کاور کتاب ماهیت روان و انرژی آن

معرفی و نقد کتاب: ماهیت روان و انرژی آن

نویسنده: کارل یونگ

امتیاز در گودریدز:
4.2/5
امتیاز در آمازون:
4.6/5
با 148 رای
با 9 رای
تعداد صفحه: 190
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: | |

کشف یونگ در مورد “ناخودآگاه جمعی”، یک وراثت فرا مادّی مشترک در تمام انسان‌ها، فهم ما از خود و روش برداشتمون از جهان رو متحول کرد. در ماهیت روان، یونگ به روش خودش، این نظریه‌ی قابل توجه رو توصیف می‌کنه و یه دید استادانه در مورد نظریه‌های مربوط به ناخودآگاه و ارتباط اون با ذهن آگاه ارائه میده. این مجموعه شامل موضوعی با انرژی روان نیز میشه، که یونگ در اون، از تعبیر خودش در مورد شهوت دفاع می‌کنه، یه عامل کلیدی در جدا شدن او از فروید. برای هر کسی که میخواد دید یونگ در مورد ذهن بشر رو بدونه، خوندن این کتاب ضروریه.

نقل قول‌های کتاب ماهیت روان و انرژی آن:

“فقط وقتی باید یه پدیده‌ی روانی رو با میزان وضوح کمینه توضیح بدیم به طرفی سوق داده میشیم که فرض کنیم الگوهای ارتباطی باید یه جنبه‌ی غیر روانی داشته باشن. پایه‌های یه چنین نتیجه‌ای، توسط پدیده‌ی همزمانی تأمین میشن، که با فعالیت اپراتورهای ناخودآگاه مرتبط هستن و پیش از این در نظر گرفته شدن، یا مثل ‘تله پاتی’ پذیرفته نشدن. گرچه، شک گرایی باید فقط در سطح نظریه‌های نادرست باشه و نه حقایقی که به درستی وجود دارن. هیچ ناظر بدون تعصبی نمی‌تونه اون ها رو انکار کنه. پافشاری بر روی شناخت چنین حقایقی اساساً وابسته به مخالفتیه که افراد در قبال یه قوه‌ی خارق العاده مثل قوه‌ی بصیرت که به روان مرتبط می‌شه، نشون میدن. جنبه‌های متنوع و گیج گننده این پدیده‌ها، تا اونجایی که من فعلاً می‌تونم ببینم، کاملاً با فرض فیزیکی بودن بعد چهارم زمان، قابل توضیحه. به محض این که محتوای روان از حدود خودآگاهی عبور می‌کنه، پدیده‌ی همزمانی از بین میره، فضا و زمان خمیدگی مرسوم خود رو ادامه میده و آگاهی یه بار دیگه در فردیّت خود ایزوله میشه. در این جا یکی از اون نمونه‌ها رو داریم که می‌تونن از نقطه نظر ایده‌ی فیزیکدان‌ها در مورد اصل متممیّت، بهتر فهمیده بشن. وقتی یه محتوای ناخود آگاه وارد خودآگاه میشه، ظهور همزمانی اون متوقف میشه؛ از طرفی، پدیده‌ی همزمانی می‌تونه با قرار دادن موضوع در حالتی از ناخودآگاه (بیهوشی مثلا در اثر هیپنوتیزم) ایجاد بشه.”

نقد و خلاصه کتاب ماهیت روان و انرژی آن:

 

مروری بر کتاب ماهیت روان و انرژی آن اثر کارل یونگ

 

کتابی که در این جا مورد بازبینی قرار می‌گیره، کتاب “ماهیت روان” از یونگ است. کتاب شامل دو بخش “انرژی روانی” و “ماهیت روان” هست که همانطور که از عناوین اون‌ها مشخصه، هر دو بر روی شفاف سازی مفهوم روان تمرکز می‌کنن.

یه سری مباجث تو کتاب ماهیت روان و انرژی آن نوشته کارل یونگ موجوده که باید یه مختصری توضیح بدهیم.

 

انرژی روان

 

یونگ نظرات جالبی رو در مورد روان فیزیولوژی ارائه میده:

“بهتره نوعی از روان شناسی که با روان به عنوان یه پدیده‌ی همایند برخورد می‌کنه رو روان شناسی مغز بنامیم و به نتایج ناچیزی که علم روان فیزیولوژی به اون‌ها دست پیدا می کنه، راضی باشیم.”

قبلا از پیش روی برای بیان ارزیابی انرژی روانی، از اون جایی که “ارزش‌ها برآوردهای کمّی انرژی هستن”، اون این بحث رو مطرح می‌کنه که ارزش‌های ذهنی می‌تونن در مقایسه با همدیگه ارزیابی بشن.

در واقع، مقیاس‌های معتبری برای این هدف وجود داره. هم چنین یونگ بیان می‌کنه که ارزش‌های ناخودآگاه قابل دستیابی نیستن و این طور نیست که اگر هم به اون‌ها دست پیدا کردیم، بتونیم انتقالشون بدیم.

ناخودآگاه یه اصطلاح خیلی گسترده است که هم موضوعات قابل دسترسی و هم غیر قابل دسترسی رو پوشش میده. برای مثال، در یه زمان خوب، ما در مورد یه غذای مشخص که ازش نفرت داریم، نگران نیستیم. گرچه، اگه همین غذا رو در رستوران بدون این که فهمیده باشیم، در مقابلمون بذارن،

افکار ناخودآگاه و احساسات مرتبط با اون، خیلی زود دوباره فعال میشن و کنترل رفتار ما رو تا یه حد مشخص به دست می‌گیرن. حتی قبل از این که غذا برامون سرو بشه، همین که کسی نظر ما رو در مورد چنین غذایی بپرسه، برای فعال سازی افکار و احساسات مرتبط کافیه.

کارل یونگ تو کتاب ماهیت روان و انرژی آن میگه وقتی به ناخودآگاه اشاره می‌کرد، می‌خواست یه چیز نسبتاً خاص رو بیان کنه ولی به نظرم اگه بخوایم یه مورد مثل بالا ( غذایی که ازش نفرت داریم) که از مفهوم ناخودآگاهی حذف شده رو توجیه کنیم، باید بگیم که بعضاً خارج از محدوده‌ی خودآگاه ماست ولی اگر موقعیت مناسب باشه میشه تحملش کرد و بعضی وقتا هم قبل از این که بتونیم جلوی خودمون رو بگیریم، عکس العمل نشون میدیم. مثال‌های زیادی میشه در این مورد زد.

یونگ با بحث در مورد ارزیابی هدف دار “میزان” این ارزش‌ها پیش میره و اضافه می‌کنه که همین موضوع رو در “روان شناسی جنون زودرس” ثابت کرده. استفاده از چنین عباراتی به من تلقین کرد که احتمالا یونگ موارد بالا رو به صورت حقایق بدیهی در نظر گرفته. او بعداً “ظرفیت روانی” چنین ارزش‌هایی رو از منظر ارتباط اون‌ها به مجموعه شرح میده.

هم چنین بیان می‌کنه که ارزش می‌تونه از شدت اثر استنتاج بشه و این که بعلاوه می‌تونه از زمان صرف شده برای بحث و تفکر در مورد چیزی که با “ارزش پرانرژی” ارتباط داره، نتیجه گیری بشه. 

چیزی که از نظر من به شکل خاصی جالبه، اینه که بر خلاف اشاره‌ی قبلی یونگ به روان فیزیولوژی، در حقیقت بیان می‌کنه که ارزش‌ها می‌تونن به شکل غیرمستقیم و توسط معیارهای روان فیزیولوژیکی شامل “منحنی نبض”، “منحنی تنفس” و پدیده‌ی گالوانیکی-روانی” تصدیق بشن.

هم چنین به توانایی و مهارت بالای انسان‌ها و حیوانات در درک “نوسانات احساسی” اعضای گونه‌های خودشون اشاره می‌کنه. یونگ در مورد اندرکنش بین ذهن و مغز نیز نظر میده و اعلام می‌کنه که این موضوع رو خارج از بحث کتاب نگه داشته و این که ماهیت این مسئله خارج از محدوده‌ی تجربیات ما قرار داره. 

یونگ حین تمییز دادن اصل انرژی روان از تعریف فروید در مورد شهوت، در مورد نظریه‌ی تداوم نیز بحث می‌کنه. او از روی کنجکاوی متوجه میشه که روان یه سیستم کاملاً بسته نیست و هم چنین معتقد هست که یه قیاس مفید می‌تونه با اصل پایستگی انرژی در ترمودینامیک به دست بیاد__در این مورد پایستگی انرژی روان مورد بحث هست. یونگ به آنتروپی (بی نظمی) رجوع می‌کنه و من باید بگم که در این مورد اشتباه می‌کنه.

ذهن تابعی از مغزه و علاوه بر اون، مغز از نظر انرژی یه سیستم بسته نیست بلکه به صورت آزادانه با قسمت‌های دیگه‌ی بدن ارتباط می‌گیره و در همین حین با محیط نیز اندرکنش می‌کنه. بنابراین هیچ توجیهی برای پایداری انرژی روان وجود نداره. نکته‌ی دوم اینه که بخش‌های یاخته‌ای مغز وقتی در قوانین آنتروپی مورد بحث قرار می‌گیرن، در واقع می‌خوان که انرژی رو به یه روش سودمندتر در یه جا متمرکز کنن. بنابراین اگه ذهن تابعی از مغز باشه، کاملاً توسط سیستمی که بر خلاف آنتروپی کار می‌کنه، کنترل میشه. 

“ولی هر چه سیستم روان شناختی بسته‌تر باشه، پدیده‌ی آشکار شدن آنتروپی واضح‌تر اتفاق می‌افته.”

یونگ بعدها در مورد پایه‌های نظریه‌ی لیبیدیو (مربوط به شهوت جنسی) با عنوان “پیشرفت و پس رفت”، “برون گرایی و درون گرایی” و “جهت دهی شهوت” بحث می‌کنه.

در طول این بحث در مورد “پایه‌های نظریه” استفاده ی او از عبارت “انسان اولیه” برای اشاره به عشایر و مخصوصا تأکیدش بر روی این مسئله که این افراد هیچ دانشی در مورد آن چه که به اون آینده میگیم رو ندارن. بعد از اون، نظراتی رو بیان می‌کنه که بیشتر به دنیای غرب محور نزدیک هستن و من این قسمت‌ها رو قبول ندارم. بعد به بحث در مورد مشکلات روحی، گسترش برداشت فروید از شهوت جنسی و رویداد نمادگرایی انرژی در فرهنگ‌های مختلف می‌پردازه. 

 

ماهیت روان

 

در این مقاله، یونگ دوباره در مورد روان و رویکرد فلسفی بحث می‌کنه و فلاسفه و کارهای اون‌ها که شامل این بحث میشه رو نیز در نظر می‌گیره. 

“امروزه، ما بر این باور هستیم که با وجود قطعیت ذهنی، تجربه‌ی واقعی نیاز به یه مدرک علمی داره که اون نظریه رو با دلیل و مدرک ثابت کرده باشه… آزادی تجربی یه تصمیم به نسبت گسترش خودآگاهی رشد می‌کنه.”

او قبل از این که چیزی در مورد مکتب ووندت بگه، با نوشتن در مورد کریستین ون ولف در قرن هفدهم، به منشأ روان شناسی تجربی اشاره می‌کنه و به این ادعا که هر چیز مرتبط با ذهن، آگاهانه‌ست اعتراض می‌کنه. هم چنین رد نظریات ووندت رو متذکر میشه چون اون سیستمی از ایده‌ها رو پشت نمادگرایی مخفی کرده.

بعد یونگ در مورد اهمیت ناخودآگاه در روان شناسی می‌نویسه و در این نقطه به ویلیام جیمز و در پاورقی به “متغیرهای تجربه‌ی مذهبی” اشاره می‌کنه. به همین ترتیب، چنین جملاتی رو به کار می‌بره:

“روان یکی از بزرگترین عجایب کیهان و به عنوان یه موضوع، جزء لاینفک جهانه.”

یونگ در مورد انزواجویی روان و نقش انگیزه بحث می‌کنه. در این مباحثه با موضوع “هشیاری و عدم هشیاری” اصل اوکام رو ثابت می‌کنه که از اون جایی که می‌تونه جلوی توضیحات پیچیده در مورد پدیده‌های پیچیده رو بگیره، می‌تونه یه مفهوم مبهم باشه و بنابراین این طور به نظر میاد که یه رویکرد عملیه که با رویکرد ساختاری یونگ همخوانی نداره.

بعد سراغ افسونگری میره و بیان می‌کنه که شبیه سازی استفاده شده در این جا نمایانگر درون نگری در کار ناخودآگاهه. بعد در مورد نمونه‌های کهن بحث می‌کنه و به یه جنبه‌ی غیرمادّی اشاره می‌کنه که:

“معمولا با احساسات بی همتا و منطق سرسخت در راستای هدف خود پیش میره و موضوع رو تحت تاثیر جادوی خودش قرار میده، به همین دلیله که علی رغم مقاومت، قادر به رهایی نیست و در آخر حتی دیگه نمی‌خواد که رها بشه چون این تجربه مفاهیم عمیق و پر از معنایی رو براش به ارمغان میاره که قبلا قابل تصور نبودن… نمونه‌های کهن طبیعتی دارن که هیچ وقت از بین نمیرن، و ماهیت اون ها باعث می‌شه انسان کلماتی رو به زبان بیاره یا کارهایی رو انجام بده که کاملا ناخودآگاه هستن، به حدی ناخودآگاه که حتی به اون‌ها فکر هم نمی‌کنه.”

او اضافه می‌کنه که این گفته‌ها بعدها به “عصر طلایی” اهمیت می‌بخشن.

“ولی ما می‌تونیم با فروتنی تمام بیان کنیم که تفکر ریاضیاتی نیز یه تابع روانی محسوب میشه که به لطف اون ماده می‌تونه به گونه‌ای سازماندهی بشه که با وجود نیروهای ممکن که اتم‌ها رو به هم پیوند میدن، چند تکه بشه.”

این جمله بیانات او در مقاله‌ی قبلی رو کامل می‌کنه:

“حتی علم هم نمی‌تونه از شروط روان شناختی دانش فرار کنه و روان شناسی بخصوص باید در چنین شرایطی پویا باشه.”

او به بحث در مورد ناخودآگاه جمعی می‌پردازه و دوباره با روشی مشابه با بالا، چیزی که من به عنوان یه بینش عمیق در نظر می‌گیرم، رو ارائه میده__این که درک عمیقی که ما میخوایم در مورد خودمون به دست بیاریم، باید در نهایت بخشی از تجربه‌ی درونی (روانی) خودمون باشه.

“هیچ توضیحی نمی‌تونه برای روان وجود داشته باشه به جز این که پروسه‌ی کار روان رو به شکل زنده مشاهده کنیم.”

او تأکید می‌کنه که فقط می‌خواد شباهت‌ها رو پیدا کنه. دانش و هوش یونگ از همین مباحثه‌ها مشخص هستن. من از این که او استفاده از معیارهای روان فیزیولوژیکی را برای کمی کردن مقادیر پیشنهاد می‌کنه، متعجبم. در واقع او با این کار نشون میده که یه توضیح روان شناختی رو برای همه‌ی مسائل در نظر نگرفته.

این شباهت ها با اصول ترمودینامیک، قانع کننده نبودن. گرچه او در یک نقطه بیان می‌کنه که این‌ها چیزی بیشتر از یه قیاس نیستند. بحث او در مورد فلسفه، شامل فلسفه‌ی اروپایی و مجموعه‌های اون هست و می‌تونه به جای مطالعه‌ی زیاد استفاده بشه و هم چنین به سایر آثار بسط داده بشه.

 

خلاصه کتاب ماهیت روان و انرژی آن نوشته کارل یونگ

 

بنابراین یکی از بزرگترین دستاوردهای ماهیت روان و انرژی آن نوشته کارل یونگ، نمایش انسانیه که به دارایی های مادّی خودش وابسته‌ست. اریک فرام بحثی رو در مورد انتخاب یه فرد برای داشتن یه چیز یا تبدیل شدن به یه شخص خاص، ارائه میده. گودریدز به شما کمک می‌کنه تا کتاب‌های که میخواین بخونین رو دنبال کنین. البته، به عنوان آموزش، باعث میشه در نظر بگیرم که میخوایم دانش آموزهامون یاد بگیرن یا این که بهشون آموزش داده بشه. 

مجموعه‌ی Seths بسیار طولانی و پیچیده است. این کتاب هسته‌ای از یه هنجار رو ارائه میده که از نظر فرهنگی پذیرفته شده و دیدنش به حدی سخته که من در ابتدا متوجهش نشدم. یه پیام الهام بخش، حین این که اون چنین موردی رو مطرح می‌کنه و در مورد این مشکلات بحث می‌کنه.

نسخه‌ای که من از کتاب دارم، که البته قبل از من هم استفاده شده بود، حالا دیگه کهنه شده و پر از خطوطیه که برای مراجعه‌ی راحت‌تر، زیرشون خط کشیدم. واقعا، این ایده آل گراترین اریک فرامه و هیچ توجه‌ای به بحث‌های آکادمیک نداره. در کتاب مهارت روح، بیل پلاتکین یه شاهکار معتبر برای ما ارائه میده. 

نوشته‌ی زیر به صورت تایپی نوشته شده، بنابراین، شکلش می‌تونه با متن اصلی متفاوت باشه.

“لامپ روان” از باربارا وایت. مقاله با یه اظهار نظر ساده که میگه “انسان‌ها ذهن دارند” شروع میشه و برای توجیه ماده گرا بودن ذهن به جستجو می‌پردازه. آرمسترانگ میگه:”داشتن یه صفت ذاتی این نیست که در یه سطح مشخص باشیم یا متحمل یه تغییر مشخص بشیم، بلکه اینه که وقتی یه تغییر مشخص تشخیص داده میشه، تا یه حد مشخص محدود بشیم یا تغییر کنیم.

به عنوان مثال، تولید و مصرف نامحدود که در هسته‌ی اصلی سرمایه داری قرار دارن، تشدید شده و بعد به این باب شدن ادامه میدن. در عوض، به ما انگیزه میده تا “بودن” رو اولویت خودمون قرار بدیم، بر روی آگاهی حواس پنجگانه، فعالیت اجتماعی و دیگر مشغولیت‌های تجربی که می‌تونن انبوهی از خوشحالی تقریبا نامحدود رو برامون فراهم کنن، تمرکز کنیم. 

خلاصه: بر روی محدود کردن روان شناسی سنتی به منظور تجسم آینده‌ای که از نظر زیست محیطی و روان شناختی سالم تره، تأکید می‌کنه. اون‌ها این برداشت رو می‌کنن که سایکی هیچ وقت جفت خودش رو ندیده و قانعش می‌کنن که حداقل یه نگاه دزدکی بهش بندازه.

ماهیت مادی گرای مردم در مورد “داشتن” بیشتر از “بودن” توسعه پیدا کرده. 

او از انسانیت رادیکال حرف میزنه و بر روی “بودن” تمرکز می‌کنه که خارج از یه چارچوب سرمایه داری، ارزش انسان رو تفکر خالص، خلاقیت و آزادی می‌دونه. من همیشه خودم رو در حالی پیدا می کنم که دارم اون روزها و فردی که بودم رو بازتاب میدم. Seth چندین ساله که به دنبال منه. او به کیوپید دستور میده تا سایکی رو عاشق رذل ترین موجودات کنه ولی به جای این کار، کیوپید خودش عاشق سایکی میشه. ماهیت روان: این یه اصطلاح انسانیه. من تو نسخه‌ای که از کتاب دارم همه جا رو خط کشیدم و نمی‌تونم صبر کنم تا دوباره قصه‌ای که جین و ست بافتن رو بخونم.” 

ولی فرام همونطور که مثل همیشه ایده آل گراست، در مورد این که چه چیزی “خوب و درسته” یا چه چیزی “بد و اشتباهه” خیلی واضح صحبت می‌کنه.

زمان زیادی طول می‌کشه تا بتونم نسخه ارائه شده توسط فرام رو کاملا ارزیابی و تصویب کنم. قراره تجربه‌ی فوق العاده ای باشه!

فرام چنین استدلالی میاره که بیشتر ناامیدی تو زندگی مدرن از تأکید زیاد بر روی “داشتن” ناشی میشه، چیزی که به اندازه‌ی “بودن” ما رو راضی نمی‌کنه. تز او اینه که دو حالت برای روح انسان وجود داره: حالت داشتن، که روی داشتن یا بودن تمرکز می‌کنه. من این رو در بیست سالگی خوندم، وقتی که از یه سفر خارجی طولانی مدت برمی‌گشتم تا تو یه شهر بزرگ مشغول به کار بشم.

موضوع اصلیش اینه که چرا سیستم فعلی در برآورده کردن نیازهای ما به عنوان یه انسان، شکست می‌خوره. کتاب جوایز زیادی دریافت کرده. نسخه‌ی ترجمه شده‌ی اون در زبان‌های اسپانیایی، انگلیسی، چینی، روسی، هندی، بنگالی، عربی، پرتغالی، اندونزیایی/مالزیایی، فرانسوی، ژاپنی، آلمانی و دیگر زبان ها موجوده و دانلودش رایگانه. لطفا توجه کنین که حق‌ ها یا ترفندهای آورده شده در این پی دی اف، خیالی هستن یا این که فقط از نظر سازنده جواب میدن. پی دی اف ماهیت روان برای تحت تاثیر قرار دادن شما (اصطلاحا سیخ شدن موهای بدنتون) کافیه. 

اگر بخواین کتاب “ماهیت روان” رو بخونین: ارسطو معتقده که روح (روان) شکل یا جوهره‌ی هر موجود زنده ایه؛ روح از بدنی که در اون دمیده شده جدا نیست. من این کتاب رو در حالی میخوندم که داشتم در یه محیط اجتماعی که “داشتن” سال‌هاست مورد ستایش قرار می‌گیره، زندگی می‌کردم. جایی که سرمایه داری حاکمه و اثراتش به خوبی مشاهده میشه.

بنابراین، یکی از دستاوردهای بزرگ ماهیت روان و انرژی آن کارل یونگ، نشان دادن فردیه که به تعلقات مادی خودش وابسته ست و این تعلقات تبدیل به بخشی از اون فرد میشن و به جای اون با جهان اندرکنش می‌کنن.

پس چرا “بودن” مهمه وقتی که می‌تونی چیزی رو داشته باشی و به خاطرش خوشحال باشی؟ موضوع اصلیش اینه که چرا سیستم فعلی در برآورده کردن نیازهای ما به عنوان یه انسان شکست می‌خوره. حالت “داشتن” از حرص و طمع، دشمنی و اقتصاد مبتنی بر مصرف پشتیبانی می‌کنه که رشد رو با توسعه یکی می‌دونه.

 

دوستان عزیزم کارل یونگ یکی از اون آدم باهوش زمونه ی خودش بوده و کاراش تحسین بر انگیزه. خلاصه کتاب ماهیت روان و انرژی آن از کارل یونگ بود. این روانپزشک بسیار پر کار بوده و خیلی کتاب ازش موجوده.

سیر تحولات شخصیتی و فکری کارل یونگ موضوع خیلی جالبیه که تو اولین قسمت از “یه نویسنده” در موردش حرف زدیم. یه نویسنده رو میتونین روزهای اول هر ماه از پادکست یه فنجون کتاب گوش بدین و لذت ببرین.

اگه محتوای متنی رو ترجیح میدین یکم خلاصه و جمع جور در مورد بیوگرافی و آثار کارل یونگ اینجا نوشتیم که امیدوارم بخونیدو حالشو ببرید.

ما سعی کردیم تیکه هایی از بعضی کتابهای فوق العاده شو تو پادکست یه فنجون کتاب براتون بخونیم. این قسمت ها خیلی کوتاه و خیلی جذابن و کتاب روانشناسی و دین، کتاب انسان و سمبلهایش، کتاب روح و زندگی انتخاب شدن که رو هر کلیک کنین خیلی راحت میتونین بهشون گوش بدین.

 

 

کارل یونگ در کتابخانه

درباره کارل یونگ:

یونگ یک روانشناس سوئیسی بود و روانشناسی تحلیلی رو بنیان گذاری کرد. یونگ اطلاعات جدیدی در مورد شخصیت‌های درونگرا و برونگرا، الگوهای انسانی و ناخودآگاه جمعی بیان کرد. کارهای یونگ روی روانپزشکی، مطالعات دین، ادبیات و زمینه‌های دیگه تأثیر گذار بوده.

کتاب های مشابه ماهیت روان و انرژی آن:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *