کاور کتاب هنر انسان شدن

معرفی و نقد کتاب: هنر انسان شدن

زیرعنوان کتاب: روان درمانی از دیدگاه یک درمانگر

نویسنده: کارل راجرز

امتیاز در گودریدز:
4.1/5
امتیاز در آمازون:
4.7/5
با 13559 رای
با 458 رای
تعداد صفحه: 448
زبان اصلی: انگلیسی
دسته‌بندی‌ها: |

کارل راجرز، پایه گذار روانشناسی انسان گرایانه، علم روانشناسی را با نظریه “روان درمانی مراجع محور” دگرگون کرد. تاثیرگذاری نظریات او تا دهه ها ادامه داشت اما نظریات او به گونه ای بدنه اصلی روانشناسی را تحت تاثیر قرار داد و متحول کرد که نبوغ شخصی آثار او تقریبا به فراموشی سپرده شده است.

معرفینامه جدیدی که توسط پیتر کرامر نوشته شده است، به اهمیت آثار دکتر راجرز می پردازد. با دستاورد های نوین در زمینه علم روانپزشکی، به خصوص در زمینه داروهای تاثیرگذار فوری مثل پروزاک، علم روانشناسی بالینی به حاشیه رانده شد.

اما با گذر زمان و سنگین شدن مجدد صفحه به نفع مزایای روانشناسی بالینی، نظریه “روان درمانی مراجع محور” دکتر راجرز در این دوره اهمیتی ویژه پیدا کرده است.

نقل قول‌های کتاب هنر انسان شدن:

“پارادوکس عجیب اینه که فقط وقتی تونستم خودم رو همونطور که هستم بپذیرم، قادر به تغییر کردن خواهم بود.”

“شخصی ترین مسائل؛ جهان شمول ترین ها هستند.”

“مطمئنم به زودی برای شما مشخص میشه که چرا برای من، واژگانی مثل شادی، سعادت، لذت بخشی و رضایتمندی، واژگان مناسب برای توصیف کلی فرایندی که اسم اون رو “زندگی خوب” گذاشتم نیستند، گرچه ممکنه شخص طی این فرایند، هر یک از این احساسات را در لحظات مناسب تجربه کنه.

اما واژگانی که به طور کلی برای توصیف این پروسه مناسب تر به نظر میان، واژگانی مثل: توانگری، هیجان انگیز، مفید، چالش برانگیز و پرمعنی، هستند. از نظر من زندگی خوب برای انسان های کم جرات نیست و ملزم رشد و تلاش کردن هر فرد در جهت نزدیک شدن هرچه بیشتر به غایت پتانسیل های خودشه.

این مساله نیازمند داشتن شهامت برای زندگی کردنه. این به این معنیه که شخص حاضر باشه به طور کامل خود رو در جریان زندگی غرق کنه. مساله عمیقا هیجان برانگیز در مورد ذات بشریت اینه که اگه شخص درونا فرد آزاده ای باشه، این فرایند تحول و تغییر کردن و تبدیل شدن رو به عنوان تعریف یک زندگی خوب انتخاب میکنه.”

“تعداد روابطی که میتونم بسازم و در اونها به رشد فردی هر شخص کمک کنم، میزان رشد فردی ای که خودم به دست آوردم رو نشون میده.”

“انسان ماهیتی شبیه به آب داره نه ماهیتی راکد و جامد.  انسان رودخانه ای روان و در حال تغییره نه تکه ای سنگ ایستا. مجموعه ای از عوامل بالقوه در حال تغییر نه خصیصه های مقطوع.”

“من به خودم این اجازه رو میدم که عمیقا دیگران رو درک کنم. ممکنه این درک کردن من رو متحول کنه و ما همه از تغییر کردن واهمه داریم. به همین دلیل، اینکه به خودمون اجازه بدیم که دیگران رو درک کنیم اصلا کار ساده ای نیست.”

“ما نمیتونیم خودمون رو تغییر بدیم، نمیتونیم از آنچه که هستیم فرار کنیم. تنها وقتی که خودمون رو همونطور که هستیم به طور کامل میپذیریم، فرایند تغییر کردن به شکلی ناخودآگاه آغاز میشه.”

“در روابطم این رو یاد گرفتم که تظاهر کردن به شخص دیگری بودن، در دراز مدت هیچ سودی برای روابطم نداره.”

“این رو یاد گرفتم که برآوردهای کلی شهودی ام از شرایط، قابل اعتماد تر از برآورد های منطقی و عقلیمه.”

“همیشه فکر میکردم باید یک سری کارها رو انجام بدم چون از من انتظار میرفت یا مهم تر از اون تا باعث بشه دیگران دوستم داشته باشن. به جهنم! از این به بعد فقط خودم خواهم بود. فقیر یا ثروتمند، خوب یا بد، منطقی یا غیرمنطقی، قانونی یا غیرقانونی، بدنام یا نیکنام.”

“هر چقدر که یک رابطه رو بیشتر عاری از قضاوت یا ارزش گذاری نگه میدارم، شخص مقابلم بهتر این مساله رو میفهمه که سنجش و ارزش گذاری و مسئولیت مسائل زندگی رو پذیرفتن مقوله هایی شخصی هستند.”

“برای من راحت تره که خودم رو به عنوان فردی دارای نواقص بپذیرم، کسی که نمیتونه همیشه و در همه حال به شکل مطلوب و ایده آل بازده داشته باشه. این راه غیرعادی ای برای درپیش گرفتن به نظر میرسه اما برای من ارزشمنده چون تناقض عجیب اینجاست که تنها وقتی که بتونم خودم رو همونطور که هستم بپذیرم میتونم تغییر کنم.”

“به این نتیجه رسیدم که رازداری به این معنی نیست که به شکل سخت گیرانه ای ثابت باشم بلکه باید به شکل قابل اطمینانی صداقت به خرج بدم.”

“وقتی که یک تجربه به شکل کامل درک شد و مورد پذیرش قرار گرفت، میشه به شکلی موثر باهاش کنار اومد، مثل قبول کردن هر واقعیت دیگه ای تو زندگی.”

“با اینکه همچنان از تغییر دادن طرز فکرم متنفرم و دوست ندارم شیوه های قدیمی ادراک و تحلیلم رو کنار بگذارم، در اعماق وجودم این رو فهمیدم که این فرایند دردناک تغییر و تحول، اسمش درس گرفتنه.”

“مدام بیشتر متقاعد میشم روزی این مساله رو در می یابیم که شناخت قوانین شخصیتی و رفتاری به اندازه قانون جاذبه یا علم ترمودینامیک در پیشرفت انسان مهم و تاثیرگذاره.”

“احساس میکنم تنها آموزشی که به شکل قابل توجهی رفتار شخص رو تحت تاثیر قرار میده درس هایی هستند که شخص خود به اونها رسیده یا به خود آموزش داده.”

“برای تبدیل شدن به یک شخص دیگر باید کل فرایند زندگی او رو طی کرد.”

نقد و خلاصه کتاب هنر انسان شدن:

 

نقد کتاب هنر انسان شدن نوشته کارل راجرز

 

“هنر انسان شدن” مجموعه ای از دست نوشته ها و سخنرانی های انجام شده در سال های 1951 تا 1961 توسط کارل راجرز است. این کتاب بسیار آموزنده و خردمندانه به چگونگی رسیدن کارل راجرز به برخورد فردگرا در روان درمانی بالینی میپردازه.

در میان تحلیل مقوله روانشناسی بالینی، تجربیات شخصی راجرز در روابط اجتماعی اش به شکلی بی پرده گنجانده شده است تا درک رابطه بین درمانگر و مراجع را تسهیل کند. به شخصه بسیار تحت تاثیر دیدگاه سازگاری راجرز قرار گرفتم که به شکل مفصل به آن پرداخته است. وقتی یک شخص دقیقا طبق اون چیزی که احساس میکنه رفتار میکنه مثلا اگه غمگینه گریه میکنه، در حالت سازگاری قرار میگیره.

اما اگر شخصی نامتناسب با احساساتش رفتار میکنه باعث میشه که نقاب به صورتش بزنه و از شخصیت واقعی خودش دور بشه و اون رو نپذیره. به همین منوال، اگر فردی شخصیت واقعی خودش رو انکار کنه، دیگران رو هم نمیتونه بپذیره.

  بر اساس راجرز، سازگاری برای همه مشاوران ضروریه چرا که توانایی پذیرفتن خود باعث میشه که بتونند با دیگران همدلی کنند.

پیامی که با خواندن این کتاب در ذهن من ماند اینه که “هنر انسان شدن” از نظر راجرز به این معنیه که شخص همواره در حال تغییر و نمو باشه. ما بر این عقیده هستیم که شخصیت بر اساس مجموعه ای از خصلت ها، خصوصیات و رفتار ها تعریف میشه.

اما راجرز ادعا میکنه که شخصیت، برایندی از تجربه هاست که در جریانه. در نتیجه شخصیت هم مقوله ای ثابت نیست و در جریان و درحال تغییره. ما به شکل آهسته و پیوسته در حال تغییر و تبدیل شدن به شخصیت مورد علاقه خودمون هستیم. و وقتی که نمیتونیم به ایده آل هامون نزدیک بشیم، مشکلات روحی رو تجربه میکنیم.

راجرز تبعات انکار کردن شخصیت واقعی خویش رو به نقاب بر صورت زدن یا ساختن دیوار تشبیه میکنه.  وقتی فرد خود واقعی اش را نمیپذیره، به انکار احساسات، ادراک و افکار خود روی میاره. در نتیجه فرد ویژگی های شخصیتی ای که محیط و فرهنگ از او انتظار دارند رو تقبل و پیاده میکنه.

من میتونم این مسئله رو به شغل مشاوره خودم هم تعمیم بدم که نشون میده این کتاب چقدر در رشد دانش پایه من مفید و کارساز بوده.

راجرز توضیح میدهد که افراد هنگام برخورد با دیگران نقاب به صورت میزنند چرا که واهمه دارند که فرد مقابل با شناخت شخصیت واقعیشون طردشون کنه. در نتیجه افراد هنگام مواجهه با افرادی که برایشان مهم هستند نقاب به صورت میزنند.  طبق تجربه فردی، اشخاص مهم به پذیرفتن، دوست داشتن، احترام گذاشتن و حتی ستایش کردن نقاب می پردازند که باعث میشه این تفکر فرد که خود واقعی او برای دیگران قابل پذیرش نیست تقویت بشه.

این سبک زندگی باعث میشه که شخص دیواری در برابر خود واقعی اش بسازه که حتی برای خودش هم غیر قابل نفوذه. این نیاز مخفی کردن هویت واقعی از آنجا نشات میگیره که شخص میترسه با کاوش در عمق عواطف خود، کنترل این احساسات از دستش خارج بشه.

دوباره من میتونم این مسئله را به خود و مراجعانم تعمیم بدم. در نظر گرفتن این دیدگاه باعث شده است که درک بهتری داشته باشم از پریشانی روحی افرادی که خود واقعیشون رو انکار میکنند. اونها تمام انرژی و خلاقیت خودشون رو صرف این میکنند که نقاب و دیوار را پابرجا نگه دارند.

راجرز معتقده که با برقرار کردن رابطه ای حقیقی، همدلانه و پذیرا در جلسه روان درمانی، مراجع احساس امنیت میکنه که به تدریج نقاب را از صورت برداره و دیوار رو کنار بزنه تا اینکه با خود واقعیش کنار بیاد و اون رو بپذیره. این تعریف راجرز از یک جلسه درمانی موفق است. 

لحن و انتخاب واژگان کتاب مانوس و خودمانی است و نحوه توضیح دادن مسائل به غایت ساده. البته راجرز این قضیه رو مطرح میکنه که نسخه اولیه کتاب برای عموم مردم نوشته شده بود. به همین دلیل به انگلیسی ساده و روان نوشته شده بود و مسائل پیچیده آن با جملات ساده توضیح داده شده بود. راجرز همچنین از استعاره و نقل قول از مصاحبه ها برای توضیح مطالعات خود استفاده میکند.

دانشی که از این کتاب کسب کردم من رو در مشاوره دادن یاری میکنه.

به عنوان مثال، اگه من این رو بپذیرم که وظیفه دارم یک رابطه دوستانه با مراجع خود ایجاد کنم، این را نیز باید بپذیرم که این رابطه باید با دسته ای از ویژگی ها توصیف شود: حقیقی بودن (توانایی صادق بودن و پذیرا و سازگار بودن هنگام مواجهه با خود واقعی)، پذیرا بودن (داشتن نگاهی مثبت به مراجع بدون قید و شرط) و همدلی (توانایی گوش سپردن واقعی و درک کردن توصیف ها و واژگان مراجع به جای برچسب زدن و دسته بندی کردن به آنها).

این سه شرط باعث ایجاد شدن یک رابطه میان مراجع و درمانگر میشود و مراحل درمان را تسهیل می بخشد.

تمام روابطی که در گذشته و حال برای من لذت و رشد عاطفی به همراه داشته اند آنهایی بودند که در آنها حقیقی بودن، پذیرایی و همدلی وجود داشته است.

اگه این دسته از روابط شخصی میتونند من رو به سمت اوج بلوغ و رشد سوق دهند، مسلما یک رابطه حقیقی، همدلانه و دارای پذیرش بین درمانگر و مراجع میتونه مراجع رو تبدیل به یک فرد از لحاظ روحی سالم و بالنده کنه که روی احساسات خود شناخت کافی داره و آنقدر شهامت داره که بتونه خود جاهایی که ناسازگار با احساساتش رفتار میکنه رو نقل کنه.

درکل، اثر برجسته “هنر انسان شدن” راجرز اهمیت ایجاد رابطه میان درمانگر و مراجع در نظریه “روان درمانی فرد محور” را برای من روشن کرده است.

 

خلاصه هنر انسان شدن نوشته کارل راجرز

 

آیا تا به حال راجع به روان درمانی فرد محور شنیدید؟

کارل راجرز آن را ابداع کرده است.

و این کتاب مشهور ترین نوشته او است:

هنر انسان شدن

 

چرا باید کتاب هنر انسان شدن را بخوانیم؟

 

کتاب هنر انسان شدن یکی از مشهور ترین کتاب های کلاسیک روانشناسیه. با اینکه این کتاب به سبکی قدیمی و طولانی نوشته شده (حدود چهارصد صفحه)، خواندن این کتاب برای هرکس که متمایله در مورد علم روانشناسی و ساختار بشر بیشتر بدونه واجب است.

این کتاب برای شش دهه جزو پرفروش ترین کتاب ها بوده است پس مسلما این کتاب چیزی بیش از یک دست نوشته معمولیه در مورد اینکه چطور بهتر زندگی کنید.

این کتاب به شما کمک میکنه که به اون زندگی دست پیدا کنید.

 

خلاصه کتاب هنر انسان شدن

 

یکی از معروف ترین آثار کارل راجرز، هنر انسان شدن، بدون شک یکی از بهترین کتاب های است که در حوزه روانشناسی و روان درمانی نوشته شده است.

این کتاب احتمالا یکی از اولین کتاب های پرفروش روانشناسی است که در سال 1961 منتشر شد. پیتر کارمر (دارای دکتری داروسازی) در مقدمه ای برای یکی از آخرین نسخه های این کتاب مینویسه: این کتاب برای راجرز شهرتی جهانی به ارمغان آورد.

کارمر ادامه میده: “کتاب هنر انسان شدن میلیون ها نسخه به فروش رفت که در آن زمان این تعداد نشر بی سابقه بود. راجرز برای دهه بعد مشهور ترین روانشناس آمریکا به حساب می آمد که نشریات و روزنامه ها در مورد هر مسئله ای که مربوط به ذهن می شد با او مصاحبه میکردند. از خلاقیت گرفته تا خودآگاهی و شخصیت های ملی.”

ناگفته نمونه که راجرز انتظار چنین استقبالی رو نداشت. در واقع کتاب هنر انسان شدن گلچینی از مقاله ها است که در طول یک دهه توسط او نوشته شده بود و نه یک دست نوشته اختصاصی.

با این حال او وقتی این نکته را دریافت که برای قشر روانشناس کتابش را نمی نویسد بلکه مخاطبین او مردم، پرستاران، خانه داران، تاجران، کشیشان، وزرا، معلمان و جوانان هستند، مطالب خود را تالیف و بازنویسی کرد.

این به اون معنی نیست که او روانشناسان رو جزو مردم عادی به حساب نمی آورد بلکه او کاملا برعکس فکر میکرد و این مساله یکی از محور های اصلی کتاب هست.

بیایید با همین مبحث شروع کنیم:

 

گونه نوین روانشناسی: روانشناسی انسان گرایانه

 

بگذارید حدس بزنیم

تا آنجا که میدانیم، روانشناسی معمولا یک مرد یا زن به ظاهر باهوش که روی صندلی ای مقابل شما نشسته رو به ذهن میاره که سوالاتی رو از شما میپرسه تا بتونه شما رو در به راه حل رسیدن یاری بده. یا بهتر از اون، خود یک راه حل به شما ارائه بده.

درست است؟

کارل راجرز دیدگاه متفاوتی داشت.

او بعد از سال ها کار کردن به عنوان محقق و درمانگر به این نتیجه رسید که نه خود و نه هیچ درمانگر دیگه ای صلاحیت حل مسائل و مشکلات دیگران رو نداره. در هر صورت همه ما مشکلات خاص خود را داریم پس چه چیزی باعث میشه فردی از بالا به فردی دیگر نگاه کند؟ (صلاحیت بیشتری از دیگری داشته باشد)

راجرز به نکته دیگری نیز پی برده بود: هرگاه در زندگی اش درگیر مشکلی شده بود، چیزی که بیشترین کمک و بهبود را به همراه داشت، صحبت کردن با فردی که از موقعیت بالا به مسائل او نگاه میکرد نبود بلکه هم صحبت شدن با فردی بود که با تک تک جملات او همراهی می کرد و او را درک میکرد.

با کمترین زحمت، شما نیز میتوانید موقعیتی را به یاد آورید که یک گپ طولانی با یک دوست به شما احساس بهتری داده یا برای ساده تر شدن این مساله میتوانیم از یک واژه نادرست استفاده کنیم: به شما احساس نرمال بودن داده است.

همین است! راجرز به این نتیجه رسیده بود که تمام چیزی که ما برای احساس خرسندی در زندگی نیاز داریم این است که احساس کنیم نیاز ها و اعمال مان نرمال هستند.

و وظیفه درمانگر هم همینه: با دقت گوش کنه و مراجع رو قضاوت نکنه در نتیجه فضایی امن برای او ایجاد کنه که به تدریج بتونه با خود واقعی اش روبرو بشه.

اگر این جمله بالا رو چندین بار از روانشناس خود شنیده اید بدانید که گفته راجرز است.

کرامر ادامه میدهد: “دسته ای از نظریاتی که راجرز مطرح کرده است چنان مورد قبول عموم قرار گرفته اند که یادآوری اینکه چقدر در زمان خود انقلابی و نوین بوده اند سخت است.”

 

تاثیر راجرز: روانشناسی انسان گرایانه یا روانشناسی اگزیستانسیالیستی

 

مثل هر نظریه دیگری، نظریه راجرز هم از آسمان نازل نشده بود بلکه برعکس به شدت از نظریه اگزیستانسیالیسم تاثیر گرفته بود که از خاکسترهای دو جنگ جهانی به خصوص جنگ جهانی دوم به وجود اومد.

بیایید نگاهی به اون بندازیم تا بتونیم نظریه جنجالی راجرز رو بهتر درک کنیم:

 

ژان پل سارتر

 

تا اینجا کمی راجع به نظریه اگزیستانسیالیسم با خلاصه کردن کتاب بودن و پوچی، مهم ترین اثر بزرگترین فیلسوف اگزیستانسیالیسم قرن بیستم، ژان پل سارتر، آموختیم.

اگر به یاد داشته باشید ایده اصلی سارتر به شکل ساده ای گفته شد: “موجودیت بر ماهیت مقدم است.”

نسخه از پیش تعیین شده ای من باب اینکه بشریت باید چگونه باشد (ماهیت) وجود ندارد پس ما مسئول معنی دادن به زندگی خود هستیم. (موجودیت).

به زبانی دیگر، “ما محکوم به آزادی هستیم” (میتوانیم هر کس که میخواهیم باشیم) اما خودمون رو محدود به پیروی از یک سری قراردادها میکنیم (که معمولا توسط دیگران تحمیل می شوند) و دیگران را با این عقیده که میدانیم باید چطور زندگی کنند، محدود میکنیم.

چرا؟

چون برای ما پیدا کردن بهانه آسان تر از پیدا کردن راه حله. با اینکه اولی باعث سرخوردگی میشه از دومی که باعث ایجاد ترس در ما میشود آسان تره.

 

سورن کیرکگارد

 

نظریات سارتر خود تحت تاثیر نظریات فیلسوف دانمارکی قرن نوزدهمی با نام سخت سورن کیرکگارد بود.

راجرز دیدگاه کیرکگارد را بازگو میکند: “رایج ترین استیصال، ناتوانی در انتخاب کردن این است که خود واقعی مان باشیم.” گاهی هم ممکنه اتفاق بدتری بیفته: “عمیق ترین نوع استیصال این است که سعی کنیم شخص دیگری باشیم.”

در نتیجه “انتخاب اینکه خودمان باشیم دقیقا نقطه مقابل استیصال است.”  و راجرز اضافه میکند: “این انتخاب بزرگترین وظیفه هر انسانی است.”

به بیانی دیگر (از آنجا که لحن راجرز و کیرکگارد کمی پیچیده است) شما آزاد هستید هر کسی که میخواهید باشید اما فقط وقتی که انتخاب می کنید خودتان باشید، احساس درماندگی نخواهید کرد.

 

مارتین بوبر

 

این مساله چطور میتونه درمانگر رو در کمک به مراجع یاری بده؟

برای درک این باید شما رو با نظریه “پذیرش دیگران” از مارتین بوبر، فیلسوف اگزیستانسیالیست و دانش آموخته دانشگاه اورشلیم آشنا کنیم.

بوبر در پاراگرافی که توسط راجرز تالیف شده است می گوید: “پذیرش یعنی قبول کردن کل ماهیت و جوهره شخص دیگر…من میتوانم از چشمان او ببینم، درک کنم، آدمی که بوده است را درک کنم، شخصیتی که دارد در او شکل میگیرد را ببینم… من او را میپذیرم و حالا درون او با توجه به جوهره و ذاتش…تغییر کردن و رشد کردن ممکن میشود.”

باز هم جملات کمی پیچیده هستند بگذارید با لحن راجرز آن را بازگو کنیم: “اگر من نیز با افراد مثل موجودات ثابت که با توجه به گذشته و سابقه شان تحلیل و دسته بندی شده اند برخورد کنم، بر فرضیه محدود بودن بشریت صحه گذاشته ام. اما اگر با آنها مثل موجوداتی که همیشه در حال تحول و تغییر هستند برخورد کنم، تلاش خود را در زمینه تایید کردن و تشویق پتانسیل های بالقوه آنها کرده ام.”

به بیانی دیگر، اگر شما آزادید هر کس که میخواهید باشید، احتمالا الان خود واقعی تان نیستید. (بر اساس آمار بیایید در نظر بگیریم که شما یک درصد از پتانسیل خود را شناسایی کرده اید و هنوز نود و نه درصد مانده است.)

و روانشناس باید از اینجا کار را آغاز کند.

او باید شما رو شخصی در حال تغییر و تحول ببینه نه یک اثر تمام شده. تنها از این راهه که او میتونه به شما کمک کنه. نه از طریق پرداختن به مشکلات گذشته شما بلکه از طریق پرداختن به احتمالات و پتانسیل های آینده شما که بیشمار هستند.

 

اصول و قوانین ذات بشر: ایده نوین راجرز

 

احتمالا اکنون میدانید راجرز چه نوع ایده نوینی به علم روانشناسی ارائه داد. اما با مقایسه شیوه او با شیوه همکاران قدیمی اش که اکثرا تحت تاثیر تئوری های یونگ و فروید بودند، میتوان نظریات او را بهتر درک کرد.

و بر اساس پدران روانشناسی، چیزی درون همه ما وجود داره که ما رو آشفته میکنه واین وظیفه روانشناسه که کمک کنه یا این عوامل منفی رو از خودتون دور کنید (فروید) یا اینکه اون رو بپذیرید و سعی کنید به مسیر سالم تری سوقش بدید. (یونگ)

راجرز مینویسه “در کل، چه از نظر متخصصان چه از نظر مردم عادی، بهتره که خود واقعی فرد تحت کنترل یا پنهان یا هردو باشه.”

با این حال راجرز در طول فعالیت خود با چیزی مواجه شد که اونقدر برای فرهنگ عامه بیگانه بود که معتقد بود ممکنه هیچوقت مورد پذیرش عامه درمانگر ها قرار نگیره.

مثلا اینکه “عمیق ترین لایه های ذات بشر، شخصیتش و پایه خوی حیوانیش، نجیب و مثبته و به طور پایه اجتماعی، رشد طلب، منطقی و واقع گرا است.”

راجرز به ابراهام مزلو و اشلی مونتاگ به عنوان صداهای منزوی در برابر جماعتی که این فرضیه رو قبول کردن که “انسان به ذاته غیر اجتماعی، غیر منطقی، خود تخریب گر و دگر تخریب گره” اشاره میکنه.

چرا؟

چون طبق مونتاگ “همکاری به جای تقلای فردی، از قوانین پایه زندگی بشریته”   و طبق مازلو”احساسات ضد اجتماعی مثل شرارات و حسادت از ناامیدی موقع برطرف کردن نیازهای پایه تری مثل دوست داشته شدن، احساس امنیت و تعلق داشتن به وجود میاد که ذاتا خواسته انسان ها هستند.”

تکنیک درمانی راجرز از این نظریات ریشه میگیره.

 

فرمان رو در اختیار مراجع قرار بدید

 

حال اگه انسان ها به ذاته نجیب هستند، وظیفه شما به عنوان درمانگر این نیست که درستشون کنید بلکه وظیفتون اینه که درکشون کنید.

و درک کردن تقریبا همیشه به این معنی هست که قضاوت نکنید حتی اگه چیزی مسخره و اشتباه به نظر میاد.

این شکلی تکنیک مشهور و رایج “روان درمانی مراجع محور” به وجود اومد.

راجرز مینویسد: “روز به روز کمتر سعی میکنم عجولانه همه چیز رو درست کنم، هدف تعیین کنم، مردم رو شکل بدم، مغز اونها رو دستکاری کنم و به مسیری که دوست دارم هلشون بدم. من به سادگی ترجیح میدم که خودم باشم و اجازه دهم دیگران نیز خودشان باشند.”

راجرز این مساله رو یک قدم جلو تر میبره: اینکه روانشناس باید صرف نظر از هر عامل خارجی سعی کنه آرامشش رو حفظ کنه چرا که صداقت فقط در روابط خوب ایجاد میشه و روابط خوب بین دو آدم صادق شکل میگیره. نه به این شکل که یک نفر تمام احساساتش رو بریزه بیرون و طرف مقابل مثل یک عروسک فقط سر تکون بده و تایید کنه.

 

دیدگاه راجرز در مورد ویژگی های یک رابطه خوب میان درمانگر و مراجع

 

در قسمتی از کتاب ،راجرز نظریات خودش رو در مورد ویژگی های یک رابطه خوب میان درمانگر و مراجع در یک شرح خلاصه میکنه.

ما فکر میکنیم بهتره که کلش رو اینجا بازگو کنیم:

“اگه من بتونم یک رابطه ایجاد کنم، ویژگی های نقش من در رابطه به این شکل هستند:”

  • حقیقی بودن و شفافیت داشتن به این شکل که من احساسات حقیقی خودم هستم.
  • پذیرا بودن و استقبال کردن از شخصیت مراجع به عنوان یک فرد مستقل
  • توانایی دیدن و درک کردن شخصیت او و دنیایش از چشمان خودش

و ویژگی های مراجع در رابطه:

  • وجوه سرکوب شده شخصیت خود را شناسایی و درک خواهد کرد.
  • خودش رو به تدریج در حال رشد و پیشرفت و تواناتر شدن در انجام امورش میبینه.
  • به شخصیتی که دوست داره داشته باشه بیشتر نزدیک میشه.
  • روراست تر و با اعتماد به نفس تر میشه
  • تبدیل به شخصی منحصر به فرد میشه و بهتر احساساتش رو بروز میده.
  • مشکلات زندگیش رو با توانایی بیشتر و راحت تر حل میکنه.

راجرز اضافه میکنه: معتقدم این اصول چه در رابطه ام با مراجع، دانش آموزان، همکاران، خانواده یا فرزندان نیز صدق میکنه. به نظر میاد این فرضیه میتونه فرصت های هیجان انگیزی برای پرورش افرادی خلاق، سازشگر و مستقل ایجاد کنه.

 

هنر انسان شدن

 

راجرز با تجربه سال ها درمان مراجعان به این نکته رسیده بود که مشکل اصلی تک تک مراجعان چیزی مشترک بود: اونها جوری که بتونن شخصیت واقعیشون رو بروز بدن زندگی نمی کردند.

اونها رو با قرارداد های زندگی زندانی کرده بودند که متاسفانه هم این قرارداد ها براشون بیگانه هستند و هم ابدی.

نکته اینجاست که درک کنیم که ما فرایند انجام شده نیستیم بلکه همیشه فرایند در حال انجامیم. و مثل هر پروسه در حال تغییر دیگه ای، مسیری آشفته و پر از احساسات و افکار متناقض داریم که باید آزادانه تحلیلشون کنیم نه اینکه توسط فرد دیگری از بیرون محدود و کنترلشون کنیم.

محدود و کنترل کردن مسائل درونی منبع اصلی مشکلات شخصی هستند.

من سعی کردم توضیح بدم که با به وجود اومدن رابطه ای گرم و مملو از درک متقابل با یک درمانگر چه اتفاقی می افتد. به نظر میرسه که به تدریج و به شکل رنج آوری، مراجع با شخصیت پنهان شده پشت ماسک آشنا میشه ماسکی که باهاش خودش رو به دنیا ارائه میده و حتی خودش رو باهاش گول میزنه.

با وجوه مختلف شخصیتی که در خودش پنهان کرده به شکلی عمیق و گاهی بسیار شفاف آشنا میشه. در نتیجه در مراتب بالاتر او تبدیل به یه شخص واقعی میشه. نه ظاهر همرنگ با جماعت، نه سرکوب کردن شدید احساسات واقعی و نه یک لایه ظاهری منطقی و خشک  بلکه شخصی زنده که نفس میکشه، احساس میکنه و فرایندی دارای نوسان رو در زندگیش تجربه میکنه. درکل تبدیل به یک انسان واقعی میشه.

 

درس های کلیدی از کتاب هنر انسان شدن

 

  1. روانشناسی انسان گرایانه همان روانشناسی اگزیستانسیالیستی است.
  2. روابط خوب باعث شکل گرفتن انسان های خوب میشود.
  3. زندگی خوب به معنی رشد کردن و رشد کردن به معنی نزدیک شدن پتانسیل های درونی تان است.

 

روانشناسی انسان گرایانه همان روانشناسی اگزیستانسیالیستی است

 

کارل راجرز به شکل گسترده ای به عنوان پایه گذار برخورد انسان گرایانه در روانشناسی (روانشناسی مراجع محور) شناخته میشه. 

ایده پشت این نظریه از دیدگاه اگزیستانسیالیسم ریشه گرفته.(مثل کیرکگارد، بوبر، سارتر) که میگه ما میتونیم هر شخصی که میخواهیم باشیم اما درمانده ایم چونکه زندگی ای رو انتخاب کردیم که توش نمیتونیم خود واقعی مون رو بروز بدیم.

در نتیجه این وظیفه روانشناسه که به مراجع خودش گوش بده نه اینکه سعی کنه تغییرش بده.

چون تنها در این صورته که روانشناس نشون میده که باور داره مراجعش یک انسان واقعیه در پروسه رشد کردن و تغییر کردنه نه موجودی که ماهیتیش از قبل ثابت شده.

با برخورد دوم، روانشناس متوجه مشکل اصلی این افراد نمیشه: زندگی نا هماهنگی که دارند.

 

روابط خوب باعث شکل گرفتن انسان های خوب میشود

 

پس برای کمک به مراجع (معشوق، فرزند، دوست) این وظیفه روانشناسه (یا همسر، والد، همکار) که اتمسفری امن ایجاد کنه.

و اتمسفر امن تنها با حقیقی بودن و شفافیت داشتن موجود در یک رابطه خوب و قابل اعتماد ایجاد میشه.

این به معنی تظاهر نکردن، خوب گوش دادن، قضاوت نکردن و تا جای ممکن صداقت داشتنه یا در یک جمله، خودتون باشید و اجازه بدید طرف مقابل هم خودش باشه حتی اگه یه روانشناس هستید.

 

زندگی خوب به معنی رشد کردن و رشد کردن به معنی نزدیک شدن پتانسیل های درونی تان است

 

نقل قول دیگری در این کتاب وجود داره که بهتره حذفش نکنیم مخصوصا از اونجا که یکی از مهم ترین اندیشمندان حاضر غرب جردن پیترسونه.

در واقع، راجرز قبل از پیترسون نظریاتش رو مطرح کرده با اینکه اونها رو با لحن دوستانه تری گفته:

مطمئنم به زودی برای شما مشخص میشه که چرا برای من، واژگانی مثل شادی، سعادت، لذت بخشی و رضایتمندی، واژگان مناسب برای توصیف کلی فرایندی که اسم اون رو “زندگی خوب” گذاشتم نیستند، گرچه ممکنه شخص طی این فرایند، هر یک از این احساسات را در لحظات مناسب تجربه کنه.

اما واژگانی که به طور کلی برای توصیف این پروسه مناسب تر به نظر میان، واژگانی مثل: توانگری، هیجان انگیز، مفید، چالش برانگیز و پرمعنی، هستند. از نظر من زندگی خوب برای انسان های کم جرات نیست و ملزم رشد و تلاش کردن هر فرد در جهت نزدیک شدن هرچه بیشتر به غایت پتانسیل های خودشه. این مساله نیازمند داشتن شهامت برای زندگی کردنه. این به این معنیه که شخص حاضر باشه به طور کامل خود رو در جریان زندگی غرق کنه.

مساله عمیقا هیجان برانگیز در مورد ذات بشریت اینه که اگه شخص درونا فرد آزاده ای باشه، این فرایند تحول و تغییر کردن و تبدیل شدن رو به عنوان تعریف یک زندگی خوب انتخاب میکنه.

 

اگه دوست دارین آثار جوردن پیترسون و زندگی شو بیشتر بشناسین، این پست رو درباره زندگینامه و آثار جردن پیترسون آماده کردیم که پیشنهاد میکنم بخونین. همینطور این آدم دو تا کتاب خیلی معروف داره که خلاصه و نقدشونو تهیه کردیم پیشنهاد میکنم بخونین و لذت ببرین:

  1. کتاب 12 قانون برای زندگی
  2. کتاب طرحواره های معنا

کتاب 12 قانون برای زندگی هم از اون کتابا بود که اونقدر دوست داشتیمش که تیکه هایی ازشو تو پادکست خوره کتاب براتون خوندم. امیدوارم که گوش بدین و حالشو ببرین!

این از جردن پیترسون! حالا اگه به موضوع رواندرمانی اگزیستانسیال علاقه مندین امکان نداره اسم اروین یالوم رو نشنیده باشین! اینجا هم میتونین درباره زندگینامه و آثار اروین یالوم بخونین هم خلاصه و نقد کتاب مشهور و محبوب ش رواندرمانی اگزیستانسیال!

تازه از این کتاب اونقدر خوشمون اومده که تیکه هایی شو تو پادکست خوره کتاب مونم خوندیم که مطمئنم شمام از گوش دادن بهش لذت می برین! چون بدون تعارف این کتاب بی نظیره!

کارل راجرز

درباره کارل راجرز:

کارل رنسوم راجرز روانشناس آمریکایی و از بنیانگذاران روانشناسی انسان گرایانه است.

کتاب های مشابه هنر انسان شدن:

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *