جان استوارت میل,زندگینامه,بیوگرافی,آزادی

مرز آزادی کجاست؟ از دیدگاه جان استوارت میل (قسمت دوم)

تاریخ انتشار: 28 اردیبهشت 1402

جان استوارت میل فیلسوف، سیاستمدار و اقتصاددان انگلیسی در قرن نوزدهم بود. تو این قسمت ادامه‌ی زندگی‌نامه جان استوارت میل رو تعریف می‌کنیم.

حمایت مالی از خوره کتاب

ما اینجاها فعالیم: اینستاگرامتلگرام یوتیوب وبسایت

منابع:
1- کتاب اتوبیوگرافی (Autobiography) نوشته جان استوارت میل
2- صفحه‌های ویکی پدیای جان استوارت میل (John Stuart Mill)، منشور مَگنا کارتا (Magna Carta)، انقلاب شکوهمند (Glorious Revolution)، ریچارد کوبدن (Richard Cobden)
3- کتاب “قانون” نوشته فردریک باستیا و سوژه داستان انقلاب های فرانسه از پادکست خوره کتاب

موسیقی متن: ترک Snake Eyes از Mumford and Sons و ترک Nuvole Bianche از Ludovico Einaudi

رونوشت این قسمت:

مقدمه

سلام به خوره‌های کتاب، من شیمام و شما به پادکست خوره کتاب گوش میکنین. تو پادکست خوره کتاب، لابه لای کتابا دنبال “آزادی” می‌گردیم.

تو قسمت اول در مورد شرایط تاریخی قرن نوزدهم انگلیس صحبت کردیم و نیمی از زندگینامه جان استوارت میل رو روایت کردیم. حالا تو قسمت دوم، بقیه داستان زندگی جان استوارت میل رو بشنوین.

شکلگیری شخصیت و نظریه‌های جان استورات میل

جان استوارت میل بعد از اینکه دوران بحران روحی شو پشت سر گذاشت، تو سال 1830، وقتی 24 سالش بود، تو یه مهمونی شام تو لندن، با هریِت تیلورِ (Harriet Taylor) بیست و یک ساله و متاهل روبرو شد. 

جان استوارت میل تو زندگی نامه اش تو فصلی که چند تا اتفاق و تجربه مهم زندگی شو توضیح داده – با عنوان “شروع با ارزش ترین دوستی زندگی من” – از شروع دوستی اش با هریت تیلور میگه.

میل اولین بار وقتی هریت 21 ساله بود دیدش و از همون اول تحت تاثیر هوش و توانایی هریت تو به چالش کشیدن باورها و دیدگاه های دیگران قرار گرفت. نوشته شخصیت خارق العاده هریت ذهن شو تحت تاثیر قرار داده و عمیقا به خودش و به گفتگوهایی که باهم داشتن علاقه منده.

جوری که آشنایی هریت و جان توصیف شده، به نظر میاد داریم از یه جور عشق سوزان در نگاه اول حرف می زنیم. اگرچه که صرفا یه احساس زودگذر نبود. در طول 20 سال بعد، جان و هریت مرتب ملاقات میکردن. اونا در مورد موضوعات مختلف از جمله سیاست، فلسفه و ادبیات بحث می کردن و دوستی شون عمیق تر شد.

تو این دوران میل، هنوز کارمند شرکت بریتیش ایست ایندیا بود و هریِت با مردی با نام جان تیلور (John Taylor) ازدواج کرده بود. جان استوارت میل تو این مهمونی چنان تحت تاثیر طرز بیان و دیدگاه پیشرفته ی هریِت در مورد حقوق زنان و موضوعات اجتماعیِ دیگه و همینطور طرز برخوردش با مردای دیگه قرار میگیره که، اگرچه هر کدوم شون پیشینه اجتماعیِ فوق العاده متفاوتی داشته ان، برای 20 سال آینده تبدیل به دو تا دوست صمیمی شدن.

***

جان استوارت میل بارها تو زندگی اش به فرانسه سفر کرد. اولین سفر مربوط به وقتی بود که تا اوایل 20 سالگی بود. تو این سفرا با تعدادی از شخصیت های برجسته و متفکرای لیبرالِ فرانسوی آشنا میشد که رو دیدگاهش تاثیرگذار بودن. همین آشنایی ها و همین شرکت کردن ها تو محافل و جلسات سیاسی و فکری بود که باعث شد جان استوارت میل تبدیل به یه شخصیت شناخته شده، همینطور سخنرانی ها و نوشته هاش تو زمینه منطق، اقتصاد سیاسی و فلسفه سیاسی و اجتماعی تو روزنامه ها و مجلات بود که باعث شد آدم مشهوری بشه. این کارو به صورت نیمه وقت، تو اوقات فراغتش میکرد.

جان استوارت میل در طول زندگی خود چندین سفر به فرانسه داشت. اولین سفر مربوط به دهه 1820 عه، یعنی وقتی میل بیست و چند ساله بود. تو این سفر با تعدادی از روشنفکرای سیاسی و متفکرای فرانسوی ملاقات کرد. اینا آدمایی بودن که مخالف اقتصاد آزاد بودن و سرمدار جنبش های سوسیالیستی بودن. از “اقتصاد برنامه ریزی شده” حرف میزدن و میگفتن دیگه پایان کاپیتالیسم رسیده. میل تو نوشته هاش میگه واقن تو اون سفر، فلسفه اقتصادی و سیاسی اش تحت تاثیر باور به “اقتصاد برنامه ریزی شده” قرار گرفت. انگار بعد از این سفره که دیدگاه های یکم سوسیال تره میل رو در مورد موضوعات اقتصادی و اجتماعی می بینیم و جان استوارت میل بیشتر از نقش بالقوه ی دولت تو اجرای عدالت اجتماعی و برابری میزنه؛ دقیقا همون مسائلی که باستیا میگفت نباید به عهده دولت باشه و هانا آرنت هم میگفت نباید سیاسی بشه چون اولین قربانی اش “آزادی”عه.

***

جان استوارت میل تو این دوران، بعد از اون بحرانی که پشت سر گذاشت، طبق زندگینامه ای که از خودش به جا گذاشته، آموزش رسمی ای که دیده رو زیر سوال میبره و از محدودیت های این روش آموزشی میگه. میگه تحصیلات اولیه اش در مورد ریاضی و زبان و ادبیات کلاسیک و کلن تحصیلاتی که داشته به اندازه کافی اونو واسه برخورد با دنیای واقعی آماده نکرده. میگه به رغم همه چیزایی که از موضوعات مختلف یاد گرفته و برنامه درسی ای که داشته، نه ابرازیه که دانش تحلیلیِ لازم رو واسه انتقاد و همینطور تعامل با دنیای اطرافش بهش بده، و نه اونو در معرض تفکرات و عقاید جدید و بروز در مورد علم و فلسفه و سیاست قرار داده. 

احساس می کرد که درک کافی از مسائل اجتماعی و سیاسی اون زمانو براش به ارمغان نیاورده و بهش یاد نداده که چطوری باید در موردشون انتقادی فکر کنه. همینطورم ابزاری واسه خودآموزی و ادامه یادگیری در طول زندگی در اختیارش نذاشته.

یه دلیلی که همچین احساسی داشت این بود که تحصیلاتش شدیدا تاکید بر یادگیری دانش به خاطر صرفا دانش بود. دانشی که یاد میگرفت قرار نبود واسه درک و بهتر کردن خود جامعه به کار بره، بلکه یادشون میگرفت چون صرفا علم بود. واسه همین می نویسه همین باعث شد تا “احساس معیوبی در مورد ارتباط چیزای مختلف با هم و با دنیای پیرامون” داشته باشه. همین حس باعث شده بود ندونه که این علمی که یاد گرفته رو باید چطور در تعامل با دنیای اطرافش، واسه حل کردنه مسائل دنیای واقعی به کار ببره.

جان استوارت میل تا اینجایی که با هریت آشنا شده، تا حالا فلسفه فایده گرایی رو زیر سوال برده، و تو این آشنایی و گفتگو در مورد دیدگاه های هریت، بیشترم به چالش کشیده میشه ولی در عین حال ذهنشو باز میکنه. اما چرا؟ 

تازه احساس میکرد که تحصیلاتی که تا حالا داشته به اندازه کافی اونو واسه چالش های تفکر مستقل و تفکر تحلیلی آماده نکرده. تازه جان استوارت میلی داره این حرفو میزنه که گفتیم کلی بهش تفکر مستقل یاد داده بودن! مینویسه: “به او آموخته اند که برای خودش فکر کند، اما یادش نداده اند که خودش باید درباره مسائل بزرگی که باید در نظر میگرفت فکر کند.” معنی این جمله اینه که با  اینکه بهش یاد بدن درک و دیدگاه خودشو در مورد مسائل مهم داشته باشه، اما بهش یاد دادن که در مورد مسائل مهم، باید به نظرات دیگران تکیه کنه.

البته میل کلن ارزش تحصیلات شو زیر سوال نبرد. اون ارزش این تحصیلات رو درک کرده بود. خودش اعتراف میکرد که این آموزشی که دیده، پایه و اساس محکمی بوده واسه دانش و مهارت هایی که یاد گرفته. ولی بهرحال باورش این بود که واسه درک واقعی و تعامل با دنیای واقعی، باید تحصیلات شو ادامه بده و از طریق مطالعه و آموزش خود-محور به صورت خودآموز جلو بره.

بنابراین جان استوارت میلِ حدودا 24 ساله تصمیم گرفت تو زمینه های مختلف مثه اقتصاد سیاسی، تاریخ و علوم طبیعی به آموزش خودآموز رو بیاره تا به درک بهتر و جامع تری از جهان و مسائل پیش روی جامعه دست پیدا کنه. جدای از این دنبال نظرات و ایده های دیگران بود، تو بحث و مناظره ها با دوستا و همکاراش شرکت میکرد تا از این طریقم بتونه دیدگاه خودشو رشد بده.

میل احساس میکرد اگه به صورت خودآموز مطالبو یاد بگیره بهتر میتونه مسائل اجتماعی و سیاسی زمونه شو درک کنه و باهاش دست و پنجه نرم کنه. میگه با این کار بود که تو بطن وضعیت موجود جامعه میشه فهمید چی خوبه، چی بد!” چون “درک بهتر و عمیقتری در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی روز وجود داره”.

جان استوارت بعد از بحران روحیِ دوران جوونی اش از این نوشته که وقتی 20 ساله بود به مجله “وِست‌مینستِر ریویو” (Westminster Review) محلق شد. “وِست‌مینستِر ریویو مجله ای بود که اون زمان هدفش ترویج ایده های افراطی و لیبرال بود.

اون زمان افکار جان استوارت میل عمیقا درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی زمونه خودش بود و مشتاق بود که از این مجله به عنوان بستری استفاده کنه واسه ترویج دیدگاه های خودش! مینویسه که احساس ضرورت زیادی واسه ایجاد یه تغییری تو دنیای بیرون داشت و این مجله راهی واسه رسیدن به همین هدف واسه اش فراهم کرد.

موضوعاتی که تو این مجله چاپ میکرد عمدتا در مورد نیاز به اصلاحات سیاسی و اجتماعیه. جان استوارت میل معتقد بود که نظام فعلی ناعادلانه اس و باید واسه ایجاد یه جامعه برابر و عادلانه، تغییر کنه. واسه همین در مورد حقوق کارگران مینوشت، در مورد حق رای همگانی و تجارت آزاد و لغو برده داری مینوشت. از اینکه حکومت های در این مورد اقدامی نمی کنن انتقاد نمیکرد، در مورد راهکارهای فوری ای که باید انجام شن توضیح میداد.

مثلا یکی از مواردی که از مجله ریویو استفاده میکرد تا دیدگاه خودشو ترویج بده، موضوع “آموزش” بود. میگفت نظام آموزشی فعلی معیوبه، باید اصلاح شه تا بتونه جوونا رو بهتر واسه دنیای واقعی آماده کنه. استدلالش همه در این راستاس که آموزش باید کاربردی باشه و دانش آموزا رو واسه پذیرش نقش هاشون به عنوان شهروندان و اعضای جامعه متمرکز کنه.

یا مثلا در مورد دیدگاه های ادبی و فلسفی اش مقاله مینوشت. چندین مقاله در مورد متفکرایی نوشت، علی الخصوص از هیوم و آدام اسمیت که دیدگاه ها و باورهای خودشو خیلی تحت تاثیر قرار داده بودن. و خلاصه راجع به نظراتش در مورد اخلاقیات و اینکه چطور با مسائل سیاسی و اجتماعی روز ارتباط پیدا میکنه نوشت.

بعد میگه همین ملحق شدنش به مجله وست مینستر، مصداقی از تلاش هاش در راستای خودآموزیه. چون این کار بهش اجازه میده ایده های جدیدی کشف کنه و اون ایده هارو در جریان بحث های فکری با دیگران بذاره. میگه این کار خیلی بهش کمک کرد. و جدای از اینا خودش تجربه شکلی از فعالیت سیاسی بود، چون بهش اجازه میداد از تغییراتی که فکر میکرد واسه جامعه ضروریه بتونه دفاع کنه.

بعدها جان استوارت میل در مورد این بحرانی که تو دوران جوونی تجربه کرد به چشم “یه قدم رو به جلو” نگاه میکنه. میگه این خوب بود که بالاخره یه علتی باعث شد که اون تجربه خودشو از فلسفه فایده گرایی زیر سوال ببره و به همین خاطر بره به سمت جستجوی درک عمیق تری از خودش و دنیای اطرافش.

جدای از اینکه از احساس ناراحتی عمیقش تو این دوره از زندگی مینویسه و میگه “روح افسردگی چنان منو در خودش غرق کرده بوده که هیچوقت تو زندگی ام اینطور باهاش مواجه نشده بودم. بدون اینکه بتونم هیچ کاری از پیش ببرم، تمام انرژی مو ازم گرفته بود.” حسی که بیشتر ناشی از احساس ناامیدی و ناتوانی تو ایجاد تغییر تو محیط پیرامونش بود. 

بعد میگه دلیل اینکه فلسفه فایده گرایی رو زیر سوال بردم این بود که “وقتی به عقب نگاه میکردم، می دیدم علت بیشتره ناراحتیام همین فلسفه فایده گرایی بود” که باهاش بزرگ شده بودم. چرا؟ چون دقیقا همین تاکید بر سعادتمندی از طریق بزرگترین خیر واسه بیشترین تعداد، باعث شده بود که خوشبختی و رفاه شخصیِ خودشو نادیده بگیره.

***

یکی از وقایع مهمی که تو زندگی نامه جان استوارت میل در موردش نوشته شده، مرگ پدرشه. پدرش، جیمز میل، تاثیر زیادی تو زندگی جان داشت و مرگش برای جان استوارت فقدان بزرگی بود. میل می نویسه مرگ پدرش “اولین غم بزرگ زندگی من” بود و بعد از درگذشت پدرش “خلا اش رو در وجودش” احساس میکرد. با این حال مرگ پدرش بود که باعث شد به این موضوع فکر کنه که مجبوره مسئولیت بیشتری در مورد زندگیش به عهده بگیره و شروعی شد واسه اینکه بتونه واسه خودش فکر کنه.

اما هیچکدوم از این دستاوردا آسون به دست نیومد. همش با عبور از دوره های بحران عاطفی و به قیمت اضطراب و افسردگی به دست اومده بود.

جان استوارت میل بعد از مرگ پدرش تو 1836 تا 1840 خودشو به شدت درگیر مسائل سیاسی و اجتماعی کرد. اون مدافع سرسخت حقوق زنان بود؛ سخت مدافع تجارت آزاد بود؛ اصلاحات پارلمانی رو دنبال میکرد و در مورد همه این موضوعات تو مجله وست مینستر ریویو مقاله می نوشت.

میل بعد از پشت سر گذاشتن مرگ پدرش، تو زندگینامه اش، تو فصل آخر کتاب به نام “نمایی از باقیمانده زندگی من” از اتفاقات مهمی که بعدش براش افتاد صحبت کرده. 

یکی از اتفاقات مهم بعد از این دوران که جان استوارت میل بهش اشاره میکنه، تکمیل کردن کتاب «نظام منطق» (System of Logic) عه که بالاخره تو سال 1843 منتشر شد. نوشتنه این کتاب برمیگرده به دورانی که تو شرکت بریتیش ایست ایندیا بود اما تکمیل شدنش خیلی بیشتر طول کشید. کتاب نظام منطق یکی مهمترین آثار تاثیرگذارِ جان استوارت میله و توش در مورد اصول اساسی منطق آوردن و استدلال کردنه. هدف میل از نوشتنه این کتاب این بود که بتونه یه چارچوب نظام مند و جامع درست کنه در مورد موضوع منطق و مبانی استدلال قیاسی و استقرایی و نحوه برخورد با پرسش های پیچیده فلسفی بود.

میل تو فحوای کتاب داره از این باور حرف میزنه که اگه تمام استدلال های انسان رو بررسی کنیم، تهش میرسیم به تعداد کمی از قوانین ساده و البته جهانشمول. اون استدلال میکنه که این قوانین نه تنها رو شیوه استدلال ما در مورد مفاهیم انتزاعی تاثیر میذارن، بلکه رو عقاید ما و شیوه تصمیم گیری هامون تو زندگی روزمره حاکمن.

یکی از مهمترین جنبه های کتاب تاکید میل رو تفاوتیه که استدلال قیاسی با استدلال استقرایی داره. میگه استدلال استقرایی، ماله وقتیه که از یه سری مشاهده های خاصی میایم یه نتیجه کلی میگیریم. ولی استدلال قیاسی ماله وقتیه که نتیجه گیری مون بر اساس یه سری مقدمه هاییه که درست در نظر گرفته شده ان. میل میگه هر دو شکل استدلال مهمن و باید واسه رسیدن به درک دقیق تر و جامع تر از دنیای اطرافمون از ترکیب این دو تا استدلال استفاده کرد.

بعد میاد مغالطه ها و خطاهایی که تو استدلاله رو تحلیل میکنه. میگه خیلی وقتا این خطاها به خاطر اشتباه گرفتن استدلال قیاسی و استقرایی به وجود میاد؛ یا به این خاطر به وجود میاد که از مقدمه ای نتیجه گیری شده که خودش درست نیست، مغالطه اس.

بعلاوه تو این کتاب از نقش زبان تو تفکر و توانایی ما تو درک جهان حرف میزنه و نقش زبان رو بررسی میکنه. استدلالش اینه که زبان ابزار قدرتمندی واسه بیان افکار و عقایده، اما همینطورم میتونه منبع سردرگمی و سوء تفاهم باشه. تاکید جان استوارت میل، استفاده دقیق و روشن از کلمات و تعاریفیه که تو گفتارمون به کار می بریم و میگه باید کلماتی که استفاده میکنیم دقیقا معنایی که منظورمونه رو نشون بده.

بعد از اهمیت شک کردن و تفکر انتقادی میگه. میل استدلال میکنه که ما باید در مورد نظرات خودمون و دیگران شک داشته باشیم؛ باید مایل باشیم که فرضیات و باورهایی که داریم رو زیر سوال ببریم و به چالش بکشیم. چون تنها راه رسیدن به درک درست و دقیق از دنیا، فقط از طریق استفاده نظامند از منطق و عقله.

در مجموع کتاب “نظام منطق” کتاب شاخصیه و تاثیر عمیقی رو توسعه فلسفه و اقتصاد و علوم سیاسی داشته. سبک نوشتار جان استوارت میل تو این کتاب صریح و مختصره و خیلی دقیق موضوع استدلال و منطق رو واکاوی کرده. در مجموع این یه کتاب خیلی ضروریه، خصوصا وقتی از آزادی بیان صحبت میکنیم، این کتاب مطمئنا بینش زیادی به آدم میده.

اتفاق مهم دیگه ای که جان استوارت میل ازش صحبت میکنه، انتشار کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» (Principles of Political Economy) تو سال 1848 عه. اصول اقتصاد سیاسیِ جان استوارت میل یکی از مهمترین کتابای اقتصاد قرن نوزدهمه و حتی هنوزم جزو کتاب هاییه که زیاد خونده میشه. 

تو این کتاب، جان استوارت میل از مفاهیمی حرف میزنه که موضوع مشترکی بین اقتصاد، سیاست و اخلاقه. اون اساس اقتصاد سیاسیِ مدرن رو با تحلیل دقیق و با استدلال روشنگر، پایه ریزی میکنه و درک جامعی از این موضوع ارائه میکنه.

اون تو این کتاب در مورد اصول اقتصاد و تاثیرش رو جامعه حرف میزنه و خیلی رو دیدگاه اقتصاددانای قرن نوزدهم تاثیر گذاشت. و حتی به نظرم یه سریاشون سربلند بیرون اومد و خوب امتحانشو پس داد، مثه ایده تجارت آزاد. بعضیاشم نه.

جان استوارت میل “اصول اقتصاد سیاسی” رو تو سال 1848 منتشر کرد. کتاب دو بخشه: بخش اول میاد یه تحلیلی انتقادی ارائه میده از نظریه های اقتصادی کلاسیک، و تو بخش دوم میاد نظرات و پیشنهادات خودشو در مورد مسائل اقتصادی مختلف میگه. بنابراین ساختار کتاب اینطوریه که اول خرد متعارف رو تو موضوعات اقتصادی زیر سوال میبره و بعد مشاهدات و نتیجه گیری های شخصی خودشو در مورد عملکرد نظام اقتصادی میگه.

مثلا میگه صرفا تمرکز بر اقتصاد آزاد واسه ایجاد یه جامعه عادلانه و کارآمد کافی نیست. معتقده که دولت باید به صورت محدود تو اقتصاد نقش داشته باشه؛ تا با ارائه یسری کالا و خدمات و تنظیم فعالیت های اقتصادی، از شکست بازار جلوگیری کنه.

اگرچه که بین علما در مورد اینکه بالاخره دولت نقش داشته باشه؟ یا نداشته باشه؟ یا چقدر نقش داشته باشه؟ یا به چه وسیله ای این نقش شو به اقتصاد تحمیل کنه؟ اختلاف نظر وجود داره. ولی اونچه جان استوارت میل میگه اینه که اقتصاد باید آزاد باشه اما دولت هم باید به صورت محدود توش نقش ایفا کنه تا بازار مبادا شکست بخوره.

تو قسمت آینده براتون تعریف میکنم که وقتی میل از توزیع مجدد ثروت توسط دولت حرف میزنه منظورش تا چه حدودیه و این چطور نمیتونه با دیدگاه اقتصادی کینزی که میگه دولت باید تو بازار دخالت کنه و ثروت رو از نو تو جامعه توزیع کنه، چیه.

جان استوارت میل میگه اقتصاد، خودش خودشو تنظیم میکنه اما نه صددرصد، بنابراین نیاز به دخالت محدود دولت تو اقتصاد وجود داره. میگه اگه رها کنی تا عرضه و تقاضا به طور طبیعی با هم تنظیم شن، بهترین نتیجه رو از بازار میگیری.

بنابراین کتاب “اصول اقتصاد سیاسی” یه کتاب کلاسیکه که تاثیر زیادی رو اقتصاددان ها و بحث و جدل هاشون گذاشت.

***

جان استوارت میل از سال 1823 تا 1858، بیشتر از سی سال واسه شرکت بریتیش ایست ایندیا کار کرد. وقتی از شرکت بازنشسته شد 52 ساله بود. اول تو سال 1836 یه ارتقا پیدا کرد و منصبی تو دپارتمان سیاسی پیدا کرد. بعد تو سال 1856 به عنوان بازرس مکاتبات با هند منصوب شد. 

میل تو این دوران تغییرات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی رو تو اوضاع هند مثل بریتانیا مشاهده کرد. بارها به هند رفت و در طول مدت اقامتش تو هند این فرصت رو داشت تا مردم محلی رو ببینه باهاشون تعامل کنه و از نظام فرهنگی، سیاسی و اقتصادی هند اطلاعاتی پیدا کنه. اون استثمار برتانیا تو هند رو دید؛ استثمار فرهنگی و اقتصادی، شیوه های کار اجباری و تحمیل نظام های حقوقی و اقتصادی برتانیا به هند رو.

با این حال تو نوشته هاش استدلال کرده که بدرفتاری با مردم “مردم بی فرهنگ” (بربر) اشتباهه و باورش بر این بود که مناطقی از هند تو دوره هایی چشم اندازهای مترقی داشته اما حالا – منظورش اون زمانه – تو مسیر توسعه و پیشرفت دچار رکود شدن. واسه همین میگفت این مناطق باید تحت حکمرانی یه “مستبد خیرخواه” باشن تا دوباره به مسیر شکوفایی شون برگردن.

حتی اینجام دیدنه تعرض بریتانیا به حقوق مردم هند، اونو به احترام بیشتر برای حقوق فردی و تنوع فرهنگی رسوند. و ایده هاش در مورد رابطه حکومت با اقتصاد تحت تاثیر تجربه هاش تو هند بود؛ جایی که خودش به چشم دیده بود که چطور بریتانیا نظام اقتصادی خودشو به نفع بریتانیا به هندیا تحمیل میکرد. اون بعدها تو کتاب “ملاحظاتی در باب حکومت نماینده” سیاست های استعماری بریتانیا تو هند رو نقد کرد و از حقوق سیاسی بیشتر واسه مردم هند دفاع کرد. همینطورم اقدامات شرکت بریتیش ایست ایندیا رو تو استفاده از زور و سرکوب واسه تسلط پیدا کردن بر اقتصاد هند سرزنش کرد. بنابراین کتاب “ملاحظاتی در باب حکومت نماینده” کتابیه که درباره اصول حکومت نماینده مردم حرف میزنه و دیدگاه جان استوارت میل رو درباره رابطه بین دموکراسی و سیاست بیان میکنه.

***

جان استوارت میل نهایتا تو سال 1858 وقتی 52 سالش بود شرکت رو رها کرد. بیرون اومد. و تمرکزشو رو نویسندگی و فعالیت های سیاسی اش گذاشت. بعد از اون به طور کامل خودشو وقف نوشتن کرد. درباره موضوعات مختلفی می نوشت و سخنرانی میکرد و کم کم تبدیل به چهره شناخته شده ای تو عرصه عمومی و تحلیلگری سیاسی شد.

اون بلافاصله بعد از بازنشستگی تو سال 1851 با هریت تیلور ازدواج کرد. تا اینجا از فوت همسر سابق هریت دو سال گذشته. متون مختلفی میگن که اونا تو دوران دوستی شون به اصول اخلاقی پایبند و عفیف بودن. نزدیک به 20 سال با هم دوست بودن و رابطه نزدیکی داشتن. اما حتی بعد از ازدواجم فرزندی با هم نداشتن. هریت از ازدواج قبلی اش یه پسر داشت به اسم جان تیلور که میل سرپرستی شو به عهده گرفت. بنابراین جان استوارت میل یه پسر خونده به نام جان تیلور میل داشت.

هریت در جایگاه خودش تاثیر قابل ملاحظه ای رو کار و ایده های جان استوارت میل داشت؛ چه تو دوران دوستی و چه بعد از ازدواج. رابطه اون بود که رو حمایت میل از حقوق زنان و موضوع خشونت خانگی تاثیرگذار بود. ایده توانمندی سازی زنان و برابری زنان تو جامعه رو تحت تاثیر هریت، چاپ کرد و بعدا حتی کتاب مشهوری به نام “موضوع زنان” تو سال 1869 منتشر کرد.

اواسط دهه 1850، جان استوارت میل و هریت تیلور، سندی رو به پارلمان ارائه کردن که در مورد مردایی که به همسراشون خشن حمله میکنن میگفت واسه واسه این مردا صرفا مجازات زندان و جریمه کافی نیست. در واقع مجازات زندان و جریمه به اندازه کافی تنبیهی نیست که جلوی اون دسته از مردان رو بگیره. بلکه میگه: “چنین جانورانی باید علنا شلاق بخورن.” به کار بردن همچین کلماتی، احساس خشم هریت تیلور و میل رو نسبت به خشونتی که بر زنان تحمیل شده رو نشون میده.

دغدغه دومی که تو کتاب “موضوع زنان” اومده در مورد موقعیت های حقوقی نابرابره، مثل مواردی که به دارایی و اموال زنان مربوط میشه و مثل موضوع طلاق و همینطور دسترسی به فرزندان بعد از طلاقه. اینم دومین منبع خشم تیلور و میله بود. و موضوع سومی که ازش میگه مربوط به حق رای زنانه. حتی وقتی هریت تو سال 1858 از دنیا رفت، میل با اشتیاقی بیشتر از هر نوشته ای که منتشر کرده بود، پیگیری این مطالبه رو ادامه داد.

در واقع کتاب “آزادی” رو جان استوارت میل به کمک هریت تیلور نوشت. هریت کتاب رو بازبینی کرد اما عمرش به انتشار این کتاب قد نداد. اون درست تو همون سالی که کتاب “آزادی” منتشر شد، به خاطر بیماری ریوی و بعد از هفت سال زندگی مشترک با جان استوارت میل از دنیا رفت.

بنابراین تو سال 1859 بود که میل کتاب “آزادی” (On Liberty) رو منتشر کرد؛ یکی از مشهورترین آثارش! “آزادی” عنوان کتابیه که جان استوارت میل توش از آزادی فردی دفاع میکنه و درباره ارتباط بین فرد و حکومت می نویسه. میل تو این کتابه میگه افراد آزادن که هر طور که مایلن و صلاح میدونن فکر و عمل کنن، مادامی که به دیگران صدمه نزدن!

بحث کتاب آزادی با اعلامیه مشهوری شروع میشه که میگه “تنها هدفی که برای بشر قابل قبوله که چه به صورت فردی چه جمعی، بخواد به خاطرش تو آزادی عمل دیگری دخالت کنه، دفاع از خودشه.” بنابراین میل ادعا میکنه که جامعه فقط به خاطر جلوگیری از آسیب رسوندنه افراد به دیگرانه که میتونه مداخله کنه، نه برای کنترل افکار و عقایدشون.

جان استوارت میل دلیل میاره در مورد اینکه آزادی فردی واسه پیشرفت انسان ضروریه و آدما تا وقتی به کسی صدمه ای نرسوندن، باید آزاد باشن ولو بخوان امتحان کنن یا اشتباه کنن. میگه تبادل آزاد افکار واسه رشد جامعه ضروریه و آدما باید حق ابراز عقیده و زیر سوال بردن اقتدار رو داشته باشن.

میل تو کتاب آزادی میاد نقش دولت رو تو حفاظت از آزادی های فردی بررسی میکنه. اون میگه حکومت از قدرتش نباید به عنوان ابزاری واسه اِعمال اعتقادات اخلاقی یا مذهبی استفاده کنه؛ دولت باید نسبت به مذهب بی طرف باشه و افراد باید حق انتخاب عقاید و اعمال شونو داشته باشن.

بعد به این موضوع میرسه که اکثریت جامعه نباید بتونن حقوق اقلیت رو محدود کننو آدما باید آزادانه نظر بدن و به صورت مسالمت آمیز مخالفت کنن. و این واسه حفظ آزادی فردی و حمایت از حقوق اقلیت ها ضروریه.

در نهایتم میگه اصل آزادی فردی باید در مورد زنان هم عین مردان اعمال شه. و تاکید میکنه که زنان هم باید از حقوق و فرصت های برابر با مردان برخوردار باشن. بنابراین نقض حقوق زنان، نقض آزادی فردیه.

کتاب آزادی که بحث شو مفصل تو قسمت آینده باز میکنیم، اثری قدرتمند و موندگاره و یه کتاب فلسفه سیاسی در حمایت آزادی های فردی، آزادی بیان، و حمایت از حقوق اقلیت ها تو جامعه اس. در واقع میل استاد به چالش کشیدن خرد مرسوم جامعه اس و از اونجایی که خودش عمیقا تحت تاثیر فلسفه لیبرال کلاسیکه، به دنبال اِعمال این اصول به آینده سیاسی و اجتماعیِ در حال تغییر قرن نوزدهم بود.

***

جان استوارت میل تو سال 1868 به عنوان رئیس دانشگاه اندروز (University of St Andrews) انتخاب شد. این افتخار بزرگی بود که به خاطر شهرت اندیشه های میل، به عنوان یه فیلسوف و متفکر سیاسی بهش داده شد. اون تو سخنرانی ای که به مناسبت شروع ریاستش تو سال 1867 ایراد کرد یه جمله مشهور رو گفت که اغلب در معنای اشتباه به کار میره. اون گفت: “انسان های بد برای رسیدن به اهداف شان به چیزی بیشتر از انفعال انسان های خوب نیاز ندارند.” معنی این جمله اینه که انسان خوب اگه ببینه که آدمایی دارن کارهای اشتباهی انجام میدن باید یه کاری بکنن. نباید فقط ساکت بمونن و نگاه کنن. میل این حرفو زد چون معتقد بود که واسه توقف کارهای بد، صرفا ناظر بودن کافی نیست، آدم های خوبی باید اقدامی بکنن تا جلوشو بگیرن. در واقع با این حرف میخواست مردم بفهمن که وظیفه دارن در مقابل بی عدالتی عمل کنن و دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنن.

اون تو همین دوران، سه سالم به عنوان عضو پارلمان بریتانیا رای آورد و روی کرسی حوزه انتخابی وست‌مینسترِ لندن نشست. در واقع دلیل انتخابش، دیدگاه هایی بود که در مورد اصلاحات اجتماعی و اقتصاد آزاد بود. جان استوارت میل دومین کسی بود که در تاریخ پارلمان، خواستار اعطای حق رای برای زنان شد. و مدافع جدیِ اصلاحات اجتماعی مثل اتحادیه های کارگری و تعاونی های کشاورزی بود. بعد تو سال 1867 به عنوان عضو انجمن فلسفی آمریکا انتخاب شد.

باورها و اندیشه های جان استوارت میل تو متفکرای زیادی بعد از خودش تاثیر گذاشت که یکی از معروف هاشون برتراند راسل فیلسوف مشهوره.

اون در نهایت سیزده روز قبل از اینکه 67 ساله شه، تو فرانسه تو سال 1873 از دنیا رفت و کنار همسرش هریت به خاک سپرده شد.

***

می پرسین چی جان استوارت میل رو تبدیل به یه شخصیت مهم کرده وقتی از آزادی حرف میزنیم؟

جان استوارت میل به خاطر مشارکت تو توسعه فلسفه سیاسی آزادی بود که تبدیل شد به یه شخصیت مهم. اون بیشتر به خاطر اثرش “آزادی” شناخته میشه، که توش استدلال می کنه افراد باید بتونن خوشبختی و اهداف خودشونو تا وقتی به کسی آسیب نرسوندن دنبال کنن. این اثر، پایه و اساس مفهوم استقلال فردی رو گذاشت که سنگ بنای دموکراسی خواهیه مدرنه. میل باور داشت آزادی فردی واسه رشد استعدادهای انسان ضروری ایه و جامعه اس که از مزایای این آزادی منتفع میشه. و این گفتمانه جان استوارت میله که درک ما رو از حقوق فردی، دموکراسی و اقتصاد رو شکل داده و اونو تبدیل میکنه به یه شخصیت آزادی خواه.

تو کتاب آزادی جمله ای هست که میگه: “تنها آزادی ای که به درستی سزاوار این اسم باشه، اینه که ما بتونیم به شیوه خودمون، خیر خودمونو دنبال کنیم، تا اونجایی که سعی نکنیم دیگرانو از حق خودشون واسه اینکار محروم کنیم و مانع شون نشیم.”

میگن این جمله ایه که بیانگره اعتقاد جان استوارت میل به اهمیت آزادی فردی و حق تعیین سرنوشته. این نقل قول یک اصل اساسی از فلسفه سیاسی جان استوارت میل و سنگ بنای آزادی خواهیه.

تاثیر افکار جان استوارت میل و فردریک باستیا بر فضای کشورشون

خب! جان استوارت میل هم تو انگلیسِ قرن 19ام، با این توصیفاتی که ازش شنیدیم زندگی میکرد؛ یعنی دورانی که کشورش داشت رشد و شکوفایی رو تجربه میکرد. جان استوارت میل در واقع یه فیلسوف و اقتصاددان فایده گرا بود که از آزادی فردی دفاع میکرد؛ از برابری و اهمیت ابتکار عمل های فردی تو رشد اقتصادی دفاع میکرد. معتقد به آزادی بود، نه به خاطر اینکه خوده آزادی یه ارزشه؛ بلکه به خاطر این معتقد بود که میگفت آزادی فایده داره! منتقد بود به دخالت گسترده دولت تو اقتصاد بود و میگفت نقش دولت تو اقتصاد باید به ارتقای رفاه اجتماعی محدود باشه. بنابراین از متفکری حرف میزنیم که مدافع لیبرالیسم و اصول اقتصاد آزاده، یه اصلاح طلب اجتماعی ام هست و ایده هاش تاثیر بسزایی رو اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادیِ انگلیسِ قرن نوزدهم داشت.

یکی از تاثیرات کلیدی جان استوارت میل تو همچین جامعه ای این بود که از آزادی فردی حمایت میکرد و درباره اهمیت استقلال فرد تو شکل دادن به جامعه استدلال میاورد. و وحشتناک آدم فعالی تو زمینه نشر بود، حالا تو زندگینامه اش مفصل می شنوین. جان استوارت میل میگفت فرد باید در مورد اینکه میخواد جه منافعی و اهدافی رو واسه خودش دنبال کنه آزاد باشه و نقش دولت باید محدود باشه به حمایت از این حقوق فردی و بالا بردنه رفاه عمومی. به نظر میل، این اصول واسه ارتقای رفاه و برابری تو جامعه ضروریه و پایه و اساس یه جامعه عادلانه و آزاد رو میسازه.

اون تو زمینه اقتصاد و سیاست و مسائل اجتماعی ام فعالیت قابل توجهی داشت. فقط این نبود که از آزادی های فردی حمایت کنه. جان استوارت میل از طرفدارای جدی اقتصاد آزاد بود و استدلال میکرد که بازار باید آزادانه عمل کنه و مداخله دولت باید در حداقل ممکن و محدود به رسیدگی به شکست های بازار باشه. یعنی فقط وقتی بازار شکست خورد، دولت بدوئه بیاد درستش کنه.

البته این دیدگاهیه که حرف و حدیث در موردش زیاده. این دیدگاهیه که بعدا آدمایی مثل جان مِینارد کینز (John Maynard Keynes) ازش تاثیر میگیره و دیگه کلن میگه دولت باید تو روندهای اقتصادی مداخله کنه و واسه اقتصاد برنامه ریزی کنه. هرچند مقایسه افکار این دو نفر – جان مینارد کینز و جان استوارت میل – مثه مقایسه فیل و فنجون میمونه و نمیشه میل رو با کینز تو دیدگاه های اقتصادی شون یکی دونست. اما میشه تاثیر گرفتنه کینز از این باور که دولت نقش حداقلی باید تو اقتصاد داشته باشه، یا اینکه هر جا اقتصاد شکست خورد دولت بیاد و وارد عمل شه تا اقتصادو به ریل درست خودش بندازه درک کرد. اسم کینز و اقتصاد کینزین واسه تون آشناس؟ درسته تو قسمت زندگینامه فردریک هایک، شنیدنش. کینز و هایک هم دوران بودن و مناظره های مشهوری ام در مورد اختلاف نظرشون تو مداخله دولت تو اقتصاد داشتن که معروف شد. پیشنهاد میکنم حتما زندگینامه هایک، اقتصاددان آزادی رو هم گوش بدین.

برگردیم به جان استوارت میل! جان استوارت میل مدافع جدی مالیات پلکانی و گسترش برنامه های رفاه اجتماعی بود. استدلال میکرد که این سیاست ها واسه رفع فقر و نابرابری تو جامعه ضروریه.

ولی خب به دیدگاه های جان استوارت میل تو همون دوران هم انتقادهایی وارد بود. بعضیا میگفتن ایده هاش در تناسب با واقعیت های سیاسی و اقتصادی جامعه ی اونروزِ انگلستان نیست و زیادی کمال گرایانه اس. یا اینکه دنبال دولت مداخله جو تو اقتصاده. اینا رو مفصل اونجا که دارم افکار و باورهای جان استوارت میل میدم میگم. هدفم از اشاره بهشون اینجا اینه که بگم به رغم همه اینا، جان استوارت میل یکی از شخصیت های تاثیرگذار تو تاریخ اندیشه لیبرال باقی مونده و ایده هاش گفتمان سیاسی و اقتصادی رو تا به روز شکل داده و تحت تاثیر قرار داده. 

فارغ از این که زندگینامه جان استوارت میل چیه، این اوضاع جامعه ای بود که اون توش زندگی میکرد. به فاصله نه چندان زیادی، فردریک باستیا تقریبا تو همون دوره زمانی، تو فرانسه ای داشت زندگی و فعالیت میکرد که دستخوش تغییرات سیاسی و اقتصادی شدیدی بود. باستیام مثل جان استوارت میل از طرفداری لیبرالیسم کلاسیک و اقتصاد بازار آزاد بود. فردریک باستیام تو دورانی از زندگی اش طرفدار این بینش بود که دولت باید تو اقتصاد نقشی داشته باشه ولو اندک، ولی تجربه شکست این دیدگاه رو تو یکی از انقلاب هایی که تو زندگیش دیده بود و اینجا دیدگاهش با جان استوارت میل اختلاف پیدا کرد. 

واقعیت اینه که فرانسه مسیری که جان استوارت میل پیشنهاد میکرد که انگلیسم بره رو تا ته خط رفته بود و تجربه اینو به باستیا نشون داد که مداخله دولت تو اقتصاد فقط مشکل ایجاد میکنه، نه راه حل. باستیا در نهایت راهکارو تو محدود کردن قانون به حدود متناسبش پیدا کرد.

اون معنای برابری رو فقط تو برابری در مقابل “قانون” دید و برابری اقتصادی رو چیزی جز برابری در “فقر” نمیتونست معنی کنه. باستیا راهکارش حتی برای فرانسه ی آشوبناکِ قرن نوزدهم ام اقتصاد آزاد بود. اون بحث سیاست “حمایت از تولیدات داخلی” در مقابل بحث “اقتصاد آزاد” میاره و توضیح میده که چطور همچین سیاستی ضدپیشرفته و همیشه منجر به “کمبود” میشه، اگرچه زیر عَلَمِ رونق بازار تولیدات داخلی ازش حمایت میشه. ولی در واقع ضد حمایت از حتی تولیدات داخلیه چون به هزار طریق، امکان “همکاری داوطلبانه” و “انتخاب آزاد” از بین میبره و دنبال جایگزین کردن “زور و اجبار” به جای “همکاری داوطلبانه” اس.

بنابراین تمام استدلال‌هایی که مفهوم “خیر عمومی” رو دنبال میکنن رو صرفا توهم کسایی میدونه که واسه پیشبرد منافع خودشون میخوان آزادی رو با زور جایگزین کنن.

در واقع اگه یادتون باشه، باستیا تحت تاثیر فردی به نام ریچارد کوبدن (Richard Cobden) با فلسفه اقتصاد آزاد آشنا شد. حالا ریچارد کوبدن کی بود؟ رفیق جینگ جان استوارت میل! اینا هم رو افکار هم تاثیرگذار بودن هم تو حلقه های فکریِ مشترکی رفت و آمد داشتن. در واقع علت سرشناس شدن و شهرت فردریک باستیا تو فرانسه، برمیگرده به اون زمانی که تصمیم گرفت تو فضای متشنج فرانسه مقاله ای از ریچارد کوبدن رو ترجمه و منتشر کنه که مربوط به بحث تعرفه ها بود. میگفتن باستیا مشکلات فرانسه رو از جنبه تازه ای بررسی کرده و کلی ازش استقبال شد که بیشتر در مورد این موضوعات مطلب منتشر کنه.

بنابراین این ادعای درستیه که بگیم جان استوارت میل و فردریک باستیا اولش که کلن با هم موافق بودن و بعد به مرور زمان و تجربه انقلاب های مختلف تو فرانسه، باستیا رو به این نتیجه رسوند که برگشتنه قانون به حدود مجازش و اقتصاد آزاد راهکاره برون رفت از بحرانیه که فرانسه از انقلابی به انقلاب دیگه داره هی تکرارش میکنه.

حدس باستیا این بود که علت واقعی انقلاب فوریه، شکست آزادی تو جامعه فرانسه بوده. به نظر اون فقدان آزادی باعث این مشکل شده بود، اما هیچ نشونه‌ای نمی‌دید که خلق و خوی فعلیِ مردم فرانسه بخواد وضعیت بهتری رو ایجاد کنه. چون اونا از طریق قدرت سیاسیِ متمرکز بود که میخواستن به تمام اهداف شون برسن.

به رغم همه تاثیراتی که باستیا تونست رو جامعه فرانسه بذاره، چه تو زمینه تاکیدش رو موضوع اقتصاد آزاد چه تاکیدش بر آزادی های فردی و نقش دولت تو حفاظت از این آزادی ها، با انتقادهای زیادی هم از جانب محافل مختلف روبرو میشد. فرانسویام میگفتن این ایده ها واسه شرایط فرانسه زیاده کمالگرایانه اس و واقعیت های جامعه سیاسی و اقتصادی جامعه فرانسه رو نمی بینه. 

مثلا نقدی که به باستیا وارد میشد این بود که باستیا دغدغه فقرا و طبقه کارگر رو نداره و نمیتونه ببینه که دولت با اینهمه قدرتش چطور میتونه نابرابری های اجتماعی و اقتصادی رو تو جامعه سر و سامون بده. در حالیکه باستیا بزرگترین مانع رو ذهنیت فرانسویا میدونست که همیشه دنبال یه “قدرت سیاسی بزرگ و متمرکز”ن واسه اینکه مشکلات رو حل کنن. و خطر خوده اون قدرت متمرکز رو تو ایجاد مشکلات جدید، نادیده میگیرن.

روی هم رفته هر دو نفر، هم باستیا و هم جان استوارت میل تو دورانی زندگی میکردن که کشورهاشون دستخوش تغییرات عمده ای بود. هر دو نفر هم از متفکرای تاثیرگذار دوران خودشون بودن و افکارشون و تلاشهاشون تو مناظره های مختلف، هم تو جامعه خودشون موثر بود و هم تا امروز تاثیرگذاره.

جمع‌بندی

چیزی که شنیدین قسمت دوم از سوژه “مرز آزادی کجاست؟ از دیدگاه جان استوارت میل” بود. پادکست خوره کتاب رو من شیما، به همراه همسرم هاتف می‌سازیم. 

مرز آزادی کجاست از دیدگاه جان استوارت میل، یه سوژه 3 قسمتیه. تو 2 تا قسمت اول داستان زندگی جان استوارت میل رو تعریف کردیم. تو قسمت سوم و آخر، در مورد نظریه ها و افکار جان استوارت میل بیشتر عمیق میشیم.

صفحه اینستاگرام و کانال تلگرام خوره کتاب رو دنبال کنین و اگه از محتوای خوره کتاب لذت میبرین، از خوره کتاب حمایت کنین.

تا قسمت بعدی، فعلا، خداحافظ 🙂

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شیما و هاتف

ما شیما و هاتف هستیم
و تو پادکست خوره کتاب،
لابه‌لای کتابا دنبال "آزادی" می‌گردیم.