کاور کتاب انسان خردمند

معرفی و نقد کتاب: انسان خردمند

زیرعنوان کتاب: تاریخ مختصر بشر

نویسنده: یووال نوح هراری

امتیاز در گودریدز:
4.4/5
امتیاز در آمازون:
4.6/5
با 503361 رای
با 26933 رای
تعداد صفحه: 498
زبان اصلی: انگلیسی

گونه ما چه‌ طور در جنگ تسلط موفق شد؟ چرا گذشتگان ما دور هم جمع شدند تا شهر‌ها و پادشاهی‌ها رو بسازن؟ چه طور به خدایان، ملت‌گرایی و حقوق انسانی عقیده پیدا کردیم؟ چه طور به پول، کتاب‌ها و قوانین اعتماد پیدا کردیم؟ چه طور بنده تشریفات، برنامه ریزی‌ها و مصرف گرایی شدیم؟ و دنیامون برای نسل هزاره جدید چه طور خواهد بود؟

در “انسان خردمند”، دکتر یووال نوح هراری تمام تاریخ زندگی بشر، از زمانی که اولین انسان قدم به کره زمین گذاشت، تا انقلاب های پر‌سرعت – و گاهی ویران کننده – شناختی, کشاورزی و علمی رو بررسی می کنه. او با ارائه نظراتی درباره‌ی بیولوژی، جامعه شناسی، باستان شناسی و اقتصاد، نقش وقایع تاریخی در شکل گیری جوامع انسانی امروزی، وجود گیاهان و حیوانات اطراف ما، و حتی نوع شخصیتمون رو بررسی می‌کنه. آیا ما انسان‌ها با گذشت زمان خوشحال تر شدیم؟ آیا هرگز می تونیم رفتاری متفاوت از گذشتگانمون داشته باشیم؟ و آیا اصلا می تونیم، و چه کاری باید انجام بدیم که بر قرن های آینده تاثیر بذاریم؟

“انسان خردمند” جسور، گسترده و برانگیزنده، هر چیزی رو که فکر می‌کردیم راجع به انسان بودن می‌دونیم، به چالش می‌کشه: افکارمون، اعمالمون، قدرت‌هامون و آینده‌مون.

نقل قول‌های کتاب انسان خردمند:

“هیچ وقت نمیتونید یه میمون رو با قول اینکه بعد از مرگ تو بهشت میمونا بهش بی نهایت موز میدن، راضی کنید که بهتون یه موز بده.”

“چطور باید مردم رو مجاب کنید که یک عقیده ساختگی مثل مسیحیت، دموکراسی یا کاپیتالیسم رو باور کنه؟ ابتدا، باید کاملا منکر این بشید که این عقیده ساختگیه.”

“فرهنگ هر چیزی که غیر طبیعی باشه رو ممنوع می‌کنه. اما از دیدگاه بیولوژیکی، هیچ چیز غیرطبیعی نیست. هر چیزی که ممکن باشه، طبیعیه. یه رفتار واقعا غیر طبیعی، که برخلاف قوانین طبیعت باشه، وجود نداره، در نتیجه نیازی به متوقف شدن نداره.”

“بر طبق نظریه بودایی‌ها، ریشه رنج کشیدن، احساس درد، ناراحتی یا حتی بی‌معنایی نیست؛ بلکه به دنبال احساسات گذرا بودن به طور مداومه، که باعث میشه ما دائما احساس تنش، بی‌قراری و نارضایتی داشته‌باشیم. در نتیجه، ذهنمون هیچ‌وقت راضی نیست. حتی وقتی احساس لذت می‌کنیم، پایدار نیست؛ چون می‌ترسیم که این احساس زود از بین بره و می‌خوایم که این احساس بمونه و پررنگ‌تر بشه. مردم زمانی که فلان یا بیسار احساس خوب رو داشته باشن، از رنج و عذاب رها نمیشن؛ بلکه زمانی این اتفاق میفته که ذات گذرای تمام احساساتشون رو درک کنن و از بیشتر خواستنشون دست بکشن. این، هدف مدیتیشن‌های بوداییه. در مدیتیشن، باید ذهن و بدنتون رو به دقت بررسی و برانگیخته شدن و بعد، از بین رفتن دائمی احساساتتون رو مشاهده کنید، تا به این درک برسید که به دنبال اونا بودن چه‌قدر بی‌معنیه. وقتی از دنبال کردنشون دست بکشید، ذهن کاملا آروم، پاک و راضی میشه. تمامی احساسات برانگیخته میشن و می‌گذرن – لذت، خشم، خستگی،  شهوت – اما وقتی که به دنبالشون نباشید، می‌تونید اونا رو همونطور که هستن بپذیرید، و به جای تخیل راجع به چیزی که الان می‌تونست اتفاق بیفته، در لحظه زندگی می‌کنید. آرامشی که به دست خواهید‌ اورد به حدی عمیق میشه که کسایی که به دنبال احساسات گذرای خوشایند هستن، نمیتونن حتی تصورش کنن. مثل این می‌مونه که فردی برای دهه‌ها کنار دریا وایسه و سعی کنه موجای “خوب” رو بگیره و متوقفشون کنه، و در عین حال موجای “بد” رو به عقب برونه. این فرد هر روز میاد تو ساحل و خودش رو با این کار الکی، دیوونه می‌کنه. به تدریج، تصمیم می‌گیره که رو شن‌ها بشینه و بذاره موجا هر طور که می‌خوان بیان و برن. چه قدر آرامش بخش!”

“تکرار، زمین بازی ذهن‌های پوچه.”

“چه تعداد از فارغ‌التحصیلای دانشگاه جوون، شغلای مورد نیاز در شرکت‌های سطح بالا رو گرفتن و به خودشون قول دادن انقد کار کنن تا بازنشسته بشن و بعد، تو سی و پنج سالگی برن سراغ علاقه اصلیشون؟ زمانی که اونا به سن سی و پنج برسن، وامای عظیم، بچه‌های مدرسه‌ای، خونه‌هایی تو اطراف شهر که حداقل برای هر خانواده دو تا ماشین لازم داره، و این فکر که زندگی بدون شراب خوب و تعطیلات خارج کشور گرون‌قیمت ارزشی نداره رو به دست میارن. خب، باید چی کار کنن؟برگردن به اول؟نه، دوبرابر کار و بردگی می‌کنن.”

“یکی از قوانین همیشگی تاریخ، تبدیل تجملات به ملزومات جدیده.”

“مردم کمی تاریخ رو ساختن؛ بقیه مشغول به شخم زدن زمین و حمل بشکه های آب بودن.”

“بیولوژی ما رو قادر (به انجام کارها)، و فرهنگ منعمون می‌کنه.”

“ما به گندم تسلط پیدا نکردیم؛ اون به ما تسلط پیدا کرد.”

“تضادی بین صنعت مدرن که طبیعت رو از بین می‌بره و گذشتگان ما که در هماهنگی با طبیعت زندگی می‌کردند، اساس نداره. خیلی قبل تر از انقلاب صنعتی، انسان های اولیه در بین تمام ارگانیزم‌ها، رکورد به انقراض کشوندن بیشتر گونه‌های گیاهی و جانوری رو شکوندن. ما تقریبا جزو مرگ‌آور ترین گونه‌ها در تمام دوره‌های تاریخ حیات روی کره زمین هستیم.”

“توانایی زنده نگه‌داشتن افراد در بدترین شرایط، لازمه انقلاب صنعتیه.”

“پول، جهانی‌ترین و کارآمد‌ترین اعتماد متقابلیه که تا حالا طراحی شده.”

“یکتاپرستی عقاید مذهبی رو شرح میده، اما درباره اهریمن گنگ و مبهمه. دوگانه گرایی اهریمن رو شرح میده، اما درباره عقاید مذهبی، مبهمه. تنها یهراه منطقی برای حل این معما وجود داره؛ اینکه بگیم تنها یه خدا وجود داره که تمامی جهان رو آفریده – و خودش همون اهریمنه.  اما هیچ‌کس تو تاریخ، جرئت قبول این عقیده رو نداشته.”

“کاپیتالیسم و مصرف گرایی دو روی یک سکه و پیوند دهنده “ده فرمان” انجیل هستن. فرمان اول به ثروتمندان، “سرمایه گذاری”، و فرمان اول بقیه ماها، “خریدن” هست! فرهنگ کاپیتالیست – مصرف گرا از جنبه دیگه‌ای انقلابیه. بیشتر سیستم های قبلی با مردم شرطای سختی می‌بستن. به مردم وعده بهشت داده می‌شد، اما در صورتی که اونا (مردم) دلسوزی و صبرشون رو تقویت می‌کردن، به خشم و تمایلاتشون مسلط می‌شدن، و خودخواهیشون رو کم می‌کردن. این کارا برای اکثر مردم خیلی سخت بود.تاریخ اخلاق، داستان غم‌انگیزی از ایده‌های فوق‌العاده‌ایه که هیچ کس نمی‌تونه اجراشون کنه. بیشتر مسیحیا از مسیح پیروی نکردن، بیشتر بودایی‌ها نتونستن راه بودا رو دنبال کنن، و اگه کفسیوس بیشتر کنفسیوس‌گرا‌های بعد خودشو می‌دید، اعصابش به هم می‌ریخت. در تضاد با این موضوع، اکثر مردم امروزی با موفقیت طبق فرهنگ کاپیتالیست – مصرف گرا زندگی می‌کنن. این فرهنگ، بهشت رو به شرطی وعده می‌ده که ثروتمندا طماع باقی بمونن و پول بیشتری در‌بیارن. این اولین مکتبیه که طرفداراش دقیقا کاری که ازشون خواسته‌ شده رو انجام میدن. حالا چه‌طور مطمئنیم که به بهشت میرسیم؟ تو تلویزیون دیدیمش!”

“تا جایی که می‌تونیم از دید علمی بگیم، زندگی انسانی هیچ معنایی نداره. انسان‌ها حاصل فرآیند‌های تکاملی کورکورانه‌ای هستن که بدون هیچ هدف یا معنایی انجام میشن. کارهایی که ما انجام می‌دیم بخشی از یه برنامه الهی نیستن، و اگه قرار باشه فردا صبح کره زمین منفجر بشه، جهان همچنان به روند طبیعی خودش پیش خواهد رفت. چیزی که می تونیم بگیم اینه که کسی دلش برای وجود انسان‌ها تنگ نمیشه. در نتیجه، هر معنایی که آدما به زندگیشون نسبت میدن، فقط یه تصوره.”

“در حقیقت، خوشحالی ربطی به شرایط برونی مثل ثروت، سلامتی یا حتی جامعه نداره؛ بلکه به نسبت بین شرایط برونی و انتظارات فردی بستگی داره.”

“آیا چیزی خطرناک تر از خدایان ناراضی و بی‌مسئولیتی که نمیدونن چی میخوان، وجود داره؟”

“هیچ چیزی بهتر از این اصطلاح امروزی، جنبه بیولوژیکی ماجرا رو توضیح نمیده: “خوشحالی از درون آغاز میشه”. پول، وضعیت اجتماعی، جراحی پلاستیک، خونه‌های زیبا، جایگاه‌های شغلی قدرتمند – هیچ کدوم از اینا براتون خوشحالی نمیارن. به درازا کشیدن خوشحالی، فقط از طریق هورمون های سروتونین، دپامین و اکسی‌توسین میسر میشه.”

“ولتیر درباره خدا میگه: “هیچ خدایی وجود نداره، اما این حرفو به خدمتکارم نزنید، چون اونوقت شب میاد و من رو می‌کشه.” احتمالا همورابی هم راجع به سیستم طبقه بندی اجتماعیش، و توماس جفرسون راجع به حقوق انسانی، همین رو میگن. انسان های اولیه حق طبیعی‌ای نداشتن، همینطور که عنکبوت‌ها، کفتارها و شامپانزه‌ها دارای حقی نبودن. اما به خدمتکارامون اینو نگید، چون شب میان و می‌کشنمون.”

“جمعیت زیادی از افراد غریبه، با ایمان داشتن به یه عقیده مشترک، با موفقیت با هم همکاری می‌کنن. هر همکاری انسانی عظیم – چه در یه شهر مدرن، یه کلیسای قدیمی یا شهرهای باستانی و قبیله‌ها – ریشه در همین عقاید مشترک داره که معمولا فقط در تصورات مردمه.”

“پولی که مردم آمریکا سالانه صرف رژیم می‌کنن، بیشتر از مقدار پولیه که برای سیر کردن تمام گرسنه‌های دنیا نیازه.”

“چه طور می تونیم فرق چیزی که به طور بیولوژیکی از پیش تعیین شده، و چیزی که مردم می‌خوان با باورهای غلط بیولوژیکی توجیه کنن رو بفهمیم؟ یه قانون خوب اینه که “بیولوژی ما رو قادر (به انجام کارها)، و فرهنگ منعمون می‌کنه”. بیولوژی بازه وسیعی از احتمالات رو دربرمی‌گیره. این فرهنگ و آداب و رسومه که باعث میشه مردم یه سری از این احتمالات رو درک کنن و یه سری دیگه رو منع می‌کنه. بیولوژی به زنان امکان بچه‌دار شدن میده – برخی فرهنگ‌ها و عقاید اجازه دادن زنان این رو بفهمن. بیولوژی این امکان رو به افراد میده که از رابطه جنسی لذت ببرن – و برخی فرهنگ‌ها اجازه ندادن که مردم این رو بفهمن. فرهنگ میگه تنها چیزهایی رو منع می‌کنه که غیرطبیعی باشن. اما از دیدگاه بیولوژیکی، هیچی غیرطبیعی نیست. هر چیزی که ممکنه، طبیعی هم هست. یه رفتار واقعا غیرطبیعی، که برخلاف قوانین طبیعت باشه، وجود نداره.”

“ما برای اطلاع از آینده تاریخ رو مطالعه نمی‌کنیم، بلکه برای این مطالعه می‌کنیم که افق دیدمون رو گسترش بدیم و بفهمیم که شرایط امروزی ما طبیعی و غیرقابل‌پیشگیری نبوده، و همیشه جلوی رومون احتمالات زیادی – بیش از حد تصورمون – هست.”

“تکامل باعث شده که انسان، مثل هر پستاندار دیگه‌ای، بیگانه هراس بشه. انسان‌های به طور غریزی، گونه انسانی رو به دو دسته تقسیم می‌کنن: “ما” و “اونا”.”

“برای تغییر یه مکتب ساخته ذهن، باید ابتدا به مکتب های ساخته‌ی ذهن متفاوتی ایمان بیاریم.”

“یکی از قوانین اصلی تاریخ اینه که تشریفات به ملزومات مبدل میشن. بعد از اینکه مردم به یه نوع از تشریفات عادت پیدا می‌کنن، دیگه ارزش تشریفاتیش رو از دست میده. بعد روش حساب باز می‌کنن. بعد به جایی می‌رسن که دیگه بدون اون نمی‌تونن زندگی کنن. طی چند قرن گذشته، ماشین‌های زیادی اختراع کردیم که قرار بود تو زمان صرفه‌جویی کنن و ما رو آروم تر کنن – مثل ماشین ظرفشویی، جاروبرقی، ماشین لباسشویی، تلفن، موبایل، رایانه، ایمیل. فکر می‌کردیم با اختراع اینا داریم تو زمان صرفه‌جویی می کنیم؛ اما سرعت تردمیل زندگی رو ده برابر بیشتر کردیم و روزامون پراضطراب تر شدن.”

“یه زندگی معنادار، حتی با سختی های زیادم می‌تونه خیلی رضایت بخش باشه، در حالی که یه زندگی بی‌معنا، هر چقدرم راحت باشه، عذاب دهنده‌ست.”

“تربیت کردن جوجه‌ها و گاوها می‌تونه تحولی موفقیت‌آمیز باشه، اما این حیوانات جزو بیچاره‌ترین حیوانات تاریخ به‌شمار میاد. تربیت حیوانات توسط اقدامات بی‌رحمانه‌ای شکل گرفت که با گذشت زمان، روز به روز بدتر میشن.”

“طبقه‌بندی‌های انسانی نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنن. اونا باعث میشن که غریبه‌ها بدون صرف زمان و انرژی برای آشنایی شخصی با دیگران، بدونن چه‌طور باید با بقیه رفتار کنن.”

نقد و خلاصه کتاب انسان خردمند:

 

نقد کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری

 

حدود 2.4 میلیون ساله که انسان‌ها (افراد جامعه انسانی) در کره زمین زندگی می‌کنن. انسان‌های اولیه فقط در 6% از این زمان، یعنی 150 هزار سال، زندگی می‌کردن. در نتیجه عنوان کتابی که راجع به انسان‌های خردمند هست نباید “خلاصه تاریخ بشر” باشه. میشه به راحتی فهمید که چرا یووال نوح هراری 95 درصد از محتوای کتابش رو به ما، به عنوان یه گونه، اختصاص داده؛ ما با خودخواهیمون، همچنان راجع به گونه‌ی خودمون خیلی بیش‌تر از باقی گونه‌ها، از جمله اونایی که از موقع ورودمون به کره زمین تا حالا، منقرض شدن، اهمیت میدیم. این حقیقت وجود داره که تاریخ گونه انسان خردمند – نامی که هراری رو ما میذاره – جزء کوچیکی از تاریخ گونه انسانه. 

آیا کل ماجرای این گونه می‌تونه تو 400 صفحه خلاصه بشه؟ نه دقیقا؛ راحت تره که یه خلاصه از تاریخش نوشته بشه، و هراری هم تو بیشتر کتابش به جای گذشته، به شرایط فعلی و آینده ما می‌پردازه. 

ما تقریبا در نیمه اول از زمان پیدایشمون، کار خاصی نمی‌کردیم و بعد، دچار یه سری تحولات انقلابی شدیم. اول، انقلاب “ادراکی“: حدود 70000 سال پیش، به دلایل نامعلوم، رفتار ما خیلی هوشمندانه تر از قبل شد و جمعیتمون در کل کره زمین پخش شد. حدود 11000 سال پیش، وارد انقلاب کشاورزی و زراعتی شدیم و عده زیادی از شکار، به کشاورزی رو اوردن.”انقلاب علمی” حدود 500 سال پیش شروع شد و شروع انقلاب صنعتی، حدود 250 سال پیش، رو رقم زد. انقلاب صنعتی هم باعث پیدایش انقلاب اطلاعات در حدود 50 سال پیش شد، که در حال آماده کردن زمینه برای شروع انقلاب بیوتکنولوژیه. هراری فکر میکنه که انقلاب بیوتکنولوژی پایان دوره انسان های خردمند خواهد بود و فرا-انسان های مهندسی شده از لحاظ بیولوژیکی، جایگزین ما میشن، که قادر به زندگی ابدی خواهند بود.

این یه روش دیدن اتفاقاته. هراری خیلی از اتفاقات مهم دیگه، از جمله ایجاد زبان ها رو هم بررسی می کنه؛ این اتفاق باعث شد که راجع به چیزهای بی‌اهمیت فکر کنیم، همکاری های گسترده ایجاد بشه، و البته، شایعه پراکنی هم پدیدار بشه. اتفاق بعدی، پیدایش مذهب و تسلط آروم یکتاپرستی بر چندپرستی های تقریبا پرتنش بود. بعد از اون، پیدایش پول و از همه مهم تر، دارایی بود. و بعد از اون هم گسترش امپراطوری‌ها و بازرگانی ها و شروع کاپیتالیسم اتفاق افتاد.

هراری جوری این اتفاقات رو بررسی می‌کنه و به چالش می‌کشه که آموزنده و مجذوب‌کننده میشن. این عقیده که “ما به گندم تسلط پیدا نکردیم، اون به ما تسلط پیدا کرد”، خیلی جالبه. هراری میگه “بین گندم و انسان معامله‌ای شکل گرفت که سبب شد که وابستگی انسان به طبیعت و انسان‌های دیگه از بین بره و انسان، به سمت طمع و جزءگرایی پیش بره. این معامله خوبی نبود؛ در حقیقت، بزرگ‌ترین دسیسه انقلاب کشاورزی به حساب میاد.” این اتفاق سبب رژیم غذایی بدتر، ساعتای کاری بیشتر، کمبود اعتماد به نفس و طبقه بندی‌های اجتماعی زننده‌تر شد. هراری فکر میکنه اگه در عصر حجر باقی می‌موندیم بهتر بود، و گفته‌های قدرتمندی درباره  بدذاتی کشاورزی صنعتی داره: “کشاورزی صنعتی مدرن می‌تونه یکی از بزرگ‌ترین جنایات تاریخ باشه.

او این عقیده عمومی که اساس احساسات و خواسته‌های ما بر اثر این انقلاب ها تغییر نکردن رو می‌پذیره: “عادت های غذا خوردن، اختلافات و جنسیت ما همگی نتیجه تعامل ذهن شکارچی ما با محیط پساصنعتی فعلی، با شهرهای بزرگش، هواپیماهاش، رایانه‌هاش و موبایل‌هاشه. ممکنه امروز تو یه برج بلند با یخچال پر زندگی کنیم، اما DNA ما هنوز فکر می‌کنه تو غاریم.” اون مثال واضحی می‌زنه؛ تمایل شدید ما به چربی‌جات و شیرینی‌جات سبب گسترش این دسته مواد غذایی شده، که عامل اصلی بیماری و زشتین. صنعت پورنوگرافی هم نمونه دیگه‌ایه که مثل زیاده‌روی تو غذا خوردنه؛ اگه ذهن معتادان به پورنوگرافی رو مثل بدن در نظر بگیریم، کاملا چاق به نظر خواهند رسید.

هراری ادعا می‌کنه که “پروژه اصلی انقلاب علمی”، پروژه “گیل گمش” هست (برگرفته از اسم قهرمانی که تصمیم گرفت مرگ رو شکست بده): “بخشیدن زندگی ابدی به انسان‌ها” یا “عدم میرایی”. اما عدم میرایی به معنی جاودانگی نیست، چون همیشه ممکنه به علت خشونت و جنگ بمیریم، و هراری مطمئن نیست عدم میرایی خیلی سودی به حالمون داشته باشه. در اون حالت، مرگ کسایی که دوستشون داریم برامون خیلی رنج‌آور تر میشد. ممکن بود از همه چیز، حتی اگه تو بهشت بودیم خسته بشیم. در نتیجه بهتره با کوتوله های داستان جی. آر. آر تولکین (نویسنده ارباب حلقه ها)، که میرایی رو هدیه ای به انسان می‌دونستن که خودشون ازش بی‌بهره بودن، موافقت کنیم. ممکنه همون حسی رو داشته باشیم که فیلیپ لارکین داشت: “در بطن همه این‌ها، تمایل به فراموش کردن وجود داره.”

 

اروین یالوم در این مورد عالی توضیح میده، پیشنهاد میکنم رواندرمانی اگزیستانسیالیسم شو که قسمتایی شو تو پادکست خوره براتون خوندیم گوش کنین و اگه دوست داشتین خلاصه کتاب رواندرمانی اگزیستانسیالیسم رو از همین لینک بخونین.

و اگه مفصلتر دوست داشتین بدونین زندگی اروین یالوم رو از پادکست مون گوش کنین که فوق العاده س! امیدوارم از شنیدنش لذت ببرین!

 

حتی اگه همه این حرفا رو کنار بذاریم، هیچ تضمینی نیست که عدم میرایی، خوشحالی رو به همراه بیاره. هراری به تحقیقی رجوع می‌کنه که نشون میده خوشحالی روزمره یه فرد تاثیر بسیار کمی از شرایط مادی می‌گیره. البته که پول در این بین می‌تونه تفاوت ایجاد کنه، اما فقط وقتی که باعث شه فرد از فقیری دربیاد. بعد از اون، پول بیشتر خیلی کم تغییر ایجاد می‌کنه، یا اصلا باعث تغییر نمی‌شه. درسته که یه برنده لاتاری از خوش‌شانسیش ذوق زده میشه، اما بعد از 18 ماه، میزان خوشحالیش به حالت اولیه برمی‌گرده. اگه یه دستگاه “خوشحالی سنج” داشتیم، و باهاش خوشحالی مردم اورنج کانتی (Orange county) و کلکته رو اندازه می‌گرفتیم، معلوم نبود که اولی نسبت به دومی، نتیجه بهتری کسب می‌کنه یا نه.

بحث خوشحالی در انسان خردمند، موضوع ثابتیه. وقتی آرتور بروکز (دبیرکل موسسه تجاری آمریکا) موضوعی مشابه رو در نیویورک تایمز در ماه جولای مطرح کرد، منتقدین گفتن که او طرفدار قشر ثروتمنده و می‌خواد نابرابری دستمزد‌ها رو توجیه کنه. این انتقاد مبهم بود، چون با وجود اینکه نابرابری دستمزدها خوشایند نیستن و به همه ضرر می‌رسونن، اما اون تحقیق درباره خوشحالی هم به خوبی تاییده شده. البته، این باعث نمیشه که هراری نگه ممکنه زندگی انسان‌های خردمند امروزی نسبت به اونایی که 15000 سال پیش زندگی می‌کردن، بدتر شده باشه. 

بخش زیادی از “انسان خردمند” خیلی جالبه و به خوبی بیان شده. اما همینطور که خواننده به خوندن ادامه میده، جالبی این بخش‌ها با بی‌احتیاطی، اغراق و احساسی نگری، خنثی میشن. البته استفاده مکرر و نادرست اون از عبارت “استثنا، قانون رو اثبات می‌کنه” هم نکته ناخوشایند دیگه‌ایه. (به این معنا که نمونه‌های نادر یا استثنا، یه قانون رو تایید می‌کنن، چون این به این معنیه که این قانون حتی تو موارد نادرم، درسته.) بی‌نظمی خاصی تو قضاوتهای هراری دیده میشن؛ مثل بی‌توجهیش به روابط عادی، از این شاخه به اون شاخه پریدنش در بررسی اطلاعات و غیره. برای مثال، نظرش درباره جنگ ناوارینو (Navarino)؛ هراری با استناد به این حقیقت که سرمایه‌گذاران انگلیسی قبول کردن در صورتی که یونانی‌ها در جنگ ببازن و استقلال شونو از دست بدن، سرمایه‌شونو ببازن، نتیجه می‌گیره: “سود سرمایه‌گذاران متعلق به ملت بود، در نتیجه انگلیس ناوگان بین‌المللی تشکیل داد که در سال 1827،  ناوتیپ اتومن (Ottoman) رو در جنگ ناوارینو غرق کرد. و بعد از سال‌ها زیرسلطه بودن، یونان بالاخره آزاد شد.” این نتیجه گیری شدیدا تحریف شده است، و یونان هم اونموقع آزاد نشد. برای اینکه بفهمیم این نتیجه گیری چه‌قدر اشتباهه، بهتره نگاهی به صفحه ویکیپدیا جنگ ناوارینو بندازیم. 

هراری از “تمدن آزادی‌خواه مدرن” متنفره، اما حمله‌ش به اون در حد یه کمدیه و به خودش برمی‌گرده. اون میگه: “آزادی‌خواهی انسانی یه مذهبه که وجود خدا رو نفی نمی‌کنه، ولی تمام طرفداراش انسانیت رو می‌پرستن.” و “شکاف عمیقی بین آزادی‌خواهی انسانی و حقایق علمی اخیرا کشف شده وجود داره.” این حرفا همه بی‌مبنا و ناراحت کنندس، با این حال وقتی هراری میگه “فقط یه مجرم می‌تونه با تحویل یه سری نامه‌های بانکی،خونه بخره”، حرفش درسته – جالبه که بدونیم حدود 35% درصد معاملات مسکن در مناطق گرون قیمت با پول نقد انجام میشن.

منبع: https://www.theguardian.com/books/2014/sep/11/sapiens-brief-history-humankind-yuval-noah-harari-review

 

خلاصه کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری

 

کتاب در سه جمله

 

  • تاریخ زندگی انسان با سه انقلاب عظیم شکل گرفته: انقلاب ادراکی (70000 سال پیش)، انقلاب کشاورزی (10000 سال پیش)، و انقلاب علمی (500 سال پیش).
  • این انقلابا به انسان قدرتی بخشیدن که باعث شده کارایی انجام بده که هیچ گونه دیگه ای انجام نداده؛ ایجاد و ارتباط بخشیدن به ایده‌هایی که به طور فیزیکی وجود ندارن (مذهب، کاپیتالیسم، و سیاست).
  • این “افسانه‌های” مشترک باعث شدن انسان بتونه بر کره زمین تسلط پیدا کنه و کم کم، حتی بر انتخاب طبیعی هم مسلط بشه.

 

خلاصه انسان خردمند

 

این مطلب خلاصه‌ایه که از  کتاب انسان خردمند نوشته یووال نوح هراری. خلاصه‌های من غیررسمین و معمولا شامل افکار خودم و نقل‌قول‌هایی از کتاب میشن. در اینجا نکات کلیدی و گزیده‌هایی از کتاب رو می‌بینیم.

  • تمدن انسانی حدودا 70000 سال پیش شروع به شکل گیری کرد.
  • سه انقلاب عظیم در تاریخ زندگی انسان اتفاق افتادن: انقلاب ادراکی، انقلاب کشاورزی، و انقلاب علمی.
  • انسان های نخستین (حدود 2 میلیون سال پیش) از باقی پستانداران مهم‌تر یا متفاوت‌تر نبودن.
  • واژه Homo Sapiens به معنی “انسان‌های خردمند” هست.
  • انسان‌ها در ابتدا حدود 2.5 میلیون سال پیش در آفریقا تکامل پیدا کردن.
  • نویسنده عقیده داره که احتمالا انسان خردمند تا 1000 سال دیگه باقی نخواهد موند.

پیشنهاد میکنم این سخنرانی تد تالک رو از یووال نوح هراری ببینین درباره شروه تاریخ انسانها:

 

 

امیدوارم لذت برده باشین. حالا بریم به ادامه موضوع برسیم:

  • از 2 میلیون تا 10000 سال پیش، گونه‌های انسانی متنوعی در زمین پراکنده شده‌اند. به تصویر کشیدن تکامل انسان از غارها تا الان، نمایش خطی و مستقیمیه و غلطه. در حقیقت، گونه‌های مختلف به طور همزمان زندگی می‌کردن.
  • اندازه مغز انسان‌ها نسبت به بدنشون بزرگه.
  • مغز انسان 2 تا 3 درصد حجم بدن رو اشغال می‌کنه، اما 25 درصد انرژیمونو مصرف می‌کنه.
  • در حقیقت، انسان تا 400 هزار سال پیش، جزء میانی زنجیره‌ی غذایی بود و تا 100 هزار سال پیش، به بالاترین جایگاه این زنجیره نرسیده ‌بود.
  • بیشتر حیواناتی که در بالای زنجیره غذایی قرار دارن، طی چندین میلیون سال به این جایگاه رسیدن. اما انسان‌ها سریعا به بالاترین رده پریدن. این، به این معنیه که سایر اعضای این زنجیره و ما، برای این اتفاق آماده نبودیم. در نتیجه احساس استرس و اضطراب داریم، چون به بالاترین رده بودن عادت نداریم. 
  • احتمالا کشف آتش و پختن غذا راه رو برای کوچک‌تر شدن مجاری تغذیه و بزرگ‌تر شدن مغز باز کرده.
  • دو تئوری درباره تکامل انسان خردمند وجود داره: تئوری تلاقی و تئوری جایگزینی. واقعیت احتمالا ترکیبی از هر دو تئوریه.
  • این دلیل احتمالی‌ای هست که انسان خردمند، نئاندرتال‌ها رو از بین بردن: “اونا (نئاندرتالا) خیلی آشنا بودن و نمیشد نادیده‌شون گرفت، و خیلی متفاوت بودن و نمیشد تحملشون کرد.”
  • آخرین گونه انسان‌های کوتوله 12000 سال پیش از بین رفتن.
  • انسان خردمند به خاطر زبان یکتاش، دنیا رو تحت تسلط گرفت.
  • انقلاب ادراکی بین 70 تا 30 هزار سال پیش رخ داد و باعث شد انسان خردمند توسط زبان، در حد شگفت‌آوری که تاکنون دیده نشده بود، با دیگران ارتباط برقرار کنه.
  • همونطور که میدونیم، تنها انسان خردمند می‌تونه راجع به چیزی که تا حالا ندیده و یا لمس یا بو نکرده، حرف بزنه؛ مثل مذهب، افسانه‌ها، داستان‌ها و رویاها.
  • افسانه و داستان گفتن باعث شد انسان‌های خردمند بتونن در مقیاس‌های بسیار بزرگ با هم همکاری کنن. این ما رو از حیوانات متمایز می‌کنه.
  • شامپانزه‌ها نمیتونن گروه‌هایی با بیش از 50 نفر تشکیل بدن. برای انسان‌ها، این عدد معمولا 150 هست. اگه بیشتر از این عدد باشه، نمیتونیم روی شایعه‌ها و اطلاعات شخصی حساب باز کنیم. برای اینکه جمعیت زیادی از افراد با هم همکاری کردن، چیزای دیگه‌ای نیاز دارن.
  • تعداد زیادی از افراد می‌تونن با داشتن عقاید و رویاهای مشترک، همکاری کنن.
  • در گروه‌های آموزشی، داستان ها یا تخیلاتن،  یا سازنده جامعه و یا واقعیت‌های تخیل‌شده.
  • واقعیت تخیل‌شده دروغ نیست، چون همه گروه اون رو باور دارن. 
  • از زمان انقلاب ادراکی، انسان‌ها در واقعیتی دوگانه زندگی می‌کنن؛ واقعیت فیزیکی و واقعیت تخیل‌شده.
  • نوع همکاری مردم، بسته به نوع داستان‌ها و افسانه‌هایی که میگیم، می‌تونه تغییر کنه.
  • از اونجایی که انسان‌های خردمند باورهایی دارن که از لحاظ ژنتیکی جانبدارانه نیست، می‌تونن با تغییر عقیده‌شون، سریعا رفتارشون رو تغییر بدن و نیازی نیست که میلیون‌ها سال برای یه تغییر ژنتیکی صبر کنن.
  • انسان خردمند، تنها موجودیه که معامله رو بنا نهاده.
  • تا جایی که ما می‌دونیم، انسان‌های 30000 سال پیش توانایی‌های جسمی، روانی و عقلی مشابه ما داشتن.
  • روانشناسی تکاملی ادعا می‌کنه بیشتر مباحث روانشناسی ما حدود 10000 سال پیش و قبل از انقلاب کشاورزی شکل گرفتن.
  • غریزه تمایل به غذای پرکالری در DNA ما وجود داره.
  • از زمان انقلاب کشاورزی به بعد، دیگه یک روش واحد زندگی برای انسان‌ها وجود نداره؛ بلکه گزینه‌هایی با فرهنگ‌های متفاوت هست که میشه از بینشون انتخاب کرد.
  • سگ اولین حیوانی بود که 15000 سال پیش توسط انسان تربیت شد.
  • در گروه‌های انسانی نخستین (حدود 10000 سال پیش) حریم شخصی خیلی کم رعایت می‌شد، اما تنهایی هم خیلی کم بود.
  • بیشتر گذشتگان ما، نسبت به خودمون درک عمیق تر و گسترده تری از محیط اطرافشون داشتن و اصلا کم‌هوش نبودن.
  • در کل، انسان‌ها نسبت به 15000 سال اطلاعات بیش‌تری دارن. اما از دید جزئی، هر فرد اطلاعات تخصصی تری داره و بازه دانشش محدودتره. انسان‌های اولیه ماهرترین و داناترین ما در طول تاریخ بودن.
  • امروزه، انتقال ژن‌های بی‌اهمیت خیلی آسون تر از 10000 سال پیشه.
  • کمبود آگاهی ما راجع به عقاید و مذهب‌های ماقبل تاریخ یکی از بزرگ‌ترین مشکلات ما در درک تاریخ زندگی انسانه.
  • سفر انسان‌ها در دریا و رسیدن به استرالیا، از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ، و آغازگر انتقال انسان‌ها به بالای زنجیره غذایی بود.
  • انسان خردمند ابتدا حدود 16000 سال پیش به آمریکا رفت.
  • مستقر شدن در آمریکا از پنینسولا و آلاسکا و کانادا، تا آمریکای مرکزی و مکزیک، تا آندس و آمازون و تا سر آفریقای جنوبی، یکی از پرسرعت‌ترین و شگفت‌آور ترین تاخت‌وتاز‌های تاریخ بود.
  • جالبه که انقلاب کشاورزی در قسمت‌های مختلف جهان، به طور جداگانه اتفاق افتاد.
  • هیچ مدرکی وجود نداره که انسان مدرن با گذر زمان، باهوش تر شده باشه.
  • در حقیقت، انقلاب کشاورزی در ابتدا زندگی انسان‌های معمولی رو بهتر نکرد. البته، باعث شد که انسان‌ها غذای بیش‌تری به نسبت محیطشون جمع‌آوری کنن و در نتیجه جمعیت انسان‌ها به شدت افزایش پیدا کرد.
  • در کال تعجب، در چندهزار سال اولیه انقلاب کشاورزی، کار بیش2تر، تفریح کم‌تر و افزایش جمعیت و در نتیجه افزایش نیاز به غذا، کار رو برای انسان‌ها سخت تر کرد. هر نسل نمی‌تونست ببینه که چطور وضعش از نسل قبلش بدتر شده، چون تغییرات ایجاد شده در هر نسل خیلی ناچیز بودن.
  • یکی از قوانین اصلی تاریخ اینه که تشریفات تبدیل به ملزومات میشن. در ابتدا، مردم از این تشریفات لذت می‌برن، بعد براشون موردانتظار و عادی میشه و بعد، بهشون وابسته میشن.
  • موفقیت عظیم انقلاب کشاورزی (افزایش جمعیت)، باعث رنج بیشتر انسان‌ها در سطح فردی، و حیوانات تربیت شده، مثل گاوها، گوسفندها و مرغ‌ها و جوجه‌ها شد.
  • افسانه‌هایی که احاطه‌مون کردن و زندگیمونو باهاشون پر کردیم، اینکه چه چیزی رو باور داریم و چی‌کار می‌کنیم رو بهمون دیکته می‌کنن.
  • اکثر مردم مثل مصر باستان، زندگیشون رو وقف ساختن اهرام ثلاثه می‌کنن؛ با این تفاوت که اسم، شکل و اندازه اهرام هر تمدن با دیگری فرق داره.
  • برای تغییر یک مذهب تخیلی، باید گروهی رو پیدا کنید که به این مذهب ایمان دارن. هر افسانه جدید باید براساس افسانه قبلی ساخته بشه یا از اون تکامل پیدا کنه.
  • هدف اصلی از نوشتن ثبت اعداده که مغز ما برای مدیریتشون، هنوز به اندازه کافی تکامل پیدا نکرده. مغز ما در به یادآوردن اطلاعات بیولوژیکی، اجتماعی و حیوان‌شناسی خیلی بهتر عمل می‌کنه.
  • سیستم نوشتاری باستانی به نام کوییپو (quipu) وجود داره که توسط اینکاها (Inca) ابداع شده بوده. البته این سیستم اصلا شبیه حروف نوشته‌شده نیست، بلکه یه سری نقطه با رنگای مختلف و رشته‌هاییه که بیانگر حروف و اعداد بودن.
  • نوشتن، شیوه تفکر انسان رو عوض کرده. می‌تونیم فکرامونو بنویسیم که سبب طبقه بندی هر چه بهتر اونا میشه.
  • عددها، رایج‌ترین زبان انسانی هستن.
  • طبقه‌بندی‌های اجتماعی، نابرابری و غیره همگی ابداعات انسان هستن.
  • اکثر مردم پولدار، وضعشون خوبه چون تو خانواده‌های پولدار به دنیا اومدن. اکثر مردم فقیر، وضعشون خوب نیست چون تو خانواده‌های فقیر به دنیا اومدن.
  • تبعیض بین افراد معمولا با گذر زمان بهتر نمیشه، بلکه بدتر میشه.
  • در سال 2006، هنوز 53 کشور وجود داشتن که توش شوهر برای تجاوز به زنش، به طور قانونی مجازات نمیشد. 
  • وقتی به بحث نابرابری جنسیتی می‌رسیم: بیولوژی ما رو قادر (به انجام کارها)، و فرهنگ منعمون می‌کنه. ایده رفتار “غیرطبیعی” نتیجه تئوری پردازی‌های مسیحیته، نه بیولوژی.
  • اگر چیزی از لحاظ بیولوژیکی قابل انجامه، پس طبیعیه. از دید علمی، رابطه جنسی بین دو مرد طبیعیه، اما سفر با سرعت نور طبیعی نیست.
  • چرا در اکثر فرهنگ‌ها، مردان از زنان ارزش بیش‌تری دارن؟
  • تمامی فرهنگ‌های انسانی با عدم پایداری پرشدن. برای مثال، آمریکا در حال حاضر آزادی فردی و برابری رو باارزش میدونه. اما این دو ایده همیشه‌ام خیلی خوب نیستن. این جزئی از تجربه انسانیه که از این دو به درستی استفاده کنه. این عدم ثبات بد نیست و باعث میشه ما بیشتر به مسائل فکر کنیم. ثبات، زمین بازی ذهن‌های خشک و خالیه.
  • تاریخ به سمت متحد شدن پیش میره. تمامی کره زمین به سمت یک فرهنگ جهانی حرکت می‌کنن.
  • اختراع پول یک انقلاب عقلانی بود. مفهوم پول فقط در ذهن ما وجود داره، نه در واقعیت.
  • بیش از 90 درصد مفهوم پول در حقیقت داده‌های الکترونیکیه، نه پول واقعی.
  • همه همیشه پول می‌خوان، دقیقا چون بقیه پول می‌خوان.
  • در 2500 سال گذشته، امپراطوری ها رایج ترین نوع تشکلات سیاسی بودن.
  • به طور کلی، امپراطوری ها به علت شورش‌ها نابود نشدن؛ بلکه تقریبا همیشه به خاطر تصرف عوامل خارجی یا درگیری ها و اختلافات داخلی از بین رفتن.
  • بیشتر چیزهایی که فکر می‌کنیم با قاطعیت بخشی از “فرهنگ” ما هستن در حقیقت توسط امپراطوری‌هایی که بر گذشتگانمون تسلط یافتن، به ما تحمیل شدن.
  • با وجود آثار منفی تسلط پیدا کردن امپراطوری‌ها به یک تمدن خارجی، مزایایی هم در این کار وجود داره؛ مثلا هنر، موسیقی، فرمانروایی و… با فرهنگ مردم تحت سلطه قرار گرفته ترکیب می‌شدند و فرهنگ جدیدی تشکیل می‌دادند.
  • واضحه که داریم به سمت یک امپراطوری متحد پیش میریم. بازارهای جهانی، گرمایش جهانی کره زمین، و مفاهیم پذیرفته‌شده جهانی مثل حقوق انسانی، مشخص می‌کنه که همه ما نیازمند یک موجودیت همگانی هستیم، نه ایالت ها و کشورهای مجزا.
  • مذهب، در کنار پول و فرمانروایی، سومین شناسه نوع انسانه.
  • انقلاب کشاورزی توسط یه انقلاب مذهبی همراهی شد.
  • با وجود اینکه ما چندخداپرستی رو از عقاید امروزیمون جاهلانه‌تر می‌دونیم، اما اون نسبت به پذیرش مذهب‌های مختلف، بازتر و منطقی‌تره.
  • به نظر میرسه که یکتاپرستی، چندخداپرستی رو به گوشه میرونه، اما در حقیقت بیشتر شبیه اینه که داره از همون خدایان متعدد، در نقش قدیس ها و روحانیون استفاده می‌کنه. دعا برای اونا فرقی با دعا برای خدای بارون نداره.
  • مشکل اصلی با یکتاپرستی اینه که در جهان شیطان وجود داره، در حالی که میگن خدای واحد خوب و مهربونه. اگر خدا خوبه، چرا اجازه میده اتفاقای بد و شیطانی بیفته؟
  • حتی افراد مشهور و پولدارم راضی نیستن.
  • طبق رسوم بودایی: ذهن به طور معمول تو همه شرایط بیشتر می‌خواد. و همه عذابا از زیاده‌خواهی میاد.
  • بازه متنوعی از “قوانین مذهبی طبیعی” وجود داره که محبوبن؛ مثل کمونیست‌ها، کاپیتالیست‌ها و آزادی‌خواهان.
  • طی 200 سال اخیر، علم ثابت کرده که رفتار انسان براساس هورمون‌ها، ژن‌ها و سیناپس نورون‌هاش مشخص میشه. اگر این درسته، چقدر دیگه می‌خوایم نادیده بگیریم که بیولوژی با مفهوم اراده آزاد مخالفت می‌کنه؟
  • توضیح اینکه چه‌طور چیزی اتفاق افتاده به معنی بازسازی یه سری از اتفاقات خاصه که به طور متوالی به اتفاق بعدی منجر شدن.
  • توضیح اینکه چرا چیزی اتفاق افتاده، به معنی پیدا کردن ارتباطاتیه که منجر به رخ دادن یه سری از اتفاقات شده.
  • هرچه‌قدر دانشتون در یه حوزه تاریخی عمیق تر بشه، توضیح اینکه چرا یه نتیجه خاص اتفاق افتاده و دیگری اتفاق نیفتاده، سخت‌تر میشه.
  • این یه قانون غیرقابل‌اجتناب در تاریخه که هر چیزی که واضح به نظر میاد، از قبل قابل پیش‌بینی نبوده.
  • مرحله یک و مرحله دو برای سیستم‌های آشوب (Chaotic Systems) وجود داره. مرحله اول نسبت به پیش‌بینی‌ها پاسخی ارائه نمیده؛ مثل هوا و هواشناسی. مرحله دوم به پیش‌بینی ها پاسخ میده، مثل بازار بورس و گزارشات تحلیلی درباره قیمت نفت.
  • هیچ مدرکی نیست که تاریخ به نفع انسان پیش میره یا شرایط زندگی انسان‌ها رو به بهبوده. شرایط برای پیروز‌ها خوبه، اما برای ما چه‌طور؟
  • انقلاب علمی 500 سال پیش در اروپا رخ داد. در 500 سال اخیر اهمیت انسان‌ها افزایش چشمگیری پیدا کرده.
  • یک تفاوت بین علم و مذهب اینه که علم فرض می‌کنه انسان جواب بزرگ‌ترین سوالات زندگی رو نمی‌دونه، اما مذهب فرض می‌کنه این جوابا رو همه می‌دونن. در حقیقت علم نادونی انسان‌ها رو در نظر می‌گیره.
  • فرهنگ مدرن نادونی انسان رو بهتر از فرهنگ قبلی دیگه‌ای پذیرفته.
  • فرهنگ‌ها و عقاید قبلی تئوری‌هاشونو از طریق داستان‌ها منتشر کردن. علم تئوری‌هاشو با کمک ریاضیات منتشر می‌کنه.
  • داستان پیدایش موسسه Scottish Widows نمونه عالی از قدرت احتماله.
  • دانشمندان معمولا قبول دارن که هیچ تئوری‌ای 100 درصد درست نیست. در نتیجه، واقعیت داشتن روش واقعی آزمایش کردن دانش نیست، بلکه کارایی روش درسته. علم به ما قدرت میده و هر چه‌قدر این قدرت کارایی بیشتری داشته باشه، علم برای ما بهتره.
  • حقیقت اینه که جنگ باعث اکتشافات علمی زیادی شده.
  • در گذشته، داناترین افراد دنبال راهی بودن که به مرگ معنا بدن. امروزه، داناترین افراد سعی می‌کنن با راه‌های بیولوژیکی، هورمونی، و ژنتیکی، از مرگ جلوگیری کنن.
  • سود اقتصادی، مذهبی و سیاسی که بر جریان ورود سرمایه به تحقیقات علمی و فناوری تاثیر میذارن، نقش مهمی در نتیجه بررسی علمی دارن.
  • فقط بررسی علم کافی نیست. برای مثال، اقتصاد و سود‌های کاپیتالیستی مشخص می‌کنن که بر چه چیزی تحقیق کنیم و با یافته‌های تحقیقات چی‌کار کنیم.
  • چرا اروپایی‌ها آمریکا رو کشف کردن و تحت سلطه گرفتن؟ چرا چینی‌ها یا هندی‌ها یا خاورمیانه‌ای‌ها، که دانش و مهارتشون هم‌اندازه اروپایی‌ها بوده، اینکارو نکردن؟ ایدئولوژی اروپایی‌ها ،که جهان رو بگردن، تفاوت اصلی بود. 
  • در بخش اعظم تاریخ زندگی انسان، سرانه تولید یه اندازه بود. اما با پیدایش کاپیتالیسم، سرانه تولید افزایش شگفت‌انگیزی پیدا کرد.
  • کاپیتالیسم مدرن به دلیل گسترش مفهوم اعتبار، رشد جمعیت افراد رو افزایش داده؛ چون به ما اجازه میده که وام بگیریم، به این علت که باور داریم آینده بهتر از حال حاضر میشه.
  • نظر عالی آدام اسمیت (Adam Smith) درباره کاپیتالیسم در کتاب “ثروت ملل (The Wealth of Nations)” این بود که افزایش سودهای شخصی ،در حقیقت اساس افزایش ثروت و اموال عمومیه. به عبارت دیگه شما با پولدار شدن، علاوه بر خودتون به دیگران هم سود می‌رسونید. (نکته: البته در صورتی که سودهای حاصل دوباره سرمایه گذاری بشن، نه اینکه مخفیشون کنیم.)
  • برای اینکه کاپیتالیسم نتیجه بده، سودهای به دست آمده باید در تولیدات جدید سرمایه‌گذاری بشن. 
  • “باور” کاپیتالیسم اینه که رشد اقتصادی اولویت داره؛ چون عدالت، آزادی و خوشحالی، همگی نیازمند رشد اقتصادین.
  • تمامی اعتبارهای مالی بر اساس این تفکر شکل میگیرن که علم و فناوری پیشرفت خواهد کرد. در واقع، دانشمندان پای قبض کاپیتالیسم رو امضا می‌کنن.
  • مقدار شکر مصرفی سالانه یک فرد انگلیسی از تقریبا صفر در اوایل قرن 17 به 18 پوند در اوایل قرن 19 تغییر پیدا کرد.
  • امید به زندگی، مرگ و میر کودکان، و میزان دریافت کالری، با وجود افزایش شدید جمعیت، از سال 1914 تا 2014 بسیار بهبود پیدا کرده.
  •  تا زمان انقلاب صنعتی، رفتار انسانی تحت کنترل انرژی خورشید و پرورش گیاهان بود؛ روز و شب، تابستون و زمستون. همه چیز با قدرت انسانی و حیوانی مشخص می‌شد، که این قدرت‌ها هم از غذا نشات می‌گرفتند، که غذا هم از فتوسنتز میومد.
  • “این، درس اولیه روانشناسی تکاملیه: هر نیازی که در حیات وحش شکل گرفته، همچنان در درون افراد حس میشه؛ حتی اگه دیگه برای بقا و تولیدمثل بهش احتیاجی نباشه.”
  • بررسی بچه‌میمون هارلو در دهه 1950 (و یه سری از مطالعات بعد از اون) نشون داده که حیوانات علاوه بر نیازهای مادی اولیه، نیازهای روانی قوی‌ای هم دارن. یادتون باشه: هیچ وقت نیازهای روانیتون رو نادیده نگیرین.
  • هزینه‌ای که مردم آمریکا سالانه صرف رژیمشون می‌کنن، بیشتر از هزینه‌ای هست که برای سیر کردن همه گرسنگان دنیا نیازه.
  • اکثر مردم نمیفهمن که در چه دوره صلح‌آمیزی زندگی می‌کنیم.
  • در سال‌های اخیر، تعداد افرادی که با خودکشی یا بر اثر تصادفات رانندگی فوت کردن بیشتر از کسایی بوده که بر اثر جنگ و جرائم خشونت‌آمیز جونشون رو از دست دادن.
  • در جامعه‌ای امن زندگی کنید، زیاد رانندگی نکنید و خودتون رو دوست داشته باشید. خشونت‌های محلی، تصادفات رانندگی و خودکشی، بزرگ‌ترین قاتل‌های انسان هستن.
  • جنگ کم‌تر شده، چون هزینه‌های جنگ به دلیل سلاح‌های هسته‌ای افزایش پیدا کرده. مزایایی که ممکن بود از جنگ به دست بیاد هم کم شده، چون منابع فیزیکی به نسبت قبل، بخش کوچک‌تری از اقتصاد به شمار میان و سود تجارت‌های بین‌المللی بیش‌تر از ضررشونه، و افزایش روابط بین‌المللی باعث ایجاد تمدنی بین‌المللی شده که احتمال اینکه در درون خودش بجنگه، کم‌تره.
  • دید ما به گذشته، شدیدا تحت تاثیر اتفاقاتیه که اخیرا افتادن.
  • محققان تقریبا تمام جنبه‌های تاریخ رو بررسی کردن، اما خیلی کم شده که از خودشون بپرسن آیا این تغییرات انسان رو خوشحال‌تر کرده؟
  • نیچه: “کسی که برای زندگی کردن دلیل داره، هر گونه‌ای از زندگی کردن رو می‌پذیره.”
  • اگر خوشحالی بسته به احساسات خوشایند باشه، اونوقت افزایش خوشحالیمون به معنی افزایش آزادسازی‌های بیوشیمیاییه. اگر خوشحالی وابسته به معنا باشه، اونوقت افزایش خوشحالی به این معنیه که به خودمون راجع به معنای خوشحالی، دروغ بگیم.
  • یه فایده مذهب که کم‌تر گفته شده: اعتقاد به زندگی بعد از مرگ، به زندگی فعلیمون معنا میده.
  • بوداییت حدود 2000 ساله که خوشحالی رو بررسی می‌کنه، و جالبه که عقاید مشترک زیادی با علم داره؛ مهم‌ترینشون اینکه خوشحالی نتیجه فرآیندهای داخل بدن انسانه و نه دنیای بیرون.
  • فلسفه بودایی راجع به خوشحالی، بر روی این ایده که شما اتفاقاتی نیستین که براتون میفته، بلکه احساساتی هم هستید که درونتونه، تمرکز می‌کنه. در نتیجه اگر این مفهوم رو درک کنید، دیگه نیازی نیست دنبال خوشحال شدن یا ناراحت و عصبانی نبودن باشید. به عبارت دیگه، باید خودتونو درک کنید.
  • برای نزدیک به 4 میلیارد سال، هر ارگانیزم مطابق با تکامل شکل گرفت. اما در دهه‌های اخیر، آدم‌هایی که ممکن بود انتخاب طبیعی از بین ببرتشون، همچنان هستن.
  • مهندسی ژنتیک داره به انسان‌ها اجازه میده که قوانین انتخاب طبیعی رو بشکونن. 
  • مرحله بعدی تاریخ زندگی انسان نه تنها تغییرات بیولوژیکی و فناوری به همراه خواهد داشت، بلکه بر آگاهی و هویت انسان‌ها هم اثر خواهد گذاشت. این تغییرات اساسی معنای واژه “انسان” رو به چالش می‌کشن.
  • خیلی از مردم فکر می‌کنن سوالی که باید در تحقیقات علمیمون بپرسیم اینه که: “می‌خوایم به چه چیزی تبدیل بشیم”؟ اما از اونجا که به نظر میرسه در مسیر مهندسی ژنتیک و برنامه‌ریزی هر ویژگی خواسته‌ها، تمایلات و ذهنمون قرار داریم، سوال اصلی که باید بپرسیم اینه: “می‌خوایم چه چیزی رو بخوایم”؟
  • در 1000 سال گذشته، انسان‌ها تکامل پیدا کردن تا به زمین تسلط پیدا کنن و الان در آستانه تسلط به انتخاب طبیعی  و تبدیل شدن به خدایان هستن. اما ما هنوز هم به دلایل زیادی خوشحال نیستیم و نمی‌دونیم چی میخوایم. آیا چیزی خطرناک تر از خدایان ناراضی و بی‌مسئولیتی که نمی‌دونن چی می‌خوان، وجود داره؟

منبع https://jamesclear.com/book-summaries/sapiens

 

این بود نقد و خلاصه ای از کتاب انسان خردمند اثر یووال نوح هراری! امیدوارم لذت برده باشین!

پادکست خوره کتاب رو هم دنبال کنین، توش زیر 15 دقیقه براتون تیکه هایی از کتابهای جالب رو از نظر خودمون خوندیم. امیدوارم از گوش دادنش لذت برین.

 

از یووال نوح هراری یه کتاب دیگه به اسم انسان خداگونه ام موجوده که با استقبال زیادی روبرو شده و اگه دوست دارین میتونین این کتاب رو یعنی کتاب انسان خداگونه از یووال نوح هراری از این لینک به راحتی بخرین!

یووال نوح هراری

درباره یووال نوح هراری:

دکتر یووال نوح هراری یه متفکر اسرائیلیه. اون همینطور تاریخ دان و استاد دانشگاه عبری اورشلیم در دپارتمان تاریخه. یووال نوح هراری نویسنده کتاب های علمی پروفروشیه که مهمترین شون انسان خردمند، انسان خداگونه و 21 درس از قرن 21امه.

کتاب های مشابه انسان خردمند:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *