کاور کتاب تفکر تند و سریع

معرفی و نقد کتاب: تفکر سریع و آهسته

نویسنده: دنیل کانمن

امتیاز در گودریدز:
4.2/5
امتیاز در آمازون:
4.5/5
با 293276 رای
با 8448 رای
تعداد صفحه: 499
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: |

در کتاب تفکر سریع و آهسته دنیل کانمن ما رو در یک تور پیشگامانه ذهنی قرار میده و دو سیستمی رو که مسیر فکری ما رو جهت میده توصیف میکنه. سیستم 1 سریع، بصری و عاطفی است. سیستم 2 کندتر، تعمقی تر و منطقی تره. کانمن توانایی های خارق العاده تفکر سریع رو به همراه خطاها و سوگیری های این سیستم افشا می ک و تأثیر فراگیر برداشت های شهودی بر افکار و رفتارهای ما رو آشکار می کنه.

تأثیر ریسک گریزی و اعتماد به نفس بیش از حد در تعیین استراتژی های شرکت ها، مشکلات پیش بینی آنچه ما رو در آینده خوشحال خواهد کرد، چالش های تنظیم درست ریسک ها در محل کار و خانه، تأثیر عمیق تعصبات شناختی بر همه چیز، از معاملات بورس و سهام گرفته تا برنامه ریزی برای تعطیلات بعدی – هر یک از این موارد رو فقط با دونستن چگونگی همکاری این دو سیستم برای شکل دادن به قضاوت ها و تصمیمات ما، می توان درک کرد.

کانمن با درگیر کردن خواننده در یک گفتگوی هیجان انگیز در مورد اینکه چطور فکر می کنیم، فاش می کنه که در کجا می تونیم و یا نمی تونیم به شهود خود اعتماد کنیم. همینطور چطور می تونیم به مزایای تفکر آهسته بپردازیم. اون بینش های عملی و روشنگری در مورد چگونگی انتخاب در زندگی کاری و زندگی شخصی ما ارائه میده – و اینکه چطور می تونیم از تکنیک های مختلفی برای محافظت در برابر اشکالات ذهنی که اغلب ما رو دچار مشکل می کنن استفاده کنیم. کتاب تفکر سریع و آهسته طرز تفکر ما رو تغییر خواهد داد.

نقل قول‌های کتاب تفکر سریع و آهسته:

“یک روش قابل اعتماد برای اعتقاد مردم به باطل تکرارر مکرر است، زیرا آشنایی به راحتی از حقیقت جدا نمی شود. نهادهای اقتدارگرا و بازاریابان همیشه این واقعیت را می دانند.”

“هیچ چیز در زندگی به اندازه ای که فکر می کنید مهم نیست.”

“اعتقاد آسایش ما مبنی بر اینكه جهان معقول است، بر یك پایه ایمن بنا نهاده شده است: توانایی تقریبا نامحدود ما برای نادیده گرفتن جهالت.”

“هوش فقط توانایی استدلال نیست. بلکه همچنین توانایی یافتن اصول مناسب در حافظه و گسترش توجه در صورت لزوم است.”

“روانشناس، پل روزین، مشاهده كرد كه یك سوسک، كاملاً جذابیت یك كاسه گیلاس رو خراب می كند، اما گیلاس به هیچ وجه به روی یك كاسه سوسک كاری نخواهد كرد.”

“اگر به اعتبار و باهوش بودن اهمیت میدهید، از زبان پیچیده استفاده نکنید زیرا زبان ساده تر هم آن کار را انجام میدهد.”

“این ایده که آینده غیرقابل پیش بینی است، هر روز با سهولتی که گذشته توضیح می دهد تضعیف می شود.”

“عجیب به نظر میرسد، من خود به یادآورنده و  تجربه کننده ای هستم که زندگی خودم را میکنم ولی برای خودم مثل یک غریبه هستم.”

 “این جوهره بصری شهودی است: وقتی با یک سؤال دشوار روبرو می شویم، معمولاً بدون اشاره به گزینه ها، ساده ترین جواب را می دهیم.”

“یک قانون حداقل تلاش” در مورد فشارهای شناختی اعمال می شود. قانون ادعا می کند که اگر راه های مختلفی برای دستیابی به همان هدف وجود داشته باشد، در نهایت مردم مایل به کمترین تلاش در زمینه آن عمل هستند. در اقتصاد رفتاری، تلاش یک هزینه است و کسب مهارت از طریق توازن مزایا و هزینه ها هدایت می شود. تنبلی در اعماق طبیعت ما نهادینه شده است.”

“من همیشه اعتقاد داشته ام كه ​​تحقیقات علمی دامنه دیگری است كه در آن نوعی خوش بینی برای موفقیت، ضروری است: من هنوز با دانشمند موفقی روبرو نشده ام که فاقد توانایی اغراق در مورد اهمیت کاری که انجام داده، باشد. و  اعتقاد دارم که کسی که فاقد حس اغراق در اهمیت موضوع باشد، در مواجهه با تجربیات مکرر از چندین شکست کوچک و موفقیت های نادر، میشکند. “

“ما مستعد این هستیم که چقدر در مورد جهان می فهمیم و نقش شانس در وقایع را دست کم می گیریم.”

“ما می توانیم نسبت به بدیهیات نابینا باشیم و همچنین نسبت به نابینایی خود نابینا هستیم.”

“جهان را بسیار کمتر از آنچه فکر می کنید حس می کند. انسجام بیشتر ناشی از عملکرد ذهن شما است.”

“شما بیشتر با پیدا کردن شگفتی در رفتار خود می آموزید نه با شنیدن حقایق کلی و تعجب آور در مورد مردم.”

نقد و خلاصه کتاب تفکر سریع و آهسته:

کتاب تفکر سریع و آهسته در پادکست یه فنجون کتاب

 

در قسمت هفتم از سری اول پادکست یه فنجون کتاب تیکه هایی از کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن رو براتون خوندیم. این کتاب بسیار قوی و جذابه و مطالب علمی رو به زبانی ساده نوشته. امیدوارم از شنیدنش لذت ببرید.

 

مروری بر کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن

 

“انسان” یک موجود تاریک و مستور است. یک خرگوش صحرایی میتواند هفت لایه داشته باشد ولی انسان هفتاد برابر خرگوش لایه دارد و هنوز قادر نیست ادعا کند که این خود واقعی اوست و دیگر پوسته بیرونی نیست. “بنابراین گفتیم نیچه و فروید موافق بودند که: “ما از خود ناآگاهیم”. این ایده در قرن 20 قوت گرفت و به عبارتی تبدیل به یک”عقیده عمومی” شد.

این موضوع هنوز یک باور رایج اما شکل آن در حال تغییر است. قبلا تصور می شد که چیزهایی که از خودمان نمی دانستیم تاریکی هایی است که منشا آن سرکوب عواطف و غرایز جنسی بوده. قرار بود به همین دلیل باشد که از آنها ناآگاه بودیم: “چون نتوانستیم با آنها روبرو شویم، بنابراین آنها را سرکوب کردیم”.

یک توضیح عمیق در مورد توانایی حیرت انگیز ما برای بی اطلاعی از انگیزه های واقعی مان و آنچه واقعاً برای ما مطلوب است، در اختلالات پنهان ما نهفته است.کارل یونگ این مسئله را خوبی در کتاب روانشناسی و دین توضیح داده است. (که ما در پادکست یه فنجون کتاب تیکه های جالبی از کتاب رو براتون خوندیم که امیدوارم از شنیدنش لذت ببرید.)

این روزها بخش عمده توضیح ما توسط علت دیگری بیان می شود: مدل “فرآیند دوگانه” مغز. اکنون می دانیم که مغز ما جهان را از دو طریق کاملاً مخالف هم درک میکند: “سیستم 1” و “سیستم 2”.

سیستم 1 سریع است. این سیستم بصری، مبتنی بر مشارکت و معاشرت، استعاری، خودکار و بر اساس گمانه زنی است و نمی توان آن را خاموش کرد. عملکرد آن ارادی نیست. اما این سیستم “عامل مخفی بسیاری از انتخاب ها و قضاوت های ماست”. سیستم 1 نقش قهرمان در هشدار دادن به ما در کتاب تفکر کند و آهسته نوشته دانیل کانمن دارد.

سیستم 2 کند، ارادی، و تلاشگر است. عملیات آن نیاز به توجه دارد. برای مثال از خودتان سؤال کنید “13 ضرب در27 چند میشود؟” تا ببینید چطور توجه شما را به خود جلب میکند.

سیستم 2، معمولا ناخواسته، وقتی به روی کار می آید که مسائل پیچیده میشود. این سیستم همان موجود خودآگاهی است که شما “من”می نامید. یکی از مهمترین نکته های کانمن این است که این یک اشتباه است. شما در درک سیستم 2 اشتباه میکنید، زیرا این سیستم برایتان همچنان با سیستم 1 یکسان است.

کانمن سیستم 2 را با به عنوان شخصیتی پشتیبان معرفی می کند که خود را بازیگری فعال می داند ولی اغلب درک کمی در مورد آنچه اتفاق می افتد دارد.

سیستم 2 تنبل است و به راحتی خسته میشود. فرآیندی که همچنین تخلیه نفس (ego depletion) نامید میشود. بنابراین معمولاً آنچه را که سیستم 1 به آن می گوید می پذیرد. انجام این کار اغلب درست است، زیرا سیستم 1 در آنچه انجام می دهد معمولا خوب عمل میکند. سیستم 1 نسبت به نشانه های ظریف محیطی، علائم خطر و غیره بسیار حساس است. در واقع سیستم 1 بوده که باعث زنده ماندن اجداد دورافتاده ما شده است.

همانطور که شاید پاسکال گفته این مزیت به بهای گزافی به دست آمده است. سرعت بالای سیستم 1 با ساده سازی واقعیت تطبیق دارد. سیستم 1 فرض میکند آنچه شما می بینید همه آن چیزی است که وجود دارد حتی وقتی در حال شایعه پراکنی و خیال بافی هستید. به طرز ناامید کننده ای سیستم 1 در تحلیل آماری که اغلب برای تصمیم گیری های خوب مورد نیاز است، ضعیف عمل میکند.

سیستم 1 میخواهد سریع به نتیجه برسد و تحت تاثیر مجموعه ای از سوگیری ها، تعصبات و خطاهایی مثل اثر هاله‌ای (Halo effect)، اثر فلوریدا (Florida effect)، اثر قالب بندی (Framing effect)، اثر لنگر انداختن (Anchoring Effect)، سوگیری تاییدی (Confirmation Bias)، نتیجه‌نگری (Outcome bias‎)، سوگیری پس‌نگر (Hindsight bias)، سوگیری آشناگرایی (Availability bias)، توهم تمرکز (Focusing illusion) و غیره است.

نکته کلی در مورد میزان ناخودآگاهی فراتر از جزئیات سیستم های 1 و 2 می‌رود. ما به طرز حیرت انگیزی نسبت به ویژگی های اطرافمان حساسیم در حالیکه خودمان گمان نمیکنیم که بازیچه آنها باشیم.

یک آزمایش معروف (قبل از رواج تلفن های همراه) در محل یک باجه تلفن در شهر نیویورک برگزار شد. هربار که شخصی پس از برقراری تماس از باجه بیرون می آمد، با حادثه ای روبرو میشد: کسی جلوی او تمام ورقه هایش را در پیاده‌رو روی زمین می‌ریخت. در این حین گاهی اوقات یک سکه در باجه تلفن (برای برقراری تماس) قرار داده شده بود و گاهی اوقات هم نه. اگر در باجه تلفن، سکه نبود، تنها 4% از افراد در حال خارج شدن از باجه به جمع آوری ورقه ها کمک می کردند. و اگر سکه بود، تعداد کمک ها کمتر از 88٪ نمیشد.

از آن زمان تا به حال هزاران آزمایش دیگر دقیقا در طول زندگی نسلها همه به همان شکل انجام شده و همان تاثیر کلی دیده شده. ما نمی دانیم که چه کسی هستیم یا چطور آدمی هستیم. همینطور نمی دانیم واقعاً چه کاری انجام می دهیم و چرا این کار را می کنیم. مطمئنا این حرف حالت اغراق شده ی سیستم 1 را بیان میکند. اما حقیقتی بیشتر از آنچه تصور می کنید در این حرف نهفته است.

قضات فکر می کنند که تصمیماتی که دقیقا مربوط به واقعیت پرونده است، در نظر گرفته اند. اما معلوم شده که (با کمی ساده سازی) در واقع میزان قند خون آنهاست که واقعا در قضاوت آنها تاثیرگذار است.

مثلا اگر مدادی را بین دندان هایتان نگه دارید و دهان خود رو به شکل لبخند، کارتونی که می بینید به نظرتان خنده دار تر می آید تا وقتی که مداد را به سمت جلو نگه دارید، لبهای خود رو دور آن حلقه کنید و با چهره ای اخمو به کارتون نگاه کنید. یکی از بهترین کتابهای مربوط به این موضوع، کتابی است به نام غریبه نسبت به خودمان (Strangers to Ourselves) که توسط روانشناس تیموتی ویلسون در سال 2002 منتشر شد.

ما همچنین نقش شانس در زندگی را بسیار دست کم می گیریم (و این کارکرد سیستم 1 است). تجزیه و تحلیل عملکرد مدیران صندوقهای مالی در طولانی مدت به طور قطعی ثابت می کند که اگر تصمیمات مالی خود را به میمونی که دارت را به سمت تخته می اندازد بسپارید، به همان خوبی عمل می کنید. یک توهم فوق العاده قدرتمند وجود دارد که مدیران را وادار به معتقد بودن به نتایجی که به دست می‌آورند می‌کند: “اینکه خوب بودن نتایج، در نتیجه ی مهارت است”.

کانمن توضیح می دهد که چگونه این توهم کار می کند. او میگوید که “پاداش های عملکرد” به خاطر شانس به آنها تعلق می گیرد نه مهارت. این نتایج با تاس انداختن هم قابل حصول اند و هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد. ممکن است به همین دلیل باشد که اکنون برخی از بانکها به جای پاداش عملکرد از “پاداش ابقای مجدد” (retention bonuses) سخن می گویند. اما به نظر میرسد که پاداش های ابقای مجدد باز هم بستگی رمزآلودی به داستان مهارت دارد و از آنجا که میدانیم ماجرای مهارت صرفا یک افسانه است، این سیستم عمیقاً غیر قابل اعتماد است – مگر اینکه ماجرای میمون های پرتاب دارت ربطی که این موضوع نداشته باشد.

در آزمایشی که به منظور آزمایش “اثر لنگر انداختن” (Anchoring Effect) طراحی شده بود، به قاضیان باتجربه درباره دزدی از فروشگاهی توضیحاتی داده شد. سپس از آنها خواسته شد كه یک جفت تاس را (كه مخفیانه طوری ناعادلانه بارگیری شده بود که مجموع دو عدد – سه یا نه – تولید کنند) به تعداد مختلف بریزند.

سرانجام از آنها سؤال شد كه آیا حكم مجازات زندان برای دزدی از فروشگاه به ماه، باید بیشتر یا كمتر از مجموع اعداد نمایش داده شده در تاسها باشد. به طور معمول قضات، قضاوت های بسیار مشابهی می كردند. كسانی كه مجموعا 9 آورده بودند، به طور متوسط ​​8 ماه پیشنهاد می كردند. در حالی كه كسانی كه مجموع 3 آورده بودند، به طور متوسط ​​پنج ماه مجازات پیشنهاد می كردند. هیچ یک از قضات از اثر لنگر انداختن آگاه نبودند.

تقریباً همیشه برای ما هم همین اتفاق میافتد. ما فکر می کنیم باهوش هستیم. ما مطمئنیم که به طور ناخودآگاه تحت تاثیر قیمتهای بالای یک خانه قرار نمیگیریم. اما اشتباه می کنیم (کانمن اعتراف میکند که نمیتواند تمام این سوگیری ها را بشمارد.) ما همچنین ناامیدانه در معرض “توهم تمرکز” هستیم که مفهوم آن می تواند در یک جمله منتقل شود: “هیچ چیز در زندگی به آن اندازه‌ای که فکرش را می کنیم، مهم نیست.” برای آن که اهمیت چیزی در کل زندگی بتواند به نظرمان برسد، مجبوریم اهمیت آن را بیشتر از اهمیت واقعی آن در نظر میگیریم.

خطای سیستماتیک دیگر شامل”غفلت از مدت زمان (duration neglect)” و “قانون اوج-پایان (Peak-End Rule)” است. با نگاهی به تجربه مان از درد، ما ترجیح می دهیم مقدار بزرگتر و طولانی تر  را به مقدار کوتاه تر و کوچکتر ترجیح بدهیم، مادامی که مراحل پایانی درد بیشتر از مراحل پایانی درد کمتر، آسانتر بوده باشد.

دنیل کانمن در سال 2002 جایزه نوبل اقتصاد را به دست آورد. او به همراه آموس تورسکی (Amos Tversky) یکی از زوج های مشهور در این زمینه هستند. برای بسیاری از افراد در زمینه علوم انسانی، نام آنها به یکدیگر گره خورده است، مانند لورل و هاردی یا کریک و واتسون. تفکر سریع و آهسته ریشه در کار مشترک آنها دارد و اعتبار آن متعلق به تورسکی است که در سال 1996 درگذشت.

کتاب تفکر سریع و آهسته از منظر پرداختن به جزئیات با زیبایی و وضوح تمام و همینطور دقت در ارائه مطالب و بیان روان، کتابی فوق العاده است. حقایق آن برای تمام کسانی که هنوز سیستم 2 آنها به کلی از بین نرفته مشخص است. به ندرت میتوان تحت تاثیر غنای کتابی تا این حد قرار گرفت. فصلها همه بسیار کوتاه هستند و هیچ کدام به یادگیری دانش خاصی نیاز ندارند.

 

خلاصه کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن

 

کانمن کتاب را به عنوان مقدمه یک فرد غیر متخصص و عامی در روانشناسی تجربی می نویسد و برخی از نتایج بزرگ تحقیقات 40 سال گذشته را به صورت خلاصه بیان می کند. او این کار را با توضیح روش علمی همانطور که در علوم اجتماعی به کار میرود، هنر فرضیه سازی و روش های هوشمندانه‌ای که برای آزمایش آنها به کار رفته انجام داده.

او نشان میدهد که چطور به کمک بسیاری از محققان سراسر جهان، درک ما از تفکر انسان به آرامی اما با یقین پیشرفت کرده. او همچنین تاریخ چشمگیر این زمینه را بازگو می کند و به عقاید متفکران بزرگی مثل برنولی (از معادله معروف برنولی) و دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، اشاره میکند.

در پایان کانمن نشان میدهد که مغز ما برای انجام بسیاری از وظایف با کارایی بسیار زیاد به خوبی تکامل پیدا کرده اما اغلب برای انجام کارهای دقیق که از دیگر وظایف ماست مناسب نیست. در حقیقت تفکر ما پر از اشتباهات رفتاریست. در نتیجه ما معمولاً در معرض خطر دستگاری و انحرافات غیر آشکار و کوچک قرار میگیریم.

در واقع ما یاد گرفته ایم که چطور با سوءاستفاده از این نقاط ضعف در روشی که مغزمان اطلاعات را پردازش می کند، پلتفرم های رسانه های اجتماعی، دولت ها، رسانه ها به طور کلی و رهبران پوپولیست می توانند به نوعی کنترل ذهن جمعی رو به دست بگیرند. همینطور دیگر برایمان واضحه که نقص سیستم های فکر ما به حدی سریع مورد سواستفاده قرار میگیرد که نمی توانیم به طریقی به آن کمک برسانیم!

 

سیستم های فکری

 

کانمن میگوید تفکر ما تحت تاثیر دو سیستم فکری است:

  1. سیستم 1 که به صورت خودکار و سریع عمل می کند، با تلاش کم یا بدون هیچ تلاشی و بدون احساس کنترل داوطلبانه و ارادی.
  2. سیستم 2 که توجه فرد را به فعالیت های ذهنی سنگین از جمله محاسبات پیچیده اختصاص میدهد. عملکرد سیستم 2 اغلب با تجربه ذهنی فعالیت، انتخاب و تمرکز همراه است.

این دو سیستم به نوعی در مغز انسان وجود دارند و در کنار هم به ما کمک می کنند تا در زندگی جهت یابی کنیم. آنها واقعی یا فیزیکی نیستند، بلکه مفهومی هستند. سیستم 1 یک سیستم شهودی است که نمی تواند خاموش شود.

این سیستم به ما کمک می کند تا بیشتر وظایف شناختی را که در زندگی روزمره مورد نیازند انجام دهیم. مثل شناسایی تهدیدات، انتخاب مسیرهای آشنا برای رسیدن خانه، اینکه بدانیم که 2 + 2 = 4، دوستان را بشناسیم و غیره. سیستم 2 می تواند به ما در تجزیه و تحلیل مشکلات پیچیده، انجام تمرینات ریاضی، درست کردن پازل و غیره کمک کند. اگرچه سیستم 2 مفید است، برای فعال شدنش نیاز به تلاش و انرژی لازم دارد. بنابراین  این سیستم تمایل دارد میانبرهایی را به کمک سیستم 1 بدست بیاورد.

برای مثال استدلال منطقی زیر را در نظر بگیرید:

  • همه ی رزها گل هستند.
  • بعضی گلها به سرعت پژمرده میشوند.
  • بنابراین بعضی رزها، زود پژمرده میشوند.

این نوع استدلال توسط اکثریت دانشجویان صحیح تلقی می شود. ولی در واقع اینطور نیست. ما فریب این استدلال را خوردیم چون به طور شهودی می دانیم که گل رز پژمرده میشود. اما این نوع استدلال در مورد جهان نیست، فقط در مورد روابط منطقی است. انرژی مورد نیاز سیستم 2 برای تحلیل کامل این عبارات نسبتا زیاد است.

بنابراین سیستم 1 سریع سیستم 2 رو قانع میکند که این نتیجه گیری درست است. اینطوری معلوم می شود که وقتی مردم برای اولین بار یک گزاره ی غلط را باور میکنند، احتمالا استدلال هایی را که تقویتش می کند را می پذیرند. و این همان مبنای سوگیری تاییدی (Confirmation Bias) است.

به گفته کانمن اینها ویژگی های سیستم 1هستند:

  • برداشت کردن، ایجاد احساس و تمایل که اگر توسط سیستم 2 مورد تأیید قرار بگیرند، به اعتقاد، نگرش و نیت تبدیل می شوند
  • بطور خودکار و سریع عمل می کند. تقریبا به هیچ تلاشی نیاز ندارد و ارادی و داوطلبانه انجام نمیشود
  • می تواند توسط سیستم 2 برنامه ریزی شود تا وقتی الگوی خاصی کشف شد، توجه را جلب کند (جستجو)
  • بعد از تمرین کافی، میتواند پاسخ های ماهرانه و شهود ماهرانه کسب کند
  • یک الگوی یکپارچه از ایده های فعال در حافظه تداعی گر (associative memory) ایجاد می کند
  • حس سادگی در شناخت را به توهم واقعیت، احساسات خوب و کاهش احتیاط مرتبط میکند
  •  چیزهای تعجب آور را از چیزهای طبیعی متمایز می کند
  • علت ها و نیت ها رو استنباط  میکند یا میسازد
  • ابهام را نادیده میگرد و تردید را سرکوب می کند
  • مغرضانه شدت احساسات را  تشدید میکند (اثر هاله) و باور میکند
  • متمرکز بر شواهد موجود است و شواهد ناموجود را نادیده می گیرد (WYSIATI) مجموعه محدودی از ارزیابی های پایه را ایجاد می کند
  • مجموعه هایی از هنجارها و نمونه های اولیه ارائه میکنه که یکپارچه نیستند
  • با “شدت” در مقیاس ها مطابقت دارد (به عنوان مثال شدت بلندی صدا)
  •  بیش از حد مورد نظر محاسبه میکند (تفنگ ذهنی)
  • بعضی اوقات سوالات آسان را جایگزین سوالات سخت میکند (ابتکار)
  • نسبت به تغییرات حساس تر است تا نسبت به حالتها (نظریهٔ دورنما (Prospect theory))
  • احتمالات کم را بیشتر میکند
  • حساسیتش نسبت به کمیت کاهشی هست (روان تنی)
  • به شدت بیشتر نسبت به ضرر واکنش نشان میدهد تا سود (زیان گریزی)
  • برای مشکلات به صورت خاص و مستقل از دیگر مشکلات تصمیم گیری میکند

آنچه در ادامه آمده، خلاصه ای از مغالطه های عمده ایست که کانمن شناسایی کرده.

تداعی

ذهن ما دستگاههای ارتباطی فوق العاده ای است که به ما امکان می دهد کلماتی مانند “لیمو” و “سبز” را به راحتی بهم مرتبط کنیم. به همین دلیل، ما مستعدیم که با تداعی چیزی در جهتی خاص حرکت کنیم یا عملی خاص را انجام دهیم. این مبنای “اشاره ها” و تبلیغات با استفاده از تصویرسازی مثبت است.

سهولت شناختی

هرچه برای سیستم 2 آسان تر باشد احتمال باور کردنش بیشتر می شود. سهولت ناشی از تکرار ایده، نمایش واضح، ایده تداعی گر (a primed idea) و داشتن حتی روحیه‌ای خوب است. معلوم شده است که حتی تکرار یک حرف غلط می تواند مردم رو به رغم دانستن غلط بودن آن، مجبور به پذیرش کند. زیرا این مفهوم دیگر برای مردم آشنا شده و به راحتی از نظر شناختی پردازش می شود.

نتیجه گیری سریع

سیستم 1 ما با استفاده از نتیجه گیری برمبنای “آنچه می بینید تمام آن چیزی است که وجود دارد (WYSIATI) ” سریع نتیجه گیری میکند. WYSIATI علت تمایل سیستم 1 است به نتیجه گیری است و باور قاطع به آن نتیجه گیری بر اساس اطلاعاتی است که به راحتی در دسترس و گاه گمراه کننده است.

تأثیر اثرات هاله‌ای (Halo effect)، اثر قالب بندی (Framing effect)، سوگیری تاییدی (Confirmation Bias) و دژانگاری شواهدگریز (base-rate neglect) در عمل از جنبه های نتیجه گیری سریع است. یک مثال مناسب در این زمینه سوگیری تاییدی است. جایی که ما بیشتر  به دنبال شواهدی هستیم که اعتقادات مان را تقویت کند تا تضعیف. از نظر عقلانی ما باید به دنبال شواهدی باشیم که با عقایدمان مغایرت داشته باشه بتوانیم سیستم اعتقادی مان را دقیق تر مورد بررسی قرار بدیم. اما خارج از سخت گیری های علم خالص، همچین رویکردی غیر معمول است. (در علوم مختلف یک روش برای چنین هدفی، ساختن یک فرض صفر است که رد آن ادعای اصلی را اثبات می کند.)

پاسخ به یک سؤال آسان تر

ما معمولا هنگام برخورد با یک موضوع پیچیده یا سخت، سوال ساده تری ا جایگزین سوال سخت می کنیم که بتوانیم بهش جواب بدهیم. به عبارت دیگر، ابتکار عمل به خرج میدهیم. به عنوان مثال، در پاسخ به این سؤال كه “چقدر در زندگی خوشحال هستید” به این سؤال پاسخ میدهیم که”الان چه حالی دارید؟” اگرچه این  ابتکارها می توانند مفید باشن، اغلب به نتیجه گیری های نادرست منجر میشوند.

قانون اعداد کوچک

ما اعتماد اغراق آمیزی به نمونه های کوچک داریم. اما در واقع ما تمایل داریم دنبال الگوهای و توضیحات در رویدادهای شانسی باشیم که اشتباه یا غیرقابل پشتیبانی هستند. حتی محققانی مثل خود کانمن در تحقیقاتش طعمه ناکافی بودن اندازه نمونه میشود.

لنگرها (Anchors)

لنگر انداختن نوعی سوگیری ذهنی به خاطر پیش بینی است. نمونه هایی از این سوگیری سؤالاتی از این قبیل اند: “آیا طول بلندترین چوب بیش از X فوت است یا کمتر؟ بهترین حدس شما در مورد طول بلندترین چوب قرمز چیست؟ ” اگر جواب x=1200 باشد اغلب جواب سوال دوم 844 بوده و وقتی x=180 بود، جواب سوال دوم 282 بوده است.

آشناگرایی (Availability)

سوگیری آشناگرایی وقتی اتفاق می افتد که یک رویداد برجسته یا یک تجربه اخیر یا چیز خاصی را که برای ما کاملاً واضح است در داوری هایمای مان در نظر بگیریم. افرادی که بیشتر تحت تاثیر سیستم 1 هستند نسبت به سایر افراد بیشتر در معرض سوگیری آشناگرایی هستند. به خصوص:

  • وقتی که همان زمان درگیر یک فعالیت انرژی بر دیگر نیز هستند
  • وقتی که حال خوبی دارند چون در آن زمان به قسمت خوشی از زندگی شان فکر می کردند
  • اگر در مقیاس افسردگی نمره کم بگیرند
  • وقتی در مقیاس ایمان به شهود نمره بالایی می گیرند
  • اگر قدرتمند هستند (یا احساس می کنند هستند)

 نمایندگی

نمایندگی جایی است که ما از کلیشه ها برای کمک به قضاوت در مورد احتمالات استفاده می کنیم. به عنوان مثال شما فردی را می بینید که در حال خواندن نیویورک تایمز در مترو است. کدام یک از موارد زیر توصیف احتمالی بهتری در مورد خواندن یک غریبه است؟ 1) وی دارای مدرک دکتری است. 2) وی مدرک دانشگاهی ندارد. یکی از راه های مقاومت در برابر نقص وسوسه نمایندگی، در نظر گرفتن نرخ پایه (در این حالت، نرخ افراد دارای مدرک دکتری در مقابل افرادی که مدرکی غیر از دکتری دارند) و داوری بر اساس این نرخ است.

هرچه کمتر، بیشتر

به این مثال توجه کنید: “لیندا سی و یک سال سن دارد. مجرد، پرحرف و بسیار باهوش است. او در رشته فلسفه تحصیل میکند. او به عنوان یک دانشجو، عمیقاً به مسائل مربوط به تبعیض و عدالت اجتماعی توجه دارد و در تظاهرات ضد هسته ای نیز شرکت کرده است.” کدام گزینه در مورد لیندا محتمل تر است؟

  1. لیندا کارمند بانکی است.
  2. لیندا کارمند بانک است و در جنبش فمینیستی فعال است.

در این حالت جزئیات اضافی مبنی بر اینکه لیندا در جنبش فمینیستی فعال است، در پاسخ 2، فقط به پایین آوردن احتمال کمک می کند زیرا محدودیت های بیشتری تحمیل می کند. اما به دلیل روایت همراه، ما گزینه دوم را دوست داریم، حتی اگر احتمال کمتری هم داشته باشد. به همین دلیل است که کمتر بیشتر است.

بازگشت به میانگین

رگرسیون به میانگین یک واقعیت آماری است که میگوید هر دنباله ای از آزمایشات در نهایت به یک مقدار مورد انتظار (یعنی میانگین) همگرا می شود. متأسفانه ما اغلب به دنبال دلایل علّی برای توضیح موارد شانسی و توالی های دیگر اعداد به ظاهر معنی دار هستیم. ما تمایل داریم که توضیحات علّی بیابیم. کانمن در ادامه بیشتر به توصیف کاستی های ذهنی می پردازد، مانند:

 

  • توهم فهم: ما روایتهایی را برای کمک به درک جهان ایجاد می کنیم. ما به دنبال علیتی هستیم که وجود ندارد.
  • توهم اعتبار: صاحب نظران، سهامداران و سایر متخصصان بیش از اندازه احساس تخصص میکنند.
  • شهود خبرگان: الگوریتم ها، حتی موارد به ظاهر ابتدایی، که بر طبق قواعد مشخصی ایجاد شده اند از افراد خبره بهتر عمل میکنند.
  • مغلطه ی برنامه ریزی: این مغالطه بسیاری از حرفه ها را تحت تأثیر قرار داده و ناشی از برنامه ها و پیش بینی هایی است که به صورت غیر واقعی نزدیک به بهترین حالت هستند. و نتایج واقعی پروژه های مشابه را در نظر نگرفته است.
  • خوش بینی و هذیان کارآفرینی: اکثر مردم بیش از حد ااعتماد به نفس بالا دارند. آنها رقبا را نادیده میگیرند و معتقدند که عملکردی بالاتر از میانگین خواهند داشت.

 

اثر برخورداری

بیشتر مردم با یک جنبه از اثر برخورداری آشنا هستند که آن هم غرق شدن در مغلطه هزینه است. با کسب تجربه و آموزش، افرادی مانند بازرگانان می توانند بر مغلطه هزینه یا اثر برخورداری غلبه کنند. به نظر می رسد تفاوت اصلی این است که کالاها برای تجارت یا برای استفاده نگهداری می شوند یا خیر. در حالت دوم، مغلطه هزینه یا اثر برخورداری بیشتر است.

ریسک گریزی

یکی دیگر از پدیده های اندازه گیری شده، ریسک گریزی است. این ویژگی به بخشهای زیادی از ما زندگی سرایت میکند، از جمله تنظیم آیین نامه ها و اصلاحاتی که باعث می شود مزایای یک گروه به نفع گروه دیگر حذف شود، حتی اگر منجر به سودمندی کلی شود.

مردم منطقی نیستند

رفتار استاندارد فعالان در اقتصاد بر اساس فرض عقلانیت است. اما معلوم شده که مردم کاملاً منطقی رفتار نمیکنند. آنها معمولاً چیزهای مطمئن را ترجیح می دهند. آنها ترجیح میدهند از ریسک اجتناب کنند تا اینکه آن را به میزان عقلانی که قابل قبول کم کنند. مردم “ارزش” را بیشتر به سود و ضرر ربط میدهند تا به “ثروت”.

ارزشگذاری بیش از اندازه برای تجربیات اخیر

افراد تمایل دارند تجربیات اخیر خود را بیش از اندازه ارزشگذاری کنند. و درک مثبت یا منفی از آن تجربیات به طور نامتناسبی بستگی به آخرین قسمت کل تجربه دارد. مثلا تعطیلاتی که بد شروع می شود اما پایان خوشایندی دارد، احتمالا به عنوان تعطیلاتی مطلوب به خاطر می آید. همینطور برعکسِ این موضوع نیز صادق است. تجربه ی خوبی که بد به پایان برسد ممکن است دیدگاه ما را از خوب بودن آن تجربه تضعیف کند حتی اگر به طور عینی قسمت های بد در هر دو مورد مدت زمانی یکسان داشته باشند.

 

نقد کتاب تفکر سریع و اهسته نوشته دنیل کانمن

 

کتاب کانمن خلاصه ای مهم برای خوانندگان عمومی از پیشرفت های روانشناسی رفتاری در 40 سال گذشته است. انتقاد اصلی می تواند این باشد که او وارد جزئیات کم اهمیت میشود و تفسیر دقیقی در مورد سوالاتی از قبیل مسئله لیندا (که پیشتر گفتیم) بیان میکند که ممکن است افراد عادی در زندگی روزمره چنین نکنند. در حقیقت مردم از دانش محیطی و فرهنگی خود برای شکل گیری بینش هایی استفاده می کنند که فراتر از حقایق آشکار این مثال است.

توضیحات او ساده ترین توضیحات مربوط به مسئله “لیندا” یا موضوع “هرچه کمتر، بیشتر” است. در واقع تجزیه بیش از اندازه دقیق گزاره ها معمولا دال بر اشتباه یا کمبود مهارت های اجتماعی است. بعضی از منتقدان می گویند توجه موشکافانه ی کانمن به کلماتی که به کار برده شده به نوعی ملانقطی است. با این حال این ویژگی جزوی از ماهیت علم است: “پرسیدن سؤال دقیق، به منظور بررسی قسمت های مبهم موضوع”.

کانمن از منظر دیگری به مفهوم “حیوان منطقی” مورد علاقه افلاطون، ارسطو و عصر روشنگری رسیده است: “محصولی از محیط تکاملی ما و از بسیاری جهات مجهز به مقابله با دنیایی منطقی، مبتنی بر علم و منطق. اما در معرض خطاهای شناختی و انواع سوگیری که به راحتی دستکاری شده و با اعتقادات و ترس های غیرمنطقی روبرو می شود”. در واقعیتی که تحت سلطه علم و آمار است، اکثر انسانها فاقد دانش و تجربه اساسی برای کامیابی هستند. در حقیقت فقط اقلیت کوچکی از آنها که چنین توانایی هایی دارند که می توانند دیگران را تحت تاثیر قرار داده کنند و به ثروتی بزرگ برسند.

 

تو این مقاله نقد و خلاصه کتاب تفکر سریع و آهسته نوشته دنیل کانمن رو خوندین. ما این کتاب رو در لیست کتاب های خودشناسی و بهترین کتابهای روانشناسی هم پیشنهاد کردیم که اگه از این موضوعات خوشتون میاد حتما این مقالات رو ببینید.

دنیل کانمن

درباره دنیل کانمن:

دانیل کانمن یک روانشناس و اقتصاددان اسرائیلی است که به دلیل فعالیت در زمینه تصمیم گیری و همچنین اقتصاد رفتاری مشهور است و به همین دلیل جایزه نوبل سال 2002 را در علوم اقتصادی دریافت کرد.

کتاب های مشابه تفکر سریع و آهسته:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *