مقدمه ای بر کتاب وقتی نیچه گریست
کتاب وقتی نیچه گریست در قرن 19 میلادی در وین اتفاق افتاده. یک نمایش از عشق، تقدیر و اراده در میان جو عاقلانهای که معرف آن دوران بود، رقم خورد.
یوزف برویر، یکی از پدران موسس علم روانکاوی، در اوج حرفهی خودش است. فردریش نیچه، بزرگترین فیلسوف اروپاست. اما در لبهی پرتگاه خودکشی است. این حس ناشی از ناامیدی و افسردگیست. عاجز از پیدا کردن درمانی برای سردردها و بیماریهایی که او را رنج میدهند.
برویر قبول کرد که نیچه را با روش تجربی “درمان به وسیلهی صحبت کردن” درمان کند اما به هیچ وجه فکرش را هم نمیکرد که خود او نیز در این جلسات تسکین پیدا کند. یک درمانگر وقتی می تواند به بیمارش کمک کند که ابتدا با شیطان درونی خود روبرو شده باشد.
اروین یالوم در کتاب وقتی نیچه گریست، حقیقت و تخیل و تردید را ترکیب کردهاست. تا یک داستان فراموشنشدنی را دربارهی قدرت رستگاریبخش دوستی بیان کند.
اگر مایلید درباره زندگینامه و آثار نویسنده این کتاب، اروین یالوم، بیشتر بخونید، این مقاله رو مطالعه کنید.
نقد و خلاصه کتاب وقتی نیچه گریست
سال 1882 است و روح پوچگرایی در حال پخش شدن در اروپاست. ناامیدی بدون هیچ محدودیتی در میان جمعیت شیوع مییابد. داروهای مرسوم، تسکین گرانبهای اندکی را به دردها می بخشند. و گزینهی دیگر یعنی عرفان مذهبی نیز حتی به نظر بیاثرتر میآید. تمدن غرب به شدت نیازمند یک نوع مدرسهی درمان جدید برای افسردهها و آشفتگان است.
در میان این دورهی تاریخی نامطلوب، روانپزشک معاصر و نویسندهی داستان های تخیلی، دکتر اروین دیوید یالوم، تخیلات پرمحتوای خود القا میکند. او این کار را به وسیلهی معرفی فردریش نیچه به دکتر یوزف برویر از وین – یکی از قدیمیترین به کارگیرندگان علم رواندرمانی – انجام میدهد. روش جدید “درمان به وسیلهی صحبت کردن“.
یک شهر، یک کتاب
یالوم در یک مراسم کتابخوانی در محل فرنوارمه وین در 11 نوامبر در اینباره توضیح داده است. او گفته که: “داستانهای من برای این خلق شدهاند که برای دانشجویانم داستانهایی آموزنده باشند. استاد بازنشستهی دانشگاه استنفورد در حال جشنگرفتن بود. به علت انتخاب شدن رمانش در سال 2009 برای پویش “یک شهر، یک کتاب“. پویشی شهری که در آن صد هزار نسخهی مجانی از رمان او در کتابفروشیها و دکهها در سراسر وین توزیع میشد.
یالوم با افراد حاضر در اتاق کنفرانس فرنوارمه دربارهی مهاجرت پدر و مادرش از روسیه به ایالات متحده سخن گفت. و از ساختن بتهایی از فیودور داستایفسکی و لئو تولستوی در دوران نوجوانیاش.
او گفت: “همینطور که بزرگ میشدم، فکر میکردم بهترین کاری که میشه تو زندگی انجام داد اینه که یه رمان عالی نوشت.” اما یالوم وقتی که حرفهی پزشکی رو برای خودش انتخاب کرد، از خودش پرسید: “کدوم بخش از پزشکی بیشتر از همه به تولستوی ارتباط نزدیک داره؟”
جواب سوالش روانپزشکی بود. یالوم گفت که با کتاب وقتی نیچه گریست قصد داشت نشون بده که “چگونه روانشناسی ممکنه تحت شرایط مختلفی آفریده شده باشه.” نیچه و برویر در واقعیت هیچوقت ملاقاتی نداشتند. اما یالوم یک ارتباطی را بین رشتهی نوپای روانکاوی در سال 1882، اثرات فردریش نیچه و پیشینیان مابعدالطبیعه او میدید.
تاریخ رشته ما نه با فروید بلکه با فلاسفهی باستانی آغاز میشود
یالوم می گوید: “تاریخ رشتهی ما نه با فروید بلکه با فلاسفهی باستانی آغاز میشود.” او اسامی از قبیل اپیکور، دموکریت و افلاطون را به میان آورد. برای این کتاب، او میخواست یکی از اولین روانکاوهای شناختهشدهی تاریخ یعنی یوزف برویر حضور داشته باشد. که حرف های نیچه دربارهی ناامیدی انسانها و دردها را استخراج کند.
نیچه در سال 1882 شاهد یک تجربهی افسردگی بالینی شدید و در عین حال چندین بیماری جسمانی فرساینده بود. (آنطور که در نامهها و یادداشتهای آن زمان او ثبت شده است). در همان سال، برویر تحقیقات شناخته شدهاش را روی شخصی به نام “آنا او” به اتمام رساند.
یک بیمار روانی که دکتر او را با یک روش درمان جدید درمان کرد. این روش، تکنیکهای قدیمی رواندرمانی از قبیل مشاوره و تعبیر خواب تمرکز داشت. در این کتاب وقتی نیچه گریست اروین یالوم یک “نوامبر اضافهی” فرضی را در آن سال توصیف نمود. “نوامبر اضافهی” فرضی ای که در آن ماه جلسهی بین نیچه و برویر میتوانست شکل بگیرد.
بررسی نیچه
حقیقتاً، دکتر برویر ساختهی یالوم به عنوان یک میکروسکوپ ایدهآل ایفای نقش میکند. او میتواند به وسیلهی آن روح و کارهای فلسفی قدیمیتر فیلسوف معاصرش، نیچه، را به دقت بررسی کند. تحلیل علمی برویر هم نیچه را از جنبهی مرد بودن و هم از نظر فیلسوف بودن در بر میگیرد. و این دوگانگی را در کمال بیطرفی و نظم مرتبط با پزشکی مشاهده میکند
بدون شک، مطالعات خود یالوم به عنوان یک روانکاو نیز در کاوش روانشناختی ماهرانهی برویر و نیچه خود را نمایان کرده است.
برویر به دقت علایم بیماریهای متعدد فیزیکی و روانی نیچه را ثبت میکند. میگرنهای آزاردهنده، احساس حالت تهوع، دید ضعیف، سوء هاضمه مداوم، اعتیاد به داروهای خوابآور و حساسیت عصبی چندی از آنها هستند.
ولی شاید به طور عمده، نیچه از افسردگی رنج میبرد. با اینکه در ابتدا تمایلی به افشای آن ندارد، نیچه اسیر جادوی لو سالومهی زیبا شده است. زنی افسونگر که بسیار هم عاقل بود و با بسیاری از مغزهای برجستهی زمانه ارتباط داشت.
برتا پاپن هایم؟!
با وجود این برویر، می فهمد که خودش هم مانند نیچه، دارای مشکلاتی روانی است. هم از نظر جنسی و هم از نظر عاطفی درگیر بیمار سابق خود یعنی “آنا او” یا همان “برتا پاپن هایم” هست. و با احساس گناه ناشی از جدایی از همسرش ماتیلدا دست و پنجه نرم میکنه.
برویر تصمیم میگیرد که با نیچه توافقی بکنه. دکتر به عنوان پزشک به بدن پردرد نیچه رسیدگی میکند. در عوض نیز نیچه به عنوان پزشک به ذهن و روح برویر رسیدگی می کند. فیلسوف عبوس سرانجام قبول میکند. علی رغم اینکه در نوشتههاش اهمیت زیادی به مفهوم کالبدشکافی معنوی میدهد.
این طرح طی چند دوره بحث و مشاورهی بلندمدت بین دو مرد باز میشود. البته، اخلاق و ادب سخنرانی در وین در اواخر قرن 19 میلادی باید توسط این دو فرد حرفهای صاحب سبک، رعایت شود. پس این نیاز را به وجود میآورد که هردوی آنها قبل از مطرح کردن مخالفت خودشان تمام نکات مطرح شدهی قبلی را بارها و بارها تصدیق کنند.
برویر ارزشها و ایدهآل های نیچه را به چالش می کشد
وقتی نیچه گریست نوشته اروین یالوم میتونه گاهی اوقات، کمی خستهکننده باشه. خواننده، شاید لزوماً، باید با پاراگراف های طولانی یکی پس از دیگری دست و پنجه نرم کند. که در بیش از 300 صفحهی کتاب ممکن است بعضی اوقات کمی غیرطبیعی جلوه کند. با وجود این، همینطور که دو مرد با یک دیگر راحتتر میشوند. خوشبختانه یک سری رسومات خاص، کم کم حذف میشوند.
یالوم همچنین سعی میکند با تزریق یک سری از مکاتبات واقعی نیچه با چندی از اطرافیانش به داخل داستان، کمی یکنواختی داستان را به هم بزند. مانند خواهر مرموزش الیزابت، ریچارد واگنر و دوستش از دانشگاه بازل یعنی فرانز اوربک.
با این تفاسیر، هرچه که کتاب وقتی نیچه گریست، مشکل کمبود جنب و جوش دارد، کاملاً آن را در حوزه دقت تاریخی و کیفیت افکار کاوش شده جبران میکند. در حین بحثها، برویر ارزشها و ایدهآل های نیچه را به چالش می کشد. او برای افراد غیرمتخصص، یک مرور کلی خوبی رو از اصول اولیه نوشتههای فلسفی قدیمیتر نیچه فراهم میکند. تمایل بیاندازهی او به کشمکش برای به دست آوردن قدرت در روابط فردیاش و ارزش تراژدی به عنوان تصدیقی برای زندگی.
جمله های گرانیتی
همینطور که جلساتشان پیش میره: نیچه به تعریف کردن از “جمله های گرانیتی” خودش پیش برویر ادامه میده. برویر مشتاقه مبادی و انگیزههای قدرت شخصیت نیچه رو مدام زیر سوال میبره. نیچه مدام نصیحت میکنه. او میگه: “به کسی که هستی، تبدیل شو!“. دکتر برویر مرد روشنفکریه. اما حتی دید مدرن او هم به جهان زیر فشار کاوش روانی نیچه شروع به لغزش میکنه.
در طول کتاب، وین اواخر قرن 19 میلادی است. و ساکنین آن با وضوح و دقت مناسبی نشان داده شده است. خانه و دفاتر برویر واقع در بکارشتراس (Bäckerstrasse) میزبان بسیاری از مغزهای برجستهی وین هستند: مانند هیوگو وولف، گوستاو ماهلر و “غیرعادیترین دانشجوی پزشکی” آرتور شنیتسلر.
یک زیگموند فروید جوان نیز در داستان نقش محوری بازی میکند. اما تصویر نشان داده شده از او، تصویری غیرمعمول است. در سال 1882 میلادی، فروید هنوز پدرخواندهی سالخوردهی علم روانکاوی مدرن نبود. بلکه یک دانشجوی پزشکی سادهلوح بود. که پتانسیل درخشانش در زمینهی تحصیل به علت داشتن ارثیهی یهودی از والدینش، جدی گرفته نمیشد. (او در شکایت به برویر میگوید: “مانند اسب بالداری هستم که اسیر گاوآهن شده باشد“)
زیگموند فروید
با مهربانی در خانهی برویر به نام “زیگی” شناخته میشود. فروید به دکتر به عنوان محرم اسرار خدمت میکند. و برای دید خشک و ناامید نیچه به جهان مانند یک معیار سنجش منطقی است. زمامدار پیر علم روانکاوی جملهای معروف دارد که میگوید: “نوشتهی نیچه را خواندم. اما باعث شد سرگیجه بگیرم.”
در خاتمه نیز یالوم نقل قولی از نویسندهی فرانسوی، آندره ژید، میکند: “تاریخ، تخیلی است که اتفاق افتاده است. تخیل، تاریخی است که ممکن است اتفاق افتاده باشد.” و این دقیقاً همان چیزی است که یالوم تولید کرده: “چیزی فراتر از یک جلسهی فرضی بین مغزهای برجستهی تاریخی.”
کتاب وقتی نیچه گریست، به عنوان یک گزارش جذاب و شفاف از شرایط زندگی واقعی است. که نقش های اصلی آن و یک بازسازی خیالی از روایت های آنها، تاریخ را فقط چند پله از حالت اصلیاش جابجا کرده است.