نقد کتاب انسان خداگونه نوشته یووال نوح هراری
ایده این کتاب، ساده اما ترسناکه: ذات انسان در قرن 21 تغییر خواهد کرد، چون ذکاوت داره از هوشیاری جدا میشه. قرار نیست به این زودی ماشینی بسازیم که مثل ما دارای احساسات باشه؛ این هوشیاریه. رباتها عاشق هم نمیشن (البته به این معنی نیست که ما نمیتونیم عاشق رباتها بشیم).
اما ما تا الان ماشینها – شبکه های گسترده پردازنده دادهای – ساختیم که میتونن احساسمونو بهتر از خودمون بفهمن؛ این یعنی ذکاوت. گوگل – موتور جستجو، نه کمپانی – خودش دارای عقاید و خواسته نیست. براشم اهمیتی نداره که چی جستجو میکنیم و از رفتارامون ناراحت نمیشه؛ اما میتونه رفتارامونو پردازش کنه تا قبل از اینکه خودمونم بدونیم، بفهمه چی میخوایم. این حقیقت خودش قابلیت اینو داره که معنای انسان بودن رو تغییر بده.
کتاب قبلی یوال نوح هراری، “انسان خردمندِ” جهانی و پرفروش، 75000 سال گذشته تاریخ انسان رو بررسی کرد تا یادمون بیاره هیچ چیز خاص و ضروری درباره ما وجود نداره. ما حاصل یه اتفاق تصادفی هستیم. انسانهای اولیه تنها یک گزینه از انواع مختلفی بودن که گونه انسان میتونست باشه؛ سیر تکاملی مثل همه موجودات دیگه روی کره زمین. ما الان در اوج قدرتیم، اما ممکنه به انتهای میزان قدرتمونم رسیده باشیم.
همو دئوس یا همون “انسان خداگونه” با توجه به این نکته، به ما توضیح میده که قدرت نامتوازن ما در اداره جهان، چهطور میتونه ما رو به چیز جدیدی تبدیل کنه.
نشونههای قدرت ما همه جا هست: ما نه تنها بر طبیعت تسلط پیدا کردیم، بلکه در حال شکست بزرگ ترین دشمنان گونه انسان هم هستیم. جنگ به شدت از کار افتاده، قحطی نادره، و بیماریها در سراسر جهان در حال درمانن. ما این موفقیتها رو با ساخت شبکههای هرچه پیچیدهتر که انسانها رو به عنوان واحدهای اطلاعاتی میبینن، به دست آوردیم. علم تکاملی به ما یاد میده که از جهاتی، همه ما تنها ماشینهای پردازنده اطلاعات هستیم؛ بله، ما هم یه سری الگوریتم به حساب میایم. و با دستکاری کردن این اطلاعات، میتونیم تسلط پیداکردن روی سرنوشتمون رو تمرین کنیم.
مشکل اینجاس که باقی الگوریتمها – اونایی که ما ساختیم – میتونن این کارا رو خیلی بهتر از ما انجام بدن. منظور هراری از “جداشدن” ذکاوت و هوشیاری این بود. پروژه “مدرن شدن” بر پایه این ایده که هر فرد به تنهایی، منبع معنا و قدرته، کلید خورد. ما باید کسایی باشیم که به عنوان رایدهندگان، مصرف کنندگان و یا حتی عاشقان، تصمیم میگیریم چه اتفاقی قراره برامون بیفته. اما این دیگه درست نیست؛ ما چیزی هستیم که به این شبکه قدرت میده و این شبکه، از برداشت ما از معنا استفاده میکنن تا مشخص کنن چه اتفاقی برامون خواهد افتاد.
البته، این چیز جدیدی نیست. فرمانروایی مدرن، که حدود 400 ساله شکل گرفته، فقط یه ماشین پردازش داده دیگهست. فیلسوف مشهور، توماس هابز، در سال 1651 اون رو آتوماتون (Automaton) (یا همون روبات) نامید. قابلیت رباتگونهش در حقیقت، منبع قدرت و همچنین، بیاحساس بودنشه. قدرت وجدان نداره، که باعث میشه گاهی بیرحمانهترین کارا رو انجام بده. چیزی که جدیدا تغییر کرده، اینه که الان ماشینهای پردازندهای وجود دارن که به مراتب کاربردیتر از فرمانروایی مدرنن:
همونطور که هراری میگه، دولتها تقریبا ناتوان از هماهنگشدن با سرعت پیشرفتای تکنولوژین. به علاوه، باور اینکه پشت این دولتها تعدادی آدم واقعی مشغول به کارن هم، خیلی خیلی سخت شده. اصرار مدرن بر آزادی فردی با این نگاه همراهه که باید بشه قلب این دنیای بیاحساس رو پیدا کرد. با کندوکاو کردن این سیستمهای پیچیده، در نهایت به کارکنان انسانی میرسیم که دارای احساسن. اما با کندوکاو کردن موتورای جستجو، فقط به یه سری داده میرسیم.
ما تازه اول راه فرآیند تغییر به دادهمحوری هستیم و هراری میگه برای توقفش، کار زیادی نمیتونیم انجام بدیم. “انسان خداگونه” کتاب “آخرالزمان” به حساب میاد، اما به این معنی نیست که همه چیز تموم میشه؛ بلکه برعکسه: همه چیز داره انقدر سریع پیش میره که غیرممکنه بدونیم در آینده قراره چی بشه. در سال 1800، این امکان وجود داشت که درباره اینکه سال 1900 چهطور خواهد بود، فکر کرد.
این تاریخه یه سری از اتفاقات که انسانها، نقش اصلیشون هستن. اما الان، جهان در سال 2100 تقریبا غیرقابلتصوره. ما بههیچوجه نمیدونیم آیا با این آینده تطابق پیدا خواهیم کرد یا نه؛ ممکنه جهانی بسازیم که دیگه جای زندگی خودمون نباشه.
با توجه به اینکه این فکر خیلی هشداردهندهست، و هنوز به اون آینده نرسیدیم، چرا کاری برای توقف این اتفاق انجام نمیدیم؟ هراری فکر میکنه این عقیده مدرن که انسانها مسئول سرنوشتشون هستن یه فکر بیهوده بوده. قدرت اصلی همیشه در دست اون شبکه فرمانرواست.
هر فرد به طور تکی، موجود بیقدرتیه؛ نمیتونه حریف شیر و خرس بشه. این توانایی انسانها بهصورت گروهیه که باعث شده بر کره زمین تسلط پیدا کنن. این گروهها – شرکتها، مذهب، دولت – الان جزئی از شبکه گسترده و متصلبههم جریان اطلاعات هستن. پیدا کردن کسایی که مقاومت کنن، یعنی گروههایی که بتونن در برابر امواج اطلاعاتی که کل کره زمین رو شستشو میده، وایسن، داره سختتر و سختتر میشه.
بعضی از مردم تسلیم شدن. به جای پایههای بنیانگذار مدرنیته – آزادیخواهی، دموکراسی و استقلال فردی – مکتب جدیدی به وجود اومده؛ دیتاگرایی (Dataism). پیروان این مکتب – که خیلیاشون تو بِی اریا تو کالیفرنیا زندگی میکنن – اعتقادشون به اطلاعات رو با تشویق ما به دیدن اون به عنوان تنها منبع انتقالدهنده ارزش، ثابت میکنن. ما اون چیزی هستیم که توسطش به پردازش اطلاعات کمک میکنیم.
این یه فایده عظیم داره: برای بهدستآوردن چیزایی که میخوایم، با موانع کمتری برخورد میکنیم، چون اطلاعاتی که لازم داریم، سریعا در دسترسمون خواهند بود. علایق و تجربههامون با هم تلفیق، و به طول عمرمون اضافه خواهد شد. دیتاگرا ها عقیده دارن که مرز بعدی که میخوایم رد کنیم، جاودانگیه. امامضرات این روش هم واضحه: “ما” چه کسایی خواهیم بود؟ فقط یک واحد اطلاعاتی. در سیاست قرن بیستم، با قدرت فرمانروایان بر روی انسانها مهر خورده میشد. این دیگه در قرن پیشرو اتفاق نخواهد افتاد؛ همونطور که هراری میگه، “انسانها توسط قویترها نابود نمیشن، بلکه همه از یکدیگر مجزا خواهند شد.”
سازمانها و دولتها همچنان به فردیت و نیازهای منحصربهفرد هر یک از ما احترام خواهند گذاشت، اما برای خدمات دادن به اونا نیاز دارن که ما رو به “زیرمجموعههای بیوشیمیایی”، که دائما تحت نظر الگوریتمهای قدرتمندن، تقسیم کنن. این یک جنبه سیاسی منفی هم داره: اولین کسایی که پیرو این مکتب دادهگرایی میشن تنها کسایی خواهند بود که قدرت واقعی خواهند داشت، و بقیه تقریبا تغییری نمیکنن.
دستیابی به قدرت در این مکتب هم فوقالعاده سخت خواهد بود؛ چون نیاز به سطح خارقالعادهای از تحصیلات و موافق بودن با پیوند زدن هویت شخصی به ماشینهای هوشمند خواهد بود. در این صورته که میتونیم جزو یکی از “خدایان” بشیم. البته که آینده سختی خواهد بود؛ اقلیتی به منبع عظیم اطلاعات دسترسی خواهند داشت، و بقیه فقط ابزارایی در برنامه گسترده اون اقلیتن. آینده میتونه نسخه دیجیتال پرقدرتتر از گذشته دور باشه: مصر باستان با قدرت فیسبوک!
هراری خیلی مواظبه که نگه این پیشبینی ها حتما به وقوع میپیوندن؛ آینده در هر صورت، غیرقابلدرکه. استوارترین عقیده هراری، راجع به معنای رابطه فعلی بین انسان و حیوان برای فرمانروایان هست. اگر ذکاوت و هوشیاری در حال جدایی از هم هستن، یعنی شرایط فعلی حیوانات، میتونه برای انسان هم پیش بیاد؛ امکان زجرکشیدن زیر دستان قدرتی برتر. هراری راجع به این که رباتها ممکنه طوری با ما رفتار کنن که ما با مگسها رفتار میکنیم، یعنی بیتفاوتیای خشن، نگران به نظر نمیاد.
به جاش، از ما میخواد درباره نوع رفتارمون با حیوانات در سیستم گسترده صنعتی کشاورزیمون فکر کنیم. خوکها قطعا تحت فشارو جدا از فرزندانشون، زجر میکشن. اگه فکر میکنیم این زجرکشیدن نیست، چون به نفع قدرت برتره، به عبارتی داریم برای خودمون تله درست میکنیم. به زودی این مسئله بالا در مورد ما هم صدق خواهد کرد. و چه چیزی رو زجرکشیدن ما قیمت خواهد گذاشت؟
این کتاب بسیار ذکاوتمندانه نوشتهشده؛ اماهمونطور که خود هراری احتمالا اولین فردیه که حرف منو قبول میکنه، تنها با استاندارد انسانها هوشمندانهس، که خب چیز خیلی مهمی به حساب نمیاد. با استاندارد ماشینهای هوشمند، این کتاب نامفهوم و سطحیه. مجموعه دادههای این کتاب محدود هستن. قدرت اصلی کتاب از هوشیاری متفاوتی که درونش نهفته شده میاد.
این کتاب عجیب و باحاله. هراری به سرنوشت حیوانات در زندگی انسان اهمیت میده و درباره “انسان خداگونه” با اطمینان حرف میزنه. باید قبول کنم که این موضوع برای من، بهخاطر کسی که هستم(جدا از هر چیزی، یک انسان) خیلی جذاب بود. ممکنه کسی هم این کتاب رو دوست نداشتهباشه؛ اما سخت میشه تصور کرد که کسی این کتاب رو بخونه و گاهی یه ذره نترسه. نیچه گفته حالا که انسان قواعد اخلاقی مسیحیت رو پشت سر گذاشته، داره تازه سفر بر روی یک دریای وسیع رو شروع میکنه. “انسان خداگونه” باعث میشه حس کنیم بعد از یه سفر طولانی و سخت، لبه یه پرتگاه ایستادیم؛ دیگه سفری که رفتیم اونقدر مهم نیست؛ چون قراره رو هوا قدم بذاریم.
منبع:
https://www.theguardian.cm/books/2016/aug/24/homo-deus-by-yuval-noah-harari-review
دوستان عزیزم، خالی از لطف نیست که حرف های گیرای یووال نوح هراری رو از زبون خودشم بشنویم و لذت ببریم:
خلاصه کتاب انسان خداگونه نوشته یووال نوح هراری
عجیب اما واقعی؛ احتمال مرگ ما بر اثر خودکشی، بیشتر از جنگ، اضافه وزن، قحطی، پیری و فقره. چیزی که تعجبآور تره، اینه که ما موفق شدیم تمام این مشکلات رو در قرن اخیر شکست بدیم. اما اینجا باید بپرسیم: بعد قراره چی بشه؟
در “انسان خداگونه”، یووال نوح هراری سعی میکنه به این پرسش پاسخ بده. بعد از بررسی گذشته ما در کتاب پرفروش و جهانیش، “انسان خردمند”، هراری در این کتاب به سراغ آینده انسان میره. بعد از مرور مختصر تاریخ زندگی انسان، اون عقایدی رو بررسی میکنه که در حال حاضر ازشون استفاده میکنیم تا منطق زندگی رو بفهمیم، و همچنین مشخص میکنه کدومشون اگه مواظب نباشیم، میتونن نابودمون کنن.
من سه نکته از هر بخش این کتاب یاد گرفتم:
- عقاید مشترک باعث شدن ما در مقیاس بزرگ همکاری کنیم و در نتیجه، نژاد غالب بر کره زمین بشیم.
- رایج ترین عقیده در حال حاضر انسانگراییه (Humanism).
- بسته به عقیدهای که در آینده غالب میشه، الگوریتمها به تدریج جایگزین ما خواهند شد.
نکته 1: داستانها ما رو تبدیل به قدرتمندترین حیوانات کره زمین کردن
در انتخاباتهای دموکراتیک سراسر جهان، میلیونها نفر تلاش میکنن تا یک گروه رهبر رو انتخاب کنن. این یه نمونه عالی از همکاری ما در مقیاس بزرگه. این مهارت، دلیل اصلیای هست که انسانها تونستن بر سایر نژادها مسلط بشن. اما ما چهطور این مهارت رو بهدستآوردیم؟
طبق گفته هراری، ریشه این مهارت در تعاملات ما هست. انسانها از ابتدای آغاز تکلم، داستان میگفتن. و چون هر کدوم از ما میتونیم تصمیم بگیریم که کدوم داستان رو میخوایم باور کنیم، بهترین داستانها برنده مسابقه میشن. با مرور زمان، ما باهوش تر شدیم، و معمولا به همین دلیله که داستانی که برنده میشه، در درازمدت اونیه که به همگی ما، سود بیشتری میرسونه.
برای مثال، مذهبها رو در نظر بگیرید. در قرون وسطی، فرقه کاتولیک باعث شد تعداد زیادی از ملل اروپایی در جنگهای صلیبی گردهم بیان. اونا جنگای قبلی که با هم داشتن رو رها کردن تا جنگ بزرگتری رو شروع کنن. امروز، یعنی 1000 سال بعد از اون اتفاق، میبینیم که این عقیده تنها به بخش کوچکی از جمعیت ما خدمت کرده. در نتیجه، در نسلهای اخیر، چیزهای دیگهای دارن جایگزین مذهب میشن.
اما چه چیزهایی؟
نکته 2: عقیده مسلط امروزی، انسانگراییه
در گذشته که مردم جهان کمتر به همدیگه متصل بودن، عقاید معمولا براساس مذهب شکل میگرفتن. اما اینروزها، همه ما از مذهبهای مختلف، جنبشهای سیاسی و سیستمهای عقیدتی سراسر کره زمین اطلاع داریم. باید از اینترنت ممنون بود که باعث شد خیلیا بفهمن “یک” جواب درست برای اونا وجود نداره.
در نتیجه، عقیدهای که امروز بر جهان مسلط شده، انسانگرایی هست. انسانگرایی میگه که انسانها مرکزیت جهان هستن و بهترین ابزارشون، آزادیشونه. ما به علم، منطق، پیشرفت، فناوری و خودآگاهی اعتقاد داریم. شاخههای مختلفی از انسانگرایی وجود داره و نیازه که به همهشون احترام بذاریم؛ اما رایجترین اونا در حال حاضر، لیبرالیسم یا آزادیخواهیه.
آزادیخواهی به ما اجازه میده که با بهکارگیری ایدههای انسانگرایی در ضوابط اخلاقی، قوانین و توقعات سیاسیمون، اون رو به زندگی روزمرهمون بیاریم. حتی کمپینهایی که برای یک دلیل معین، مثلا آگاهیبخشی راجع به تغییرات آبوهوایی، کاهش تولید زباله، یا بهکارگیری ثروت در جامعه تشکیل میشن هم، عقاید آزادیخواهانه در پوششهای مختلف هستن.
سوالی که باقی میمونه اینه که چه عقایدی در آینده شکل خواهند گرفت؟
در حال حاضر، دو موضوع اصلی در حال شکلگیری هستن.
نکته سوم: همهی عقاید آینده ما شامل الگوریتمها خواهند شد. اما اگر مواظب نباشیم، میتونن باعث نابودی همهمون بشن.
رایانهها از زمان اختراعشون، به جزء مهمی از زندگی ما تبدیل شدن. اونا معمولا در انجام وظایف کارایی بیشتری (نسبت به ما) دارن و در خیلی زمینهها، کارمونو راحت میکنن.الگوریتمها هم کار ما رو راحتتر میکنن، باعث میشن بتونیم وضع سلامتیمونو بررسی کنیم، و حتی با ارائه راههای بیشتر برای توضیح خودمون، به خلق آثار مختلف ساخته ذهنمون کمک کنن.
در نتیجه، سوال این نیست که “آیا الگوریتمها بخشی از آینده ما خواهند بود؟” بلکه، چگونگی وجود اونا سوال ما هست. دو موضوعی که هراری فکر میکنه در حال گسترشن، تَرابشریت (فرابشریت) و دادهگرایی هستن. تَرابشریت عقیده داره که انسان باید با تکنولوژی همگام بشه تا ظرفیتهاش رو افزایش بده و خودش رو با قدرت الگوریتمها هماهنگ کنه. از طرف دیگه، دادهگرایی عقیده داره که ما نباید خودمون رو با تکنولوژی قاطی کنیم و باید اجازه بدیم الگوریتمها خودشون تا جایی که میتونن قوی بشن.
مورد اول در فناوریهای نظامی، ورزشی و بهداشتی راهش رو پیدا کرده؛ اما به این معنیه که باید بخشی از ویژگیهای که ما رو “انسان” کردن،مثل “همدردی”، از دست بدیم. دومین مورد ممکنه به سناریوهای ماتریکسی منجر بشه، مثلا ماشینها تصمیم بگیرن از شر ما خلاص بشن، چون سر راهشونیم!
هیچکس نمیدونه کدوم عقیده برنده خواهد شد، و حتی اگه یکی از این دو عقیده ببره، این قطعیه: داستان زندگی انسانها هیچوقت خستهکننده نخواهد بود.
منبع:
https://fourminutebooks.com/homo-deus-summary/