نقد کتاب پارادوکس انتخاب نوشته باری شوارتز
در کتاب پارادوکس انتخاب، باری شوارتز مطرح میکنه عموما داشتن گزینه های زیاد به احساس سرگشتگی و کاهش رضایت از زندگی منجر میشه. شوارتز میگه ازدیاد انتخاب از نظر سلامت احساسی و توان طی کردن روند معنیدار خوب نیست.
ایده های مهم!
- بر خلاف نظر مرسوم، انسان ها وقتی گزینه کمتری داشته باشن خوشحالترن.
- جامعه مدرن در هر زمینه زندگی تعداد انتخاب رو به شدت بالا برده.
- انتخاب منجر به قیاس میشه که باعث احساس ناامیدی، اضطراب و پشیمونی پس از خرید میشه.
- کمال گراها کسایی هستن که وقتی در موقعیت تصمیم گیری باشن، بیش از حد تمام گزینه ها رو بررسی میکنن تا بهترین انتخاب ممکن رو کنن.
- رضایتمندها کسایی هستن که وقتی در موقعیت تصمیم گیری باشن، عموما به چیزی که براشون کافیه قناعت میکنن.
- بهتره رضایتمند بود یا کمالگرا چون رضایتمندها افراد خوشحالتری هستن.
- بهتره از چیزی که داری شاکر باشی تا اینکه به خاطر چیزی که نداری مضطرب بشی.
خلاصه نوترینو
دادن پول در قبال جنس کاری کهنه ولی تنوع در گزینه هیچوقت به اندازه امروزه نبوده. شوارتز با صحبت درباره خرید شلوار جین به این موضوع می پردازه. او به یه فروشگاه گپ برای خرید شلوار جین معمولی میره. فروشنده آماده کمک به اون بود اما اول باید چند سوال می پرسید:
میخوای خیلی تنگ، تنگ، راحت، گشاد یا خیلی گشاد باشه؟ میخوای ساده، سنگ شور یا اسید شور باشه؟ میخوای دکمه ای باشه یا زیپی؟ میخوای رنگ و رو رفته باشه یا ساده؟
طبق گفته شوارتز این انفجار گزینه های مصرف کننده امروزی باعث خوشحالی بیشتر نشده و در عوض منجر به کاهش سلامت ذهنی میشه. چند دلیل اصلی شوارتز برای پارادوکس انتخابش رو توضیح میدم.
شوارتز توضیح میده افراد مقدار متفاوتی برای تصمیم گیری تلاش میکنن. در این زمینه اکثر افراد میتونن در دو دسته کمال گرا و رضایتمند جا بگیرن. کمال گراها کسایی هستن که همیشه دنبال بهترینن؛ اونا باید هر تصمیمی رو در حد اعلا بگیرن و توی هر خرید بیشترین سود ممکن رو کنن.
کمال گراها وقتی گزینه های زیادی داشته باشن استرس میگیرن چون اگر بهترین گزینه رو انتخاب نکرده باشن دچار پشیمونی عمیقی میشن. خلاصه کمال گراها از اینکه هیچوقت نمیتونن بهترین وسیله رو داشته باشن اذیت میشن چون همیشه مورد بهتری وارد بازار میشه.
بر خلاف اون ها، رضایتمندها با چیزی که «کافی باشه» کاملا خوشحال میشن. اون ها نیاز جسمی، احساسی و روانیشون رو پیدا میکنن و به سمت جنس، فرد و کاری میرن که این نیازها رو برآورده کنه. رضایتمندها عموما فوری تصمیم میگیرن و بعد از تصمیم گیری وقت زیادی روی مرور تصمیمشون نمیذارن و از نظر ذهنی پشت سرش میذارن.
بیاید روش خرید کامپیوتر یک کمالگرا و یک رضایتمند رو مقایسه کنیم. کمال گرا وارد فروشگاه الکترونیکی میشه و ویژگی های تک تک کامپیوترها رو وسواس گونه بررسی میکنه. او از مسئول فروش میخواد ضعف و قدرت تک تک کامپیوترها رو توضیح بده، بعد قیمت رو قیاس میکنه و سعی میکنه بهترین تناسب بین قیمت و کیفیت رو پیدا کنه.
ممکنه کمالگرا هفته ها صرف قیاس و با دیدن فروشگاه های مختلف، سایت های آنلاین، خواندن نقد، سوال از دوستان و آشنایان و غیره گزینه هاش رو بیشتر کنه، فکر کنم متوجه حرفم شده باشید. بالاخره کمال گرا از روی اجبار و با شک و تردید بالاخره تصمیم میگیره. اینجاست که جریان به شدت دردناک میشه.
کمال گرا مرتب از خودش میپرسه کامپیوتری که خریده واقعا بهترین گزینه بوده یا نه. از همه مواردی که انتخاب نکرده پشیمونه و دو ماه بعد که کامپیوتر جدیدی به بازار اومد، کمال گرا به فکر ارتقا میوفته. حالا به نظر شما این فرد از خریدش خوشحاله؟
از اون طرف رضایتمند فکر میکنه چه کامپیوتری نیاز داره، ممکنه در اینترنت گشت کوتاهی بزنه یا یه سر به فروشگاه بره. رضایتمند چند گزینه که نیازهاش رو برآورده میکنن رو بررسی کرده و از بین اون ها کامپیوترش رو انتخاب میکنه.
طی و بعد این روند زیاد قیاس نمیکنه و از کامپیوتری که خریده کاملا راضی و خوشحاله. تحقیقات شوارتز نشون میدن رضایتمندها از زندگی راضی ترن. اون خلاصه میگه افراد باید سعی کنن تصمیماتشون رو با ذهنیت رضایتمندی بگیرن.
شوارتز درباره انتخاب و پشیمانی هم صحبت میکنه. چون گزینه ها زیاد و زمان انتخاب کمه، احتمال گرفتن تصمیمات غلط بالا رفته و در نتیجه احتمال پشیمونی از این انتخابات بالا میره.
همچنین تصمیمگیری پر زحمت هم باعث زجر کشیدن میشه چون افراد در فکر مبادله تخیلی یا هزینه احتمالی یک تصمیمگیری خاص غرق میشن. گزینه های بیشتری داشتن به معنی کنار گذاشتن گزینه های بیشتری میشه.
مسئله «مرغ همسایه غازه» یکی دیگه از تاثیرات داشتن گزینه های زیاده. به زبان دیگه مردم دچار قیاس اجتماعی میشن (مثلا میبینی همسایه ات لکسوس داره و کم کم شروع به تردید در انتخاب ماشین خودت میکنی، نکنه باید لکسوس میخریدم؟). برای همین بعضی وقت ها تصمیم گیری ها تحت تاثیر داشته بقیست و نه نیازها و اهداف خودت.
کلام آخر اینکه شوارتز پیشنهاداتی برای کمک به کاهش بار روانی داشتن گزینه های زیاد میکنه. میتونی این موارد رو در ادامه مطلب پیدا کنی!
خلاصه کتاب پارادوکس انتخاب نوشته باری شوارتز
باری شوارتز استاد دانشگاه وارتمور است و مطرح میکنه آزادی انتخابی که 50 سال پیش آرزوش رو داشتیم، امروزه یکی از ریشه های اصلی ناراحتی مونه.
من این سه چیز را از کتاب پارادوکس انتخاب او یاد گرفتم:
- هرچی گزینه های بیشتری داشته باشی، انتخاب کردن و انتخاب درستی کردن سخت تر میشه.
- هرچی گزینه های بیشتری داشته باشی، از هر انتخابی که کنی، کمتر خوشحال میشی.
- کافی بودن بهترین حالته، رضایتمند شو.
بیاید نگاه دقیق تری بندازیم!
درس اول: هرچی گزینه های بیشتری داشته باشی، انتخاب کردن و انتخاب درستی کردن سخت تر میشه.
امروزه نمیشه گفت گزینه هامون کافی نیستن. از سال 1975 تا 2000، میانگین تعداد محصولات سوپرمارکت ها از 9000 به بیش از 47000 مدل رسیدن.
وقتی بخوای اسپیکر، تونر، آمپلیفایر و سی دی پلیر و چند مورد دیگه برای سیستم صوتی جمع کنی، فقط یک فروشگاه الکترونیکی میتونه بهت سیستم های مختلفی با تفاوت 6.5 میلیون دلار پیشنهاد بده- فقط برای جمع آوری یه سیستم صوتی!
ما همیشه دنبال آزادی هستیم ولی باری شوارتز میگه شاید یکم برامون زیاد باشه. به دو دلیل:
- داشتن گزینه های زیاد تصمیم گیری رو برامون به شدت سخت میکنه.
- داشتن گزینه های زیاد احتمال اشتباه کردن رو به شدت بالا میبره.
این روزها تحقیق لازم برای خرید یک جفت کفش مغز آدم رو منفجر میکنه و میتونه به راحتی تبدیل به یه شغل تمام وقت شه. ممکنه تحقیق زیاد برای یک جفت کفش حروم کردن وقت باشه ولی برای انتخاب بیمه یا برنامه بازنشستگی لازمه.
برخی تصمیمات ما عواقب بزرگی دارن و متاسفانه دولت دیگه این تصمیمات رو برامون نمیگیره. 50 سال پیش فقط یک شرکت بیمه درمانی به اسم صلیب آبی در آمریکا وجود داشت.
برق رو از یک شرکت و گاز رو از یک شرکت دیگه میگرفتید، همین. دولت از قبل براتون این ها رو انتخاب میکرد.
اما الان اینطور نیست. بار له کننده انتخاب بهترین مورد به خودت واگذار شده، به فرد.
همچنین این مطالعه نشون داده وقتی دانش آموزان قرار باشه از 3 هفته قبل خوراکی شون رو انتخاب کنن، درباره آینده حدس اشتباهی میزنن و خوراکی انتخاب میکنن که دوسش ندارن.
درس دوم: هرچی گزینه های بیشتری داشته باشی، از هر انتخابی که کنی، کمتر خوشحال میشی.
خب فرض کنیم کارآموزی تحقیقات بر کفش رو قبول کردی و میخوای کارت رو شروع کنی و آماده ای کفش دوندگی بی نقصی پیدا کنی.
ولی هرچی میگردی بیشتر به این نتیجه میرسی که:
- پیدا کردن کفش بی نقص غیرممکنه.
- هیچوقت نمیتونی همه گزینه ها رو ببینی.
چون تا شروع به قیاس دو کفش کنی متوجه میشی یکیشون ویژگی مثبتی داره که اون یکی نداره و برعکس.
همون موقع کفش فرضی ای رو تصور میکنی که هر دو این ویژگی های مثبت رو داره ولی ویژگی های منفی رو نه. اما این کفش وجود نداره.
حالا وقتی اون کفش ها رو نگاه میکنی استرست بیشتر میشه و اونی که ترجیح میدادی رو کمتر دوست داری.
تحقیقی در دانشگاه فلوریدا نشون میده وقتی به مصرف کننده گفته میشه روی یک مجله قیمت بذارن، اگر همزمان مجله دیگه ای بهشون نشون داده نشه، قیمت بالاتری روش میذارن.
به این امر قیمت موقعیتی گفته میشه و همین که میدونی یه گزینه دیگه رو از دست میدی باعث میشه کمتر خوشحال باشی.
وقتی بالاخره این موضوع رو پشت سر میذاری و تصمیمت رو میگیری، باز هم بقیه گزینه ها، حتی اون هایی که بهشون فکر نکرده بودی، توی ذهنت دور میزنن.
ممکنه حتی شروع به سرزنش خودت کنی، بالاخره قرار بود کفش دوندگی بی نقصی رو پیدا کنی و این همه هم که گزینه داشتی، درسته؟
درس سوم: کافی بودن بهترین حالته، رضایتمند شو
اشتباهه! تا حالا شنیدی که میگن «فقط بهترین کافیه»؟ این شعار لگو در دهه 1930 بود اما با وجود گزینه های امروزی، این جمله باید برعکس باشه.
فقط بهترین کافیه.
چرا؟ چون اینکه بخوای بهترین تصمیم رو بگیری، به دو دلیلی که گفته شده بود، به شدت باعث بدبختیت میشه.
در عوض سعی کن کسی باشی که شوارتز اسمش رو «رضایتمند» گذاشته.
وقتی میخوای کفش دوندگی جدیدی بخری، از قبل یه لیست ویژگی برای خودت بساز.
کفش دوندگی باید چه ویژگی هایی داشته باشه؟ چه رنگی باشه؟ چقدر پولش رو میدی؟
وقتی این موارد رو مشخص کردی شروع به گشتن کن. حالا میتونی گزینه ها رو به دو دسته زیر تقسیم کنی:
- ویژگی هایی که میخوای رو داره.
- ویژگی هایی که میخوای رو نداره.
تا کفشی پیدا کردی که توی دسته اول باشه، بخرش.
همین.
باری شوارتز درباره این کتاب یه تد تالک هم داره که خیلی راحت اگه دوست دارین میتونین همینجا بینینش!
تنها راه خلاصی از وحشت انتخاب کردن، محدود کردنشه. درست مثل کسایی که عادات خوبی دارن و با از قبل مشخص کردن اینکه میخوان صبحونه چی بخورن، خودشونو محدود میکنن. تو هم میتونی با گذاشتن چند قانون، گزینه های خودت رو محدود کنی.
باور کن، اینطوری خوشحال تر زندگی میکنی.
از کتابایی مثل پارادوکس انتخاب خوشتون میاد؟ پس پیشنهاد میکنم کتابای زیر رو هم بخونین و لذت ببرین: