کاور کتاب انسان خداگونه

معرفی و نقد کتاب: کاور کتاب انسان خداگونه

زیرعنوان کتاب: تاریخ مختصر آینده

نویسنده: یووال نوح هراری

امتیاز در گودریدز:
4.2/5
امتیاز در آمازون:
4.6/5
با 147402 رای
با 7308 رای
تعداد صفحه: 350
زبان اصلی: انگلیسی

یووال نوح هراری، نویسنده کتاب منتخب مجله نیویورک تایمز و شاهکار بین‌المللی “انسان خردمند”، با کتابی به همون اندازه اصیل، شگفت‌انگیز، و شورانگیز که بر روی آینده انسان و تمایل انسان به رسیدن به درجه خدایان تمرکز کرده، برگشته. 

در یک قرن اخیر، انسان‌ها موفق شدن که غیرممکن رو ممکن کنن و قحطی، طاعون و جنگ رو شکست بدن. ممکنه پذیرش این سخت باشه، اما همونطور که هراری با شیوه خاص خودش، کامل و قانع کننده توضیح میده، قحطی، طاعون و جنگ، از نیروهای غیرقابل‌درک و کنترل طبیعت، به چالش‌های قابل مدیریت تبدیل شدن. برای اولین بار، مردم از زیاد خوردن بیشتر از کم خوردن، و از کهولت سن بیشتر از بیماری می‌میرن، و تعداد خودکشی‌ها بیشتر از تعداد کشته‌ها توسط سربازا و تروریستا و مجرما هست. برای یک فرد آمریکایی معمولی، احتمال اینکه از غذاهای مضر مک‌دونالد بمیره، هزار بار بیشتر از مردن در یه انفجار القاعده‌ست. 

چه چیزی در آینده جایگزین قحطی، طاعون و جنگ خواهد شد؟ به عنوان خدایان خودساخته زمین، در چه مسیری قرار خواهیم گرفت و به چه چیزهایی مسلط خواهیم شد؟ “انسان خداگونه” پروژه‌ها، رویاها و کابوس‌هایی که قرن بیست‌ویک رو شکل میدن – از تسلط بر مرگ تا ایجاد زندگی مصنوعی، بررسی می‌کنه و این سوالای اساسی رو می‌پرسه: ما از اینجا به کجا میریم؟ و چطور از این جهان شکننده در برابر نیروهای مخرب خودمون محافظت خواهیم کرد؟ این، قدم بعدی تکامله؛ “انسان خداگونه”.

هراری با دید و وضوح مشابهی که “انسان خردمند” رو به یه شاهکار و منتخب نیویورک تایمز تبدیل کرد، به سمت آینده می‌بره.

نقل قول‌های کتاب کاور کتاب انسان خداگونه:

“بهترین دلیل برای یادگیری تاریخ، پیش‌بینی آینده نیست؛ بلکه رهاکردن خودمون از زنجیر گذشته و تصور کردن سرنوشت‌های مختلفه. البته که این رهایی مطلق نیست – چون هیچ وقت نمی‌تونیم از تاثیر گذشته فرار کنیم. اما یه ذره آزادی بهتر از هیچیه.”

“ما فقط به داشتن زندگی صلح‌آمیز و موفق راضی نمیشیم؛ بلکه زمانی راضی هستیم که واقعیت مشابه انتظاراتمون باشه. خبر بد اینه که با بهبود شرایط، انتظاراتمونم هی بیشتر میشن.”

“رایج‌ترین واکنش ذهن انسان به موفقیت، رضایت نیست؛ بلکه بیشتر خواستنه.”

“در سال 2012، حدود 56 میلیون نفر در سراسر جهان مردن؛ علت مرگ 620000 نفر از اونا خشونت‌های انسانی (120000 نفر برای جنگ، و 500000 نفر برای سایر جرائم) بود. در مقابل، 800000 نفر خودکشی کردن، و 1.5 میلیون نفر هم بر اثر دیابت فوت کردن. این روزا، شکر از باروت خطرناک‌تره.”

“مردم معمولا تغییر رو دوست ندارن، چون از ناشناخته‌ها می‌ترسن. اما تنها چیز ثابت در تاریخ، اینه که همه‌چی تغییر می‌کنه.”

“در گذشته، سانسور با متوقف کردن جریان ردوبدل شدن اطلاعات، انجام می‌شد. در قرن بیست‌و‌یک، سانسور یعنی ارائه اطلاعات غیرمرتبط به مردم. در دوران باستانی، قدرت داشتن به معنی دسترسی داشتن به اطلاعات بود. امروزه قدرت داشتن یعنی دونستن اینکه چی رو نادیده بگیری.”

“بزرگ‌ترین کشف علمی، کشف نادیده گرفتن بود.وقتی انسان‌ها فهمیدن چقدر کم راجع به جهان می‌دونن، دلیل خوبی پیدا کردن که در طلب دانش جدیدتری باشن، که باعث باز شدن جاده علم به سمت پیشرفت شد.”

“تاریخ یک داستان نیست، بلکه هزاران داستان مختلفه. هر موقع تصمیم می‌گیریم یکی از این داستان‌ها رو بگیم، در حقیقت داریم بقیه رو نادیده می‌گیریم.”

“هر کدوم از ما در یک واقعیت در تاریخ به دنیا اومدیم که با عرف‌ها و ارزش‌های مشخص، و سیستم اقتصادی و سیاسی منحصر به فرد، اداره میشه. ما این واقعیت تاریخی رو جدی نمی‌گیریم و فکر می‌کنیم یه چیز طبیعی و غیرقابل‌تغییره. فراموش می‌کنیم که جهان ما بر اساس یه زنجیره رویدادهای اتفاقی شکل گرفته، و تاریخ نه تنها تکنولوژی،جوامع و سیاست، بلکه افکار، رویاها و ترس‌های امروزی ما رو هم شکل داده. دست تاریخ از مزار گذشتگانمون ما رو گرفته و به سمت یه آینده معین پیش می‌بره. ما این دست رو از زمانی که متولد شدیم حس میکنیم، در نتیجه فکر می‌کنیم بخشی طبیعی و جدانشدنی از ما هست. در نتیجه به ندرت تلاش می‌کنیم که رها بشیم، و آینده‌های متفاوتی رو برای خودمون تصور کنیم.”

“در حقیقت، زندگی اکثر مردم تنها در بین داستان‌هایی که برای دیگران تعریف میکنن، معنا پیدا میکنه.”

“هر روز، میلیون‌ها نفر تصمیم میگیرن که به گوشی‌های هوشمندشون اجازه بدن کنترل بیش‌تری روی زندگیشون پیدا کنه، یا داروی ضدافسردگی جدیدی امتحان می‌کنن. انسان‌ها در جستجوی سلامتی، خوشحالی و قدرت، کم‌کم ویژگی‌هاشونو تغییر میدن؛ تا جایی که دیگه انسان نخواهند بود.”

“داستان‌‌ها بد نیستن؛ بلکه ضرورین. بدون داستان‌های رایج بین مردم راجع به پول و شرکت‌ها و دولت‌ها، هیچ جامعه پیچیده انسانی نمی‌تونه به حیاتش ادامه بده. تا وقتی که همه قوانین ساختگی فوتبال رو قبول نکنن، نمی‌تونیم فوتبال بازی کنیم، و بدون این داستان‎هایی که باور داریم، نمی‌تونیم از مزایای بازارها و دادگاه‌ها بهره‌مند بشیم. اما داستان‌ها فقط ابزارن و نباید به هدفمون تبدیل بشن. وقتی یادمون میره که اینا فقط داستانای ساختگین، ارتباطمون رو با دنیای واقعی از دست میدیم. در نتیجه، برای “پول درآوردن بیشتر برای شرکت” و “حفظ منافع مالی”، شروع به جنگ می‌کنیم. شرکت، پول و ملت فقط تو ذهن ما وجود دارن. ما اونا رو ابداع کردیم که بهمون خدمت کنن؛ چرا زندگیمونو برای خدمت دادن بهشون فدا می‌کنیم؟”

“تروریسم ذاتا یه نمایشه. تروریست‌ها درجه وحشتناکی از خشونت رو به نمایش میذارن که تصورات ما رو به کار می‌گیره و به ما این حس رو میده که انگار داریم به هرج و مرج انسان‌های اولیه برمی‌گردیم. در نتیجه، دولت‌ها هم خودشونو موظف می‌دونن که به تئاتر تروریسم، با نمایش برقراری و حفظ امنیت، واکنش نشون بدن. در این راه هم معمولا از قدرت و زور، با روش هایی مثل تسلط بر کشورهای خارجی و آزار مردم، استفاده می‌کنن. این واکنش شدید، برای امنیت مردم خطر خیلی بیش‌تری نسبت به تروریسم داره.”

“این تناقض دانش تاریخیه. دانشی که رفتاری رو تغییر نمیده، به درد نمیخوره. اما دانشی که رفتاری رو تغییر میده، خیلی زود بلااستفاده میشه. هرچه‌قدر اطلاعات بیش‌تری پیدا می‌کنیم و تاریخ رو بهتر می‌فهمیم، تاریخ هم تندتر تغییر پیدا می‌کنه، و اطلاعات ما هم زودتر بلااستفاده میشن.”

“انسان‌های خردمند بر جهان حکومت می‌کنن، چون می‌تونن شبکه‌ای از معانی و به هم ببافن؛ مجموعه‌ای از قوانین، موجودیت‌ها یا مکان‌هایی که فقط در ذهنشون وجود دارن. این شبکه‌ها فقط به انسان‌ها اجازه میدن که تغییرات و انقلاب‌های اجتماعی و جنبش‌های انسانی رو محقق کنن. “

“مذهب یه قرارداده، در حالی که معنویت یه سفره.”

“به زودی، کتاب‌ها در حالی که دارید می‌خونیدشون، شما رو می‌خونن.”

“کاپیتالیسم، کمونیسم رو به خاطر اینکه کاپیتالیسم بیشتر اخلاقی بود یا آزادی‌های فردی مقدس بودن یا خدا از دست کمونیسم‌ها ناراحت بود، شکست نداد؛ بلکه کاپیتالیسم جنگ سرد رو به این علت برد که پردازش داده پراکنده، حداقل در دوره سرعت گرفتن تغییرات تکنولوژی، بهتر از پردازش داده متمرکزه.”

“هیچ مرز مشخصی بین بهبود یافتن و ارتقا یافتن وجود نداره. درمان‌ها همیشه با جلوگیری از برخلاف عرف رفتار کردن مردم شروع می‌کنن، اما همین درمان‌ها و ابزارها بعدا می‌تونن باعث تغییر عرف بشن.”

“تروریستا مثل مگسی هستن که سعی داره یه مغازه چینی فروشی رو نابود کنه. خود این مگس انقدر ضعیفه که نمیتونه یه فنجون رو بلند کنه. اما این مگس میره و یه گاو پیدا میکنه، وارد گوشش میشه و شروع به وزوز میکنه. گاو از شدت عصبانیت و ترس، وحشی میشه و به مغازه حمله و خرابش می‌کنه. (صفحه 21)”

“بزرگ‌ترین اکتشاف علمی، کشف “نادیده گرفتن” بود.”

نقد و خلاصه کتاب کاور کتاب انسان خداگونه:

 

نقد کتاب انسان خداگونه نوشته یووال نوح هراری

 

ایده این کتاب، ساده اما ترسناکه: ذات انسان در قرن 21 تغییر خواهد کرد، چون ذکاوت داره از هوشیاری جدا میشه. قرار نیست به این زودی ماشینی بسازیم که مثل ما دارای احساسات باشه؛ این هوشیاریه. ربات‌ها عاشق هم نمیشن (البته به این معنی نیست که ما نمی‌تونیم عاشق ربات‌ها بشیم).

اما ما تا الان ماشین‌ها – شبکه های گسترده پردازنده داده‌ای – ساختیم که میتونن احساسمونو بهتر از خودمون بفهمن؛ این یعنی ذکاوت. گوگل – موتور جستجو، نه کمپانی – خودش دارای عقاید و خواسته نیست. براشم اهمیتی نداره که چی جستجو می‌کنیم و از رفتارامون ناراحت نمیشه؛ اما می‌تونه رفتارامونو پردازش کنه تا قبل از اینکه خودمونم بدونیم، بفهمه چی می‌خوایم. این حقیقت خودش قابلیت اینو داره که معنای انسان بودن رو تغییر بده.

کتاب قبلی یوال نوح هراری، “انسان خردمندِ” جهانی و پرفروش، 75000 سال گذشته تاریخ انسان رو بررسی کرد تا یادمون بیاره هیچ چیز خاص و ضروری درباره ما وجود نداره. ما حاصل یه اتفاق تصادفی هستیم. انسان‌های اولیه تنها یک گزینه از انواع مختلفی بودن که گونه انسان می‌تونست باشه؛ سیر تکاملی مثل همه موجودات دیگه روی کره زمین. ما الان در اوج قدرتیم، اما ممکنه به انتهای میزان قدرتمونم رسیده باشیم.

همو دئوس یا همون “انسان خداگونه” با توجه به این نکته، به ما توضیح میده که قدرت نامتوازن ما در اداره جهان، چه‌طور می‌تونه ما رو به چیز جدیدی تبدیل کنه.

نشونه‌های قدرت ما همه جا هست: ما نه تنها بر طبیعت تسلط پیدا کردیم، بلکه در حال شکست بزرگ ترین دشمنان گونه انسان هم هستیم. جنگ به شدت از کار افتاده، قحطی نادره، و بیماری‌ها در سراسر جهان در حال درمانن. ما این موفقیت‌ها رو با ساخت شبکه‌های هرچه پیچیده‌تر که انسان‌ها رو به عنوان واحدهای اطلاعاتی می‌بینن، به دست آوردیم. علم تکاملی به ما یاد میده که از جهاتی، همه ما تنها ماشین‌های پردازنده اطلاعات هستیم؛ بله، ما هم یه سری الگوریتم به حساب میایم. و با دستکاری کردن این اطلاعات، می‌تونیم تسلط پیداکردن روی سرنوشتمون رو تمرین کنیم.

مشکل اینجاس که باقی الگوریتم‌ها – اونایی که ما ساختیم – می‌تونن این کارا رو خیلی بهتر از ما انجام بدن. منظور هراری از “جداشدن” ذکاوت و هوشیاری این بود. پروژه “مدرن شدن” بر پایه این ایده که هر فرد به تنهایی، منبع معنا و قدرته، کلید خورد. ما باید کسایی باشیم که به عنوان رای‌دهندگان، مصرف کنندگان و یا حتی عاشقان، تصمیم میگیریم چه اتفاقی قراره برامون بیفته. اما این دیگه درست نیست؛ ما چیزی هستیم که به این شبکه قدرت میده و این شبکه، از برداشت ما از معنا استفاده می‌کنن تا مشخص کنن چه اتفاقی برامون خواهد افتاد. 

البته، این چیز جدیدی نیست. فرمانروایی مدرن، که حدود 400 ساله شکل گرفته، فقط یه ماشین پردازش داده دیگه‌ست. فیلسوف مشهور، توماس هابز، در سال 1651 اون رو آتوماتون (Automaton) (یا همون روبات) نامید. قابلیت ربات‌گونه‌ش در حقیقت، منبع قدرت و هم‌چنین، بی‌احساس بودنشه. قدرت وجدان نداره، که باعث میشه گاهی بی‌رحمانه‌ترین کارا رو انجام بده. چیزی که جدیدا تغییر کرده، اینه که الان ماشین‌های پردازنده‌ای وجود دارن که به مراتب کاربردی‌تر از فرمانروایی مدرنن:

همونطور که هراری میگه، دولت‌ها تقریبا ناتوان از هماهنگ‌شدن با سرعت پیشرفتای تکنولوژین. به علاوه، باور اینکه پشت این دولت‌ها تعدادی آدم واقعی مشغول به کارن هم، خیلی خیلی سخت شده. اصرار مدرن بر آزادی فردی با این نگاه همراهه که باید بشه قلب این دنیای بی‌احساس رو پیدا کرد. با کندوکاو کردن این سیستم‌های پیچیده، در نهایت به کارکنان انسانی می‌رسیم که دارای احساسن. اما با کندوکاو کردن موتورای جستجو، فقط به یه سری داده می‌رسیم.

ما تازه اول راه فرآیند تغییر به داده‌محوری هستیم و هراری میگه برای توقفش، کار زیادی نمی‌تونیم انجام بدیم. “انسان خداگونه” کتاب “آخرالزمان” به حساب میاد، اما به این معنی نیست که همه چیز تموم میشه؛ بلکه برعکسه: همه چیز داره انقدر سریع پیش میره که غیرممکنه بدونیم در آینده قراره چی بشه. در سال 1800، این امکان وجود داشت که درباره اینکه سال 1900 چه‌طور خواهد بود، فکر کرد.

این تاریخه یه سری از اتفاقات که انسان‌ها، نقش اصلیشون هستن. اما الان، جهان در سال 2100 تقریبا غیرقابل‌تصوره. ما به‌هیچ‌وجه نمیدونیم آیا با این آینده تطابق پیدا خواهیم کرد یا نه؛ ممکنه جهانی بسازیم که دیگه جای زندگی خودمون نباشه.

با توجه به اینکه این فکر خیلی هشداردهنده‌ست، و هنوز به اون آینده نرسیدیم، چرا کاری برای توقف این اتفاق انجام نمیدیم؟ هراری فکر می‌کنه این عقیده مدرن که انسان‌ها مسئول سرنوشتشون هستن یه فکر بیهوده بوده. قدرت اصلی همیشه در دست اون شبکه فرمانرواست.

هر فرد به طور تکی، موجود بی‌قدرتیه؛ نمی‌تونه حریف شیر و خرس بشه. این توانایی انسان‌ها به‌صورت گروهیه که باعث شده بر کره زمین تسلط پیدا کنن. این گروه‌ها – شرکت‌ها، مذهب، دولت – الان جزئی از شبکه گسترده و متصل‌به‌هم جریان اطلاعات هستن. پیدا کردن کسایی که مقاومت کنن، یعنی گروه‌هایی که بتونن در برابر امواج اطلاعاتی که کل کره زمین رو شستشو میده، وایسن، داره سخت‌تر و سخت‌تر میشه.

بعضی از مردم تسلیم شدن. به جای پایه‌های بنیان‌گذار مدرنیته – آزادی‌خواهی، دموکراسی و استقلال فردی – مکتب جدیدی به وجود اومده؛ دیتاگرایی (Dataism). پیروان این مکتب – که خیلیاشون تو بِی اریا تو کالیفرنیا زندگی می‌کنن – اعتقادشون به اطلاعات رو با تشویق ما به دیدن اون به عنوان تنها منبع انتقال‌دهنده ارزش، ثابت می‎کنن. ما اون چیزی هستیم که توسطش به پردازش اطلاعات کمک می‌کنیم.

این یه فایده عظیم داره: برای به‌دست‌آوردن چیزایی که می‌خوایم، با موانع کمتری برخورد می‌کنیم، چون اطلاعاتی که لازم داریم، سریعا در دسترسمون خواهند بود. علایق و تجربه‌هامون با هم تلفیق، و به طول عمرمون اضافه خواهد شد. دیتاگرا ها عقیده دارن که مرز بعدی که میخوایم رد کنیم، جاودانگیه. امامضرات این روش هم واضحه: “ما” چه کسایی خواهیم بود؟ فقط یک واحد اطلاعاتی. در سیاست قرن بیستم، با قدرت فرمانروایان بر روی انسانها مهر خورده میشد. این دیگه در قرن پیش‌رو اتفاق نخواهد افتاد؛ همونطور که هراری میگه، “انسان‌ها توسط قوی‌ترها نابود نمیشن، بلکه همه از یکدیگر مجزا خواهند شد.”

سازمان‌ها و دولت‌ها همچنان به فردیت و نیازهای منحصربه‌فرد هر یک از ما احترام خواهند گذاشت، اما برای خدمات دادن به اونا نیاز دارن که ما رو به “زیرمجموعه‌های بیوشیمیایی”، که دائما تحت نظر الگوریتم‌های قدرتمندن، تقسیم کنن. این یک جنبه سیاسی منفی هم داره: اولین کسایی که پیرو این مکتب داده‌گرایی میشن تنها کسایی خواهند بود که قدرت واقعی خواهند داشت، و بقیه تقریبا تغییری نمی‌کنن.

دستیابی به قدرت در این مکتب هم فوق‌العاده سخت خواهد بود؛ چون نیاز به سطح خارق‌العاده‌ای از تحصیلات و موافق بودن با پیوند زدن هویت شخصی به ماشین‌های هوشمند خواهد بود. در این صورته که می‌تونیم جزو یکی از “خدایان” بشیم. البته که آینده سختی خواهد بود؛ اقلیتی به منبع عظیم اطلاعات دسترسی خواهند داشت، و بقیه فقط ابزارایی در برنامه گسترده اون اقلیتن. آینده می‌تونه نسخه دیجیتال پرقدرت‌تر از گذشته دور باشه: مصر باستان با قدرت فیسبوک!

هراری خیلی مواظبه که نگه این پیشبینی ها حتما به وقوع می‌پیوندن؛ آینده در هر صورت، غیرقابل‌درکه. استوارترین عقیده هراری، راجع به معنای رابطه فعلی بین انسان و حیوان برای فرمانروایان هست. اگر ذکاوت و هوشیاری در حال جدایی از هم هستن، یعنی شرایط فعلی حیوانات، می‌تونه برای انسان هم پیش بیاد؛ امکان زجرکشیدن زیر دستان قدرتی برتر. هراری راجع به این که ربات‌ها ممکنه طوری با ما رفتار کنن که ما با مگس‌ها رفتار می‌کنیم، یعنی بی‌تفاوتی‌ای خشن، نگران به نظر نمیاد.

به جاش، از ما می‌خواد درباره نوع رفتارمون با حیوانات در سیستم گسترده صنعتی کشاورزیمون فکر کنیم. خوک‌ها قطعا تحت فشارو جدا از فرزندانشون، زجر می‌کشن. اگه فکر می‌کنیم این زجرکشیدن نیست، چون به نفع قدرت برتره، به عبارتی داریم برای خودمون تله درست می‌کنیم. به زودی این مسئله بالا در مورد ما هم صدق خواهد کرد. و چه چیزی رو زجرکشیدن ما قیمت خواهد گذاشت؟

این کتاب بسیار ذکاوتمندانه نوشته‌شده؛ اماهمونطور که خود هراری احتمالا اولین فردیه که حرف منو قبول می‌کنه، تنها با استاندارد انسان‌ها هوشمندانه‌س، که خب چیز خیلی مهمی به حساب نمیاد. با استاندارد ماشین‌های هوشمند، این کتاب نامفهوم و سطحیه. مجموعه‌ داده‌های این کتاب محدود هستن. قدرت اصلی کتاب از هوشیاری متفاوتی که درونش نهفته شده میاد.

این کتاب عجیب و باحاله. هراری به سرنوشت حیوانات در زندگی انسان اهمیت میده و درباره “انسان خداگونه” با اطمینان حرف می‌زنه. باید قبول کنم که این موضوع برای من، به‌خاطر کسی که هستم(جدا از هر چیزی، یک انسان) خیلی جذاب بود. ممکنه کسی هم این کتاب رو دوست نداشته‎‌باشه؛ اما سخت میشه تصور کرد که کسی این کتاب رو بخونه و گاهی یه ذره نترسه. نیچه گفته حالا که انسان قواعد اخلاقی مسیحیت رو پشت سر گذاشته، داره تازه سفر بر روی یک دریای وسیع رو شروع می‌کنه. “انسان خداگونه” باعث میشه حس کنیم بعد از یه سفر طولانی و سخت، لبه یه پرتگاه ایستادیم؛ دیگه سفری که رفتیم اونقدر مهم نیست؛ چون قراره رو هوا قدم بذاریم.

منبع:

https://www.theguardian.cm/books/2016/aug/24/homo-deus-by-yuval-noah-harari-review

دوستان عزیزم، خالی از لطف نیست که حرف های گیرای یووال نوح هراری رو از زبون خودشم بشنویم و لذت ببریم:

 

 

خلاصه کتاب انسان خداگونه نوشته یووال نوح هراری

 

عجیب اما واقعی؛ احتمال مرگ ما بر اثر خودکشی، بیشتر از جنگ، اضافه وزن، قحطی، پیری و فقره. چیزی که تعجب‌آور تره، اینه که ما موفق شدیم تمام این مشکلات رو در قرن اخیر شکست بدیم. اما اینجا باید بپرسیم: بعد قراره چی بشه؟

در “انسان خداگونه”، یووال نوح هراری سعی می‌کنه به این پرسش پاسخ بده. بعد از بررسی گذشته ما در کتاب پرفروش و جهانیش، “انسان خردمند”، هراری در این کتاب به سراغ آینده انسان می‌ره. بعد از مرور مختصر تاریخ زندگی انسان، اون عقایدی رو بررسی می‌کنه که در حال حاضر ازشون استفاده می‌کنیم تا منطق زندگی رو بفهمیم، و هم‌چنین مشخص می‌کنه کدومشون اگه مواظب نباشیم، می‌تونن نابودمون کنن.

من سه نکته از هر بخش این کتاب یاد گرفتم:

  1. عقاید مشترک باعث شدن ما در مقیاس بزرگ همکاری کنیم و در نتیجه، نژاد غالب بر کره زمین بشیم.
  2. رایج ترین عقیده در حال حاضر انسان‌گراییه (Humanism).
  3. بسته به عقیده‌ای که در آینده غالب میشه، الگوریتم‌ها به تدریج جایگزین ما خواهند شد.

نکته 1: داستان‌ها ما رو تبدیل به قدرتمندترین حیوانات کره زمین کردن

در انتخابات‌های دموکراتیک سراسر جهان، میلیون‌ها نفر تلاش می‌کنن تا یک گروه رهبر رو انتخاب کنن. این یه نمونه عالی از همکاری ما در مقیاس بزرگه. این مهارت، دلیل اصلی‌ای هست که انسان‌ها تونستن بر سایر نژادها مسلط بشن. اما ما چه‌طور این مهارت رو به‌دست‌آوردیم؟

طبق گفته هراری، ریشه این مهارت در تعاملات ما هست. انسان‌ها از ابتدای آغاز تکلم، داستان می‌گفتن. و چون هر کدوم از ما می‌تونیم تصمیم بگیریم که کدوم داستان رو میخوایم باور کنیم، بهترین داستان‌ها برنده مسابقه میشن. با مرور زمان، ما باهوش تر شدیم، و معمولا به همین دلیله که داستانی که برنده میشه، در درازمدت اونیه که به همگی ما، سود بیشتری می‌رسونه.

برای مثال، مذهب‌ها رو در نظر بگیرید. در قرون وسطی، فرقه کاتولیک باعث شد تعداد زیادی از ملل اروپایی در جنگ‌های صلیبی گردهم ‌بیان. اونا جنگای قبلی که با هم داشتن رو رها کردن تا جنگ بزرگ‌تری رو شروع کنن. امروز، یعنی 1000 سال بعد از اون اتفاق، می‌بینیم که این عقیده تنها به بخش کوچکی از جمعیت ما خدمت کرده. در نتیجه، در نسل‌های اخیر، چیزهای دیگه‌ای دارن جایگزین مذهب میشن. 

اما چه چیزهایی؟

نکته 2: عقیده مسلط امروزی، انسان‌گراییه

در گذشته که مردم جهان کم‌تر به همدیگه متصل بودن، عقاید معمولا براساس مذهب شکل می‌گرفتن. اما این‌روزها، همه ما از مذهب‌های مختلف، جنبش‌های سیاسی و سیستم‌های عقیدتی سراسر کره زمین اطلاع داریم. باید از اینترنت ممنون بود که باعث شد خیلیا بفهمن “یک” جواب درست برای اونا وجود نداره.

در نتیجه، عقیده‌ای که امروز بر جهان مسلط شده، انسان‌گرایی هست. انسان‌گرایی میگه که انسان‌ها مرکزیت جهان هستن و بهترین ابزارشون، آزادیشونه. ما به علم، منطق، پیشرفت، فناوری و خودآگاهی اعتقاد داریم. شاخه‌های مختلفی از انسان‌گرایی وجود داره و نیازه که به همه‌شون احترام بذاریم؛ اما رایج‌ترین اونا در حال حاضر، لیبرالیسم یا آزادی‌خواهیه.

آزادی‌خواهی به ما اجازه میده که با به‌کارگیری ایده‌های انسان‌گرایی در ضوابط اخلاقی، قوانین و توقعات سیاسیمون، اون رو به زندگی روزمره‌مون بیاریم. حتی کمپین‌هایی که برای یک دلیل معین، مثلا آگاهی‌بخشی راجع به تغییرات آب‌و‌هوایی، کاهش تولید زباله، یا به‌کارگیری ثروت در جامعه تشکیل میشن هم، عقاید آزادی‌خواهانه در پوشش‌های مختلف هستن.

سوالی که باقی می‌مونه اینه که چه عقایدی در آینده شکل خواهند گرفت؟

در حال حاضر، دو موضوع اصلی در حال شکل‌گیری هستن.

نکته سوم: همه‌ی عقاید آینده ما شامل الگوریتم‌ها خواهند شد. اما اگر مواظب نباشیم، می‌تونن باعث نابودی همه‌مون بشن.

رایانه‌ها از زمان اختراعشون، به جزء مهمی از زندگی ما تبدیل شدن. اونا معمولا در انجام وظایف کارایی بیشتری (نسبت به ما) دارن و در خیلی زمینه‌ها، کارمونو راحت می‌کنن.الگوریتم‌ها هم کار ما رو راحت‌تر می‌کنن، باعث میشن بتونیم وضع سلامتیمونو بررسی کنیم، و حتی با ارائه راه‌های بیشتر برای توضیح خودمون، به خلق آثار مختلف ساخته ذهنمون کمک کنن.

در نتیجه، سوال این نیست که “آیا الگوریتم‌ها بخشی از آینده ما خواهند بود؟” بلکه، چگونگی وجود اونا سوال ما هست. دو موضوعی که هراری فکر می‌کنه در حال گسترشن، تَرابشریت (فرابشریت) و داده‌گرایی هستن. تَرابشریت عقیده داره که انسان باید با تکنولوژی همگام بشه تا ظرفیت‌هاش رو افزایش بده و خودش رو با قدرت الگوریتم‌ها هماهنگ کنه. از طرف دیگه، داده‌گرایی عقیده داره که ما نباید خودمون رو با تکنولوژی قاطی کنیم و باید اجازه بدیم الگوریتم‌ها خودشون تا جایی که می‌تونن قوی بشن.

مورد اول در فناوری‌های نظامی، ورزشی و بهداشتی راهش رو پیدا کرده؛ اما به این معنیه که باید بخشی از ویژگی‌های که ما رو “انسان” کردن،مثل “همدردی”، از دست بدیم. دومین مورد ممکنه به سناریوهای ماتریکسی منجر بشه، مثلا ماشین‌ها تصمیم بگیرن از شر ما خلاص بشن، چون سر راهشونیم!

هیچ‌کس نمیدونه کدوم عقیده برنده خواهد شد، و حتی اگه یکی از این دو عقیده ببره، این قطعیه: داستان زندگی انسان‌ها هیچ‌وقت خسته‌کننده نخواهد بود.

منبع:

https://fourminutebooks.com/homo-deus-summary/


دوستان عزیزم از یووال نوح هراری دو تا کتاب دیگه به ایم های انسان خردمند و 21 درس از قرن 21ام هم منتشر شده که اگه دوست دارین پیشنهاد میکنم خلاصه و نقد این کتاب هارو هم بخونین.

همینطور یکی از منتقداش جردن پترسونه که خلاصه و نقد کتاب هاش 12 قانون زندگی و طرحواره های معنا رو براتون آوردیم که امیدوارم از خوندن شون لذت ببرین.

یه خبر دیگه!

اگه اهل پادکست هستین حتما پیشنهاد میکنم به پادکست مون خوره کتاب سر بزنین. ما تو “یه فنجون کتاب” مون تیکه هایی از کتابارو که خودمون ازشون لذت بردیم رو براتون میخونیم. تو هر قسمت “یه نویسنده” ام سیر تحولات فکری و شخصیتی یه نویسنده ی بزرگو براتون تعریف میکنیم. امیدوارم که از گوش کردن شون لذت ببرین.

یووال نوح هراری2

درباره یووال نوح هراری:

یووال نوح هراری روشنفکر اجتماعی، مورخ و استاد گروه تاریخ دانشگاه عبری اورشلیم است. او نویسنده کتاب های پرفروش انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر و انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده و 21 درس برای قرن 21 است.

کتاب های مشابه کاور کتاب انسان خداگونه:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *