کاور کتاب هنر شفاف اندیشیدن

معرفی و نقد کتاب: هنر شفاف اندیشیدن

نویسنده: رولف دوبلی

امتیاز در گودریدز:
3.9/5
امتیاز در آمازون:
4.3/5
با 22177 رای
با 1238 رای
تعداد صفحه: 384
زبان اصلی: آلمانی

کتاب هنر شفاف اندیشیدن نثری جذابی داره و هر موضوعی رو با نمونه ها  و قصه های کاربردی توضیح داده که دیدگاه جدیدی نسبت به منطق انسان به وجود میاره و خواندن اون برای هرکس که باید تصمیمات مهمی بگیره، اجباریه!

تا حالا شده:

  • وقتت رو وقف کاری کرده باشی که با یه حساب سرانگشتی هم میتونستی متوجه بشی ارزشش رو نداشته؟
  • پولت رو حروم یه جنس معمولی کرده باشی؟
  • یه کاری که میدونی برات بده ادامه داده باشی؟
  • سهامت رو خیلی زود یا خیلی دیر فروخته باشی؟
  • به موفقیتهات افتخار کنی اما وقتی شکست خوردی تقصیر رو گردن عوامل دیگه بندازی؟
  • مسیر رو به کل اشتباه رفته باشی؟

اسم این موارد تعصبات شناختیه؛ خطاهای ساده فکری که هر روز مرتکب شون میشیم اما اگه بدونیم چی هستن و چطور باید تشخیصشون بدیم، میتونیم ازشون دوری کنیم و وقتی دچار مشکل شخصی شدیم،  یه مذاکره تجاری داشتیم، می خواستیم پولمون رو ذخیره کنیم یا پولی به دست بیاریم و بفهمیم توی زندگیمون چی میخوایم و چی نمیخوایم،  تصمیمات بهتری بگیریم و به بهترین شکل این تصمیم مون رو عملی کنیم.

این کتاب ضروری، ساده، واضح و شگفت انگیز، طرز تفکر شما و روش تصمیم گیری تون درباره کار، خونه و خلاصه در همه موارد و همه دوران زندگیتون تغییر میده. خلاصه در 99 فصل کوتاه معمول ترین خطاهای فکری رو به شما توضیح میده و میگه چطوری ازشون دوری کنید.

نقل قول‌های کتاب هنر شفاف اندیشیدن:

– چه دوست داشته باشیم و چه نه، ما بازیچه احساساتمون هستیم.  به جای منطق، با مشورت احساساتمون تصمیمات پیچیده میگیریم. برخلاف میلمون سوال «من درباره این موضوع چه فکری میکنم؟» رو با «من چه حسی به این دارم؟» جایگزین میکنیم.  پس لبخند بزنید! سرنوشتتون بهش بستگی داره.

– چجوری از شر حسادت خلاص شیم؟ اول خودت رو با بقیه مقایسه نکن. دوم، «حلقه صلاحیت هات» رو پیدا کن و به تنهایی پرش کن. جایگاهی پیدا کن که درش بهترین باشی. اصلا مهم نیست این حلقه چقدر کوچیکه. مهم اینه که تو شاه این قصری.

– اگه 50 میلیون نفر یه حرف احمقانه بزنن، چیزی از حماقت اون حرف کم نمیکنه.

– اگر تنها ابزارتون یه چکش باشه، همه مشکلاتتون میخ میشن.

– باید یاد بگیریم درها رو ببندیم. استراتژی تجاری تمرکز اصلیش بر اینه که درگیر چه چیزهایی نباید بشیم پس استراتژی زندگیت رو مثل استراتژی یه کارخونه بساز: بنویس چه چیزهایی رو نباید توی زندگیت دنبال کنی. به زبون دیگه تصمیمات حساب شده بگیر تا بتونی بعضی از احتمالات رو ندید بگیری و هر وقت نیاز شد، تصمیماتت رو نسبت به لیست نبایدهات بسنج. این کار نه تنها از دردسر دورت میکنه بلکه کلی در وقتت صرفه جویی میشه. یک بار حسابی فکر کن و بعد هر وقت در جدیدی جلوت قرار گرفت، به جای اینکه از صفر فکر کنی، کافیه با لیستت مشورت کنی. خیلی از درها، حتی اگه دستگیرشون به سادگی بچرخه، ارزش ندارن واردش بشی.

– به نظر حرف دارای پارادوکسی میرسه ولی بهترین راه برای محافظت از خود جلوی اتفاقات غیرمترقبه بد اینه که توقعش رو داشته باشی.

– دو جور پیشگو وجود داره: اونایی که چیزی نمیدونن و اونایی که نمیدونن که چیزی نمیدونن.

– تصور کن دیدگاهت به زندگی توسط جامعه بهت تحمیل نشده، مهم تر از اون اینه که فکر نکن کسایی که طرز  فکر دیگه ای دارن، احمقن. قبل از اینکه کسی رو قضاوت کنی، تصور خودت رو زیر سوال ببر.

– بعضیا از طریق مهارت شون پول در میارن، مثل خلبانها، لوله بازکنها و وکیلها. در یکسری زمینه ها، توانایی لازمه ولی حیاتی نیست، مثل رهبری و کارآفرینی. در یک سری موارد دیگه هم شانس امر مهمیه، مثلا بازار اقتصاد. توی این مورد فقط توهمی از توانایی وجود داره. پس به لوله بازکنها با احترام برخورد کن و پشت سر افراد مثلا موفق اقتصادی بخند.

– اشکالی نداره حسودی کنی- ولی فقط نسبت به کسی که میخوای بهش تبدیل بشی.

– ما مست ایده های خودمون هستیم. برای اینکه مستیمون بپره بعضی وقتا باید یه قدم به عقب برداریم و کیفیتشون رو بسنجیم. چندتا از ایده های ده سال پیشت واقعا خاص بوده؟ دقیقا همینطوره.

– نویسنده آلدوس هاکسلی میگه: اگر حقایق رو ندید بگیریم، از بین نمیرن.

– صبر واقعا صفت اعلاییه.

– میخوای روی رفتار مردم و سازمانها تاثیرگذار باشی؟ میتونی درباره ارزش و دیدگاه روضه بخونی یا سعی کنی از راه منطق پیش بری اما تقریبا توی همه موارد، انگیزه بهتر جواب میده. این انگیزه حتما لازم نیست مادی باشه، هر چیز قابل استفاده ای، از نمره خوب گرفته تا جایزه نوبل یا ثواب در آخرت، کارت رو راه میندازه.

– قراره روزی به جنگ فرستاده بشی و با اهدافش موافق نیستی؟ دسر.

– فایلهای اکسل میتونن یکی از خطرناکترین اختراعات سالهای اخیر باشن.

– حداقل یه دشمن داری؟ خوبه. به صرف قهوه دعوتش کن و نظر خالصانه ش رو درباره قوت و ضعف هات بپرس. تا ابد خوشحال میشی که این کار رو انجام دادی.

– داستانها ما رو جذب میکنن و جزییات نامفهوم پسمون میزنن. در نتیجه مسائل جالب فرعی و داستان به حقایق مرتبط برتری دارن.

– وارن بافت، سرمایه گذاری رده بالا، اینطوری کاراشو انجام میده: هر موقعیت رو با دومین موقعیت عالی در دسترسش مقایسه میکنه، حتی اگه این کار زحمت زیادی ببره.

– بیشتر پیش میاد دانشمون رو دست بالا بگیریم تا دست پایین.

– هروقت دیدی توی یه گروه یک دست و محکم قرار داری، باز هم باید نظرت رو اعلام کنی، حتی اگه اون گروه از این نظر خوششون نیاد.

نقد و خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن:

 

نقد کتاب هنر شفاف اندیشیدن

 

بعد از خواندن کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی، کتاب پرفروش آلمان که اخیرا به انگلیسی هم ترجمه شده، احساس میکنی ما انسانها واقعا موجودات وحشتناکی هستیم. کتابهای زیادی به تعصب شناختیی که دچارش هستیم پرداختن اما کتاب دوبلی میتونه جامعترین کتاب در این باره باشه. این کتاب چکیده مالیخولیایی از اینه که چطور از تروریسم میترسیم در حالی که ترس واقعیمون باید رانندگی باشه، چطور فکر میکنیم «98% بدون چربی» بهتر از «دارای 1% چربی» هستش؛ چطور به شدت دنبال یک دلیل برای اتفاقاتی هستیم که چندین دلیل داشتن (انگیزه واقعی جنگ عراق چی بود؟) و غیره. اما دوبلی ناخواسته مسئله دیگه ای رو معلوم میکنه: این «شفاف اندیشیدن» واقعا مبهمه.

نظریه دوبلی که اخیرا در این مقاله چاپ شده رو در نظر بگیریم که میگه دیگه نباید اخبار رو قورت بدیم چون درصد خطا رو بیشتر میکنه، به مردم اضطراب میده و وقتشون رو حروم میکنه. دوبلی میگه اگه یه پل وقتی یه ماشین داره از روش رد میشه، بریزه، رسانه روی جزییات غیرمرتبط مثل زندگی شخصی راننده تمرکز میکنه و جزییات مرتبطی مثل مشکل ساختاری پلها رو ندید میگیره. اما این موارد از نظر کی مرتبط محسوب میشن؟ ریسک پرافاده به نظر رسیدن رو به جون میخرم و میگم شاید دیدگاه من به زندگی درست این باشه که خودم رو درگیر مرگ بقیه شهروندها کنم نه اینکه ندیدشون بگیرم. یا بخوام کم افاده تر بگم میتونیم اخبار مشاهیر رو در نظر بگیریم: اگر به نظر من سرگرم کننده باشن و سرگرم شدن برام ارزشمند باشه، کجاش غیرمرتبطه؟

مشخصا من به عنوان روزنامه نگار به شدت جانبدارانه فکر میکنم؛ برای خیلی از افراد ممنوعیت یه خبر ممکنه عالی باشه اما ممکنه این جریان به خودی خود نشونه طرز فکر «شفاف»تری نباشه و کسی که به اخبار اهمیت میده لزوما اشتباه نمیکنه.

برای اینکه مشکل «شفاف اندیشیدن» رو شفاف تر ببینین، «اثر دارایی» رو درنظر بگیر، اینکه لذتمون از به دست آوردن چیزی، کمتر از نفرتمون از از دست دادن چیزها است. اوایل دهه 1990، دنیل کاهنمان و همکاراش، به نصف یه گروه دانشجو لیوان دادن و  از اون ها پرسیدن حاضرن چند بفروشنش و از کسایی که لیوان نداشتن پرسیدن حاضرن چند بخرن. به طور میانگین، کسایی که لیوان داشتن فکر میکردن لیوانشون حدود دو برابر ارزش واقعیش، ارزش داره داره، صرفا چون صاحبش بودن. ولی جریان واقعا پیچیدست؟ تحقیقات جدید تر نشون میدن اولین لحظه وابستگی احساسی چه اتفاقی میوفته، مثل احساسیه که به ساعت پدربزرگ مرحومت داری. وقتی داشتن بخشی از شخصیتت بشه، ممکنه ارزش بیشتری روی چیزی گذاشتن غیرمنطقی نباشه.

جای تعجب نداره که پس زمینه دوبلی، کارآفرینیه، حوزه ای که درش گاهی احساس میکنی زندگی موج پیوسته ای از تصمیمات سنگینه. (اون فکر میکنه اگر اخبار بهتون کمکی نمیکنه، بی ارزشه. «درباره موضوعات جدی که روی زندگی، شغل یا تجارتت تاثیر میذاره، تصمیمات بهتری بگیر.») ولی هنر واقعی شفاف اندیشیدن معنیش استفاده از منطق بقیه افراد نیست، معنیش اینه که درگیری خودت بین ارزشها و رفتار روزمره ت رو رفع و رجوع کنی.

اگر بخشی از فلسفه زندگیت اینه که لحظه ای رو صرف اخبار مشاهیر نکنی اما ساعتها پای شنیدن رفتار زشت لینسی لوهان میشینی، قطعا یه مشکلی داری. اگر باور داری مادیات بی ارزشن ولی دو دستی به ماگتون چسبیدی، باید تجدید نظر کنی ولی این حرف به این معنی نیست که دوست داشتن وسایل و نگاه کردن لینسی اشتباهه. من دوست دارم اسم این نظریه رو «تعصب شفافیت» بذارم: فرض اینکه کسایی که ارزش هاشون مثل شما نیست، صرفا متفاوت نیستن بلکه در مسیرشون رو گم کردن.

 

خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی

 

کتابی فوق العاده که تعصبات مختلفی که روی طرز تفکر و تصمیم گیریمون تاثیر میذارن رو خلاصه میکنه. دوبلی برای نوشتن این لیست طولانی (99 مورد!) درباره چیزهایی که باید حواسمون بهش باشه، از افرادی مثل کاهنمان و تالب تاثیر زیادی گرفته.

ارزش خوندن رو داره و احتمالا سر هر تصمیم گیری لازمه دوباره یه سری بهش بزنی.

 

تعصبات:

 

  • تعصب بقا: ما دوست داریم درباره فرد موفق یا «بازمانده» بشنویم – داستان شکستها رو نمیشنویم و به همین دلیل احتمال موفقیت رو بیشتر از چیزی که واقعا هست میدونیم.
  • توهم خوش هیکلی: اشتباه گرفتن عامل انتخاب با نتیجه (مثلا فکر میکنیم شنا کردن به هیکلمون فرم خوبی میده ولی در واقع شناگرهای عالی بدنشون از بدو تولد مناسب شنا بوده.)
  • توهم دستهبندی: عموما در موضوعی که الگویی نداره، یه الگو میبینیم.
  • مدرک بودن جامعه: وقتی حس میکنیم داریم درست رفتار میکنیم که شبیه بقیه رفتار کنیم.
  • سفسطه مخارج غلط: وقتی مخارجی که تا امروز داشتیم رو به عنوان معیار تصمیم گیریمون انتخاب میکنیم. در این زمینه فقط هزینه و سودی که حدس میزنیم قراره در آینده داشته باشیم اهمیت داره.
  • عمل متقابل: هروقت از کسی وسیله ای مجانی یا لطفی رو قبول میکنیم، حس میکنیم به اون فرد بدهکاریم.
  • تعصب تصدیق: ما دنبال مدرک برای تصدیق اعتقاداتمون هستیم. برای مقابله با این مورد دنبال عدم تایید برای فرضیه هاتون باشید.
  • تعصب راس قدرت: ما عموما تسلیم قدرت هستیم و نظر افراد صاحب منصب رو زیادی قبول داریم.
  • تاثیر تضاد: ما هر چیز رو در قیاس با چیزهای دیگه قضاوت میکنیم و متوجه تغییرات کوچک و تدریجی نیستیم.
  • تعصب دسترسی: ما تصورمون از دنیا یا اساس صحبتمون رو برپایه مثال و مدارکی که زودتر به ذهنمون میرسه میچینیم. میتونی با وقت گذروندن با کسایی که طرز تفکر متفاوتی دارن با این تعصب مقابله کنی.
  •  سفسطه قبل از اینکه وضعیت بهتر بشه، بدتر میشه: نوع دیگه ای از تعصب تصدیقه. اگر مشکل حل نشه، پیش بینی مون تایید میشه. اگر بهتر بشه، فرد اون رو نشون قدرت خودش میدونه.
  • تعصب داستان: ما سعی میکنیم همه چیز رو تبدیل به داستان کنیم.
  • تعصب ادراک: وقتی به عقب نگاه میکنیم، همه چیز به نظرمون واضح و بدیهی میرسه.
  • تاثیر اعتماد به نفس کاذب: ما مرتب دانش و توانایی پیش بینی کردنمون رو بهتر از چیزی که هست، میدونیم.
  •  دانش راننده تاکسیی: دانشی که فرد برای تظاهر به اینکه چیزی که در واقع نمیدونه رو میدونه، نیاز داره.
  • توهم کنترل: ما فکر میکنیم تاثیری که روی دنیا داریم خیلی بیشتر از چیزیه که درواقع داریم.
  • گراش به واکنش هیجانی: واکنش افراد به اتفاقات هیجانی، انجام کاریه که فکر میکنن براشون سود بیشتری داره.
  • افت مقصود: ارزشهای متوسط هول یه مقصود نوسان دارن. بالا رفتن یا پایین اومدن کارکرد میتونه صرفا به دلیل این نوسانات باشه نه برای یه دلیل مشخص.
  • تعصب نتیجه: ما عموما تصمیم مون رو بر اساس نتیجه ش ارزیابی میکنیم و نه روندش.
  • پارادوکس انتخاب: تعدد گزینه موجود به فلج ذهنی، تصمیم گیری ضعیف تر و نارضایتی از تصمیمون منتهی میشه.
  • تعصب دوست داشتن: هرچی بیشتر  از کسی خوشت بیاد، بیشتر دوست داری ازش چیزی بخری یا بهش کمک کنی.
  • تاثیر دارایی: ما لحظه ای که چیزی رو به دست بیاریم، ارزشش رو بیشتر از چیزی که هست میدونیم.
  • تصادف: ما عموما فکر میکنیم اتفاقات عجیبی که احتمال زیاد تصادفی بودن، دلیلی دارن.
  • تفکر گروهی: سعی میکنیم در گروه تناقضی نداشته باشیم و با نظر جمع موافقت کنیم.
  • بی توجهی به احتمالات: ما درک فوریی از احتمالات نداریم و در عوض به حاصل مورد توقعمون از یه اتفاق واکنش میدیم، نه احتمال اتفاق افتادنش.
  • خطای دور از دسترسی: وقتی یه گزینه رو ازمون میگیرن، یکدفعه برامون جذاب تر میشه.
  • بی توجهی به ارزش پایه: ما مقدار توزیع پایه یه نتیجه رو ندید میگیریم. عموما با دادن جزییات بیشتر، تشدید میشه. (سفسطه روایی نقش دارد) همچنین با تعصب بقا بدتر میشود.
  • سفسطه قمارباز: ما عموما اتفاقات مرتبط و نامرتبط رو با هم ادغام می کنیم (مثلا این توپ ده بار روی خونه سیاه فرود اومده، پس این دفعه دیگه باید قرمز باشه.) «هر رفتی، اومدی داره» جمله اشتباهیه.
  • لنگر: وقتی میخوایم حدسی بزنیم، از چیزی که در موردش اطمینان داریم شروع کرده و از اونجا ادامه میدیم.
  • پیش زمینه: از طریق مشاهدات فردی گذشتمون، برای خود پیش زمینه قطعی جهانشمول میسازیم. مشکل بوقلمون؛ اون تا روز شکرگزاری زندگی عالی ای داره.
  • ترس از دست دادن: ترس از دست دادن چیزی نسبت به گرفتن چیزی با همون ارزش، انگیزه بیشتری به افراد میده.
  • یللی تللی اجتماعی: وقتی افراد با همدیگه کار میکنن (و کارکرد فردی به طور خاص مشهود نیست)، کارکرد فردی شون پایین میاد.
  • رشد نمایی: ما حس غریزی خوبی به رشد نمایی (مقابل رشد خطی) نداریم.
  • طلسم برندگان: برنده یه مزایده عموما بازندست.
  • خطای انتساب بنیادی: تاثیر فرد بر اتفاقات رو بیشتر و تاثیر خارجی و موقعیتی رو کمتر از چیزی که هست میدونیم.
  • علیت غلط: وقتی ارتباط رو با علیت اشتباه بگیریم.
  • تاثیر هاله: وقتی یه ویژگی جذبمون میکنه، نمیتونیم تصویر بزرگتر رو دیده یا بقیه عوامل رو درست بررسی کنیم.
  • خط سیرهای متفاوت: ما نمیتونیم همه نتایج ممکن رو در نظر بگیریم برای همین ریسک اتفاق رو دست کم میگیریم.
  • توهم پیشبینی: ما عموما به پیشبینی باور داریم، با اینکه قابلیت پیشبینی پایینه و اشتباه کردن باعث ضرر میشه.
  • سفسطه پیوستگی: وقتی یه بخش فرعی، مهمتر از کل جریان به نظر میاد که نتیجه علاقه ما به داستانهای پذیرفتنیه.
  • قاب بستن: ما نسبت به اینکه یه جريان ثابت چطوری ارائه میشه، واکنش متفاوتی نشون میدیم.
  • تعصب انجام: ما در شرایط جدید یا نامطمئن، حس میکنیم باید کاری انجام بدیم، حتی اگه با خیلی سریع یا خیلی زیاد بودنش، وضعیت رو بدتر کنیم.
  • تعصب غفلت: وقتی عمل کردن یا نکردن هر دو به نتیجه بدی منتهی بشن، ترجیح میدیم کاری نکنیم.
  • تعصب نفع خود: ما موفقیت رو به خودمون و شکست رو به علتهای خارجی ربط میدیم.
  • تردمیل هدونیک: ما با موقعیتهای جدید وفق پیدا میکنیم و نمی تونیم احساس خودمون در واکنش به موقعیتهای جدید رو به درستی پیش بینی کنیم.
  • تعصب انتخاب خود: ما با انتخاب بیفکر ایده خودمون، نتیجه یه کار رو تغییر میدیم.
  • تعصب ارتباط دادن: ما بین چیزهایی که بهم ربطی ندارن، ارتباط اشتباهی درست میکنیم. مثلا ما به خاطر طبیعت بد یه خبر، از کسی که خبر رو بهمون رسونده ناراحت میشیم.
  • شانس تازه کاران: ما ارتباط غلطی بین نتایج اولیه و قدیمی تر برقرار میکنیم.
  • ناهنجاری شناختی: وقتی تناقض در تفکر، اعتقاد یا رفتار باعث بشه برداشت متفاوتی از اتفاقات کنیم تا همه چیز خالی از تناقض باقی بمونه.
  • کاستن بیش از حد: وقتی مسئله «همین حالا» بیان شه، تصمیم گیری مون متناقض میشه.
  •  توجیه «چون»: معرفی یه دلیل (هر دلیلی) باعث میشه مقبول تر باشیم.
  • خستگی در تصمیم گیری: در طول روز ارادمون کم میشه، مخصوصا اگه خوب نخوابیده باشیم یا گشنه باشیم.
  • تعصب سرایت: ما نمیتونیم ارتباطی که با برخی وسایل خاص احساس میکنیم رو ندید بگیریم، چه وسیله برای گذشته باشه و چه ارتباط مستقیمی به اتفاق نداشته باشه.
  • مشکل حد وسط: در نظر گرفتن حد وسط عموما توزیع اساسی رو میپوشونه. هیچوقت از رودخونه ای که «میانگین» هشت متر عمق داره نگذرید. پدیده بیل گیتس.
  • ازدیاد انگیزه: انگیزه های مادی کوچک میتونن بقیه انگیزه هامون رو بپوشونن.
  • گرایش به حشو: استفاده از کلمات زیاد باعث پوشونده شدن تنبلی فکری، حماقت، سوء تفاهم یا ایده های خام میشن. عموما هم معنی تعصب راس قدرت در نظر گرفته میشه.
  • پدیده ویل راجرز: تاثیر عوض کردن میانگین دو گروه ( به سمت مثبت) با انتقال یه چیز از یه گروه به گروه دیگه. مثال: اگه کم ارزش ترین فرد از یه گروه بالاتر رو به یه گروه پایین تر منتقل کنید، میانگین ارزش هر دو گروه بالاتر میره.
  • تعصب اطلاعات: توهم اینکه اطلاعات بیشتری داشتن، تصمیم بهتری گرفتن رو تضمین میکنه.
  • توجه تلاش: اگر برای کاری تلاش زیادی کنین، نتیجش رو بهتر از چیزی که هست میبینین.
  • قانون اعداد کوچک: وقتی تصور میکنیم میشه ویژگیهای یک جمعیت کلی رو از روی یک سری نمونه کوچک فهمید در حالی که این نمونه های کوچک بیشتر تحت تاثیر عوامل تصادفی هستن.
  • توقع: توقعات، واکنش ما به اتفاقات مختلف و میزان خوشحالیمون رو تشکیل میدن. توقعت از خودت و افرادی که دوست داری رو بالا ببر و از چیزهایی که نمیتونی کنترل کنی، پایین بیار.
  • منطق ساده: ما عموما غریزه معمول مون رو انتخاب میکنیم چون زحمت کمتری ازمون میبره.
  • تاثیر فورر: ما در تعریفات کلی به سمت بیان ویژگی های مثبت مایلیم و در نتیجه به شبه علم باور داریم.
  • حماقت داوطلب: مختص کردن وقتمون به یه کار داوطلبی (که با جدیت کمتری انجامش میدیم) کمتر از مختص کردن همون میزان کار به چیزی که ازش درامد داشته باشیم موثره. استثنا: مشاهیر
  • تاثیر ابتکار: وقتی تصمیمات پیچیده رو به جای در نظر گرفتن ریسک و سود به طور جداگانه بگیریم، با مشورت احساس میگیریم.
  • توهم درون نگری: باور به اینکه تفکر ما رو به حقیقت یا صحت میرسونه.
  • ناتوانی در بستن درها: ما ترجیح میدیم گزینه هامون رو باز نگه داریم و فکر میکنیم زیانی نداره ولی در واقع هزینه این کار، پرت شدن حواس مونه.
  • نئومانیا: وقتی جدید بودن چیزها رو به سود واقعیشون ارجح میدونیم.
  • تاثیر خواب: اگر پروپاگاندا و تبلیغات روی کسی اثر بذاره، با گذر زمان این تاثیر همینطور بیشتر میشه.
  • ندیدن جایگزین: ما به طور درونی فراموش میکنیم گزینه در دسترسمون رو با جایگزین بهتر بعدیش قیاس کنیم.
  • تعصب قیاس اجتماعی: عموما از کسی که ممکنه ازمون بهتر بشه کمک نمیخوایم، حتی اگه در آینده احمق جلوه کنیم.
  • تاثیر اولیه و اخیر: اولین ویژگی یا جدیدترین اطلاعات، تاثیر بیشتری رومون دارن.
  • سندرم اینجا از اینا نداریم: وقتی فکر میکنیم چیزی که خودمون ساختیم از همه چیز بهتره.
  • قوی سیاه: وقتی اتفاقی که فکرش رو نمیکردیم، تاثیر عظیمی روی زندگی، کار، شرکت و کشورمون بذاره.
  • وابستگی به حیطه: بینشهای یه زمینه، درست به زمینه های دیگه منتقل نمیشه.
  • تاثیر توافق غلط: ما همدلی بقیه رو دست بالا می گیریم و باور داریم تفکر و احساسشون دقیقا مثل ماست.
  • خاطرات غلط: خاطرات ما سرشار از اطلاعات غلطه.
  • تعصب گروه ما گروه بقیه: گروه ها بر اساس معیار کوچکی شکل میگیرن. شما فکر میکنید کسانی که توی گروهتون نیستن، بیشتر از واقعیت شبیه همدیگن (کلیشه ها از همینجا شروع میشن). اعضای گروه حمایت ادراکی بیتناسبی از همدیگه دریافت میکنن.
  • ابهام گریزی: ما احتمالاتی که ازشون اطلاع داریم رو به اونایی که نداریم ارجح میدونیم.
  • تاثیر پیشفرض: ما اطلاعات موجود رو ترجیح میدیم.
  • ترس از پشیمانی: وقتی نمیتونیم برای دوری از احساس پشیمونی احتمالی، کاری کنیم.
  • تاثیر برتری: ویژگیهای قابل رویت تاثیر زیادی روی فکر و عمل کردنمون داره. عوامل مخفی و دیر فهم رو ندید میگیریم.
  • تاثیر پول دم دست: ما با پولی که برنده شدیم، کشف کردیم یا به ارث بردیم بی پرواتر از پولی که براش زحمت کشیدیم برخورد میکنیم.
  • تعویق: عقب انداختن کارهای مهم اما نچسب.
  • حسادت: وقتی مال، جایگاه، سلامت، جوانی، استعداد، شهرت یا زیبایی خود رو قیاس می کنیم. هدف حسادت یه چیز و هدف غبطه، رفتار بقیه است.
  • تجسم شخصیت: وقتی جنبه انسانی یه موضوع واضح باشه، با اون فرد احساس همدردی بیشتری میکنیم.
  • توهم توجه: ما مطمئنیم که از هر اتفاقی که اطرافمون میوفته آگاهیم، با اینکه فقط چیزایی رو میبینیم که روش تمرکز کرده باشیم.
  • ارائه غلط استراتژیک: هرچی موضوع حیاتیتر باشه، ادعا اغراق آمیز تر میشه.
  • بیش از حد فکر کردن: اگر زیاد فکر کنی، خرد جنبه احساسی رو از دست میدی.
  • سفسطه برنامه ریزی: ما مفاد یه پروژه رو دست بالا و ریسک، هزینه و مدت زمانش رو دست پایین میگیریم.
  • خطر شغلی: افراد متخصص مشکلاتشون رو با توجه به تخصصشون رفع میکنن، نه لزوما با بهترین روش. «برای مردی که چکش داره، همه مشکلات میخ هستن.»
  • تاثیر زیگارنیک: اگر ندونیم دقیقا چطور باید یه کاری رو انجام بدیم، فراموشش میکنیم.
  • توهم مهارت: در زمینه های زیادی، شانس نقش پررنگتری نسبت به مهارت بازی میکنه، برای مثال کارآفرینی و رهبری. مهارت لازمه ولی کافی نیست.
  • تاثیر مثبت بودن: ما روی چیزی که داریم تاکید بیشتری میذاریم تا چیزی که نداریم.
  • آلبالو چینی: انتخاب و نشان دادن بهترین ویژگیها و قایم کردن بقیه.
  • سفسطه یک دلیل: باور به اینکه یه عامل خاص باعث یه اتفاق یا پدیده شده.
  • خطای قصد و رفتار: وقتی پروژه و اطلاعات شکست خورده توی زمینه اشتباهی خودشون رو نشون میدن.
  • توهم جدید: ما فکر میکنیم چیز جدید مهمه ولی درواقع اینطور نیست و این چیزها مخصوصا طوری طراحی شدن که برای ما جذاب باشه.

 

نصحیت های کلی دیگه

 

  • ما نمیتونیم از قبل بدونیم چی باعث موفقیت و خوشحالیمون میشه. دانش منفی (کاری که نباید بکنیم) مهمتر از دانش مثبته (کاری که باید بکنیم.)
  • به زبون دیگه، خطاها رو از بین ببر تا تفکر بهتری سراغت بیاد.
  • توی موقعیت هایی که عواقب بزرگی داره، تا جایی که میتونی منطقی عمل کن.
  • توی موقعیت هایی که عواقب کوچکی داره، بذار ادراکت تو رو پیش ببره (کمتر زحمت بکشید)
  • همچنین بذار وقتی در حیطه تخصصت کار میکنی، ادراک تو رو پیش ببره.

 

لیست تصمیم گیری

 

  • این یه نمونه از تعصب بقاست؟
  • من دارم عامل انتخاب رو با نتیجه اشتباه میگیرم؟
  • دارم جایی که ارتباطی وجود نداره، ارتباط میبینم؟
  • به خاطر طرز رفتار یا تفکر بقیه دارم رفتار یا نظر خودم رو تغییر میدم؟ از روی مدرک بودن جامعه؟
  • دارم فقط هزینه و سود آینده رو میبینم؟ بدون در نظر گرفتن هزینه هایی که تا الان شده.
  • احساس میکنم باید یه لطفی رو جبران کنم؟ اونا برام کاری کردن که حس میکنم باید جبران کنم؟
  • میتونم مدرک تکذیبی برای فرضیم پیدا کنم؟ این مدارک تا کجا ادامه دارن؟ کسی که دیدگاه متضادی داره، این مدارک رو چطور میبینه؟
  • یه فرد قدرتمندتر داره روی من تاثیر میذاره؟
  • دارم بر چه اساس قضاوت میکنم؟ توی یه زمینه دیگه و با قیاس با چیز دیگه، چطور به نظر میرسه؟ چه تغییرات کوچک و تدریجی داره از قلمم میوفته؟
  • به خاطر تجربه قبلی یا راحتی به یاد آوردن مدارک دارم ارزشش رو بیشتر از چیزی که هست میبینم؟ میتونم از کی که تجربه و تخصصش با من فرق کنه، نظر بخوام؟
  • باید چه مدارکی ببینم که بتونم قضاوت کنم این موقعیت داره بهبود پیدا میکنه؟ قدمهای واضح و قابل تایید چین؟
  • دارم سعی میکنم تبدیل به داستانش کنم؟ چقدر مطمئنم که واقعا درکش میکنم؟
  • چه پیش بینی هایی میکنم؟ چقدر مطمئنم؟ قبلا چه تصمیماتی گرفتم که میتونه سطح پیش بینیم رو تعیین کنه؟
  • بدترین نتیجه چیه؟ پیشبینی من چقدر با این حالت فرق میکنه؟
  • این فرد (یا من) کاملا این موقعیت رو درک میکنه؟ یا خارج از حیطه تخصص منه؟
  • توی این موقعیت دقیقا روی چه چیزهایی کنترل دارم؟
  • چه انگیزه هایی وجود دارن؟ چه تاثیری روی رفتار افرادی که دخیلن میذاره؟
  • این موقعیت میتونه با عوامل تصادفی یا افت مقصود توضیح داده بشه؟
  • روند پشت این جریان، بدون در نظر گرفتن نتیجه، خوبه یا بد؟ مدارک کافی برای سنجیدن میزان موثر بودن این روند رو دارم؟ اون موقع چه اطلاعاتی داشتم؟
  • چطوری میتونم گزینه هام رو کم کنم؟ چه عوامل کلیدی رو باید در نظر بگیرم؟
  • از این آدم خوشم میاد؟ این امر داره روی تصمیم گیریم تاثیر میذاره؟
  • به خاطر اینکه دارمش ارزش بیشتری روش گذاشتم؟ نظر بازار چیه؟
  • نظر وکیل مدافع شیطان توی این موقعیت چیه؟ نظرمون رو جداگانه بیان کردیم؟
  • پاسخ منطقی نسبت به احتمال و عواقب این کار چیه؟ چه سود یا ریسکی توقع میره؟
  • این گزینه رو صرفا بر اساس سود و هزینه بررسی کردم؟ اگر این گزینه رو نداشتم چطور ارزش گذاری میکردم؟
  • میزان پایه این موقعیت چیه؟ موقعیت مشابهی هست که بهش اتکا کنم؟
  • توی این موقعیت چه عواملی وابسته و چه عواملی مستقلن؟
  • اینجا دارم از چه لنگرهایی استفاده میکنم که نباید بکنم؟

 

این مقاله درباره نقد و خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته رولف دوبلی بود!

از کتاب های رولف دوبلی خوشتون میاد؟ پس حتما کتاب هنر خوب زندگی کردن رو هم ازش اینجا بخونین و لذت ببرین!

راستی اگه به لحاظ موضوعی از کتاب هنر شفاف اندیشیدن خوشتون اومده، احتمالا از این دو کتاب هم خیلی خوشتون میاد، ببینید:

رولف دوبلی

درباره رولف دوبلی:

رولف دوبلی یک نویسنده و تاجر سوئیسی است. او شغل نویسندگیش رو به عنوان نویسنده رمان در سال 2002 آغاز کرد اما در سطح بین المللی برای کتاب غیر تخلیش، هنر شفاف اندیشیدن مشهور است و تایمز به خاطر این کتاب او را «استاد خودیاری که آلمانی ها دوستش دارند» نامیده است.

کتاب های مشابه هنر شفاف اندیشیدن:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *