این گفتگو لذت می برن. و، البته، دیدن کلکسیون بهانه ای برای صمیمیت بیشتره.

در این مورد، هر دو می دونن که چطور دارن بازی میکنن و قوانین این بازی چیه. ولی این همیشه مسئله ی ما نیست. افراد زیادی به طور ناخودآگاه بازی میکنن، بدون این که بدونن چیکار می کنن. به همین دلیله که فقط با توانایی فهمیدن و کشف بازی هایی که افراد بازی می کنن میتونیم خودمون را از مسائل منفی و مضر دور نگه داریم. 

 

بعضی وقت ها افراد بازی هایی رو انجام میدن که یه عمر طول میکشه

 

وقتی که کلمه ی «بازی» رو می شنویم، به یه چیز خلاصه و کوتاه فکر می کنیم، مثل یه بازی تنیس، یا یه راند از بازی کال آف دیوتی.

ولی بازی های روحی می تونن زمان خیلی زیادی ادامه داشته باشن و علاوه بر اون، واقعا جدی باشن. مثلا بازی اعتیاد به الکل رو در نظر بگیرین.

مردم بازی میکنن. اگر از یه زاویه ی نزدیک تر نگاه کنین، رفتار اونا یه بازی پیچیده با انگیزه های پنهون زیاد و اهداف خیلی خاصه. وقتی یه فرد معتاد به الکل از ما کمک میخواد، بیشتر مواقع به نظر میاد که اونا مثل یه فرد بالغ و منطقی عمل می کنن. ولی، در واقع، اون فرد داره ما رو به چالش می کشه تا دیگه نذاریم الکل بخوره.

این نوع از عکس العمل به حالت روحی کودکانه تعلق داره. و بعضی وقت ها، که مردم تلاش میکنن به شکل منطقی با یه فرد معتاد به الکل حرف بزنن، به نظر می رسه که با حالت روحی بالغانه حرف میزنن ولی در واقع حالت روحی مادرانه/پدرانه در اون ها نمایان میشه.

مردم بازی اعتیاد به الکل رو برای این بازی می کنن که چیزی که بیشتر مواقع دلشون میخواد رو مدیریت کنن _ عصبانیت و عکس العمل افراد دیگه. این عکس العمل ها به اون ها اجازه میده تا حس تنفر از خود و دلسوزی برای خودشون رو ارضا کنن، در واقع یه بهانه ی خوب بهشون میده که بیشتر مشروب بخورن. یکی دیگه از بازی هایی که مردم در طول زندگیشون بازی می کنن با عنوان «حالا دیگه گیرت آوردم» شناخته میشه.

قهرمانان این بازی معمولا گذشته ای پر از یه حس عصبانیت انباشته شده دارن که هر لحظه میتونه منفجر بشه. برای ارضای نیاز به خارج کردن این خشم، به دنبال بی عدالتی های کوچک و نامشخص می گردن و به سمتشون حمله می برن.

برای مثال، اگه به شکل تصادفی مجبور بشن پول زیادی رو در رستوران بپردازن، طوری رفتار میکنن که انگار عصبانی ان ولی در واقع در درون خودشون از این وضعیت راضی هستن. اون ها در نهایت فرصتی رو پیدا کردن تا خشم خودشون رو ابراز کنن و به خاطر این اشتباه غیر قابل پذیرش با خوشحالی روی سر گارسون بدبخت داد می زنن.

در عوض، گارسون میتونه تو بازی خودش گیر افتاده باشه و مثل بچه ای رفتار کنه که نافرمانی کرده و به خاطر یه کار بد مچش گرفته شده. این حادثه روایت شخصی اون از دوره ای که قربانی بوده رو نشون میده _ همون چیزی که دلیل تمام ناراحتی هاشه.

 

زوج ها همیشه با یکدیگر بازی میکنن

 

ازدواج ها به خراب شدن معروفن حتی اونایی که عاشقانه ترین و پایدارترین روابط رو دارن، مخصوصا وقتی که پارتنرها از فاز ماه عسل خارج میشن. زوج ها باید برای حفظ زندگیشون بیشتر از افراد دیگه با همدیگه سازش داشته باشن. در عین حال، باید راه هایی رو برای ارضای نیاز ذاتی خود به مشاجره و بحث رو نیز پیدا کنن.

پس هیچ تعجبی نداره که بیشتر افراد شروع به بازی کردن می کنن. یه بازی مشترک که زوج ها به اون میگن: صحن دادگاه

این بازی شامل مراجعه به یه تراپیست برای حل مشکلات رابطه میشه. ولی بیشتر از اینم هست. ظاهرا، به نظر میرسه که هم تراپیست و هم خود زوج با حالت های روحی بالغانه ی خود رفتار میکنن و به دنبال راه حل های موثر برای حل مشکلات رابطه شون میگردن.

ولی در واقعیت، یکی از زوجین، با حالت کودکانه برخورد می کنه و در مورد پارتنرش به تراپیست شکایت می کنه، کسی که طبق انتظار باید نقش والدین رو بازی کنه.

این حرکت به زوجی که در مرحله‌ی کودک باقی مونده اجازه میده تا از والدینی که می تونن به شکایت هاشون رسیدگی کنن، کمک بخوان و به تراپیست کمک می کنه تا یه برتری روحی نسبت به اونا داشته باشه. بازی دیگری که زوج های زیادی انجامش میدن، با عنوان «همسر سرد» شناخته میشه.

در این بازی، زن کارهای محرک جنسی انجام میده تا همسرش رو تحریک کنه و نیاز عاطفی خودش رو برطرف کنه. برای مثال، اون می تونه به صورت نیمه برهنه تو خونه راه بره ولی وقتی شوهرش عکس العملی نشون میده، در مورد این که شکایت میکنه که اون فقط به رابطه ی جنسی فکر می کنه. پس حالت های این بازی چیه؟ اولا، زن طوری رفتار میکنه که انگار داره به طور بالغانه درخواست رابطه ی جنسی می کنه.

ولی در واقع وقتی میگه «به من دست نزن» حالت روحی مادرانه/پدرانه در اون غالب تره. بعد پارتنر به طور مشتاقانه ای با یه حالت کودکانه میگه :«بله، لطفا.»_ اون توسط همسرش که مثل یه پدر/مادر رفتار می کنه، رد میشه و جملاتی مثل «تو من رو فقط برای رابطه‌ی جنسی میخوای» رو میشنوه.

نتیجه ی نهایی زنیه که به شکل موفقیت آمیزی پیش داوری های خود علیه جنس مخالف رو تقویت میکنه – این که اون فقط به رابطه ی جنسی فکر میکنه _ و یک شوهر که هیچ وقت نمی تونه با زنش رابطه ی جنسی داشته باشه. در برخی از موقعیت ها، این بازی پیچیدگی های دیگه ای هم داره، مردها زنانی رو انتخاب میکنن که دوست دارن بازی همسر سرد رو بازی کنن چون اون ها به دنبال صمیمیت جنسی نیستن.

 

مردم وقتی وارد جمع های اجتماعی میشن، بازی های بیشتری بازی می کنن

 

جلسات اجتماعی موقعیت های فوق العاده ای برای بازی های جمعی بدون ضرر مثل اطلاعات عمومی، تکیه کلام و معماها هستند. متاسفانه، هم چنین موقعیتی برای افراد هستن که میتونن بازی های ذهنی پرپیچ و خم و زیرکانه ای رو انجام بدن. بازی «انسان نادون» رو در نظر بگیرین. 

برای مثال _ یک بازی در مورد مجبور کردن دیگران برای بخشیدن شما. در این بازی اجتماعی، شخصیت اول بازی وقتی به یه مهمونی تو خونه ی یه نفر دعوت شده وسیله ها رو به طور «تصادفی» میشکنه. ممکنه برای شکستن یه گلدون، بند آوردن توالت یا ریختن مشروب روی مبل، معذرت خواهی کنه. ظاهرا این که یه انسان نادون، بخاطر کثیف کاری ای که کرده عذرخواهی کنه یه واکنش نرمال و بالغانه از خودش نشون داده.

هر چند، اون فقط میخواد که یه عکس العملی از میزبان دریافت کنه و اونا رو مجبور کنه که خوب رفتار کنن و بخشنده باشن یا این که نقش پدرانه/مادرانه بازی کنن و دلسردی و دلخوری خودشون رو نشون بدن. 

این «تصادف» به این فرد نادون بهونه ای میده تا در طول اتفاق مثل یه بچه ی بی مسئولیت رفتار کنه، و بدونه که میزبان در هر حالت رفتار اون رو بپذیره. یکی دیگه از بازی هایی که به طور مکرر تو مهمونی ها انجام میشه: چرا تو فلان کار رو نکردی _ آره ولی.

نقش اول این بازی کار رو با به اشتراک گذاشتن یه مشکل شخصی با گروه شروع می کنه. برای مثال، ممکنه در مورد این حرف بزنه که نمی دونه بی ام و بخره یا مرسدس بنز. بعد از اون، گروه شروع به دادن توصیه های خودش میکنه: این مدل برای مسافت های طولانی خوبه، مرسدس بنز قیمت بالاتری داره، بی ام و قابل اعتمادتره و توصیه های دیگه.

ولی، برای کسی که بازی می کنه، پیشنهادها مهم نیستن، چون اون همیشه دلیل های مختلفی پیدا می کنه تا این پیشنهادها رو رد کنه. شاید به نظر برسه که این فرد و بقیه ی اعضای گروه دارن با هم ارتباط برقرار می کنن تا راه حل های منطقی و خوبی رو برای مشکلات واقعی پیدا کنن.

ولی در واقع، اونایی که پیشنهاد میدن، به طور اتوماتیکی، نقش یه پدر/مادر رو بازی میکنن و در تلاشن که سوال های یه بچه رو پاسخ بدن:«تو نمی تونی به من کمک کنی، مهم نیست چقدر تلاش می کنی.» این حرکت، حس کودکانه ی فرد نقش اول که داره با مشکلات غیر قابل حل دست و پنجه نرم میکنه، رو ارضا میکنه.

 

روابط جنسی به عنوان پلتفرمی برای بازی های ناسالم به حساب میان

 

تخت خواب میتونه مکان فوق العاده ای برای سرگرمی و بازی کردن باشه. هر چند، میتونه جایی باشه که افراد بازی های روان شناختی پیچیده و مضری که اصلا جنبه ی سرگرمی ندارن، رو انجام میدن. یه مثال پیچیده در این مورد بازی راپو باشه.

وقتی که افراد از رابطه ی جنسی برای انتقام گرفتن از کسی استفاده می کنن. در بازی روان شناختی راپو، شخص نقش اول از شهوت جنسی استفاده می کنه، فقط برای این که بتونه پارتنر جنسی خودش رو به تجاوز و خشونت متهم کنه. در ابتدا به نظر میرسه که چنین اتفاق هایی بین دو فرد بالغ رخ میده.

حرکت راپو شامل خسارت خواستن فرد نقش اول برای آسیب هایی که دیده و معذرت خواهی های زیاد فرد متجاوز میشه. ولی فهمیدن این که مردم مثل افراد بالغ رفتار نمیکنن بلکه مثل یه کودک رفتار می کنن، خیلی هم حیرت آور نیست: قربانی تایید میکنه که قضاوت های ذاتی رو از طریق خوی حیوانی و جنسی منتقل میکنه، در حالی که در خفا از فکر ارضای جنسی لذت هم می بره.

ولی در یه سطح ساختاری، این بازی معمولا در مورد حس گناه نیست. با تحمیل بار طبیعی رابطه ی جنسی روی دوش یکی دیگه، فرد نقش اصلی بدون این که در مورد رفتارش احساس گناه کنه می تونه رابطه ی جنسی داشته باشه. یه بازی جنسی جالب دیگه که تقریبا همیشه اتفاق می افته، بازی جنجاله.

در طول بازی روان شناختی «جنجال»، به منظور پراکنده کردن کشش جنسی، فرد نقش اول جنگی رو شروع میکنه. برای مثال، یه پدر و دختر نوجوانش میتونن احساسات جنسی طبیعی ولی ناخواسته ای رو نسبت به همدیگه داشته باشن _ مخصوصا وقتی که مادر نقش یه همسر سرد رو بازی میکنه.

برای اجتناب از تکامل یافتن این جاذبه ی جنسی ناخواسته، یکی از طرفین نقش دشمن رو بازی می کنه و شروع به بحثی می کنه که به یه پیچیدگی جدی می رسه. به محض این که طرفین به اندازه ی کافی با هم بحث میکنند، اتاق رو ترک میکنن و در رو پشت سرشون میکوبن. نتیجه ای که ظاهرا مطلوب نیست، در واقع، ضروریه، چون طرفین باید از نظر احساسی از همدیگه جدا بشن.

 

افرادی که تمایل به نقض قوانین دارن بیشتر از بقیه افراد بازی میکنن

 

اگر به همه ی فیلم های خوب هالیوودی در مورد دزدها، کلاهبردار ها و فروشندگان مواد مخدر فکر کنیم، متوجه میشیم که مردم نسبت به خلافکارها یه شیفتگی ذاتی دارن. ولی آیا تا به حال به این فکر کردین که چرا ما به سبک های زندگی خطرناک جذب میشیم؟ یکی از دلایل این امر تمایل طبیعی ما نسبت به بازی هایی مثل دزد و پلیسه. 

در بازی روانشناختی دزد و پلیس، به نظر میرسه که نقش اصلی، به عنوان یک بزرگسال بازی می کنه و به دنبال راه های میانبر برای رسیدن به راحتی و تجمله. اما، در واقع، تمایل افراد خلافکار به سبک زندگی افراطی فقط جبهه ایه که هدف واقعی اونا رو مخفی میکنه یعنی دستگیر شدن رو.

خلافکارانی که بازی دزد و پلیس رو انجام میدن تمایل ذاتی به دستگیر شدن دارن، چون دستگیر شدن، سرانجام راهی رو که برای خودشون تصور میکنن رو تایید میکنه _ بازنده بودن. دقیقا به همین دلیله که بسیاری از خلافکارها  (به طور تصادفی) سرنخ هایی از خودشون به جا میذارن، یا به جای پنهان شدن و احتیاط، بعد از اینکه جرمی رو مرتکب میشن بی پروا رفتار میکنن: اونا میخوان که پلیس بالاخره دستگیر شون کنه.

وقتی که نقش اصلی داستان بازی خودش رو انجام داد و بالاخره دستگیر شد، میتونه بازی جدیدی به اسم (خواهان دنیای بیرون) رو شروع کنه. 

زندانی هایی که این بازی رو انجام میدن، وقتی میخوان مدت بیشتری در زندان بمونن وانمود میکنن که میخوان فرار کنن. در حقیقت، اونا میدونن که احتمالا تلاششون برای فرار با شکست مواجه میشه و وقتی که دستگیر شدن به مجازات طولانی تری محکوم میشن. با این وجود، هرچقدر هم که مسخره به نظر برسه، اونا این ریسک رو میپذیرن.

چیزی که به عنوان تلاش یک انسان بالغ برای آزادی نشون داده میشه، در واقع کودکیه که آرزوی ثبات و امنیت داره و به هیچ عنوان نمی خواد فرار کنه. بنابراین با تلاش برای فرار و دستگیر شدن، زندانی مطمئن میشه که به مدت طولانی تری در زندان خواهد موند. 

 

رشته روان درمانی زمینه را برای بازی های روان شناختی فراهم می کنه

 

حالا که چیزهای زیادی در مورد این بازی ها می‌دونین احتمالا به این فکر میکنین که دوز مناسبی از روان درمانی یک راه حل عالیه، متاسفانه روان درمانی رشته ایه که بعضی مواقع میتونه این بازی ها رو امکان پذیر کنه، مثلا بازی فقر. 

این بازی شامل شرایطیه که مراجع و روانپزشک باهم کار میکنن تا مطمئن بشن که هیچ تغییری اتفاق نمی افته. مراجع با ارائه کردن مشکلش مثل احساس تنهایی، بیکاری و.. به روانپزشک شروع میکنه.

اونا وقتشون رو صرف بحث و تجزیه و تحلیل مشکلی میکنن که مثل یک حرکت بالغانه به نظر می رسه، در حالیکه در حقیقت هیچ کدومشون نمیخوان که چیزی تغییر کنه. چرا؟ چون برای هر دوی اونا تغییر نکردن وضعیت سود بیشتری داره.

روانپزشک ترجیح میده تا مراجع رو با حل نکردن مشکلش حفظ کنه و مراجع ترجیح میده تا مثل کودکی رفتار بکنه که برای حل مشکلش به بقیه نیاز داره. مراجع این شرایط رو ترجیح میده، چون اجتناب از تغییر های بزرگ رو براش ممکن می کنه و میتونه از وضعیت راحت خودش لذت ببره. اسم بازی دیگه ای که روانپزشک ها گاهی اوقات انجام میدن (فقط سعی میکنم بهتون کمک کنم) است. 

این بازی روانشناختی ناشی از غرور روانپزشکه. وقتی که یک بیمار با مشکلی مراجعه میکنه، روانپزشک راه حلی ارائه میده تا ازش کودکی بسازه که از والدین خودش کمک میخواد. اما وقتی روانپزشک بازی (فقط سعی میکنم بهتون کمک کنم) رو انجام میده، عمدا یک راه حل ناکارآمد پیشنهاد میده. وقتی که مراجع متوجه شد راه حل موثر نیست و با روانپزشک روبه‌رو میشه، پزشک بلافاصله اون رو محکوم میکنه.

این موضوع به روانپزشک ها این امکان رو میده تا غرورشون و تصویرشون به عنوان یک پدر/مادر شایسته در دنیای پر از کودک بی کفایت رو تقویت کنن. ما یاد گرفتیم که بخش عمده ی رفتار های روزمره ما میتونه ناشی از بازی های روانشناختی باشه. اما چه اتفاقی می‌افته اگه ما از انجام دادن اونا اجتناب کنیم؟ 

 

با حذف بازی های روانشناختی، از روابط نزدیک تر و سالم تر لذت میبریم

 

یک چیز بعد از سفر ما در پیچیدگی های ذهن انسان روشن شد: بازی کردن میتونه زندگی ما رو تباه کنه. پس چرا مردم هنوز این بازی ها رو انجام میدن؟ اول و مهمتر از همه، افراد این بازی ها رو عمدا انجام نمیدن.

بازی های روانشناختی در طی زمان طولانی میتونن توسعه پیدا کنن؛ بعضی هاشون حتی قبل از تولد ما شروع میشن و در کودکی توسط سرپرست هامون یاد میگیریم که چطور اونا رو انجام بدیم. بسته به فرهنگ، محیط و خانواده مون، بازی های مختلفی که یاد میگیریم، بعدها بازی های عجیب و سختی رو که در بزرگسالی انجام میدیم رو توجیه میکنه.

دوم اینکه، بازی ها نقش مهمی رو در جامعه ایفا میکنن: اونا تعامل انسان ها رو بدون صمیمیت ممکن میکنن. برای تعداد زیادی از مردم ممکنه ناراحت کننده باشه که خود واقعیشون رو نشون بدن و در واقع با انجام دادن این بازی ها فرصت این رو دارن که پشت یک نقش مناسب پنهان بشن و از ترک موضع راحتشون اجتناب کنن. بنابراین، به راحتی میشه گفت که بازی ها به مردم اجازه میدن تا بدون آسیب پذیری فعالیت اجتماعی داشته باشن.

اما آیا صمیمیت و آسیب پذیری برای بدست آوردن یک ارتباط حقیقی انسانی لازم نیست؟ بله، لازمه، پس هر چقدر هم که سخت باشه، برای داشتن رابطه ی سالم و صمیمی باید از انجام دادن بازی های روانشناختی اجتناب کنیم. چطور؟ اول، ما باید تا جایی که میتونیم در مورد نقش های افراد و بازی های مربوطه یاد بگیریم.

این کار فقط با آگاهی بیشتر ما نسبت به حالت های روحیمون و توجه به اطرافیانمون امکان پذیره. برای از بین بردن بازی های ناسالم، باید نقاب خودمون رو کنار بذاریم و بدونیم که آسیب پذیری ضروریه و از دست دادن موضع راحتمون میتونه مفید باشه. قطع امید کردن از این بازی ها آسان نخواهد بود ولی این درست ترین کار برای انجام دادنه. 

 

جمع بندی 

 

پیام اصلی این کتاب چیه؟ مردم هر روز با همدیگر بازی های روانشناختی انجام میدن. این بازی ها تعاملات ناخودآگاهی هستن که به پنهان کردن اهداف و انگیزه های بازیکنان کمک میکنن. بیشتر اوقات، ترس ما از آسیب پذیری، ترک موضع راحتمون و صمیمیت به این بازی ها دامن میزنه.

بازی های روانشناختی میتونه روی زندگی بزرگسالی و روابط ما تاثیر منفی بزاره. اما با یادگیری در مورد نقش ها و بازی های مختلف و معانی پنهان اونا، می تونیم ارتباطات انسانی معنادار و صادقانه ایجاد کنیم. توصیه عملی: به جای فعال کردن بازی روانشناختی یک دوست، بهش کمک کنین تا به خودش کمک کنه. وقتی متوجه شدین که دوستی با وجود مشکلات مداوم، همیشه پیشنهادات و توصیه های شما را رد می کنه، باید بدونین که اون در حال بازی کردنه.

با درک اینکه او برای دریافت کمک زیاد هم مشتاق نیست، بلکه فقط می خواد نقش یک کودک را بر عهده بگیره، میتونین این تکاپو رو از بین ببرین و براش توضیح بدین که نظر شما در مورد این وضعیت چیه. به جای اینکه همیشه در تلاش برای ارائه راه حل های مناسب باشین، فقط براش توضیح بدین که می فهمین مشکلش واقعا سخته و بپرسین که در این مورد چه کاری میخواد انجام بده.

این ممکنه به دوست شما کمک کنه تا یک راه حل پیدا کنه و بازی ناخودآگاهی رو که انجام میداد کنار بذاره.

 

از کتاب بازی ها اثر اریک برن خوشتون اومد؟ پس احتمالا از نقد و خلاصه کتاب تفکر سریع و کند، خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دوبلی، و خلاصه کتاب استثنائیها از ملکوم گلدول هم لذت می برین. اگه علاقه مندین حتما بخونینش!

اریک برن

درباره اریک برن:

اریک برن یک روانشناس متولد کانادا بود که نظریه ی تحلیل معاملات رو به عنوان راهی برای توضیح رفتار انسان ایجاد کرد. نظریه ی تحلیل معاملات برن مبتنی بر ایده های فروید بود ولی با اون تفاوت داشت.

کتاب های مشابه بازی ها:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *