کاور کتاب یک نگاه

معرفی و نقد کتاب: یک نگاه

زیرعنوان کتاب: اندیشیدن بدون اندیشیدن

نویسنده: مالکوم گلدول

امتیاز در گودریدز:
4/5
امتیاز در آمازون:
4.5/5
با 490059 رای
با 5010 رای
تعداد صفحه: 296
زبان اصلی: انگلیسی

بر اساس جدیدترین یافته های علوم اعصاب و روانشناسی و نکات برجسته ای که کتاب نقطه ی عطف را به اوج رساند، کتاب یک نگاه نحوه ی درک شما از تصمیمات تان را تغییر داده و دیگر هرگز به آن درک قبلی نخواهید رسید.

 

مالکوم گلدول، تعریف جدیدی از نحوه ی درک جهان پیرامونمان را ارائه میدهد. او در کتاب یک نگاه، تغییری انقلابی در مورد روشی که ما با آن دنیای پیرامون خود را درک میکنیم، ایجاد کرده است. این کتاب در مورد اینکه ما چگونه بدون تفکر، فکر میکنیم و همچنین تصمیماتی که ظاهرا بیدرنگ – در یک چشم بر هم زدن – اتفاق می افتند اما آن طور هم که فکر میکنیم، آسان نیستند، توضیح میدهد. چرا برخی از افراد تصمیم گیرندگان ممتازی هستند، در حالی که دیگران دائما به مشکل میخورند؟ چرا بعضی از افراد مطابق غرایز خود عمل میکنند و پیروز میشوند، درحالی که دیگران ناخواسته دچار خطاهای غیر منتظره می شوند؟ مغز ما در اداره، کلاس، آشپزخانه و اتاق خواب چگونه کار میکند؟ و چرا بهترین تصمیمات، غالبا آنهایی هستند که توضیح آنها برای دیگران غیرممکن است؟

در کتاب یک نگاه با روانشناسی آشنا خواهید شد که میتواند با مشاهده ی چند دقیقه از صحبتهای یک زوج، دریابد که آیا ازدواج زوجین دوام دارد یا نه؛ همچنین در مورد مربی تنیسی مطالعه خواهیم کرد که پیش از اینکه حتی راکت به توپ برخورد کند، میتواند اعلام کند که سرویس موفق خواهد بود یا خیر؛ عتیقه شناسانی که با یک نگاه، اشیای جعلی را تشخیص می دهند. البته شکستهای بزرگ ” یک نگاه ” نیز وجود دارند: انتخابات وارن هاردینگ، “نیو کوک” و تیراندازی به آمادو دیالو توسط پلیس. کتاب یک نگاه به ما می آموزد کسانی که بهترین تصمیمات را میگیرند، آنهایی نیستند که بیشترین اطلاعات را در مراحل تصمیم گیری در اختیار دارند و یا کسانی که بیشترین مدت زمان را صرف آن می کنند، بلکه آنهایی موفق هستند که هنر ” برش-نازک” را پیاده سازی میکنند؛ یعنی میتوانند تعداد بسیار کمی از فاکتورهای مهم را از میان هزاران متغیر پیدا کنند.

نقل قول‌های کتاب یک نگاه:

” راز یک تصمیم گیری خوب، اطلاعات نیست؛ درک است! ما غرق اولی هستیم درحالی که به شدت به مورد دوم کم توجهی داریم. “

“ما انسانها، مشکل داستان سرایی داریم و در ارائه ی توضیحات برای مواردی که در واقع توضیحی برای آنها نداریم، کمی عجله داریم. “

 “بینش، چراغی نیست که در درون ذهن ما خاموش شود؛ بلکه مانند شمع سوسوزنی است که به راحتی فرو می نشیند. ” 

“در اثر زیر و رو کردن یک مطلب، شما معنی واقعی آن را گم میکنید.”

“دنیای ما اقتضا میکند که تصمیمات، ماخذ دار و همراه با مدارک باشند و اگر بگوییم فلان استنباط را داریم، باید آماده باشیم تا دلیل آن را بگوییم… ما باید این واقعیت را قبول کنیم که گاهی اوقات میشود بدون اطلاع از دلیل شناخت چیزی، آن را بدانیم- در واقع از این راه سود بیشتری می بریم”

“ما در جهانی زندگی میکنیم که تصور می شود کیفیت تصمیم، مستقیما با زمان و تلاشی که برای آن صرف شده ارتباط دارد … ما معتقدیم همیشه بهتر است تا جایی که فرصت تصمیمگیری اجازه میدهد، بیشترین اطلاعات ممکن را به دست آوریم. در حقیقت ما فقط بر تصمیم گیری آگاهانه اعتماد داریم. اما در لحظاتی مخصوصا هنگامی که استرس دارید، شتابزدگی باعث اتلاف وقت نمیشود و قضاوتهای سریع و اولین برداشت های ما، میتوانند ابزارهای بسیار بهتری برای درک این دنیا باشند. اولین کار یک نگاه این است که شما را به یک حقیقت ساده برساند: تصمیمات بسیار سریع میتوانند به همان اندازه ی تصمیمات محتاطانه و آگاهانه، خوب باشند.”

“یک چشم برهم زدن میتواند به اندازه ماه ها آنالیز منطقی، ارزش داشته باشد.”

” هرکسی که تا به حال قفسه ی کتاب دوست دختر/ پسر جدیدش را بررسی کرده یا کابینت داروهای او را نگاهی گذرا انداخته باشد، غیرمستقیم متوجه میشود که: با نیم نگاهی در یک محیط شخصی، به همان اندازه ی – یا بیشتر از – ساعتها در بین عموم بودن، سود خواهد برد.”

“وقتی در کاری متخصص میشویم، سلایق ما محرمانه تر و پیچیده تر میشوند.”

“[تحقیقات] نشان میدهند آنچه که ما به عنوان تصمیم آزادانه تصور میکنیم، اکثراً توهم است: بیشتر اوقات، صرفا مشابه یک خلبان خودکار هستیم – به طوری که نحوه ی تفکر و عمل ما و درست یا غلط بودن شتابزدگی در آنها – بسیار بیشتر از آنچه تصور می کنیم، متاثر از عوامل بیرونی هستند. “

“ما با سرمشق گرفتن و تجربه ی شخصی می آموزیم؛ زیرا آموزش کلامی، محدودیتهای جدی دارد.”

برانگیختگی، ذهن ما را کور میکند.”

” توانایی عمل لحظهای هوشمندانه و غریزی، فقط پس از تجربه و آموزش طولانی و دقیق امکانپذیر است.”

” یک نشانه ی بارز خبرگی این است که حواستان به آنچه اتفاق می افتد نیز باشد.”

نقد و خلاصه کتاب یک نگاه:

نقد کتاب یک نگاه نوشته مالکوم گلدول

 

دومین کتاب این استاد تجارت و روزنامه نگار مطرح جهان، پیشنهادات بسیار جذابی دارد. مالکوم گلدول میگوید اگر به توصیه های او توجه کنیم، میتوانیم داوریهای آنی بهتری داشته باشیم. این موضوع دلگرم کننده است؛ زیرا همه ی ما دوست داریم تصمیمات سریعی بگیریم و از طرفی، مایه ی سخاوتمندی گلدول نیز خواهد بود. پیشنهاداتی از این دست که در جهت بهبود زندگی و رفع مشکل کمبود حافظه یا شرم ویرانگر اجتماعی هستند، معمولاً در گوشه ی سمت راست و پایین صفحه ی نخست روزنامه ها همراه با تصویری از یک مرد غمگین که پول زیادی را در ازای برنامه ی غیر قابل اطمینان خود برای ثبت اختراعاتش درخواست می کند، دیده میشوند.

در عوض، گلدول فقط 16.99 پوند برای کتاب یک نگاه درخواست میکند اما با مطالعه ی مطالب سرگرم کننده و روان درباره ی اولین برداشتها، قابلیت تصمیم گیری آنی و درست هر خواننده ای را که به صفحه ی 265 میرسد، از درونش هویدا میکند. ” اولین وظیفه ی کتاب یک نگاه ،این است که شما را به درک یک واقعیت ساده مجاب کند.” گلدول مینویسد: ” تصمیمات فوری میتوانند به همان اندازه ی تصمیمات محتاطانه و آگاهانه، خوب باشند.” در این صورت، خواننده ممکن است بپرسد که چطور بسیاری از تصمیمات سریع، بد از کار درمی آیند؟ گلدول از ما جلوتر است. “پاسخ به این سوال، وظیفه ی دوم کتاب یک نگاه است.” اما چگونه اطمینان حاصل کنیم که تصمیمات سریع، همیشه خوب از کار درمی آیند؟ بسیار ساده! آثار گلدول را بیشتر بخوانید. ” سومین و مهمترین وظیفه ی کتاب، این است که به شما بفهماند قضاوتهای سریع و اولین برداشتهای ما، تحت آموزش قرار میگیرند و قابل کنترل هستند. اگرچه میدانم که باورش سخت است.”

هر کسی که از رژیم غذائی اتکینز عذاب میکشه، ممکن است همین مشکل را با لحن نسبتا تبلیغاتی و بیش از حد مهربان گلادول طی معرفی خود نیز داشته باشد. “شما این کتاب را خریداری کرده اید، مگه نه؟ “، دکتر رابرت سی اتکینز از خریداران کتابش میخواهد که تاوان شکم درد و بوی بد دهان حاصل از این رژیم غذایی جدید را عملا بپردازند. گلدول از افرادی که کتاب یک نگاه را خریده اند، می پرسد: “برای اولین بار، چه مدت کتاب را در دستان خود گرفتی؟ “، “دو ثانیه؟ … آیا درباره ی اتفاقاتی که در آن دو ثانیه رخ داد، کنجکاو نیستی؟ ” این استاد جوانتر با تاکید گستاخانه بر برند خود، صمیمیت بیش از حد و ارائه ی چشم اندازهایی بعید از یک زندگی جدید و بهبودیافته که انتظار خواننده ی کتاب یک نگاه را میکشند، مکررا از سبک ادبی رژیم شناس کهنه کار تقلید می کند؛ او نیز دوست داشت با نیم نگاهی به نتایج درخشان رعایت رژیم غذایی، به غذاهای چرب نیز سیخونک بزند. “هدف من این است که شما را به یک فرد سالم و خوشبخت تبدیل کنم و به شما نشان دهم که چگونه در این مسیر بمانید”.

گلادول از جایگاه رفیع خود در بین کارکنان نیویورکر، بسیار مشتاق پیشبینی بدخواهان کتابش است و بهتر است که آنها را به روشنگری سوق دهد. آیا واقعا میتوان واکنشهای فوری را القا کرد؟ مطمئنا ” قدرت درک در همان دو ثانیه ی اول، هدیه ای جادویی نیست که به عدهای خوشبخت داده شود. همه ی ما میتوانیم این توانایی را فرا بگیریم. ” و اگر اکثر ما اینگونه عمل کنیم، گلدول معتقد است که “در نهایت، دنیای متفاوت و بهتری خواهیم داشت “.

اما چه فایدهای برای او دارد؟ مسلما این سوالی نیست که معمولا از یک همکار برجسته ی نیویورکر پرسیده شود اما بازارگرمی فروشنده طور وی، سوءظن های مشتری طور را در پی خواهد داشت. شاید گلادول صرفا معتقد است که اگر بخواهد کتاب یک نگاه به اندازه ی آخرین کتاب پرفروش وی، نقطه ی عطف، موفق باشد، تصریح بینهایت توانایی عالی و متحول کننده ی آن ضروری خواهد بود و در نتیجه، او میتواند حرفه ی جدید خود را به عنوان یک متفکر پابرهنه و غیر دنیایی که جامعه ی تجاری واقعا به آن اعتقاد دارد، ارتقا ببخشد. از زمانی که که کتاب نقطه ی عطف به کتاب مقدس تحلیلگران بازار تبدیل شد، گلدول در حال سخنرانی برای کارکنان نایک، مایکروسافت و بسیاری دیگر از شرکتها با هزینه ای معادل 40000 دلار برای هر بار حضور بوده است. بنابراین یک نگاه، کتابی برای خود بهسازی است. این که برای زندگی ما چه پیش می اید را کنار بگذارید. آیا یک نگاه موجب بهبود زندگی گلدول خواهد شد؟

اصطلاحات صنفی درخور و حکایتهای بازاریابی مختلف کتاب، طرفداران شرکتی وی را به وجد می آورد. اما یک نگاه یک نابسامانی است. توانایی قابل توجه گلدول در بیان داستانها و تلخیص تحقیقات، بی نظیر است اما این توانایی برای موضوعات لاینحل و حتی تناقضات به کار گرفته شده است. حکایت اول، درباره یک مجسمه ی کورُس جعلی خریداری شده توسط موزه ی گتی است که نشان میدهد متخصصان حساس هنری به طور غریزی کورُسهای جعلی را پس میزنند، حتی اگر دانشمندان فاقد ذوق هنری، بر بینظیر و اصیل بودن آن تاکید داشته باشند. این یک ایده ی تملق آمیز اما کاملا گمراه کننده بود؛ با فرض اینکه افرادی که در مورد کورُسها گمانهای ناگهانی و بخردانهای داشتند، کاملا بیسواد نبودند؛ بلکه مورخان برجسته ی آثار هنری بودند که سالها کورُسها را بررسی کردهاند.

داستان دیگر درباره ی روانشناسانی است که با مشاهده ی فقط سه دقیقه از فیلم افراد تازه ازدواج کرده، دوام ازدواج آنها را به درستی پیش بینی میکنند. این داستان در نگاه اول، گیراتر است. از آنجا که اینجا به جای دو ثانیه، سه دقیقه داریم، گلادول مجبور است یک اصطلاح دیگر مربوط به تفکر سریع به نام “برش نازک” را معرفی کند که به معنای “توانایی ناخودآگاه ما برای یافتن الگوهای مبتنی بر بخشهای بسیار کوچکی از تجربه در موقعیتها و رفتارهای مختلف ” است. (ممکن است اشتباه فکر کنم اما احساس میکنم اصطلاح – چشمک زدن! – بیش از حد یادآور ژامبون/ برش زن نان/ اغذیه فروشی است که واقعاً مربوط به متداول شدن آن است). اما این برش خاص سه دقیقهای توسط روانشناسان رفتاری زبده برای افشا کردن اختلافات زناشویی، طراحی شده است. میزان طلاق در ایالات متحده، زمانی که این روانشناسان طلاق سرانه را پیش بینی میکردند، بین 0.48٪ تا 0.41٪ متغیر بود.

گلادول هرچه نمونه های بیشتری را برای اثبات و مناسب به نظر رسیدن برداشتهای اولیه و موارد دیگری که به طور ناخواسته نامناسب ظاهر می شدند- مانند زمانی که یک مرد بیگناه توسط افسران دستپاچه تیر خورد- ذکر میکرد، منظور اصلی او بیشتر در زیر توده ای از تذکرات، شرایط و مقررات دفن میشد. برخلاف برداشتهایی که در فصل اول کتاب شکل گرفته اند، به نظر میرسد که گلادول قصد ندارد چگونگی درک سریع موضوعاتی مانند پس زدن کورُس را یاد بدهد. در عوض یاد میگیریم که “تصمیم گیری موفق به توازن بین تفکر ژرف نگر و غریزی وابسته است”. داستان آخر که درباره ی آزمایش هنرپیشگی نوازندگان در پشت صحنه است، یک داستان محتاط کننده درباره ی قضاوت نکردن افراد بر اساس ظاهر است. این موضوع گلدول را به نصیحتی پیرامون ابتدای شروع فروشش میکند: “ما غالبا از آنچه در یک چشم به هم زدن اتفاق می افتد، صرف نظر میکنیم “.

متوجه باشید که قضاوتهای زود هنگام ممکن است مانند رژیم غذایی اتکینز، شما را در وضعیت بدتری نسبت به زمان شروع کار قرار دهند. شما ممکن است همچنان مفاد برگه ی خسارت خود را بخوانید و هیچ شانسی ندارید که پول خود را پس بگیرید. گلدول در مقدمه ی کتاب خود مینویسد: “قضاوتهای سریع و اولین برداشتها، قابل آموزش و کنترل هستند.” او هرگز نگفته که به ما برای ” اخذ تصمیمات بهتر در خانه، ادارات و زندگی روزمره” کمک میکند. این گفتار ناشر بوده که روی جلد نوشته شده است، نه گفته ی وی. تعجبی ندارد که دنیای بازاریابی، او را میپرستد.

منبع:

https://www.theguardian.com/books/2005/feb/19/scienceandnature.highereducation

 

خلاصه کتاب یک نگاه نوشته مالکوم گلدول

 

من واقعاً تعجب میکنم که چگونه یک انسان می تواند این همه موضوع را در ذهنش بپروراند. مالکوم گلدول دائما ذهنیت ما را در چندین زمینه که ارتباط سستی دارند، تغییر میدهد. از موفقیت تا شهود انسانی گرفته تا روندهای اقتصادی کلان. ظاهرا کنجکاوی او حد و مرز ندارد.

 

فکر میکنید او موضوع کتاب بعدی خود در یک چشم به هم زدن انتخاب میکند یا آگاهانه و بعد از تأمل تصمیم میگیرد؟ اگرچه این سوال را من نمی توانم پاسخ دهم، کتاب یک نگاه به شما کمک میکند تا نحوه ی عملکرد شهود خود را درک کنید و بدانید که چه زمانی بهتر است به آن اعتماد کرده یا به تجزیه و تحلیل ادامه دهید.

 

در اینجا، 3 درس مهم در مورد قدرت شگفت آور شهود انسان آورده شده است:

  1. ضمیر ناخودآگاه شما، سریعترین فیلتر اطلاعاتی جهان است.
  2. استرس میتواند غريزه ی شما را به بیراهه ببرد. 
  3. در موقعیتهایی که نمیتوانید به شهود خود اعتماد کنید، به غربالها پناه ببرید.

 

برای یادگیری شخصی در حوزه ی قضاوت سریع آماده هستید؟ بریم ببینیم!

 

 

درس اول: ضمیر ناخودآگاه شما، سریعترین فیلتر اطلاعاتی جهان است

 

 

قانونی وجود دارد که میگوید، شما فقط باید هنگامی تصمیم بگیرید که حداقل 40٪ از اطلاعات مربوطه را داشته باشید اما هرگز برای بیشتر از 70٪ اطلاعات صبر نکنید.

این قانون، 40-70 نامیده میشود و رابطه ی ایده آل بین زمان و اطلاعات را توصیف کرده و به شما اطمینان می دهد بدون اینکه لازم باشد برای استدلال تصمیم نهایی منتظر بمانید، سریع و آگاهانه عمل کنید.

نکته ی جالب این است که در بیشتر موارد، تمرکز بر واقعیتهای اندک اما بسیار مهم، اگرچه سایر واقعیتها را نادیده میگیرد، برای انجام کارمان کافی است.

به عنوان مثال، هنگام تصمیم گیری در مورد جابجایی به آپارتمان A یا آپارتمان ، دانستن موقعیت مکانی، قیمت و داشتن چند عکس، معمولاً تمام آن چیزی است که شما نیاز دارید. درست وقتی که همه ی جزئیات را کلی بررسی کردید- مثلاً جایی که مکان دوشاخه ها مطلوبتر است- برقراری تماس موفق غیرممکن می شود؛ زیرا تکه های کوچک پازل اطلاعاتی، شروع به پنهانکاری دیگر موارد مهم میکنند.

خوش بحالتان! ضمیر ناخودآگاه شما، بهترین و سریعترین فیلتر اطلاعاتی در جهان است.

وقتی برای اولین بار با اطلاعات جدیدی روبرو میشود، همه آنها را به دقت بررسی کرده، بلافاصله موارد کم اهمیت را جدا میکند و اندکی از موارد مهم را قضاوت کرده و راه حل را به شما ارائه می دهد.

با این حال، حتی ناخودآگاه شما نیز گاهی اشتباه میکند.

 

درس دوم: استرس میتواند موقتا غريزه ی شما را به بیراهه ببرد.

 

به عنوان مثال، در یک محیط پرتنش، توانایی شما برای خواندن حالات چهره ی افراد به سرعت کاهش می یابد.

وقتی رئیس شما کنترلش را کاملا از دست داده و به شدت عصبانی شده و با تمام وجودش بر شما فریاد میزند، ممکن است سرانجام با مشت به صورت او بکوبید. درست است که شما از برخورد فیزیکی می ترسید اما احساسات او، این واکنش را در شما ایجاد میکند.

به همین ترتیب، یک افسر پلیس گاهی به یک مرد غیر مسلح شلیک میکند؛ فقط به این دلیل که یک کیف پول چرم مشکی دارد. این ناتوانایی در خواندن علائم غیرکلامی، در بین افراد اوتیسم بسیار شایع است. آنها ذاتا نمیتوانند خواسته ها و احساسات دیگری را بر اساس حرکات بدن، حالات چهره و رفتار او قضاوت کنند. به همین دلیل است که آنها باید به اطلاعات ابلاغی متکی باشند.

هنگامی که خود را در یک موقعیت پرتنش می یابید، شما موقتا دچار نوعی درخودماندگی و کوته‌بینی میشوید و تنها بر روی قریب الوقوع ترین و هراس‌آور ترین اطلاعات تمرکز میکنید. این موضوع، غريزه ی شما را به سوی اخذ مکرر تصمیمات اشتباه سوق می دهد؛ بنابراین، باید تا حد امکان از آن جلوگیری شود.

اگر در شرایط استرس زا هستید، باید سعی کنید استرستان را در اسرع وقت کاهش دهید. پیاده روی کنید تا آرام شوید، احساساتتان را مخفی نگه دارید و چند دقیقه نفس بکشید یا مکالمه را در زمانی دیگر ادامه دهید تا مطمئن شوید که بیش از حد کوته‌بین نشده اید.



درس سوم: در سناریوهایی که غریزه ی شما اشتباه میکند، از غربالها برای فیلتر اطلاعات نامربوط استفاده کنید.

 

علاوه بر موقعیتهای استرس زا، گاهی اوقات روابط آنقدر عمیق در مغز ما شکل می گیرند که برهم زدن آنها کار سختی است. اگرچه ممکن است بدانیم که آنها اشتباه هستند.

به عنوان مثال، شما ممکن است انتظار داشته باشید که ریاضیات هر آسیایی خوب باشد، هر 500 مدیر عامل برتر فورچن، مردانی قد بلند و سفید پوست باشند و خوانندگان خوب، زیبا باشند. آخرین مورد مربوط به صنعت موسیقی است. آنها به صورت تصنعی، تصویر بصری خواننده را در حین اجرا ها، بر روی جلد آلبومها و در نماهنگها مطرح میکنند تا این که باور کنیم همه ی خوانندگان، زیبا هستند.

اما اگر مامور یک شرکت ضبط موسیقی هستید، به مشکل خواهید خورد. شما قرار است بهترین خواننده ها را پیدا کنید، نه مدلها. در این حالت، داشتن غربال و فیلترهای شخصی، مناسب است. بدین ترتیب، شما اطلاعات نامربوط (در اینجا: ظواهر) را از همان ابتدا بر ذهن خود میبندید.

به عنوان مثال، در نمایش انتخاب هنرپیشه ی “طنین”، داوران روی صندلی نشسته اند و پشت آنها به صحنه است؛ بنابراین تنها اطلاعاتی که از خوانندگان میگیرند، صدای آنها است. اگر آنها آنچه را که می شنوند دوست داشتند، میتوانند دکمه ای را بزنند و برگردند و خودبخود تأیید کنند که مایل به حضور خواننده در تیم خود هستند.

بنابراین اگر ماموران موسیقی صرفا بر اساس نمونه های صوتی استعدادها را شناسایی کنند، احتمالاً تصمیمات بسیار بهتری میگیرند. به زندگی خود فکر کنید. مطمئنا با یک یا دو زمینه مواجه خواهید شد که تصمیمات شما به دلیل تعصبات قدیمی، شدیدا سوگیری شده اند. سعی کنید از چند غربال و فیلتر استفاده کنید تا از وجود فقط 40٪ اطلاعات مربوطه اطمینان حاصل کنید.

منبع:

https://fourminutebooks.com/blink-summary/

 

اگه به زندگی و آثار مالکوم گلدول علاقه پیدا کردین، اینجا میتونین بیشتر در موردش بخونین. تازه! مالکوم گلدول کتابای محبوب نداره! چنتاشو تو خوره کتاب انتخاب کردیمو ازشون خلاصه و نقد تهیه کردیم. اگه شمام از نوشتن مالکوم گلدول لذت می برین، پیشنهاد میکنیم به کتابای پایینم سر بزنین:

  1. کتاب استثنائیها
  2. کتاب گفت و گو با غریبه ها
  3. کتاب نقطه عطف
  4. کتاب داود و جالوت

 

به پادکست مون خوره کتابم سر بزنین. ما تو “یه فنجون کتاب” مون تیکه هایی از کتابارو که خودمون ازشون لذت بردیم رو براتون میخونیم. تو هر قسمت “یه نویسنده” ام سیر تحولات فکری و شخصیتی یه نویسنده ی بزرگو براتون تعریف میکنیم. امیدوارم که از گوش کردنشون لذت ببرین.

مالکوم گلدول

درباره مالکوم گلدول:

ملکوم گلدول یک نویسنده، روزنامه نگار و سخنران کانادایی اما متولد انگلستان است. او از سال 1996 به عنوان یکی از رورنامه نگاران نیویورکر فعالیت میکند.

کتاب های مشابه یک نگاه:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *